درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/09/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/الخطابات الشفاهية /الثاني: في إمكان خطاب المعدوم

در جلسه ی قبل مقام نخست و خلاصه ی مقام دوم از سه مقامی که مرحوم آخوند خراساني (ره) در فصل نُهُم بحث عامّ و خاصّ یعنی «خِطابات قرآن» را بيان نمودیم در این جلسه به ادامه ی این بحث خواهیم پرداخت.

 

ادامه ی فصل نُهُم: «خِطابات الشّفاهیّة القرآنيّة»:

مقام دوم: «صِحّةُ الخِطاب المَعْدوم»:

آیا خطابات قرآن، معدومین و غائبین حالِ خِطاب را نیز شامل می شود یا خیر؟

مرحوم آخوند خراساني (ره) و مرحوم امام خمیني (ره) فرمودند خِطابات قرآن شامل معدومین و غائبین در حال خِطاب نمی‌شود.

بيان مرحوم آخوند خراساني (ره): خِطاب، جَنْبه ی «تکویني» دارد. یعنی باید مخاطَب و مخاطِبی باشد تا خِطاب به آن ها تَعَلُّق بگیرد.

بيان مرحوم امام خمیني (ره): تَعَلُّق حُکْم به عنوان، معقول است امّا خِطاب به عنوان، معقول نیست.

اشكال به فرمایش این دو بزرگوار:

خِطاب دو نوع است:

الف) خِطاب شفاهي: یعنی خِطابات زبانی؛ فرمایش شما در این نوع خِطاب صحیح است. یعنی باید مخاطَب و مخاطِبی باشد تا خِطاب صِدْق کند.

ب) خِطاب غیر شفاهي: خِطاباتی که زبانی نیست امّا در خارج خِطاب و در أذْهان مردم هست. در أذهان صَحابه و تابعين «يا ايّها الّذين آمنوا» بوده و الآن هم در أذْهان مردم و در همه جا مانند كتاب ها و وسايل صوتى و تصويرى موجود هست. بنابراين دیگر روبرو بودن شرط خطابات شفاهیّه است نه مُطْلق خطابات.

به عبارت فنّی‌ تر خِطابات تقسيم می شوند به «حدوثي» و «بَقایي». آن خِطابی که حتماً باید مخاطَب داشته باشد و آن مخاطَب حضور داشته باشد، «خِطابات حدوثي» می‌باشد.

نظر نهایی ما: همه خطابات قرآنی شامل حال همه مکلّفین جِنّ و إنْس اعمّ از حاضرین، معدومین و غائبین در حال خِطاب می‌شود به شرط آن که مراد از خِطابات قرآن، «خِطابات بَقایي» هم باشد نَه صِرْفاً «خِطابات حدوثي».

شاهد قرآنی: در قرآن کریم چهار خِطاب آمده که به آن خِطابات «اوّلُ الخِلْقَة» می‌گویند.

خِطابات أربعه قرآن:

خِطاب نخست: ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ﴾[1]

خِطاب دوم: ﴿یا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ﴾[2]

خِطاب سوم: ﴿یا بَنِي آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[3]

خِطاب چهارم: ﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي ۙ فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[4]

سؤال:‌ بر اساس فرمایش شما دو بزرگوار آیا صحیح است که بگوییم این چهار خِطاب قرآنی فقط شامل حال حضرت آدم و حوا (علیهما السّلام) و فرزندان آن ها می شود؟!

جواب: خیر؛ مُسَلَّماً این خِطابات شامل همه ی مکلّفین می شود.

شباهت مسأله ی «تکلیف» و «خِطاب»:

۱. در مسأله ی «تکلیف» عرض کردیم موجودی که الآن وجود دارد محکوم به آن حکمی که در زمان پیغمبر گرامی اسلام بوده، نیست. در مسئله خطاب هم می‌گوییم آن مخاطَبی که الآن وجود دارد، محکوم به آن خِطابات زمان پیامبر اکرم نیست.

۲. موجودی که الآن وجود دارد، محکوم به «تکلیف بَقایي» شد در اینجا هم مخاطَب، محکوم به «خِطاب بَقایي» شد.

 

مقام سوم: «موضوعٌ لَه حروف نِداء (نظیر حرف یا)»:

سؤال: آیا کلمه ای مانند «الّذین» که مثلاً معمولاً بعد از حرف «یاء نِداء» می آید فقط شامل حال حاضرین در حال خِطاب می شود یا شامل أعَمّ از حاضرین، غائبین و معدومین خطاب می شود؟

نکته ی مهمّ: کلید این بحث در دست «ادوات خِطاب» مثل: «یا ایّها» می باشد.

جواب: «نِداء يا خِطاب»، از یک حیثی، بر دو نوع است:

۱. نِداء يا خِطاب حَقيقي: خِطابی که براى «تفهیم و مُفاهمه ی واقعیّات» می‌باشد.

٢. نِداء يا خِطاب إيقاعي: مثل این قصیده ای که فردی به نام «حَجّاج»، در رَثاء فرزند از دنیا رفته ی خود سروده:

«یا کوکباً ما کان أقْصر العُمْرَه / و كذا تَكون كواكبُ الأسْحاري».

مرحوم آخوند خراساني (ره): اگر بگوییم خِطابات قرآن کریم «نِداء و خِطاب حَقيقي» می باشد، این شامل حال مَعدومین و غائبین نیست و لذا شمول این‌ ها فقط از طریق «إجْماع» إمکان پذیر است. امّا اگر بگوییم «نِداء و خِطاب إيقاعي» می باشد، تمام این آیات شریفه ی قرآن کریم شامل حال همه مکلّفین أَعَمّ از حاضرین، غائبین و مَعدومین باشد.

مرحوم آخوند خراساني (ره): اگر بگوییم خِطابات قرآن کریم «نِداء و خِطاب حَقيقي» می باشد، این شامل حال مَعدومین و غائبین نیست و لذا شمول این‌ ها فقط از طریق «إجْماع» إمکان پذیر است. امّا اگر بگوییم «نِداء و خِطاب إيقاعي» می باشد، تمام این آیات شریفه ی قرآن کریم شامل حال همه مکلّفین أَعَمّ از حاضرین، غائبین و مَعدومین باشد.

إشکال به فرمایش ایشان:

الف) إشکال کُلّي: شما با این بیان خود، به نوعی خِطابات قرآن کریم که معجزه ی أَزَلي و أَبَدي خَلّاق متعال است را حمل بر «خِطابات إيقاعي» کرده اید.

ب) إشكال جُزْئي: این مسأله ‌ای که شما فرمودید اگر بگوییم خِطابات قرآن كريم جَنْبه ی حقیقي دارد شامل معدومين و غائبین نمی‌شود و اگر بگوییم خِطابات قرآن کریم جنبه ى إيقاعي دارد شامل معدوم و غائبین هم می‌شود، درست نیست؛ زیرا ممکن است بگوییم خِطابات قرآن کریم، خِطابات حقیقي می شود ولى شامل معدومين و غائبین هم مى شود با همان بيانى که در بحث قبل مبنی بر تقسیم خِطابات به شفاهي و غیر شفاهي عرض نموديم. از آن طرف نیز بر فرض اين كه بگوییم خِطابات قرآن کریم إيقاعي است، ممکن است إيقاعي باشد ولى معدومین و غائبین را شامل نشود؛ زیرا پیامبر اکرم که فرمود «یا أیُّها الذین آمنوا...»، معدومين جزء اين خِطاب ایشان نبودند.

بعد مرحوم آخوند خراساني (ره) مطلبی دارند که می‌فرمایند: «يا أيُّها الّذين آمنوا» از قبیل خِطابات إيقاعي می باشد ولی بعد «إنْصِراف» پیدا می کند به خِطابات حقیقي به شرط این که مانعی نباشد.

دو مانع احتمالی:

۱. اگر بگوييم خِطابات قرآن کریم خِطابات حقیقي می‌باشد، لازم می‌آید که تمام اين خِطابات، شامل حال ما نباشد. لذا این مانع إنْصِراف است.

۲. اگر این خِطابات، مُنْصرف به حقیقي باشد، لازم می آید اکثر خِطاباتی که جَنْبه ی همگانی دارند، «مَجاز» شوند.

بحث خارج از درس: بهائیان با آیه ی شریفه ی﴿يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَىٰ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[5] استدلال می کنند که حضرت محمّد (صَلّی الله علیه و آله و سَلَّم)، نَعوذ باللّه «خاتمُ الأنْبياء نيست»! زیرا قرآن فرموده: «يا بني آدَم إمّا»؛ پس دومی هم هست! این کلمه، «إنْ ما» مى باشد نَه «إمّا»؛ زیرا حرف «ما» در کلمه ی «إمّا»، در واقع «زائدة» است.

إشکال به این استدلال سَخیف: اين خِطابات مربوط به «أَوَّلُ الخِلْقَة» مى باشد. به عبارت دیگر، این نوه از خِطابات «حاکي» می‌باشد؛ یعنی آن زمان که حضرت آدم و حوا (عليهما السّلام) و فرزندان ایشان بودند، مى فرمايد: «يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ».

 


[1] سوره اعراف، آيه 26.
[2] سوره اعراف، آيه 27.
[3] سوره اعراف، آيه 31.
[4] سوره اعراف، آيه 35.
[5] سوره اعراف، آيه 35.