1402/09/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدّمة/امور سیزده گانه /خاتمة المطاف - في ثمرات البحث - مسائل في المشتق - المسألة الأُولى: خروج الذات عن مفهوم المشتق - استدلال الشريف على بساطة المشتق - المسألة الثانية: في الفرق بين المبدأ والمشتقّ
در جلسه ی گذشته دلایل أعمّي ها را در بحث مُشْتَقّ بیان کردیم. در این جلسه ثمرات فقهي بحث مُشْتَقّ را بيان خواهیم نمود.
۱. «عن علی بن الحسين (عليهما السّلام) أين يَتَوَضأ الغُرَباء؟ قال تَتّقي شطوط الأنْهار الطُّرُق النّافِذة و تحتَ الأشْجار المُثْمِرَة»[1] .
شاهد بر سر کلمه ی «مُثْمِرَة» می باشد. اگر بگوییم که «مُثْمِرَة» فقط «مُتِلَبّس بالمَبْدأ» است، این عمل در ایّامی که آن درخت برگ و میوه دارد کراهت یا حُرْمَت دارد. امّا اگر بگوییم أعَمّ است از «مُتِلَبّس بالمَبْدأ و مَن قَضَی عنه»، هر دوازده سال نباید تحت درخت میوه در این عمل را انجام داد.
۲. «قال امیرالمؤمنین (علیه السّلام) لَا يُصَلِّيَنَّ أَحَدُكُمْ خَلْفَ الْأَجْذَمِ وَ الْأَبْرَصِ وَ الْمَجْنُونِ وَ الْمَحْدُودِ وَ وَلَدِ الزِّنَا وَ الْأَعْرَابِيُّ لَا يَؤُمُّ الْمُهَاجِرَ»[2] .
الف) کسانی که مادام العُمْر نباید پُشت سر او نماز خواند؛ مثل مَحْدود، ولدالزّناء و أعرابي (تا زمانی که بیابانگرد است)؛ زیرا مَحدود حالت «مَن قَضَی عنه» ندارد، أعْرابي تا زمانی که بیابانگرد است احکام نماز و احکام شرعی را نمی داند. و ولد الزّناء هم طینت پاک ندارد.
ب) کسانی که این طور نیست نشود مادام العُمْر پُشت سر آن ها نماز خواند؛ مثل مجنون، فرد مُبتلاء به بَرَص يا جُذام؛ بنابراین اگر بگوییم مراد، «مُتِلَبّس بالمَبْدأ» در این مواردِ قِسْمِ دوم است، مادامی که که این افراد دچار مشکل جنون، بیماری بَرَص و جُذام هستند، حُکم کراهت خواندن صلاة پُشت سر آن ها جاری است. امّا اگر بگوییم أعَمّ است، مکروه یا حرام است پُشت که سر آن ها نماز خوانده شود.
3. «عن سماعة قال سألته عن المرأة إذا ماتت قال يدخل زوجها يده تحت قميصها إلى المرافق»[3] . معنای حدیث است که زنی از دنیا رفته و زنی نیست که او را غُسل بدهد ولی شوهر دارد. حضرت فرمود شوهر می تواند از زیر لباس زنش را غُسْل دهد.
شاهد در این است که اگر «زوج» حقیقت در «مُتِلَبّس بالمَبْدأ» باشد، آن زوجی که هنوز زنش را طلاق نداده می تواند زن فوت شده ی خود را غُسْل دهد. امّا اگر این زوج، زنش را طلاق داده بود و بعد زنش مُرده، اگر قائل به أعَمّ شویم، حتّی زوجی که «إن قَضَى عنه المَبْدَأ» هست، می تواند زن فوت شده اش را غِسْل دهد.
4. «بالماء المُشَمَّس والمُسَخَّن». اگر بگوییم مشتقّ متلبّس بالمَبْدأ می باشد، تا زمانی که این آب با خورشید یا هیزم و ذغال گرم است، وضوء با آن آب کراهت دارد. امّا اگر بگوییم أعمّ است، در صورتی که آن آب سرد هم شده باشد نيز وضوی با آن آب کراهت دارد.
١. «خروج الذّات عن المُشْتَقّ» أو «المُشْتَقّ بسيطٌ أو لا»؟
این دلیل شما درست نیست؛ زیرا آقایان «ناطق» را به همان یک معنا «فَصْل» قرار می دهند «مِن دون عن یُجَرّده عن مفهوم الشّیئیّة».
به نظر ما فَصْل انسان، «نَفْس» است.
مرحوم آخوند خراسانی (ره) به این کلام مرحوم صاحب فصول (ره) اشکال می کنند. امّا ایشان کلام واقعی مرحوم صاحب فصول (ره) کامل و درست التفات نفرمودند. ما به جهت طولانی شدن مطلب آن را بيان نمی کنیم.
ناگفته نماند ما در اینجا معتقد به دَلالات و مَدالیل نیستیم. دلالت و مدلول در اینجا واحد است. امّا در عین حال عقل هم فعل، هم فاعل و هم نسبت را در آن میبیند و تحلیل می کند.
اوّلاً: این مسأله را باید قائلین به مسأله ی قبل یعنی میر سیّد شریف (ره) مطرح کند؛ زیرا ایشان قائل شدند به این که ذات از مَبْدَأ مطلقاً (چه إبتداءً و چه تَحلیلاً) خارج نمی شود. و لذا این بحث بر اساس سایر مبانی، «سالبة بإنْتفاء موضوع» است.
ما باید در دو مقام بحث کنیم.
گاهی از اوقات ما شيء را با «لوازم ماهیّت» می سنجیم؛ مثل سنجیدن «ایمان و کُفْر» با انسان.
و گاهی هم ما شيء را با«اجزاء ماهيّت» می سنجیم؛ مثل سنجش «جنس با انسان».