درس خارج اصول حضرت آیت الله سبحانی
86/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
قد استشکل علی القول بوجوب المقدمة الموصلة، بوجوه ستة: بحث در اشکالات مقدمهی موصله است،بر مقدمهی موصله اشکالات شش گانه وارد شده است:
الإشکال الأول: انقلاب الواجب النفسی غیریاً؛
اشکال اول این است که ذی المقدمه موقوف بر مقدمه است، ولی مقدمه دو مقام دارد
الف) ذات المقدمه
ب) وصف المقدمه؛ ذات مقدمه موقوف بر ذی المقدمه نیست. اما وصفش (که ایصال باشد)، موقوف بر این است که شما ذی المقدمه را بیاوید تا بگویند، هذه المقدمة الموصلة.یعنی مادامی که شما ذی المقدمه را نیاورید، بر این مقدمه صفت ایصال اطلاق نمیشود.
مثال: «کون علی السطح» موقوف بر نصب سلم است، نصب سلم هم و صفش که همان ایصال است، «ایصال» در حقیقت به معنای اخذ ذی الغایة فی الغایةاست. به عبارت دیگر: «کون علی السطح» را میگویند، ذی الغایة،نصب سلم را میگویند،غایت، اگر مقدمهی موصله واجب است، معنای ایصال عبارت است از: «ترتب الواجب علی المقدمة»؛پس «ترتب الواجب علی المقدمه» خودش جزء مقدمه شد. چرا؟ چون ذات مقدمه واجب نیست؛ بلکه «المقدمة الموصلة» واجب است.
پس معنای مقدمة روشن است،ولی موصله را باید معنا کنیم که معنایش چیست؟ موصله عبارت است از:«ترتب ذی المقدمة علی المقدمة»، پس ترتب ذی المقدمة علی المقدمة خودش جزء مقدمه شد؛ وقتی که جزء مقدمه شد،آنگاه لازم میآید که واجب نفسی منقلب بشود به واجب غیری. «ینقلب الواجب النفسی واجباً غیریاً»
به تعبیر بهتر! ذات المقدمه که مقدمه نیست، بلکه «المقدمةالموصلة» مقدمه است، معنای موصله هم عبارت است از:«ترتب ذی المقدمة علی المقدمه»؛پس نصب سلم وجوب غیری دارد،ترتب ذی المقدمة بر مقدمه هم وجوب غیری دارد؛ اگر ترتب ذی المقدمه وجوب غیری دارد،لازم میآید واجب نفسی منقلب شود به واجب غیری، پس نباید اشکال اول را با سایر اشکالات قاطی نمود، چون دراشکال اول تکیه بر«دور» و تسلسل نیست، بلکه تکیه براین است که:«ینقلب الواجب النفسی واجباً غیریاً»،یعنی لازم میآید «کون علی السطح» که واجب نفسی بود، واجب غیری بشود«ینقلب إلی واجب غیری».
اشکال اول این است که: یلزم انقلاب الواجب النفسی- کالصلاة، ککون علی السطح- واجباً غیریاً؛چطور منقلب میشود؟ چون شما میگویید: «مرکب» واجب است،نه بسیط؛ یعنی «المقدمة الموصلة» واجب است،نه ذات المقدمه، بلکه جفتش واجب غیری است،آنگاهموصله را معنا کردید و گفتید: موصله آنست که در شکم ودرونش ذی المقدمه خوابیده باشد،یعنی «ترتب ذی المقدمة علی المقدمة»؛ اگر معنای موصله،«ترتب ذی المقدمة علی المقدمه» است،وموصله هم واجب غیری است، پس لازم میآید که ذی المقدمه هم واجب غیری باشد؛ این همان است که میگویند: «انقلاب الواجب النفسی واجباً غیریاً».
جواب حضرت امام(ره) از اشکال اول: حضرت امام(ره) از این اشکال جواب داده است و میفرماید: در «المقدمة الموصلة» سه چیز وجود دارد:
1) ذات المقدمة
2) عنوان انتزاعی،بنام: الموصلة
3) منشأ انتزاع (که همان کون علی السطح باشد)؛ «منتزع» واجب غیری است، نه منشأ انتزاع که کون علی السطح باشد؛ یعنی در حقیقت نصب سلم واجب غیری است، صفت ایصال هم که یک صفت انتزاعی است؛ واجب غیری میباشد ؛اما صفت ایصال که صفت انتزاعی است یک منشأ انتزاع دارد بنام: «کون علی السطح»، بنام صلات؛آنها واجب غیری نیستند؛ وصف ایصال واجب غیری است،نه منشأ انتزاعش. به عبارت دیگر:ما یک فوقیت داریم و یک فوق؛ فوقیت را میگویند؛ منتزع، فوق را میگویند: «منتزع منه»، در ما نحن فیه نیز یک واجب غیری داریم به اسم: نصب سلم، و یک عنوان انتزاعی داریم به اسم ایصال؛ که این هم واجب غیری است، یک منشأ انتزاغ داریم بنام :«کون علی السطح وصلات» که صفت ایصال را از آن انتزاع میکنیم؛ آن دیگر واجب غیری نیست، یعنی«کون علی السطح، یا صلات» واجب غیری نیست،پس واجب نفسی منقلب به واجب غیری نشد. بله! اگر هم منتزع و هم منشأ انتزاع هردو متعلَّق وجوب غیری بودند،حق با شما بود، ولی تنها «منتزع» متعلَّق واجب غیری است، نه منشأ انتزاعش «که کون علی السطح باشد». پس در نتیجه واجب نفسی منقلب به واجب غیری نشد.چرا؟ چون عنوان ایصال واجب غیری است، نه چیزی که عنوان ایصال را از آن انتزاع میکنیم.
اشکال آیة الله سبحانی بر جواب حضرت امام(ره)
ما نسبت به جواب حضرت امام(ره) نظر داریم و میگوییم: اگر عنوان منتزع خودش واجب غیری شد، شما این عنوان منتزع را از کجا انتزاع میکنید؟ حتماً میفرمایید: از ذی المقدمه انتزاع میکنیم، اگر عنوان انتزاعی را از ذی مقدمه انتزاع کردیم، پس خود ذی المقدمه هم مقدمه میشود. چرا؟ چون «مقدمة المقدمة مقدمة»؛ بنابراین؛ در اینجا باید سه چیز مقدمه بشود
الف) ذات المقدمه،یعنی نصب سلم
ب) العنوان الإنتزاعی، بنام: ایصال
ج) منشأ انتزاع؛ که همان صلات است نسبت به وضو؛کون علی السطح است نسبت به نصب سلم؛ فلذا ما نمیتوانیم حکم منتزع را از منتزع منه جدا کنیم؛ چون «منتزع» نوکر منشأ انتزاع است،منشأ انتزاع هم جزءمقدمه میشود،پس لازم میآید که واجب نفسی منقلب بشود به واجب غیری «فیعود المحذور، أعنی کون الواجب النفسی واجبا غیریاً»، در نتیجه جواب حضرت امام(ره) جواب هم کاملی نیست.
نظریهی آیة الله سبحانی: ما معتقدیم که نخست باید کلمهی موصله را درست معنا کنیم و ببینیم که معنای موصله چیست؟ معنای موصله «ترتب ذی المقدمه علی المقدمه» نیست؛ بله! اگر موصله این گونه معنا کنیم؛ حق با مرحوم آخوند است که: «یلزم انقلاب الواجب النفسی واجبا غیریاً».ولی معنای موصله آنگونه که ایشان(آخوند) معنا کردند، نیست بلکه معنایش این است که مقدمه در مسیر ذی المقدمه قرار بگیرد و منتهی به ذی المقدمه بشود«ان یکون المقدمة فی طریق ذیها و منتهیاً الیه بحیث یکون التقید داخلاً والقید خارجاً» این معنای مقدمه موصله است، نه آنگونه که آخوند معنا کردند.
پس معنای موصله «ترتب ذی المقدمه علی المقدمة» نیست تا مرحوم آخوند اشکال کند وبگوید: «عاد الواجب النفسی واجباً غیریاً»،و حضرت امام{ره} هم جواب بدهند که «منتزع» واجب غیری است، نه منشاء انتزاع. بلکه معنای مقدمهی موصله عبارت است از: «وقوع المقدمة فی طریق ذیها و منتهیاً الیها»؛ یعنی مقدمه به ذی المقدمه منتهی بشود «علی نحو یکون التقید داخلاً والقید خارجاً».
تمام شروطی که در واجبات است،معنایش این است که تقید داخل است، قید (که همان ذی المقدمه باشد) خارج است، اگر این معنا را برای موصله قبول کردیم، بسیاری از این اشکالات شش گانه حل خواهد شد.
خلاصه:
1) مستشکل اشکال کرد که اگر قائل به وجوب مقدمهی موصله بشویم، لازم میآید که واجب نفسی منقلب بشود به واجب غیری «القول بمقدمة الموصله یوجب انقلاب الواجب النفسی الی الواجب الغیری». چرا ؟ چون معنای ایصال عبارت است از: «ترتب ذی المقدمة علی المقدمة»؛ اگر این ترتب ذی المقدمه در شکم مقدمه است،پس ذی المقدمه واجب غیری میشود .
٢) حضرت امام (ره) جواب میدهند که« منتزع و ایصال» مقدمهاند، نه منشاء انتزاع و ذات ذی المقدمه؛ یعنی منشأ انتزاع و ذات ذی المقدمه(یعنی کون علی السطح و صلات) جزء مقدمه نیست؛
٣) ما نسبت به جواب حضرت امام (ره) اشکال کردیم و گفتیم: نمیشود که «عنوان منتزع» جزء مقدمه باشد، ولی منشاء انتزاعش جزء مقدمه نباشد،چون منتزع فرع منتزع منه است،ولذا نمیشود که نوکر مقامی داشته باشد،اما مولایش مقامی نداشته.
٤) جواب ما این شد که اصلاً معنای موصله «ترتب ذی المقدمة علی المقدمة» نیست، بلکه معنایش عبارت است از: «کون المقدمة فی طریق ذی المقدمه و منتهیاً إلی ذیها علی نحو یکون التقید داخل و القید خارجاً»
الاشکال الثانی: عدم سقوط الوجوب الغیری بمجرد الإتیان؛
مرحوم آخوند میفرماید: اشکال دوم مقدمهی موصله این است اگر در واقع مقدمه موصله واجب است، پس اگر من وضو گرفتم،هرچند هنوز نمازم را با این وضو نخوانده باشم، باید این وجوب غیری ساقط نشود. چرا؟ چون هنوز موصله نیست، یعنی هنوز وارد نماز نشدهام. پس اگر کسی «توضأ و لم یصلی بعدٌ» باید بگوییم که وجوب غیری وضو ساقط نشده است. چرا ؟ چون هرچند که خود مقدمه را (که وضو باشد) آورده است، اما وصفش را که موصله بودن باشد، نیاورده «لأنّه أتی بالمقدمة و لم یأت بوصفها»؛ و حال آنکه همه اتفاق نظر دارند همین که انسان مقدمه را اتیان کرد و انجام داد، وجوب غیریش ساقط میشود،چه ذی المقدمه را اتیان کرده باشد یا اتیان نکرده باشد؛یعنی چه ذی المقدمه را آورده باشد یا نیاورده باشد.
جواب حضرت امام(ره) از اشکال دوم آخوند:
حضرت امام(ره) از اشکال دوم آخوند جواب میدهد و میفرماید: جناب آخوند خراسانی! کسی(صاحب فصول) که قائل به مقدمهی موصله است، میگوید : به مجرد اتیان مقدمه، وجوبش ساقط نمیشود مگر اینکه ذی المقدمه را هم اتیان کند؛ یعنی تا ذی المقدمه را اتیان نکند، وجوب مقدمه سر جای خود باقی است و ساقط نمیشود. ولی شما چیزی که پیش خودتان مسلم و یقینی است، آن را دلیل بر بطلان مدعای طرف میگیرید،یعنی چون پیش شما مسلم است که اگر کسی مقدمه را انجام داد، وجوب غیری مقدمه هم ساقط میشود، وحال آنکه مطلب اینگونه نیست که شما میفرمایید، بلکه صاحب فصول( که قائل به وجوب مقدمه موصله است) میگوید: من که قائل به وجوب مقدمهی موصله هستم، معتقدم آدمی که مقدمه را اتیان کرده و آورده است، تا ذی المقدمه را نیاورد و اتیان نکند؛ وجوب غیری مقدمه ساقط نمیشود.
جواب آیة الله سبحانی از اشکال دوم آخوند: ما معتقدیم که وجوب مقدمه را در دو مقام باید مورد بررسی قرار بدهیم؛ به عبارت دیگر: وجوب مقدمه دو مقام دارد
الف) مقام ثبوت
ب) مقام اثبات. اگر در مقام ثبوت، یعنی «فی علم الله» این مقدمه به دنبالش ذی المقدمه خواهد آمد،هرچند که ذی المقدمه هنوز نیامده باشد، وجوبش ساقط میشود، چرا؟ چون «فی علم الله» این وضو در طریق صلاتاست و منتهی به صلات است، یعنی اگر کسی وضو گرفت، هر چند هنوز با این وضو نمازش را نخوانده باشد؛ اما «فی علم الله» این وضو به نماز خواهد پیوست،در چنین فرضی، ثبوتاً وجوبش ساقط است.
اما در مقام اثبات،چون ما علم غیب نداریم؛ فلذ ناچاریم منتظر بمانیم تا منتهی به ذی المقدمه بشود،تا آنگاه بگوییم وجوبش ساقط است. پس ما بین مقام ثبوت و بین مقام اثبات فرق نهادیم،یعنی در مقام ثبوت گفتیم : اگر واقعاً و «فی علم الله» این مقدمه در طریق ذی المقدمه است و منتهی به ذی المقدمه خواهد شد، همین الآن وجوب غیریش ساقط میشود.
اما در مقام اثبات نمیتوانیم این حرف را بزنیم. چرا؟ چون نمیدانیم که این آدم! نماز میخواند یا نمیخواند؟ لذا وجوب مقدمه ساقط نمیشود.
مثال: کسی الآن نماز میخواند،« بسم الله الرحمن الرحیم» وجوب مقدمی دارد، «حمد» وجوب مقدمی دارد، «سوره» وجوب مقدمی دارد، به مجرد اینکه اینها را اتیان کردیم؛هم وجوب مقدمی اینها ساقط هست و هم ساقط نیست.چطور؟ ثبوتاً ساقط است، چون «فی علم الله» این حمد، متصل به رکوع، سجود، تشهد و سلام خواهد شد، پس ساقط است.
اما در ظاهر و مقام اثبات، ساقط نیست. چرا؟ چون ما در ظاهر نمیدانیم که این آدم ادامه میدهد یا نمیدهد؛ چون نمیدانیم فلذا نمیتوانیم بگوییم وجوب غیری حمد و سوره ساقط است.
پس ازاین اشکال دوتا جواب داده شد
الف) جواب حضرت امام(ره) که فرمود: قائل بوجوب مقدمهی موصله، میگوید که به مجرد اتیان مقدمه، وجوبش ساقط نیست
ب) جواب دوم مال ما بود، ما بین مقام ثبوب و بین مقام اثبات فرق گذاشتیم وآن را تشبیه کردیم به «حمد» نسبت به مجموع نماز
الاشکال الثالث : الترتب لیس أثر تمام ا لمقدمات فضلاً عن إحداها. اشکال سوم این است که شما گفتید: مقدمهی موصله واجب است، و حال اینکه هیچ مقدمهی موصله نیست مگر اینکه یک چیزی هم با آن مقدمه ضمیمه بشود، مثلاً؛ شما میفرمایید: «وضو» مقدمهی موصله است، کی این «وضو» موصله هست؟ هنگامی که ارادهی فاعل بین وضو و بین نماز واسطه واقع شود.به عبارت دیگر: «وضو» به تنهائی مقدمهی موصله نیست، بلکه باید بعد از وضو یک اراده بیاید، یعنی ارادهی متکلم نسبت به صلوة،وحال آنکه اراده تحت وجوب نمیآید. چرا؟ چون «اراده» امر غیر اختیاری است، ولذا «وجوب» بر اراده تعلق نمیگیرد. بنابراین؛ چیزی که مقدمه هست (که همان وضوباشد) موصله نیست، و چیزی که موصله است(مانند: الوضوء مع الإرادة الصلاة) قابل تعلق وجوب فعلی نیست، چون اراده از امور غیر اخنتاری است. چطور ؟ چون اگر اراده از امور اختیاری باشد، تسلسل لازم میآید «یلزم التسلسل»، چرا؟ چون امر اختیاری آنست که مسبوق به اراده باشد؛آنوقت اگر خود اراده هم امر اختیاری باشد،باید مسبوق به اراده دوم باشد،آنگاه نقل کلام به ان اراده دوم میکنیم، و هکذا...؛ پس چیزی که واجب غیری است (یعنی ذات الوضوء) موصله نیست، چیزی که موصله هست، نمیتواند وجوب غیری داشته باشد،یعنی وجوب بر آن تعلق نمیگیرد.چرا؟ لأن الإرادة امر غیر اختیاری؛ چرا ؟لان المیزان فی کون الفعل اختیاریاً کونه مسبوقاً بالإراده؛ «وضو» مسبوق به اراده است، اما خود اراده امر اختیاری نیست. چرا؟ چون اگر امر اخیتاری باشد، باید مسبوق به ارده باشد، مسئله همین گونه ادامه پیدا میکند تا اینکه منجر به تسلسل بشود.
خلاصهی اشکال: چیزی که واجب غیری است، هیچگاه موصل نیست،وچیزی که موصل است، نمیتواند متعلَّق وجوب فعلی باشد،چرا؟ چون ارادة تحت وجوب نمیآید.یعنی «الترتب لیس أثر المقدمة وحدها» ترتب، اثر ذات وضو نیست، بلکه اثر وضوی است که به دنبالش ارادهی ذیها بیاید، پس ذات وضو که مورد وجوب غیری است، موصله نیست، چیزی که موصله است که بر او مترتب میشود، او واجب غیری نیست.
جواب حضرت امام(ره) از اشکال آخوند: ایشان میفرماید: مراد از «موصله» موصلهی بلا واسطه نیست، بلکه مراد اعم است، خواه بلا واسط باشد یا مع الواسطه.
به عبارت دیگر: مراد از «موصله» علت تامه نیست،تا کسی اشکال کند و بگوید: وضو که علت تامه نیست، بلکه اعم است؛أعنی سواء کانت الموصلة بالمباشرة وبلاواسطة،او موصلة مع الواسطة.
مثال: ما یک پلکان داریم که دهتا پله دارد، اولی موصله است،ولو به وسیلهی دومی، سومی و چهارمی،تا آخر، همین اولی مقدمهی موصله است،البته موصلهی مع الواسطه است،یعنی پلهی دومی، سومی، چهارمی و..؛ واسطهاش میباشد. وضو هم مقدمهی موصله است، منتها موصلهی مع الواسطه است نه موصلهی بلاواسطه، واسطهاش اراده میباشد.به عبارت دیگر: لازم نیست که «بنفسها» موصله باشد، بلکه اگر به کمک دیگری هم موصله باشد،کافی است، چنانچه پلهی اول مقدمهی موصله است، اما به وسیلهی دومی،سومی، چهارمی،و...؛ (این جواب حضرت امام(ره) بود و ما هم همین جواب امام را قبول داریم. ولی یک اشکال دیگر بر آخوند وارد است، چون ایشان فرمود که ارادهی مکلّف نسبت به «نماز» نمیتواند متعلّق وجوب غیری باشد، چرا؟ چون اراده امر غیر اختیاری است «لأنّ الارادة غیراختیاری» . این فرمایش آخوند دو اشکال دارد
الف) اشکال نقضی
ب) اشکال حلی.
بررسی اشکال نقضی: اگر واقعاً اراده امر غیر اختیاری است، پس چطور میگویند: قصد اقامه بکن، یا قصد اقامه نکن، «قصد» همان اراده است. اگر واقعاً اراده از اختیار انسان بیرون است، پس چطور این همه در شریعت اسلام، قصد متعلّق تکلیف واقع شده است و گفته میشود: قصد قربت بکن، یا قصد قربت نکن، و ...؛ چگونه ایشان ادعا میکند که اراده نمیتواند متعلّق وجوب غیری باشد و حال اینکه در شریعت اسلام این همه اراده و قصد، متعلّق تکالیف است؟!
بررسی اشکال حلی: ما در مبحث جبر و اختیار گفتیم که این قاعده که میگویند: «المیزان فی کون الشیء اختیاریاً أن یکون مسبوقاً بالاراده» این قاعده کلیت ندارد، البته این قاعده تا حدی را درست است. «الفعل الاختیاری ما کان مسبوقاً بالارادة»؛ این در افعال جوارحی درست است،مانند: میخورم، مینوشم ،راه میروم و مطالعه میکنم، در اینها درست است که «الفعل الاختیاری ما یکون مسبوقاً بالارادة».یعنی در افعال جوارحی درست است.اما در افعال جوانحی درست نیست،یعنی ملاک اختیاریت در افعال جوانحی، این نیست که مسبوق به اراده باشد «أن یکون مسبوقاً بالارادة» بلکه ملاک اختیاری بودن در آنجا صدور این فعل است از فاعل مختار «أن یکون صادراً عن فاعل مختار بالذات»، یعنی اراده از یک فاعلی سر بزند که آن فاعل مختار بالذات باشد «النفس مختار بالذات» اراده که از او سر میزند، اراده میشود اختیاری.
به تعبیر دیگر:در اختیاری بودن اراده، سبق ارادهی قبلی لازم نیست «بل یکفی صدورها عن فاعل مختار بالذات».مانند: افعال خدا که همهاش اختیاری است، افعال خدا که مسبوق به ارادهی تفصیلی نیست،یعنی «خدا» مانند بشر نیست که تصور کند، تصدیق کند، جزم به فائده پیدا کند، اشتیاق پیدا کند، بعد اراده کند، این چیزها در خدا نیست، چرا؟ چون لازم میآید که خدا منفعل بشود، ودر عین حال همهی افعال خدا اختیاری است «فعلٌ اختیاریٌ». چرا؟ چون «لکونها صادرةً عن فاعل مختار بالذات». پس ما از اشکال سوم آخوند (که فرمود: «ترتب» اثر مقدمه نیست بلکه اثر مقدمه و اراده هست، خود مقدمه که واجب غیری است، موصله نیست، مجموع که موصله است. متعلّق وجوب نمیتواند باشد) سه جواب دادیم:
1) گفتیم: در «ایصال» ایصال بلاواسطه لازم نیست، بلکه ایصال مع الواسطه هم کافی است.
2) گفتیم: «اراده» متعلّق تکالیف است،یعنی احکامی که در شریعت اسلام آمده است که: قصد بکن، قصد نکن، همه متعلّق اراده است.
3) گفتیم: این قاعده شما که میگویید: «الارادة لیست اختیاریتاً لأنّها لیست مسبوقةً بالارادة» کلیت ندارد و فقط افعال جوارحی را میگیرد، یعنی افعال جوانحی را نمیگیرد. اما «میزان» در اختیاریت افعال جوانحی، چیز دیگری است «أعنی صدورها عن فاعل مختار بالذات» نه مسبوق بودن به اراده..
١. اجود التقریرات؛ ج1؛ ص238؛
١. فوائد الأصول، ج 1، ص290؛