1403/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المفاهيم/مفهوم الوصف /السالبة الكلّية ومفهومها - الفصل الثاني : مفهوم الوصف - الأوّل: في تعريف مفهوم الوصف - الثاني: تحديد محلّ النزاع - الثالث: أقسام الوصف - الرابع: ما هو المراد من الوصف؟
در جلسه ی گذشته علاوه بر بیان مقام ثبوتی مَبْحَث «تداخل مسبّبات»، به نزاع علمی میان مرحوم شیخ انصاري (ره) و مرحوم شیخ محمّد حسین اصفهاني (ره) مبنی بر مفهوم «سالبة الكُلّيّة» پرداختیم و نظر هر یک را مورد بررّسی قرار دادیم. در این جلسه به ادامه ی این بحث خواهیم پرداخت.
مرحوم شیخ محمّد حسین اصفهاني (ره): برای مفهوم گیری قضايا، منطوق بايد در موضوع، محمول و قید با مفهوم یکسان باشد و تفاوتشان فقط در «سَلْب و إيجاب» باشد. نظر ما طبق این قاعده، با منطق منطبق است.
مرحوم شیخ انصاري (ره): این قضیّه ى محصوره، به صورت ظاهر محصوره هست. اما حُکم روی «کلُّ فَرْدٍ فَرْدٍ» رفته است.
نكته: قضايایى که با کلماتی نظیر «کُلّ و بعض» بیان و حَصْر می شوند را «قضايای محصوره» می گویند.
نجاسات یازده مورد (نظیر مَیْته، دَم، کافر، بوْل، غائط، کَلْب، خنزیر، مُسْکِر و...). این کلمه ی «شيء» در روایت معروف «عن الحسين بن سعيد عن حماد بن عيسى عن معاوية بن عمار عن أبي عبد الله (عليه السّلام) قال : إذا كان الماء قدر كرّ لم ينجسه شئ»[1] ، نماينده ى این یازده نجاسات است.
اشکال به این فرمایش:
اوّلاً: شما بین قضایای خارجیّه و بین قضایای محصوره خَلْط کردهاید. این مطلبی که شما فرمودید مربوط به قضایای خارجیّه میباشد نَه قضایای محصوره. اما در قضایای محصوره حكم روی «عنوان إجمالي» میرود نَه روی «عنوان تفصيلي» تا بفرمایید هم در منطوق تفصیل است و هم در مفهوم تا هر دو بشوند «کُلّیّة» (سالبة و دیگری موجبة). نهایتاً عقل این إجْمال را تفصيل میدهد.
ثانياً: در مفهوم گیری، منطوق و مفهوم باید در موضوع، محمول و قید یکسان باشند و فقط در سَلْب و إيجاب متفاوت باشند.
ثالثاً: «کُلّیّة» جزء منطوق نیست بلکه جزء عقل است؛ زیرا عقل میگوید «نَکرَه در سیاق نَفْي»، إفاده ى «عموم» میکند.
مثال برای قضایای خارجیّة: «قُتِلَ مَنْ في العَسْكَر و نُهِب ما في الدّار».
مرحوم حائري يزدي (ره): نظر مرحوم شیخ انصاري (ره) درست است؛ زیرا اصلاً ملاک مفهوم، «إنْحصارِ شرط» است. لذا آن چیزی که به آب عاصمیّت می بخشد و از نجاست حفظ می کند، «کُرّیّة آب» است. بنابراین در «کُلّیّة» منحصر است. این دلیل، عَقْلانى است.
اشكال به اين فرمايش ایشان: بله؛ ممکن است کثیری از عاصمیّت ها، عاصمیتِ کُلّي باشد امّا برخی از عاصمیّت ها ممکن است عاصمیّت جُزئي باشد؛ مثلاً اگر یک قطره ى خونِ ریز به درون آبی افتاد که یک دَلْو از کُرّ بودن کمتر است. ولو این آب دقیقاً کُرّ نیست ولی بعید نیست به دلیل کَثْرت غالبى آب، در اینجا حُکم کنیم به عاصمیّت آب!
نظر نهایی ما: نظر مرحوم شیخ محمّد حسین اصفهاني (ره) صحیح است.
نکته ی مربوط به درس: این بحث ما یک بحث علمی بود و ثمره ى فقهي ندارد؛ زیرا همه ى علماء اتّفاق نظر دارند به این که اگر آبی حتّی یک استکان کمتر از کُرّ باشد، کوچک ترین شيء نجس (ولو یک ذرّه هم باشد)، آن را نجس میکند.
فصل دوم: «مفهوم الوَصْف»
مقدْمه:
١. انواع وَصْف:
وصف نَحْوي: وصفی که یک موصوف باشد و یک وصف به عنوان تابع.
وصف أصولي: وصفى كه اعمّ از تابع و غیر تابع میباشد. مثل: «في سائمَة الغَنَم زكاةٌ».
مراد ما از وَصْف در اینجا وصف أصولي است نَه وصف نحوي؛ یعنی چیزی که جَنْبه ی قیدی و متّکی به یک موصوفی باشد.
٢. تعاريف چهارگانه ی مفهوم وصف
وصف أصولي را چهار معنا کرده اند که سه معنای آن مخدوش و یک معنای آن صحیح است.
تعریف نخست (تعريف جناب آمُدي): «الخِطاب الدّال عَلَی حُکمٍ مُرْتبطٍ بإسمٍ عامٍّ (موصوف) مُقَيَّدٌ بصِفَةٍ خاصّة (صفت)».
اشکال مرحوم شیخ انصاري (ره) به این تعریف: وصف أصولي به دو نوع تقسیم می شود:
قِسْم اوّل: «مُعْتمدٌ عَلَى موصوف»: مثل: «إنْ جاءكم رَجُلٌ فاسِقٌ».
قِسْم دوم: «غيرُ مُعْتمدٍ عَلَى موصوف»: مثل: «إنْ جاءكم فاسِقٌ».
شما فقط قِسْم نخست را أخْذ کرده اید
نکته: البته این اشکال هر سه تعریف مخدوش را در بَر می گیرد.
تعریف دوم: «تعليقُ الحُكْم بالوَصْف مثل: في سائمَة الغَنَم زكاةٌ» (زکات در اینجا مُعَلّق بر «سائمَة» است). «تعليقُ الحُكم بالصِّفَة حتّى يَدُلّ عَلَى إنْتِفائه لَدَى إنْتفائُها».
این تعریف هر دو (هم مُعْتَمِد و هم غير مُعْتَمِد) را می گیرد.
اشكال مرحوم شیخ انصاري (ره) به این تعریف: این تعریف با «مفهوم شرط» منطبق و درست است. در حالی که بحث ما «مفهوم وصف» است.
جواب به این اشکال: ظاهراً «تعلیق» به معنای وابستگی حکم به شرط و یا صفت، هم در مفهوم شرط و هم در مفهوم وصف وجود دارد.
تعریف سوم (مرحوم شیخ انصاري): «إثْبات الحُكْم لِذاتٍ مأخوذةٍ مع بعضُ صِفاتِها يَدُلَّ عَلَى إنْتفاءِ ذلک الحُكْم عند إنْتفاء الصِّفَة».
اشكال به اين تعریف: تعریف نیز فقط قِسْم مُعْتَمِد را در بَر می گیرد.
جواب به این اشکال: تعریف ایشان، قِسْم «غیر مُعْتَمِد» را هم شامل می شود البته با تحلیل. مثلاً: فاسِق یعنی «الّذي يَفْسُق» و...
اشکال به این جواب:
اوّلاً: خیلی ها معتقد هستند که مُشْتَق بسیط است و ذات در آن نیست.
ثانياً: اگر قرار باشد که ذات باشد، ذات باید «مُتِلَفّظ» باشد؛ یعنی در لفظ بيايد.
تعریف چهارم: «كَون الوَصْف موضوعاً (مثل: إنْ جاءكم فاسقٌ) أو جُزء موضوعٍ (مثل: إنْ جاءكم رَجُلٌ فاسقٌ أو قيداً للحُكْمِ (مثل: في سائمَة الغَنَم زكاةٌ) يَدُلَّ عَلَى إنْتفاءِ ذلک الحُكْم عند إنْتِفائه و إطْلاقه يَشْمُلُ القِسْم مُعْتَمِد أو غير مُعْتَمِد».
نظر نهایی ما: تعریف چهارم تعریف صحیح و بدون اشکالی است.
مرحوم نائیني (ره) معتقد است به این که محلّ نزاع، در «مُعْتَمِد» است؛ لذا طبق این مبنا به استدلال آیه ی شریفه ی «نَبَأ» اشكال كرده اند.