1403/08/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الحصر /الجهة الثانية: دلالتها على الحصر - 1. تبادر الحصر من الكتاب والسنّة - 2. دلالة كلمة الإخلاص على الحصر - الجهة الثالثة: دلالة الجملة على حكم المستثنى دلالة منطوقية أو مفهومية - الرابعة: الدلالة على الحصر دلالة مفهومية - فرعان مبنيان على إفادة «إلاّ» للحصر
در جلسات قبل مفهوم شرط و وصف را از سلسه مباحث مفاهیم بیان کردیم و همچنین مقداری از بحث مفهوم غایت را نیز مطرح نمودیم. در این جلسه به بیان بررّسی مفصّل مفهوم «غایَة» خواهیم پرداخت.
«أَدات الحَصْر»:
۱. حرف «إلّا»:
مباحث چهاگانه ی حرف «إلّا»:
الف) «إلّا» علماء اتّفاق نظر دارند که معناى «إلّا» در واقع «النَّفْي بعد الإثْبات و الإثْباتُ بعد النَّفْي» می باشد. مثلاً اگر گفته شود: «جائني القَوْم إلّا زيْد»، معناى «إلّا زيْد»، یعنی «إخراج زیْد». إثْبات است؛ يعنى زید نیامده.
أبو حَنيفة: معناى «إلّا» این است که (مثلاً در مثال مذکور)، درباره ی زید بحث نمی کنیم! یعنی نه نَفْي و نه إثْبات زید. فقط «مُسْتثنى مِنه» را نقل می کنیم و نسبت به «مُسْتَثنى» ساکت هستیم.
دلیل ایشان:
رسول خدا (صلّی الله عليه و آله و سَلَّم) فرموده: «لاصَلاةَ إلّا طَهوراً». اگر إثْبات باشد، معنایش این است که تنها وضوء، صَلاة باشد.
اشکال به این فرمایش:
رسول خدا نفرموده «لاصَلاة إلّا طَهوراً» بلكه فرموده «لاصَلاةَ إلّا بطَهورٍ»[1] .
نکته: أبو حَنیفه عرب نبوده بلکه ایرانی بوده و از دقایق و ظرافت زبان عربی، آگاهی کامل نداشته. لذا «باء» در کلمه ی «بطَهورٍ»، به معنای «سَبَبیّت» است؛ یعنی به کمک طَهور، صلاة است. به عبارت ساده تر اگر بخواهید نماز بخوانید، باید حتماً وضوء داشته باشید.
ب) کلمه ی «إلّا» افاده ى حَصْر دارد.
در مثالِ بحث اوّل می گوییم مثلاً زید، خارج شده. اما در این بحث می گوییم غیر از زید، چیز دیگری خارج نشده. عُمده ی بحث ما همین مطلب است.
أدلّه:
دلیل نخست: ﴿إنّ الإنْسانَ لَفي خُسْر﴾[2] ﴿إلّا الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحَقّ و تواصوا بالصّبْر﴾[3]
قرآن کریم می خواهد بفرماید اهل نجات کسانی هستند که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و... لذا بقیه ی أقْوام همگی در خُسْران و زیان هستند! با این معنا هدف رسول خدا و قرآن کریم محقَّق می شود.
دلیل دوم: «لا إلهَ إلّا الله». یعنی فقط خداوند سُبْحانَه معبود است. اگر این ذکر مقدّس إفاده ى حَصْر نکند، مثلاً بُت های مشرکین هم داخل در معنای این ذکر خواهند شد.
فَرْوعات:
فَرْع نخست:
سؤال: «قال النبي (صلّى الله عليه وآله): خلق الله الماء طهورا لا ينجسه شئ ما إلا غير لونه أو طعمه أو ريحه»[4] . اگر مثلاً آب چاه مکلّف، رنگ و بو و طَعْمش تغییر نکرده امّا سنگین شده یا گرم شده و یا سَبُک شده. آیا این آب مُنَجّس است؟
جواب: خير؛ نمى تواند مُنَجّس باشد؛ زیرا روایت مذکور در رنگ و بو و طَعْم برای نجس بودن آب، منْحَصر شده.
فرْع دوم:
«لاتُعادَ الصّلاة إلّا خَمْسَه؛ الطّهورِ والوَقْتِ و القِبْلَةِ والرّكوعِ و السّجودِ»[5] .
سؤال: اگر مکلّف یک سجده را یادش رفت بجا بیاورد. آیا نماز او به طور کُلّي باطل است؟
جواب: خیر؛ زیرا بطلان نماز، مُنْحصر در عدم انجام همین موارد پنجگانه در روایت است. لذا اگر هر دو سجده را مکلّف بجا نیاورده بود، نمازش باطل می بود.
اشکال: اگر مکلّف «تکبیرة الإحْرام» را نگوید، یا نیّت نکرده و یا قیام متّصل به ركوع نداشت، نمازش باطل است؛ در حالی که جُزء اين پنج مورد منحصره هم نیست.
جواب: این اشکال وارد نیست؛
در جایی که مکلّف نیّت نكرده و یا تكبيرة الإحْرام بجا نیاورده، اصلاً نماز نخوانده و به نماز ورود پیدا نکرده تا این که بگوییم نماز او باطل است. و قیام متّصل به رکوع، در واقع حقیقت رکوع است و بدون آن رکوع شکل نمی گیرد و معنا ندارد تا بگوییم بجا نیاوردن آن موجب بطلان نماز است.
ج) آيا دلالت «إلّا» بر معنی نخست، منطوقي می باشد یا مفهومي؟
به نظر ما دلالتش «منطوقي» می باشد؛ «لأنّ هِيْئِةَ الإسْتِثْناء و المُسْتَثْنى، وُضِعَتْ لِأمْريْن؛ إثْباتٌ للإسْتِثْناء و النَّفْيُ في المُسْتَثْنى مِنْه أو بالعَكْس».
د) آيا دلالت «إلّا» بر «حَصْر»، منطوقي است یا مفهومي؟
به نظر ما بر این بحث أثری مُترتّب نیست.
اشکال: اگر بگوییم مفهومي است، دلالت آن ضعیف می شود امّا اگر بگوییم منطوقي است، دلالتش قوی می شود.
جواب: از کجا معلوم مفهوم از منطوق ضعیف تر است؟! گاهی از اوقات مفهوم قوی تر از منطوق است.
بحثٌ إسْتِطْراديٌّ:
«فما ثواب من قال: لا إله إلا الله؟ قال: من قال لا إله إلا الله مخلصا»[6] یعنی هر کس این ذکر را بگوید از عذاب الهی خلاص می شود.
گفته شده حرفِ «لا» در عبارت «لا إلهَ»، در واقع «نَفْي جِنْس» است. و «نَفْي جنس» اسم يا خبر می خواهد.
سؤال: آیا «لا إلهَ» خبرش «موجودٌ» است يا خبرش «ممكنٌ» است؟ اگر بگویید خبرش «موجود» است، یعنی غیر از خداوند متعال در معبود بودن نَفْي شده. به عبارت ساده تر یعنی غیر از خداوند متعال معبود دیگری موجود نیست. امّا نَفْي «إمكان» نشده! یعنی ممکن است غیر از خداوند متعال معبودی باشد امّا فعلاً موجود نیست و بعداً موجود مى شود! امّا اگر گفتید «ممکنٌ» خبرش می باشد، یعنی غیر از خداوند سُبْحانَه امكان ندارد و این به معنای این است که نعوذ باللّه دلیلی بر وجود خداوند سُبْحانَه نیست!
جواب: این اشکال چند جواب دارد که ما بین این جواب ها یک جواب محکم بیان می کنیم.
مقدّمه:
«عَدَم» گاهی «مَحْمولي» و گاهی «رابِطي» مى باشد.
مثال برای «عَدَم رابِطي»: «زيْدٌ ليس بقائمٍ».
مثال برای «عَدَم مَحْمولي»: «زيْدٌ مَعْدومٌ».
نکته: در «وجود» هم همین طور است.
اصل بحث:
«لا» در عبارت «لا إلهَ»، در واقع «رابِطي» نيست بلكه «مَحْمولي» است؛ یعنی «الإلهُ مَعْدومٌ». لذا خودش خبر است و نیازی به خبر دیگر ندارد.
اشکال: این قضیّه نیاز به «جهت» دارد. اين چیزی که شما فرمودید، جهتش چیست؟ اگر بفرمایید جهت آن «فِعْلیّت» (یعنی وجود) است، إمکان را نَفْي نکردهاید. اگر بفرمایید جهتش «ممکن» است، «وجود» را ثابت نکردهاید. لذا مجرّد این که «لا» را خبر قرار دادهاید، این مشکل درست نخواهد شد.
جواب: «جَهَت» در اینجا «ضرورت» است نَه «فِعْلیّت» و نَه «إمكان». يعنی «الله موجودٌ بالضّرورة أو ممكنٌ بالضّرورة».
شاهد قرآنی:﴿قالوا لاضیر إنّا إلى رّبِنا مُنْقَلبون﴾[7]