1400/06/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: قطع/جهت سوّم: تقسیم قطع به موضوعی و طریقی /مطلب سوم تا پنجم
المقصد السادس: القطع و احکامه و اقسامه و حجّیّة العقل و فیه جهات من البحث:
الجهة الاولی: احکام القطع
الجهة الثانیة: فی التجرّی
الجهة الثالثة: فی تقسیم القطع الی طریقیّ و موضوعیّ
بحث ما در جهت ثالثه بود که شامل 7 مطلب است:
1. تقسیم القطع الی طریقیّ و الی موضوعیّ
2. تقسیم القطع الموضوعیّ الی طریقیّ و الی وصفیّ:
در جلسه قبل برای تقریب به فهم مثالی زدیم: گاهی به بازار برای خریدن آینه میروید و گاهی به آینه از جهت اینکه چگونه نشان میدهد نگاه میکنید که به این موضوعی طریقیّ گفته میشود و گاهی به آن از جهت جنس و قیافه خود آینه نگاه میکنید که به آن موضوعی وصفی گفته میشود؛ شارع نیز گاهی قطع را در موضوع اخذ میکند بما هو مرآة و طریق الی الواقع و گاهی قطع را در موضوع اخذ میکند بما أنّه وصف من اوصاف النفس، به اوّلی موضوعی طریقی و به دوّمی موضوعی وصفی گفته میشود. البته دوّمی را در شرع مقدّس ندیدم ولی شایدم باشد ولی اوّلی که موضوعی طریقی باشد در شرع موجود است.
3. تقسیم الموضوعی الی تمام الموضوع و جزئه:
قطع موضوعی طریقی گاهی تمام الموضوع است و گاهی جزء الموضوع است؛ تمام الموضوع مثل سلوک الطریق المخطور که طریق مخطور تمام الموضوع برای حرمت سفر و تمام خواندن نماز است چه در واقع خطری باشد و چه نباشد و جزء الموضوع مانند الصلاة فی الثوب المقطوع بنجاسته: که هر دو جزء نجاست و قطع به نجاست برای حکم به بطلان لازم است امّا اگر نجس باشد و من قطع نداشته باشم و یا اگر قطع باشد ولی نجاست نباشد نماز صحیح است.
مطلبی از مرحوم نائینی: قطع موضوعی طریقی نمیتواند دو صورت داشته باشد یعنی نمیتواند گاهی تمام الموضوع و گاهی جزء الموضوع باشد بلکه باید همیشه جزء الموضوع باشد زیرا تمام الموضوع بودن موجب تناقض میشود زیرا وقتی طریقیت دارد معلوم میشود که واقع مدخلیت دارد و اگر تمام الموضوع باشد یعنی واقع مدخلیت ندارد.
شاگرد مرحوم نائینی یعنی آیتالله خوئی نیز بهتبع استادشان همین سخن را گفتهاند.
معنای طریقیت این نیست که واقع مدخلیت دارد بلکه معنای طریقیت این است که ما به قطع از ناحیه طریقیت و واقعنمائیاش نگاه کردهایم نه بما هو وصف من اوصاف النفس، حال چه مطابق با واقع در آید و چه در نیاید.
4. قیام الامارات مکان القطع الطریقیّ المحض:
5. قیام الامارة مقام القطع الموضوعی:
مثلاً شرع مقدّس گفته است: الخمر المقطوع حرام و بعدا بیّنه قائم شد که هذا خمرٌ؛ در اینجا آیا بیّنه جای قطع مینشیند تا حرمت بار شود یا خبر؟
شیخ انصاری: در اینجا بیانی در اوّل رسائل دارد: قطعی که در موضوع اخذ شده به دو صورت است:
1. یا بما انّه طریق اخذ شده است: در این صورت اماره جای آن مینشیند مثل بیّنه چون شباهت بین بیّنه و قطع وجود دارد زیرا قطع بما هو طریق در موضوع اخذ شده است و بیّنه نیز این حیثیّت طریقیّت را داراست بنابراین مؤدّای اماره جای واقع مینشیند چون بین مؤدّی و واقع شباهت وجود دارد: ما ادّیا عنّی فعنّی یؤدّیان
2. اگر در موضوع بما هو وصف من اوصاف النفس اخذ شده باشد مثل جبن و شجاعت در این صورت بینه جای قطع نمینشیند چون اماره که وصفی از اوصاف نفس نیست.
اشکال به شیخ: این کلام شیخ بود ولی شاگرد ایشان مرحوم آخوند به ایشان اشکالی وارد کرده است: این قطعی که در موضوع اخذ شده (قطع موضوعی طریقیّ: مقطوع الخمریّة حرامٌ) دو اثرِ بارز دارد:
6. طریق الی الواقع
7. دخیل فی الموضوع
مؤدّی در: "ما أدّیا عنّی فعنّی یؤدّیان" فقط نظر به اوّلی که طریق الی الواقع بودن باشد دارد امّا نظر به دوّمی که دخیل در موضوع بودن ندارد.
إن قلت: چه اشکالی دارد که دلیل تنزیل:"ما أدّیا عنّی فعنّی یؤدّیان" اطلاق داشته باشد یعنی قول جناب عمریّ هم جانشین قطع باشد در طریقیت و هم در دخالت در موضوعات.
قلت: اگر دلیل تنیزیل بخواهد هر دو را تأمین کند لازمهاش اجتماع لحاظین (آلی و استقلالیّ) در شیء واحد خواهد شد که لازمهاش تناقض است، آلیّ: یعنی با آن واقع را میبینیم و استقلالیّ یعنی به خود آینه نگاه میکنیم. در آلی به ذوالآلة نگاه میکنند و در استقلالیّ به آلت نگاه میکنند.