درس خارج  اصول حضرت آیت الله سبحانی

86/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی قول پنجم: «وجوب المقدمة الموصلة إلی ذیها فی نفس الأمر»؛ در اینکه کدام مقدمه بر ما واجب است،شش قول وجود داشت، قول پنجم در مقدمه‌ی موصله است،‌که مبتکر این نظریه مرحوم صاحب فصول است. ایشان معتقد است که مقدمه‌ی موصله واجب است، یعنی مقدمه‌ای که منتهی می‌شود به ذی المقدمه. بنابراین؛ اگر کسی مقدمه را بیاورد، ولی منتهی به ذی المقدمه نشود،چنین مقدمه‌ا‌ی مشمول وجوب نیست.

ما مقدمه‌ی موصّله را در سه بخش مورد بررسی قرار می‌دهیم

1 ) ادله‌ی قائلین به وجوب مقدمه‌ی موصله

2) اشکالات مقدمه‌ی موصله

3) ثمرات قول به وجوب مقدمه‌ی موصله.

فلذا ما این سه بخش را به ترتیب بحث می‌کنیم.

أدلة وجوب المقدمة الموصلة

 صاحب فصول یک ادعاء دارد که آن را در ضمن سه دلیل ثابت می‌کند، مدعای صاحب فصول این است که  بین وجوب شیء وبین وجوب مقدمه‌ی  موصله ملازمه است‌« الملازمة بین وجوب الشیء وبین وجوب المقدمة الموصلة».

توضیح کلام صاحب فصول: ایشان برای مدعای خود چنین استدلال می‌کند که عقل می گوید: اگر مولا چیزی را واجب کرد، مقدمه‌ای را واجب می‌کند که شما را به ذی المقدمه برساند، نه هر مقدمه را، یعنی اگر «مقدمه» موصله نباشد، عقل یک چنین مقدمه‌ای را واجب نمی کند.

صاحب فصول برای مدعای خود سه دلیل ذکر می‌کند:

الدلیل الأول: « إنّ الحاکم بالملازمه بین الوجوبین، هو العقل و لا یری العقل إلاّ الملازمة بین وجوب الشیئ و وجوب ما یقع فی طریق حصول الشیء، و سلسلة وجوده،  و فیما سوی ذلک لا یُدرِک العقل أیّة ملازمة بینهما»[1]

حاصل فرمایش ایشان این است که عقل حاکم بر ملازمه است،یعنی عقل می گوید: ملازمه است  بین وجوب الشیء و بین  مقدمه‌ای که در سلسله‌ی وجود ذی المقدمه و در طریق حصول او قرار بگیرد،اما اگر «مقدمه» در سلسله‌ی وجود ذی المقدمه و در طریق حصول او قرار نگیرد،این مقدمه واجب نیست،یعنی عقل بر  وجوب آن حکم نمی‌کند.

مثال:شخصی اگر برای نجات غریقی  وارد  باغ و زمین غصبی بشود،این واجب است، و اما اگر وارد باغ بشود  اعم از اینکه غریقی را نجات بدهد یا ندهد، عقل بر وجوب یک چنین مقدمه‌‌ای حکم نمی کند.

اشکال آخوند بر صاحب فصول:‌ اشکال آخوند این است که: جناب صاحب فصول! عقل حاکم است  بر اینکه بین وجوب الشیء و بین وجوب «ما یتوقف علیه، ‌ما یمکَّن و ما یرفع الإحالة و الإستحالة» ملازمه است،مقصود از جمله‌ی«مایمکِّن»،یعنی چیزی که به انسان قدرت و تمکین می‌دهد، مراد از «او یرفع الإستحالة و الإحالة»،یعنی  چیزی که رفع محالیت می‌کند.[2]

 هردو بزرگوار (آخوند و صاحب فصول) برای مدعای خود  ادعای وجدان کرده‌اند،اما برهانی اقامه نکرده‌اند، ولی  مرحوم اصفهانی در کتاب «نهایة الدرایة» برهان این را ذکر کرده‌است،‌برهانش این است که وقتی انسان  عاشق ذی المقدمه شد، عاشق مقدمه نیز می‌شود، چرا عاشق مقدمه هم می‌شود؟ چون مقدمه در طریق معشوق انسان قرار می‌گیرد، قانون کلی است که « من عشق شیئاً عشق بلوازمه وآثاره و مقدماته»، مرحوم اصفهانی با اینکه شاگرد آخوند خراسانی است، ولی در اینجا طرفدار صاحب فصول شده است.

ولنا دلیل آخر: ما نیز  در اینجا طرفدار صاحب فصول هستیم،منتها بیان ما  با بیان  مرحوم اصفهانی فرق می‌کند،بیان ما  این است که در علم منطق می‌گوید:«السؤال ینقطع بالإجابة بالذاتی،ولا ینقطع بالإجابة بالعرضی» می‌گویند:یکی از از موازین باز شناسی عرضی از ذاتی این است که جواب به ذاتی، سئوال را  قطع می‌کند«الجواب بالذاتی یقطع السئوال»، اما جواب به عرضی سئوال را قطع نمی‌کند« الجواب بالعرضی لا یقطع السئوال».

مثال:اگر از یک جوانی سئوال کنیم که برای چه درس می‌خوانی؟در پاسخ خواهد گفت: برای اینکه در امتحان قبول بشوم،باز جای سئوال است، چرا می‌خواهی در امتحان قبول بشوی؟ می گوید:برای اینکه مدرک بگیرم،باز جای سئوال است، مدرک را برای چه می‌گیری؟ می‌گوید: برای اینکه در یکی از ادارات استخدام بشوم،چرا می‌خواهی استخدام بشوی؟ می‌گوید: برای اینکه زندگی گوارا داشته باشم و خوب زندگی کنم،این جواب اخیر، جواب به  ذاتی است.چرا؟ چون سئوال را قطع می‌کند، یعنی دیگر برای سئوال جا باقی نمی‌ماند، بر خلاف جواب‌های اولی که جواب‌های عرضی بود،یعنی هنوز جا برای سئوال باقی می‌ماند و سئوال را قطع نمی‌کردند،اما جواب آخری یک جواب ذاتی است که سئوال را قطع می‌کند، یعنی معنا ندارد که با ز سئوال کنیم که چرا می‌خواهی زندگی کنی، چون اگر این سئوال را  بکنیم، همه بر ما می‌خندند که این چه سئوالی است که شما می‌کنید.

حال این قاعده را در مانحن فیه می‌خواهیم پیاده کنیم؛ آخوند می‌‌گوید: غرض از ایجاب «مقدمه» توقف است،صاحب فصول می‌گوید: غرض از وجوب «مقدمه» وصول به ذی المقدمه است نه توقف؛باید ببینم که کدام یکی از دو ذاتی هستند. ما از آخوند سئوال می‌کنیم که: جناب آخوند! چرا مقدمه را واجب می‌کنی؟ می‌فرماید:چون «ما یتوقف» است، ما یتوقف هم دو قسم است:

الف) گاهی انسان را به ذی المقدمه می‌رساند

 ب) گاهی انسان را به ذی المقدمه نمی‌رساند، لذا سئوال می‌‌کنیم که چرا ما یتوقف را واجب می‌کنی؟ می‌فرماید:چون رفع احاله واستحاله می‌کند،ایجاد تمکن می‌کند،باز سئوال می‌‌کنیم که اگر اینها را کردی و باز شما را نرساند، چرا واجب کردی،یعنی ممکن است رفع احاله، تمکن وما یتوقف شمارا به ذی مقدمه نرساند، چون مقدمه و مایتوقف دو جور است،فلذا جای سئوال باقی است، این عرضی است.

اما اگر از صاحب  فصول سئوال کنیم که چرا  مقدمه را واجب می‌کنی؟ می‌گوید: چون علاوه بر توقف و رفع احاله، و علاوه بر ایجاد تمکن، ما را به معشوق واقعی و مراد واقعی می‌رساند، ولذا دیگر جای سئوال باقی نمی‌ماند.پس معلوم شد که مال صاحب فصول جواب ذاتی است،اما از آخوند جواب عرضی می‌باشد نه ذاتی؛ بنابراین؛ حق با صاحب فصول و مرحوم اصفهانی است که قائل به وجوب مقدمه‌ی موصله هستند.

الدلیل الثانی: إن العقل لایمنع من أن یقول الآمر الحکیم، بأنّه یرید من المأمور الحج و یرید منه السیر الذی یتوصل به إلی ذلک الفعل الواجب دون ما لا یتوصل به إلیه؛ این هم دلیل دوم صاحب فصول است، دلیل اول ایشان یک دلیل عقلی بود و می‌گفت:عقل قائل به ملازمه است در یک دائره‌ی مضیق نه در یک دائره‌ی موسع.

دلیل دوم ایشان وجدانی است.یعنی عقل وجدانی می‌گوید: مولا دوتا امرش درست است، اما یک امرش غلط است، مولا اگر بفرماید:ایهاالناس! من از شما حج را می‌خواهم،وآن سیر را می‌خواهم که شما را به حج برساند، بگوید: من از شما حج می خواهم و سیری می‌خواهم که شما را به حج برساند،این درست است. اما اگر بگوید:من از شما اصلاً مقدمه را نمی‌خواهم، این غلط است. چرا غلط است؟ چون اگر بفرماید: من  اصلاً مقدمه را نمی‌خواهم، این هم موصله را  می‌گیرد و هم  غیر موصله را، این غلط است.ولی اگر بفرماید: من مقدمه‌ی که موصله نیست نمی‌خواهم، این هم درست است. پس اولی و سومی  درست است،اما دومی درست نیست. اولی این است که بگوید: من حج می‌خواهم و سیری می‌خواهم که شما را به عرفات پیاده کند،این درست است، دومی  این بود که بگوید: من اصلاً مقدمه را نمی‌خواهم، این غلط است، چون این هم موصله را می‌گیرد و هم غیر موصله را؛ سومی این بود  که بگوید:مردم! من آن سیری که شما را به عرفات و منی نرساند نمی‌خواهم، این درست است. پس معلوم می‌شود که عقل می‌تواند از مقدمه‌ی غیر موصله نهی کند و بگوید:من مقدمه‌ی غیر موصله را نمی‌خواهم؛اولی امر می‌کند، دومی نهی از مطلق مقدمه می کند، این غلط است، سومی نهی می‌کند از مقدمه‌ی غیر موصله، این صحیح است، بگوید: من  آن سیری که شما را به عرفات و منی نرساند نمی‌خواهم، از اینکه مولا می‌تواند  امر به مقدمه موصله  بکند، صحیح است،نهی از مطلق مقدمه کند، درست نیست، نهی از مقدمه‌ی غیر موصله کند، صحیح است. پس معلوم می‌شود که مطلق مقدمه واجب نیست، بلکه مقدمه‌ای واجب است که موصله باشد .

اشکال آخوند بر دلیل دوم صاحب فصول:

آخوند بر دلیل دوم صاحب فصول اشکال می‌کند و می‌فرماید:

جناب صاحب  فصول! همانطور که  دومی غلط است که بگوید: اصلاً مقدمه را نمی‌‌خواهم، سومی نیز غلط است که بگوید: مقدمه غیر موصله را نمی‌خواهم. چرا سومی غلط است ؟ چون ملاک در «ایجاب» توقف، رفع الإحاله،تمکن و امثال اینها است و اینها که موجودند. مرحوم آ خوند همان اشکالش را تکرار می‌کند و می‌گوید اولی درست است، چون قسمی از ممکن  است، دومی غلط است، سومی هم غلط است که بگوید: من مقدمه‌ی غیر موصله را نمی‌خواهم. چرا غلط است ؟ لان الملاک للإیجاب التوقف، التمکن و رفع الاحاله، و این ملاک هم در موصله است و هم  در غیر موصله.

یلاحظ علیه: این اشکال آخوند بر صاحب فصول وارد نیست‌. چرا؟ چون هم مرحوم اصفهانی وهم ما با برهان ثابت کردیم که «ملاک ایجاب» توقف، تمکن و رفع احاله نیست؛بلکه «ملاک ایجاب» ایصال به مطلوب و مراد است، ولذا ایشان را در مقابل دوتا سئوال قرار دادیم و گفتیم: چرا مقدمه واجب است؟ می‌گویید: متوقف است،می‌گوییم:متوقف دو جور است،گاهی می‌رساند و گاهی  نمی‌رساند، چرا واجب کردی؟ فلذا سئوال منقطع نیست،اما اگر بگوید: من مقدمه‌ا‌ی را واجب کرده‌ام که موصل به مقصود و مراد واقعی باشد، سئوال منققطع می‌شود، ولذا حرف آخوند درست نیست.

الدلیل الثالث: صریح الوجدان قاض بأن من یرید  شیئاً بمجرد وصول شیء آخر لایرید إذا وقع مجرداً عنه  یلزم منه أن یکون وقوعه علی وجهه المطلوب منوطاً بحصوله. (دلیل سوم نیز مال صاحب فصول است)

دلیل سوم باز به وجدان بر می‌گردد ،وجداناً اگر انسان بداند که این ماشینش او را به مقصد نمی رساند، هرگز علاقه به آن مقدمه پیدا نمی‌کند، اگر در فاعل چنین است،‌در آمر هم چنین است،آمر(یعنی مولا)  که به غلام و عبدش امر می‌کند بر اینکه فلان مقدمه را انجام بدهد، اگر بداند که این عبد همین که  مقدمه را آورد، دیگر ‌ذی المقدمه را نمی‌آورد، هر گز به چنین مقدمه‌ای امر نمی‌کند، چنین مقدمه را اراده نمی‌کند، به این مقدمه توجه نمی‌کند. هر چند این أدله مشابه همدیگرند،‌اما واحد نیستند،بلکه هر کدام علامت جداگانه‌ی دارند.

علامت دلیل اول، وسیع بودن و مضیق بودن دایره بود، آخوند می‌گفت:دایره‌اش وسیع است،صاحب فصول می‌فرمود که دایره‌اش مضیق است، در دلیل دوم از طریق نهی وارد شد و گفت: «مولا» ممکن است از مقدمه‌ی غیر موصله نهی کند، در سومی از راه وجدان درونی وارد شد و گفت:مولای حکیم اگر بداند که این «مقدمه» به ذی المقدمه نمی‌رساند،نه فاعل چنین مقدمه‌ای را می‌خواهد و نه آمر.آخوند اشکال کرد و فرمود: مولا مطلق مقدمه را می‌‌خواهد، چون «ملاک ایجاب» رفع احاله، توقف و ایجاد تمکن است.

ما گفتیم: مطلب ‌آن گونه آخوند فرموده نیست، بلکه مقصود از ایجاب مقدمه رسیدن به ذی المقدمه است،‌علت غائی و ذاتی ایجاب مقدمه، رسیدن به ذی المقدمه است، اگر این شد، مسلماً اراده‌ی مولا هم محدود و تنگ می‌شود به آن مقدمه که در کنار ذی المقدمه باشد.

البته آخوند اشکال دیگری هم به صاحب فصول کرده است و آن اشکال این است که لازم می‌آید «ذی المقدمه» قید وجوب مقدمه باشد،‌اگر مقدمه‌ی موصله واجب شد،‌معنایش این می‌شود که ذی المقدمه هم واجب غیری باشد، ما این اشکال را در اینجا متعرض نمی‌شویم، بلکه در آینده متعرض خواهیم شد

 چون نظام درسی ما با بیان کفایه فرق دارد.