درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/07/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/مفهوم الغاية /الفصل الثالث : في مفهوم الغاية - المقام الأوّل: هل للقضية المغيّاة دلالة على ارتفاع الحكم عمّا بعد الغاية أو لا؟ - الضابطة التي وضعها المحقّق الخوئي - نظريتنا في الموضوع

 

در جلسه ی قبل پس از اتمام بیان بحث ادلّه ی قائلین به مفهوم وصف، دو دلیل قائلین به عدم مفهوم وصف را بیان نمودیم. در این جلسه به ادامه ی بحث مفاهیم خواهیم پرداخت.

 

قانون کلّی در مورد مفهوم شرط و وصف:

اگر برای ما مُحْرَز شود متکلّم در مقام بیان «همه ی جهات موضوع» باشد (نَه یک جهت)، شرط و وصف، مفهوم دارند.

 

مفهوم الغایّة:

قرآن کریم می فرماید: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾[1]

در مفهوم غایة این آیه ی شریفه در مورد سه چیز بحث می شود:

الف) «مُغَیّی»: در وضوء، شُستن دست از اوّل انگشتان تا مِرْفَق (آرنج). این فقره در «علم فقه» بحث می شود لذا موضوع بحث‌ ما در أصول نیست.

ب) «غايَة»: در وضوء، شُستن خودِ آرنج. این مورد را بعداً بحث خواهیم کرد.

ج) «مابعد المُغَیّی»: در وضوء، شُستن بالاتر از آرنج تا کِتْف.

آن چیزی که الان باید مورد بحث ما قرار بگیرد این است که آیا حرف «إلی» در این آیه ی کریمه دلالت دارد بر این که این مقدار باید شُسته شود و بقیه شُسته نشود یا خیر؟

کسانی که قائل اند حرف «إلى» ساكت است، معتقدند که مفهوم ندارد. ممکن است بقیه هم شُسته شود و ممکن است شُسته نشود.

کسانی که قائل اند حرف «إلى» ساكت نیست، معتقدند که مفهوم دارد.

قانون کُلّی: اگر این «إلى» یعنی غایت «قید حکم» است، مفهوم دارد و مفهومش این است که اگر شُستن به آرنج رسید، دیگر شُستن مابقی نیاز نیست. امّا اگر «قید موضوع»، یعنی قید «يَد» باشد، مفهوم ندارد.

مثلاً‌ اگر بگوییم «السِیْرُ مِن البَصْرة إلى الكوفة يَجِب»، در اینجا «قید موضوع» است. امّا اگر بگوییم «السِیْرُ يَجِب مِن البَصْرة إلى الكوفة»، در اینجا «قید حُکْم» است. عین همین مثال را در مثال وضوء هم می توان آورد.

سؤال: چرا اگر قید موضوع شد، مفهوم ندارد؟!

جواب: «لِأنّ رَفْعَ الحُكْم عن موضوعٍ لادليلَ عَلَى رَفْعِه عن موضوعٍ آخَر».

برخی از فقهاء استدلال کرده اند بر این که اگر «قید حُکْم» باشد، مفهوم دارد. ایشان برای این استدلال خود، از دو روایت استفاده کرده اند:

۱. «عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (علیه السّلام) قَال: كُلُّ شَيْءٍ فِيهِ حَلَالٌ وَ حَرَامٌ، فَهُوَ لَكَ حَلَالٌ، حَتَّى تَعْرِفَ الْحَرَامَ مِنْهُ بِعَيْنِهِ فَتَدَعَهُ»[2] .

٢. «كل شيء طاهر حتى يعلم ورود النجاسة عليه، وان من شك في أن ما أصابه بول أو ماء مثلاً، أو شكّ في تقدم ورود النجاسة على الاستعمال وتأخره عنه، بنى على الطهارة فيهم»[3] .

گفته اند وقتی علم حاصل شد، حِلّیّت و طهارت می پَرَد.

اشکال به استدلال به این دو روایت: اصلاً این دو روایت ارتباط به بحث ما ندارد؛ زیرا این دو روایت مربوط به «أحْکام ظاهریّة» می‌باشد و قِوام اين نوع أحْکام، با «شَک» است. لذا با رفتن شک، حکم ظاهري هم‌ با آن می پَرَد. بنابراین ارتباط به این ندارد که غایت مفهوم دارد یا خیر.

مرحوم خويي (ره): اگر «وجوب» را از «هِیْئَة» استفاده كردیم، چون هیئت چشم گیر نیست، قَهْراً قيد به «موضوع» (يا همان مادّة) بر مى گردد. مانند همین آیه ی شریفه ی مذکور. امّا اگر قید خودش لفظی داشته باشد به نام «یَحْرُم» و مُتَعَلَّق آن «محذوف» باشد، به «حُکْم» بر می گردد. مثل «یَحْرُمُ الخَمْرُ إلى أن يَضْطَر». در این مثال، حُرْمَت خودِ «خَمْر» كه معنا ندارد لذا مراد، مثلاً «شُرْبُ أو بيع الخَمْر» است. امّا اگر حُکْم را از مادّة استفاده کنیم در حالی که مادّة هم مذکور باشد مثل «وأتمّوا الصّيامَ إلى اللّيل»، در اینجا هر دو وَجْه (برگشت قید به موضوع یا برگشت به حکم) امكان پذیر است.

اشکال به این فرمایش: این فرمایش صحیح نیست؛ زیرا این که فرمودید اگر حکم را از هیئت استفاده کنیم قید به موضوع بر می گردد، دلیل آن این نیست. قرینه ی خارجی داریم؛ و قرینه این است که آیه ناظر به «مَغْسول يا عضو» است نَه ناظر به حُکْم. امّا این که فرمودید هیئت دالّ چشم گیری به نام «یَحْرُم» دارد ولی متعلَّقش محذوف است پس به قید حکم بر می گردد، علّتش چیزی که فرمودید نیست. بلکه به دلیل این است که از خارج می دانیم که «الأحْكام مُحَدَّدٌ إلى الإظْطِرار». البته مطلب سوم شما که فرمودید دو وَجْه است درست است.

فرعٌ:

اگر مکلّفی هشت فرسخ را به نیّت پاک در مسافرت پیمود، ولی به محض رسیدن به هشت فرسخ، نیّت معصیّتی کرد. در این فرسخی که نیّت پاک داشته، نمازش «قَصْر» است طبق قاعده. امّا از هشت فرسخ به بعد که نیّت حرام کرده، برخی از فقهاء مانند مرحوم سیّد یزدي و مرحوم صاحب جواهر (ره) معتقدند که باید نمازش را «کامل» بخواند. امّا برخی دیگر از فقهاء مانند مرحوم شیخ انصاري (ره) می فرماید نمازش را باید مانند همان هشت فرسخ به صورت «قَصْر» بخواند.

این اختلاف نظر به خاطر اختلاف مبانی آن ها می باشد.

مرحوم صاحب جواهر (ره) معصیّت را قید حُکم گرفته اند. «مَن قَطَعَ مَسافَةً شَرْعيّة ثَمانيّةَ فَراسِخ يُقَصِّر إنْ لَمْ يَعْصِ». بنابراین عبارت «إنْ لَم يَعْصِ» قيد «یُقَصّر» است.

مرحوم شیخ انصاري (ره)‌ می فرماید إنْ لَم يَعْصِ» قيد «یُقَصّر» نیست بلکه قید «مَسافَة» است. «مَن قَطَعَ مَسافَةً شَرْعيّةً ثمانيّةَ فَراسِخ مُباحَاً يُقَصِّر». يعنى قيد موضوع است.

نتیجه: بايد اين روایت مروان بن عمّار «إذا كان يُصيد أو يَعْصي يُقَصِّر» را ببینیم که آیا قید موضوع است یا قید حکم است؟

مرحوم حائري يزدي (ره): بايد ببينيم این إنْشاء حُكم (یَحْرُم أو يَجِب) آیا إنْشاء طلب کُلّي مى باشد یا إنْشاء طلب جُزئي می باشد؟ اگر حُکم إنشاء طلب کُلّي باشد، نهایتاً یک فرد از این حکم‌ خارج شده لذا مابقي افراد اين کُلّي، تحت این حُکم باقی می مانند. امّا اگر إنشاء جُزئي باشد، با رفتن حُکم، حُکم دیگری باقی نیست تا به مابقي سرایت کند.

اشكال به این فرمایش: اصلاً کُلّي به قيد «كُلّيّة» قابل إنْشاء نیست. یعنی در خارج نیست.

نظر ما: ما باید به آیات قرآن کریم مراجعه کنیم.

﴿وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ﴾[4]

﴿نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[5]

عبارت شریف «حتّی یَطّهُرْن» چه به معنای «لِقاح» باشد و چه به معنای «غُسْل» باشد، نزدیکی کردن با همسر بعد از پاک شدن از حیض دیگر احتمال حُرْمَت معنا ندارد! لذا در اینجا معلوم است که مفهوم دارد.

سایر آیات نیز همین طور باید بررّسی شود.

نظر نهایی ما: با توجّه به آیات قرآن کریم، غایت مفهوم دارد.

 


[1] سوره مائده، آيه 6.
[2] الفصول المهمة في أصول الأئمة، الشيخ حرّ العاملي، ج1، ص631.
[3] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج2، ص582.
[4] سوره بقره، آيه 222.
[5] سوره بقره، آيه 223.