1403/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: العام و الخاص/الاستثناء المتعقب لجمل متعددة /الفصل الثاني عشر : الاستثناء المتعقّب للجمل - المقام الأوّل: مقام الثبوت وإمكان الرجوع إلى جميع الجمل و عدمه - المقام الثاني: في بيان ما هو المتبادر من الاستثناء - الضابطة الّتي طرحها المحقّق النائيني (رحمه الله)
در طیّ دو جلسه ی قبل فصل یازدهم از مباحث عامّ و خاصّ را بیان نمودیم. در این جلسه به بیان فصل دوازدهم یعنی «الإسْتثناءُ المُتِعَقِّبِ [أو الوارد] للجُمَل» خواهيم پرداخت.
فصل دوازدهم: «الإسْتثناءُ المُتِعَقِّبِ [أو الوارد] للجُمَل»:
اگر چند جمله باشد که بعد از آن جُملات، إسْتثنايى بیاید، آیا این «إسْتِثْناء» به «مُسْتَثْنى مِنه» (جمله ی أخير) بر می گردد یا به «تمامی جُمَل» بر می گردد.
نکته ی مهمّ: این بحث ما در جایی است که «مُسْتَثْنى مِنه» متعدّد است ولی «مُسْتَثْنى» واحد است.
علّت عنوان این مسأله: آیه ای از قرآن کریم علّت طرح این مسأله می باشد.
آیه ی شریفه:
جُمَل:
﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾[1]
إسْتِثْناء:
﴿إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَٰلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[2]
سؤال: اگر تُهْمت زنندگان توبه کردند آیا فقط فِسْق آن ها مُرتَفع مى شود یا علاوه بر رَفْع فِسْقشان هم باید شَلّاق بخورند و هم شهادتشان مورد قبول واقع نمى شود؟
جواب: اگر بگوییم «إسْتِثْناء» به جمله ى أخير بر می گردد، فقط فِسْق آن ها برطرف می شود. امّا اگر بگوییم به همه ی جُمَل بر می گردد، علاوه بر رَفْع فِسْقشان، هم حدّ بر آن ها جاری نمی شود و هم شهادتشان قبول می شود.
مقامات بحث:
الف) إمْكان الرّجوع الإسْتِثْناء بالجُمَل:
مرحوم آخوند خراساني (ره): ظاهراً بحثی در إمْكان رجوع إسْتِثْناء به جُمَل نیست.
مرحوم بروجردي (ره): إمْکان رجوع إسْتِثْناء به جُمَل مُسْتَحيل و محال است.
دلیل:
بیان نخست: «معاني حَرْفیّة» فاني در «معاني إسْميّة» مى باشد. اگر حرف «إلّا» در جمله ی أخير فاني شد، دیگر معنایی نیست تا در باقی جُمَلات هم فاني شود. به عبارت فنّى تر، «يَلْزَم إسْتِعْمالُ شيءٍ واحد في أكْثر المعنى» و اين باطل است.
بیان دوم: «معانی حرفی» در واقع «معانی رَبْطي» هستند و چیزی که به جمله ی أخير رَبْط بدهد، قادر نیست سایر جُملات را ربط بدهد.
إشکال به این فرمایشات ایشان:
اوّلاً: همه ی مشکلات فقط بر سر حرفِ «إلّا» نيست؛ زیرا «إلّا» فقط «إخْراج» مى كند. سایر کیفیّت إخْراج را «فُسّاق» (يعنى مُسْتَثْنى) می کِشَد نَه حرفِ «إلّا».
ثانیاً: روایت «قاسم بن سلیمان» این ادّعا شما را نفی می کند؛ «عن القاسم ابن سلیمان قال: سَألْتُ أبا عبدالله (علیه السّلام): عن الرَّجُل یَقْذِف الرَّجُل فیُجْلَد حدّاً ثُمّ یَتوب ولا یعلم منه إلّا خیراً أَتَجوز شهادتُه؟ قال: نعم، ما یُقال عندکم؟ قلتُ: یقولون: توبته فیما بینه وبین الله ولا تقبل شهادتُه أبداً فقال: بئس ما قالوا، کان أبی یَقول: إذا تاب ولم یعلمْ منه إلّا خیراً جازَت شهادتُه»[3] .
هر چند سند این روایت ضعیف است امّا ما از نظر دیگرى به آن إسْتِشهاد میکنیم. بالأخره طبق این روایت معلوم میشود که إمْکان رجوع إسْتِثْناء به جميع، مَفروغٌ عنه و مُسَلَّم بوده و راوي از وقوع آن از امام (علیه السّلام) مى پرسد.
ب) إثْبات الرّجوع أو الإسْتِظهار:
مرحوم آخوند خراساني (ره): ظاهر این است که إسْتِثْناء به جمله ى أخير بر می گردد. بلکه بالاتر، أخير «مُتيقّن» است و ظهور ندارد! امّا سایر جُمَل، «مُجْمَل» مى شود. بنابراین این آیه کریمه مُجْمَل میشود؛ يعنى فقط حُكم فسّاق در اين آيه ى شريفه مُسَلَّم است امّا راجع به حَدّ و شهادت، مُجْمَل است.
إشكال به این فرمایش: شأن اين آيه ى شريفه این نیست که خداوند متعال در مورد مسأله ی مهمّ «إفْک» این طور بفرماید تا مسأله موجب إجْمال شود در حالی که این آیه شریفه که در مورد زنان پیغمبر گرامی اسلام میباشد، آمده تا قضاوت کند و مسأله را یکسره کند.
إنْ قُلْتَ: چرا «حدّ و شهادت» مُجْمَل بشوند؟! نسبت به این دو تا «أصالة الحقیقة» یا «أصالة العموم» جاری می شود.
قُلْتُ: «أصالة الحقيقة» در جایی جاری می شود که شکّ در «قَرینیّة الأمْر الموجود» نباشد. ما نحن فيه هم از همین قبیل است؛ لذا در اینجا «أصالة الحقیقة» جاری نمی شود.
إشکال به «قُلْتُ»: ما چنین چیزی در جای دیگر ندیدیم. مگر قرینه، قرینه ی قوی باشد. شما در جلد نخست کفایه در بحث «علامت تشخيص حقيقت از مَجاز» فرمودهاید «أصالة الحقیقة» در جایی جاری میشود که «شک در مراد» باشد.
بنابراین «إنْ قُلْتَ» جوابی ندارد و درست است.
مرحوم نائیني (ره): در این مسأله سه صورت متصوّر است؛
صُوَر ثلاثة:
الف) مُبْتدایی که این أحکام را دارد، در جمله ی أخير «تکرار» شود. مثل همین آبه ی شریفه ی مذکور که لفظ «الّذین» در واقع «مُبْتداء» می باشد و كلمه ى «أولئك» در عبارت «أولئك هم الفاسقون» تكرار شده. در این فرض، «إسْتِثْناء» فقط به جمله ی أخير بر مى گردد؛ زیرا کلمه ی «أولئك» سَدّی شد برای این که به سایر جُمَل بر نگردد.
ب) «عقد الوَضْع»، تكرار نشود بلكه همه با ضمیر آورده شود. مثل: «إكْرِم العُلماء و أطْعِمهُم و أحْسِن إلَيْهِم إلّا فُسّاقَهُم».
در این مثال كلمه ى «العُلماء» در واقع «عقدُ الوَضْع» است كه در جُملات بعد تکرار نشده بلکه با ضمیر آورده شده. در این فرض، «إسْتِثْناء» به «همه ی جُمَل» بر می گردد.
ج) حالت خُنْثی باشد؛ يعنى «عقدُ الوَضْع» در وسط عبارت تكرار شود. مثل: «أكْرِم العُلماء و سَلِّم الطُّلّاب و أضِفْهُم إلّا الفُسّاق». در این مثال، «عقد الوَضْع» عوض شده. یعنی «عقدُ الوَضْع» از «عُلماء» به «الطُّلّاب» تغيير پیدا کرده. در این فرض نسبت به ما بعد بر می گردد امّا نسبت به ما قبل بر نمی گردد.
إشكال به صورت أخير ايشان: این صورت أخير شما از بحث ما نحن فیه خارج است زیرا وقتی گفته میشود تکرار «عَقْدُ الوَضْع» یعنی عین همان «عقدُ الوَضْع» تكرار شود نَه چیز دیگر.