درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/07/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/مفهوم الغاية /المقام الثاني : في دخول الغاية في حكم المغيّى و عدمه - أدلّة الأقوال - نظرنا في الموضوع - حكم الشك - الفصل الرابع : في مفهوم الحصر - 1. «إلاّ» الاستثنائية

 

در جلسه ی گذشته آیه ی شریفه ی ﴿فأغْسلوا وجوهکم و أيْديكم إلى المرافق﴾[1] را عرض کردیم که دارای سه مسأله می باشد. یک مسأله این بود که آیا «مُغَیّی» طبق این آیه ی کریمه «واجب الغَسْل» است يا خير که عرض نموديم قطعاً «واجب الغَسْل» است.

مسأله ی دوم این بود که «بعد المُغَیّی» چه حُکمی دارد که عرض کردیم از برخی از آیات کریمه استدلال فهمیده می شود که دلالت بر «عدم الغَسْل» دارد.

در این جلسه به مسأله ی سوم حکم «غایَة» (یعنی شُستن خودِ آرنج در وضوء) را عرض خواهیم کرد.

 

«حُكم الغايَة»:

اقوال ششگانه:

قول نخست (قول مرحوم آخوندخراساني و مرحوم امام خمیني): «غایَة» داخل در حُکْم «مُغَیّی» نيست. یعنی شُستن آرنج در وضوء واجب نیست.

دلیل عَقْلي: «طَرَف الشّيء غيرُ الشّيء». یعنی نهایت یک شيء، غير از خودِ شيء می باشد.

اشکال به این فرمایش ایشان: لُغَت را با دلیل عَقْلي نمی توان ثابت کرد‌. هر چیزی برای خودش راه ثبوتی دارد.

قول دوم: «غایَة» داخل در حُکْم «مُغَیّی» نيست.

دلیل عَقْلي: «مُبْتَداء» اوّلِ شيء است و «غایَة» نيز آخَر شيء است. لذا هم مُبْتَداء و هم «غايَة» داخل در حُکم است.

اشکال به این فرمایش: همان اشکالی که به قول نخست گرفتیم، عیناً در اینجا هم وارد است؛ لُغَت را نمی توان با دلیل عَقْلي ثابت کرد.

قول سوم: اگر «غایَة» با ما بعد از نظر «جنس» یکی باشد، داخل در حکم است؛ مثل: «بِعْتُک مِن هذا الطَّرَف إلى هذا الطَّرَف». امّا اگر اگر «غایَة» با ما بعد از نظر «جنس» یکی نباشد و با هم‌ إخْتلاف داشته باشند مثل: «صُوموا إلى اللّيل»، داخل در حُکم مُغَیّی نيست.

اشكال به این فرمایش: شما در واقع حکم به «إحْتياط» کرده اید؛ چون کسی که می خواهد انداره گیری کند، نمی تواند دقیقاً شيء را تحویل دهد و لذا مقداری هم نهایت را داخل در حکم مُغَیّى می کند. پس دلیل لُغَوی ندارد.

قول چهارم: فرق است بین حرف «إلى» با حرف «حتّى»؛ اگر «إلى» باشد، داخل در حُکم «مُغَیّی» نیست امّا اگر «حتّی» باشد، داخل در حکم هست.

اشکال به این فرمایش: شما خَلْط کرده اید؛ بحث ما در مورد «حتّی جارّة» می باشد. در حالی که «حتّی» شما، «حتّی عاطفه» است!

توضیح ذلک:

انواع «حتّی»:

الف) «حتّی جارّة»: مثل: ﴿حتّی مَطْلَع الفَجْر﴾[2]

ب) «حتّی عاطفه»: مثل: «مات النّاسُ حتّی الأَنْبياء».

ج) «حتّی إبْتِدائيّة»: مثل: «فوا عَجَبَا حتّی کُلَیّبُن يَصُبُّني...».

قول پنجم (قول مرحوم حائري يزدي): نَه دلالت بَر دخول در حُکم و نَه دلالت بَر عدم دخول در حُکم دارد. لذا ما تابع قرائن هستیم.

ايشان در واقع إدّعایی ندارند.

قول ششم: اگر غایت، «غایَة الفِعْل» باشد، در حکم داخل است. امّا اگر «غایَة الحُكْم» باشد، داخل در حکم نیست‌. مثلاً در مثالِ «سُرْ مِن البَصْرَة إلى الكوفة» اگر بگوییم «کوفة» قید «سِیْر» می باشد، داخل در حُکم است. امّا اگر «سُرْ» فعل أمر باشد (یعنی به معنای «یَجِب» باشد)، داخل در حکم نیست.

اشکال به این فرمایش: این قول هم یک إدّعاى بی موردی است.

این اقوال ششگانه هیچ کدام دلیل درستی نیست‌.

نظر نهایی ما: «غایَة» داخل در حکم «مُغَیّی» نيست.

دلیل:

تبادر: تبادر یک دلیلی است مبني بر عدم دخول «غایَة» در حکم «مُغَیّی» که آقایان به آن تمسّک نکرده اند.

مثال: «قَرَأْتُ قُرْآنَ إلى سورة الإسْراء».

عبارت شریف «سورة الإسْراء» خارج از حکم است. و اگر بفرمایید ممکن است داخل در حکم باشد مثل: «قَرَأْتُ قُرْآنَ حتّی سورة الإسْراء»، عرض می کنیم «حتّی» در اینجا «حتّی عاطفه» می باشد که مورد بحث ما نیست.

کُلَیْمَةٌ:

اگر شک کردیم که آیا «غایَة» در حكم «مُغَيّى» داخل است يا خیر، باید چه حکمی کنیم؟

قول اوّل: تمسّک به «إسْتِصْحاب» می کنیم و می گوییم قبلاً شُستن دست واجب بود، اصل، «بَقاء وجوب» است.

اشکال به این قول: جاری کردن این إسْتصحاب درست نیست زیرا «أصل مُثْبِت» می‌شود؛ چون عَقْل می گوید اگر «وجوب» باقیست و مکلّف هم این نقطه را نَشُسته، معلوم می شود شُستن آن واجب است. لذا این می شود لازمه ی عقلي که مُنْجَر می شود به «أصل مُثْبِت».

قول دوم: ناچار هستیم که «أصل برائت» جاری کنیم؛ زیرا اینجا از قبیل شک در أقل و أکثر است و شک در أقل و أکثر برائت جاری می‌شود.

در بحث اوّل تا بحث سوم بحث مفهومی بود، که عرض کردیم مفهوم دارد. امّا بحث‌ چهارم بحث ما بحث «لُغَوي» است که عرض کردیم دلالت ندارد.

«مفهوم الحَصْر»:

نکته: قبلاً عرض نمودیم گاهی یک مسأله، مربوط به یک علم است و گاهی یک مسأله مربوط به دو یا بیش از یک علم است. مسأله ی «مفهوم حَصْر» هم بحث «نَحْوي» می باشد هم در علم «بَلاغَت» بحث می شود و هم بحث أصولي دارد.

در علم «نَحْو» گفته شده پنج چیز است که دلالت بر «حَصْر» می کند: «إلّا، إنّما، بَل، تقديمُ ما حَقَّه التّأخير و المفرد المُعَرِّف باللّام».

انواع حرفِ «إلّا»:

الف) «إسْتِثْنائيّة»

ب) به معناى «غَيْر»: ﴿لو كان فيهما آلِهَةٌ إلّا الله لَفَسَدَتَها﴾[3]

ج) جانشين «حرفِ واو عاطفه﴿»: یا موسی لاتَخَف إنّی لایخاف لدیّ المُرْسلون﴾[4] ﴿إلّا مَن ظَلَمَه ثُمّ بَدَّلَ حُسْناً بعد سوء فإنّی غفورٌ رحیم﴾[5]

د) «زائدة»

 


[1] سوره مائده، آيه 6.
[2] سوره قدر، آيه 5.
[3] سوره انبیاء، آيه 22.
[4] سوره نمل، آيه 10.
[5] سوره نمل، آيه 11.