درس خارج اصول آیت‌الله جعفر سبحانی

1403/02/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الواجب المؤقت /ثمرات البحث - الثمرة الأُولى - الثمرة الثانية - الثمرة الثالثة - الفصل الحادي عشر : تقسيم الواجب إلى المطلق و المؤقّت - هل القضاء تابع للأداء أو بأمر جديد؟

 

در جلسه ی قبل چهار نظریّه در مورد واجب کفایي را همراه با نقد آن بررّسی نمودیم و نظر مختار خود نیز بیان نمودیم. در این جلسه ثَمرات عَمَلي، فقهي و کلامي اين بحث را عرض خواهیم کرد و در ادامه به فصل یازدهم یعنی تقسیم واجب به مطلق و موقّت خواهیم پرداخت.

 

«ثمره ی فقهي» واجب كفايي:

الف) اگر شخصی به دَه نفر بگوید هر کدام از شما اگر واجبی را انجام دهد، من یک دینار به او می دهم. اگر همه ی این دَه نفر با هم مثلاً نماز واجبی را شروع کردند و با هم تمام کردند، همه ی این ها شامل «جُعالة» می شوند و آن شخص باید به هر کدام از این دَه نفر یک دینار بپردازد.

امّا اگر یکی از این دَه نفر زودتر این نماز را بخواند، بقیه پول جُعالة شامل حالشان نمی شود؛ چون واجب مورد نظر انجام شده.

بنابراین اگر ما بگوییم «کُلّ واحدٍ واحدٍ» واجب است، همه این دَه نفر مشمول این جایزه ى جُعالة هستند.

امّا اگر بگوییم «مجموع» واجب است يا «واحدٌ بعيْنه» و يا «واحدٌ في ما اخْتاره سُبْحانَه»، واجب است، مجموع يک شيء بیشتر نیست و لذا «جُعالة» باطل است و أَثَر عَمَلي هم ندارد.

بنابراین «قاعده ی جُعالة» در اینجا جاریست به شرط این که به قول اوّل (یعنی کُلّ واحدٍ واحدٍ) قائل شویم.

ب) اگر دو نفر مسافر باشند که هر دو آب نداشتند و لذا تیمّم کرده اند بعد یک مرتبه هنگام رسیدن می بینند که یک کاسه آب به اندازه ی وضوء براى یک نفر موجود است. آن مکلّفی که زرنگ تر بود، زودتر رسید و آن کاسه ی آب را برداشت و مکلّف دیگر از آن آب محروم شد. آیا در این فرض تیمّم آن ها باطل است یا خیر؟

مرحوم نائیني (ره): تيمّم هر دو مکلّف باطل است.

برخی از فُقهاء: تيمّم آن شخصی که زودتر رسیده و کاسه ی آب را برداشته باطل است ولی تیمّم آن مکلّفی که عقب مانده و دستش به کاسه ی آب نرسیده باطل نیست.

نظر ما: این مسأله سه صورت دارد:

۱. اگر هر دو مکلّف «تَسابُق» کردند (یعنی برای رسیدن به آن کاسه ی آب مسابقه دادند)، قطعاً تیمّم آن مکلّفی که زودتر به آن کاسه ی آب رسیده باطل است؛ زیرا قرآن کریم می فرماید: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا﴾[1] ولی این مکلّفی که به کاسه ی آب رسیده، آب را برای وضوء یافته. و مكلّفى كه به آن کاسه ی آب نرسیده تیمّمش باطل نیست زیرا او برای وضوء، به آب نرسيده.

٢. اگر هر دو مکلّف «تَسابُق» کردند و یکی از دیگری جلو زد و دیگری عقب ماند امّا آن شخصی که عقب مانده قوی است و ممکن است کاسه ی آب را از آن مکلّف بگیرد.‌ در این فرض برخی ها گفته اند تیمّم مکلّفِ اوّل باقی ولی تیمّم مکلّفِ دوم باطل است. امّا به نظر ما مراد از ملاکِ یافتنِ آب توسّط مکلّف در آیه ی شریفه ی تیمّم، «يافتنِ متعارفِ آب» است. یعنی یافتنِ آب باید عُقلائي باشد.

٣. اگر هر دو مکلّف نسبت به آن کاسه ی آب، بنا به هر دلیلی بی إعْتناء شدند، تیمّم هر دو مکلّف باطل است؛ زیرا نسبت به هر کدام از این دو نفر آب، «وَجَدَ». یعنی «کُلّ واحدٍ واحدٍ» واجب است.

«ثَمَره ى كلامي» واجب كفايي:

این ثمره یعنی آیا مکلّف «قصد القُرْبَة» كند يا نه؟

اگر بگوییم بر «کُلّ واحدٍ واحدٍ» واجب است، همه این افراد می‌توانند قصد قُرْبَت کنند. اما اگر بگوییم واجب مجموع است یا «واحدٌ لابعیْنه» و یا «واحدٌ اخْتاره سُبْحانَه» واجب است، قصد قُرْبت نمى تواند عَمَلى باشد.

 

الفصل الحادي عَشَر: «تقسيم الواجب إلى واجبٍ مُطْلَق و واجبٍ مُؤَقَّت»:

نظیر این تقسیم (یعنی تقسیم واجب به مطلق و مشروط) را قبلاً عرض نمودیم. آن تقسیم با این تقسیم فرق دارد.

در تقسیم واجب به مطلق و مشروط، میزان «شَرْط یا عدم شرط» است. یعنی واجب ما گاهی «بلاشرط» است و گاهی «مع الشّرط» است. امّا در این تقسیم میزان و ملاک، «وقت» است.

گفته شده واجب مطلق آن واجبی است که وقت در آن ملحوظ نیست؛ مثل نماز آیات برای زلزله و یا قضاء فَوائت و... امّا واجباتی داریم که زمان در آن مَدْخَلیّت دارد؛ مانند نمازهای يومیّة.

سؤال: مَحال است که عَمَل انسان خارج از زمان باشد. از قدیم گفته شده که زمان از حرکت فَلَک (حرکت ماه و خورشید) به وجود می‌آید. این گزاره در زمان عمومي درست است. امّا به طور کُلّی هر فِعْلی از انسان سر می زند، زمان تولید می‌کند. لذا اگر انسان دستش را از سمت چپ به سمت راست هدایت کند در واقع دو کار را انجام داده؛ یک کار این که تدریج صورت داده که به آن «حرکت» می‌گویند.

و یک کار دیگر «زمان» است نَه این که فوری باشد. لذا حرکت از زمان جدا نیست؛ پس با این توضيحات چرا گفته می شود واجب مطلق واجبی است که در آن زمان نیست؟

جواب: ما نمی‌گوییم زمان در آن وجود ندارد بلکه قائل هستيم به اين كه زمان در واجب مطلق «مَدْخَلیّت» ندارد.

با توجّه به مطالب گفته شده واجب مطلق دو نوع است.

اقسام واجب مطلق:

الف) واجب فوري: مانند نماز زلزله.

ب) واجب غیر فوري: مثل صلاة فوائت كه در مورد آن ما و مشهور بر خلاف مرحوم ابن ادریس (ره)، قائل به «مواسعة» هستيم نَه «مُضائقة».

اقسام واجب مؤقّت:

۱‌. زمان وجوب با زمان واجب واحد است: مثل روزه در ماه مبارک رمضان) واجب مُضَیّق).

۲. زمان وجوب با زمان واجب متّحد نیست (يعنی زمان وجوب، أوْسَع از زمان واجب است): مثل نمازهای یومیّة (واجب مُوَسَّع).

اشکال بر «واجب مُوَسّع»:

معنای این کلام شما این است که مکلّف می‌تواند در بعضی از اوقات نماز را إمْتثال نكند! این چه واجبی است که قابل تَرْک است؟!

جواب:

مراد از واجب مُوَسّع یعنی این که اصل تَرْک آن جایز نیست. اما در بعضی از اوقات تَرْک آن جایز باشد اشکالی ندارد.

اشکال بر «واجب مُضَيَّق»:

در زمان وجوب، وجوب «بَعْث» است و واجب «إنْبِعاث» است. پس باید زمان وجوب، أوْسَع از زمان واجب باشد؛ زیرا علّت همیشه بر معلول مُقَدّم است.

جواب: فقه و اصول جای مباحث فلسفي نيست. تَقَدّم در «بَعْث و إنْبعاث» در اینجا «رُتْبي» است. و این رُتبه، رُتبه ی عَقْلي است نَه رُتْبه ى زماني. البته بیان مولی که ﴿أقم الصّلاة لِدلوک الشّمْس﴾[2] باشد، باید مُقَدّم باشد و این را قبول داريم امّا هُل دادن (یعنی بَعْث) و تأثير پذیرفتن از هُل دادن (یعنی إنْبِعاث)، واحد است و تقدیم و تأخيري ندارد.

مسألةٌ: «هل القَضاء تابعٌ للأداء أو لا»؟

یعنی آیا أمر به قضاء با همان أمر اوّل صدق واجب می شود یا به أمر جدید؟

ثمره ى بحث:

اگر قائل شویم به این که قَضاء به أمر اوّل واجب است، هر چیزی که مکلف بر او فوت شد، باید قَضاء كند و منتظر أمر دوم نباشد. امّا اگر بگوییم به أمر دوم یا جدید واجب است، تا أمر جدید نیامده قضاء بر مکلّف واجب نیست.

نکته: بحث ما بر حسب حُکم عَقْل، قاعده و اصل اوّلی است. امّا قاعده ی ثانویّه در فقه بحث می شود و باید روایات را ببينيم.

این بحث گاهی در «مقام ثُبوت» و گاهی در «مقام إثْبات» مورد بررّسی قرار می‌گیرد.

مقام ثُبوت: این بستگی به این دارد که این واجب چه نوع واجبی باشد؟ آیا واجبی است که «وَحْدَت مطلوب» است يا «تَعَدُّد مطلوب» است؟ گاهی وحدت مطلوب است. لذا اگر کسی سلام کرد و طرفِ مقابل جواب نداد و بعداً جواب سلام او را داد، این جواب سلام باطل است. چون وَحْدَت مطلوب است و باید همان موقع جواب سلام او را می‌داد. بنابراین اگر وَحْدَت مطلوب بود حتماً این قَضاء با أمر جدید واجب است. امّا اگر تَعَدّد مطلوب باشد قطعاً همان أمر اوّل کافیست.

بررّسی اين بحث در «مقام إثْبات» را ان‌شاءالله در جلسه آینده بحث خواهیم کرد.

 


[1] سوره نساء، آيه 43.
[2] سوره اسراء، آيه 78.