1403/07/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الوصف /الثاني: تحديد محلّ النزاع - الثالث: أقسام الوصف - الرابع: ما هو المراد من الوصف؟ - أدلّة القائلين بمفهوم الوصف - 1. التبادر - 2. لزوم اللغوية - 3. الأصل في القيد الاحترازية
در جلسه ی قبل مقدّمه ی نخست و دوم از مقدّمات بحث مفهوم وصف را بیان نمودیم در این جلسه به سایر مقدّمات این بحث خواهیم پرداخت.
«ما هو محلّ النّزاع في بحث مفهوم الوَصْف»؟
مرحوم نائیني (ره): محلّ نزاع در جایی است که وَصْف، «مُعْتَمِد بر موصوف» باشد و الّا فاقد مفهوم است؛ بنابراین آیه ى شريفه ى «نَبَأ»، فاقد مفهوم است؛ زیرا خداوند متعال در این آیه ی شریفه فرموده: ﴿إن جاءكم فاسق﴾[1] و نفرموده: «إن جاءكم رَجُلٌ فاسقٌ»! و این یعنی وصفِ فِسْق غیر معتمد است بر موصوف.
دلیل:
دلیل نخست: اگر قرار باشد «غیر مُعْتَمِد» را نیز در نزاع وارد کنیم باید «جَوامد» را نیز در نزاع داخل کنیم. مثلاً اگر مولی بگوید: «جِئْني بالشَّجَر» بگوییم این عبارت نیز مفهوم دارد! زیرا «شَجَر» یعنی «ذاتٌ ثَبَتَ له الشَّجَريّة». و حال اين که کسی نگفته «جَوامد» محلّ بحث است.
اشکال به این دلیل ایشان: بین «جَوامد» و «فاسق» فرق است. در مثالِ جامدِ «شَجَر»، اگر وصفِ «شَجَریّة» از بین برود، ذات آن نیز از بین رفته است. امّا در مثالِ «فاسق»، اگر وصفِ «فِسْق» از بین برود، ذاتِ شخص موجود است. بنابراین قیاس شما مع الفارق است.
دلیل دوم: عُمده مدرک مفهوم این است که «قید زائد» در کلام باشد. در غیر این صورت مانند آیه ی شریفه ی «نَبَأ»، چیز زائدی نیاورده بلکه فقط فرموده إن جاءكم فاسق. لذا فقط «موضوع» را آورده.
اشکال به این دلیل ايشان: چیز زائدی هست؛ زیرا اگر مثلاً «فِسْق» مَدْخليّت نداشت، پس چرا نگفت «رَجُلٌ»؟!
۴. «أقسام الوَصْف»
الف) گاهی وصف و موصوف از حیث نِسَب أرْبعة، با هم «مساوی» هستند. مثل: «الإنْسانُ المُتَعَجّب».
ب) وصف از موصوف «أَعَمّ» است. مثل: «الإنْسانُ ماشي».
ج) گاهی وصف از موصوف «أَخَصّ» است. مثل: «إكْرِم الإنْسان الكَريم».
د) وصف نسبت به موصوف «أَعَمّ مِن وَجْه» است. مثل: «سائمَة الغَنَم زكاةٌ»؛ زیرا گاهی «سائمَة» هست ولى «غَنَم» نيست؛ مثل: «بَقَر»، گاهی «غَنَم» هست ولی «سائمَة» نيست؛ مثل: «غَنَم المَعْلوفة» و گاهی هم «غَنَم» هست و «سائمَة» هم هست؛ مثل: «غَنَم السّائمَة».
مورد «الف» و «ب» قطعاً در بحث ما داخل نیست و لذا این دو مورد مفهوم ندارند. بنابراین «تَعَجّب و ماشي» در اینجا مفهوم ندارند؛ زیرا ملاک مفهوم این است که اگر وصف می رود، «موضوع» باقی بماند. در مورد «الف» اگر وصفِ «تَعَجّب» و در مورد «ب» اگر وصفِ «ماشي» از بین برود، موضوع آن ها که انسان باشد نیز از بین می رود.
مورد «ج» داخل در بحث است زیرا ملاک مفهوم که عرض کردیم در اینجا وجود دارد.
مورد «د» یک صورتش که وصف برود و موصوف بماند، یعنی «إفْتراق از ناحیه ی وصف» باشد مثل: «السّائمَة الغَنَم زكاةٌ»،
داخل در محلّ بحث است اما صورت دیگر كه «إفْتراق از ناحیه ی موصوف» باشد مثلاً: «إِبِل المَعْلوفة» خارج از محلّ بحث است. فقط شافعي ادّعاء کرده این صورت هم مفهوم دارد! این نظر ایشان درست نیست؛ زیرا ملاک مفهوم را ندارد.
۵. «ما هو المراد مِن الوَصْف»؟
نکته: در جلسه قبل این بحث را به صورت إجمالي بیان کردیم در اینجا شرح تفصیلی آن را بیان خواهیم کرد.
وصف أصولي بر خلاف وصف نَحْوي، هر نوع قیود زائد در کلام را شامل می شود مگر «عَدَد، غایة و لَقَب».
نکته ی بسیار مهمّ:
ستون خیمه ی مفهوم بر دو چیز استوار است:
اوّلاً: موضوع، برای حُکْم، «علّت تامّة» باشد؛ یعنی «علّت ناقصة» نباشد؛ زیرا اگر علّت تامّة برود، «شخصِ حکم» میرود امّا ممکن است «سِنْخِ حکم» با علّت دیگر بماند.
ثانیاً: علاوه بر وجود «علّت تامّة» موضوع، برای حُکْم، «علّت مُنْحَصرة» نيز باشد.
أدلّه ى قائلین به مفهوم وصف:
۱. تبادر: «أكْرِم زيداً عالِماً»، به معنای این است که «ثبوت الحُکم عند ثبوت الوصف، إنْتفاء الحكم عند إنْتفاء الوصف». یعنی اين به ذهن تبادر می شود.
اشکال به این دلیل: این دلیل استواری نیست؛ زیرا ممکن است خَصْم علمي بگوید مَن «إنْتفاء الحكم عند إنْتفاء الوصف» را نمیپذیرم که به ذهن متبادر میشود.
٢. لَغْويّة: اگر وصف مفهوم نداشته باشد لازمه ى آن «لَغْویّت وصف» است.
اشكال به این دلیل: لَغْویّت لازم نمیآید؛ زیرا ممکن است برای این قید وصف فوائد زیادی غير از مفهوم باشد. مثلاً راوي که خدمت معصوم (علیه السّلام) رسیده و سؤال کرده تمام گوسفندانش در بیابان می چَرَند و حضرت در جواب او فرموده برای گوسفندان تو زکات واجب نیست. بنابراین چون مورد إبْتلاء او بوده حضرت با توجّه به سؤالش به او جواب داده. مثلاً معروف است که ظلم به یتیم حرام است اما این دلیل بر این نیست که فقط ظلم به یتیم حرام باشد بلکه اصلاً ظلم به انسان حرام است اما چون ممكن است این مصداق مورد ابتلاء داشته، اين مطلب معروف شده.
۳. إحْترازيّة القیود: قيود چند نوع است؛ نظیر قید إحْترازي، قيد توضيحي و...
معنای قید إحْترازي این است که اگر این قید پرید، موضوع نیز با آن می پَرَد!
اشكال به اين دلیل: این دلیلی که شما فرمودید نهایتاً ثابت می کند مَدْخَليّت در حكم دارد و این قید إحْترازي لَغْو نیست. امّا علّت منحصره را ثابت نمیکند.