1402/08/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: المقدّمة/اوامر سیزده گانه /لأمر الحادي عشر: في الاشتراك اللفظي - الجهة الأُولى: في إمكان الاشتراك - الجهة الثانية: منشأ الاشتراك - الجهة الثالثة: وقوع الاشتراك في القرآن الكريم - إكمال
در جلسه ی گذشته سه قول از اقوال چهارگانه ی مانعین (یعنی اقطاب اصول فقه) در بحث استعمال مشترک در اکثر از معنا، همراه با نقد اقوال بیان نمودیم. در این جلسه به ادامه ی این بحث خواهیم پرداخت.
۱. «ایجاد و وجود» شيء واحدی است. اگر به فاعل نسبت داده شود، گفته می شود «ایجاد» و اگر به مخلوق نسبت داده شود، می گویند «وجود». این مطلب مُسَلَّم است.
۲. استعمال لفظ دو کاربُرد دارد:
۳. یک وجود واحد نمی تواند دو ماهیّت داشته باشد.
بنابر این مقدّماتی که عرض شد، نمی توان لفظ مُشترک را در اکثر استعمال کرد؛ زیرا بنا شد استعمال تنزیلاًَ ایجاد معنا باشد. اگر معنا دو تا باشد، وجود هم باید دو تا باشد. در حالی که عرض نمودیم «ایجاد و وجود» واحد هستند.
شما بین تکوین و اعتبار خَلْط کردید. تمام این مقدّمات شما در تکوین صحیح است. امّا از نظر اعتبار نبود این مقدّمات مشکلی را ایجاد نمی کند زیرا «الأعتبارُ خَفيفُ المؤونة».
استعمال لفظ در اکثر از معنا، مانع عقلی ندارد بلکه مانع «قانوني» دارد. زیرا مثلاً لفظ عین «وَضِع للفِضَّة وَحْدة»، «وَضِع للذَّهَب وَحْدة» و... یعنی موضوع لَه وحدة است. لذا اگر بخواهید این لفظ را در اکثر از معنا به کار ببرید یا باید حقیقت باشد و یا مَجاز.
حقیقت نمی تواند باشد؛ زیرا در این فرض «وحدت» از بین می رود.
مَجاز هم نمی تواند باشد؛ زیرا نمی توان «کُلّ» را گفت و «جُزء» اراده کرد. این جور گفتن و اراده کردن در جایی که اهمیّت خوب و مناسبتی داشته باشد.
این فرمایش شما در صورتی می باشد که «وحدة» در واقع «بشرط لا» باشد.
یادمان نمی آید که در کتاب و سُنّت، مشترک در اکثر از معنا به کار رفته باشد امّا مرحوم محمّد رضا اصفهانی (ره) در این رابطه شعری را گفته:
المُرْتَمي في الدُجى، المُبْتَلی بعَمَى
المُشْتَکي ظَمَئا، المُبْتَغَی دَیْنا
یاتون سِدَّتُه مِن کلّ ناحیة، یَسْتَفیدون مِن نِعْمائه عینا.
یعنی كسی که در تاریکی اُفتاده، کسی که چشمش درد می کند، کسی که تشنه است، كسی که بدهکار است. این ها همه از چهار طرف آمده اند، و «عین» را طلب می کنند و از آن استفاده می کنند.
ممکن است این هفتاد معنا به یکی از این دو نحو باشد:
الف) معنای متن را گفته، علاوه بر این معنا، معانی دیگری نیز فوق آن اراده کرده که ارتباطی با آن متن آیه ی شریفه ندارد.
ب) ممکن است این هفتاد معنا از لوازم آن متن معناست.
«فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى اَلنَّارِ، وَ هُوَ اَلدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ، وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ، وَ هُوَ اَلْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ، فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ تُخُومٌ وَ عَلَى تُخُومِهِ تُخُومٌ لاَ تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَى غَرَائِبُهُ، مَصَابِيحُ اَلْهُدَى وَ مَنَارُ اَلْحِكْمَةِ، وَ دَلِيلٌ عَلَى اَلْمَغْفِرَةِ لِمَنْ عَرَفَ اَلصِّفَةَ»[1] .
اگر ما این گونه روايات را ببینیم ممکن است ما به نحو دیگر توجیه کنیم.
﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[2]
می توان گفت همه ی این برداشت ها از این یک آیه درست است.
به نظر ما این که می فرماید قرآن «بُطون سَبْعة» دارد، از قبیل «مبالغه» می باشد.
بنابر این که قرآن دارای معانی مختلف است، مراد این است که آیات را باید از شأن نزول به صورت مطلق «تجرید» شود.