درس کلام آیت الله سبحانی -

93/05/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عوامل سازنده ي ايمان
در بحث ديروز به اين نتيجه رسيديم که ايمان عبارت است از اينکه زبان انسان با قلب هماهنگ باشد به گونه اي که اگر در ميان اين دو اختلافي باشد، ايمان صدق نمي کند.
امروز از متعلق ايمان بحث مي کنيم يعني عوامل سازنده ي ايمان چه چيزهايي مي باشد به اين معنا که تصديق لساني و قلبي بايد به چه چيزي تعلق بگيرد.
عوامل سازنده ي ايمان عبارتند از:
1- اعتقاد به وجود خداوند. اگر کسي در منکر مبدأ باشد، مسلما مؤمن نيست. اين مسأله چون واضح است ما در اين مورد سخن نمي گوييم. کساني که عالم آفرينش را منحصر به عالم مادي مي دانند، مسلما مؤمن نمي باشند. مؤمن کسي است که هستي را گسترده بداند که هم عالم ماده را شامل شود و هم عالم ما وراء ماده را که خداوند باشد.
2- اعتقاد به يکتايي خداوند. گاه مي گوييم خداوند واحد است يعني نظير ندارد مانند آيات ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ء[1] و ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[2] و گاه مي گوييم واحد است يعني جزء ندارد. مؤمن بايد به هر دو اعتقاد داشته باشد. حتي آيه ي ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ يعني خداوند جزء ندارد و آيه ي ﴿وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ[3] يعني خداوند نظير ندارد.
بنا بر اين مسيحيت که گاه اقليتي از آنها مي گويد که خداوند پدر، پسر و روح القدس سه جزء هستند که يک خداوند را تشکيل مي دهند و يا اينکه اکثريت آنها مي گويند: هر يک از آن سه وجود مستقلي هستند با آيات سوره ي اخلاص رد مي شود.
3- اعتقاد به توحيد در خالقيت: همچنين بايد اعتقاد به توحيد در خالقيت داشت يعني در دنيا غير از خداوند آفريننده ي مستقلي نيست کما اينکه مي فرمايد: ﴿قُلِ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ء[4] اين نيز جزء سازنده ي ايمان است.
خالقيت بر دو قسم است، خالقيت مستقل و غير مستقل. خالقيت مستقل فقط از آن خداوند است ولي خالقيت غير مستقل منحصر به خداوند نيست کما اينکه حضرت عيسي مي فرمايد: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّه‏[5]. و الا شکي نيست که سازنده ي يک ميز آفريننده ي و شکل دهنده ي آن است ولي نجار مستقل نيست زيرا ماده ي ميز و قدرت ساختن ميز از آن خداوند است و نجار با اجازه و اذن خداوند مي تواند بسازد.
وهابي ها خالقيت تبعي که همان خالقيت ظلي است را اعتقاد ندارند و مي گويند افعال ما مستقيما فعل خداوند است و حتي با واسطه نيز فعل ما نمي باشد. اين بر خلاف قرآن است زيرا خداوند به تأثير اسباب معتقد است. به عنوان نمونه قرآن در مورد آب مي گويد که ﴿الَّذي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدادا[6] يعني خداوند به وسيله ي آب براي شما ثمراتي را ايجاد مي کند.
و در آيه ي ديگر مي فرمايد: ﴿وَ فِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقى‏ بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى‏ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون‏[7] بر اساس اين آيه درختان شبيه هم و غير شبيه به هم از يک آب تغذيه مي کنند يعني آب در رشد آنها مؤثر است.
4- توحيد در ربوبيت: ربوبيت غير از خالقيت است. ربّ به معناي صاحب است. عرب به صاحب مزرعه، ربّ الضيعه مي گويد. مالک خانه، رب البيت و مالک اسب، رب الفرس ناميده مي شود. خالق، آفرينش گر و ربّ گرداننده است. مالک مزرعه، آن را خلق نکرده است بلکه آن را اداره مي کند و آن را به موقع هرس مي کند و آب مي دهد و ميوه ها را مي چيند.
ربوبيت خداوند غير از خالقيت اوست؛ او هم مي آفريند و هم در طول جهان، آن را اداره مي کند. بنا بر اين آنکه جهان را مي گرداند و اداره مي کند همان خداوند است.
خداوند در قرآن مي فرمايد: ﴿اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْري لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُون‏[8] خداوند ابتدا از خلقت آسمان سخن مي گويد و بعد مي فرمايد: ﴿يُدَبِّرُ الْأَمْرَ که همان تدبير است. جهان براي باقي بودن علاوه بر خلق شدن بايد ربوبيت و اداره را هم به دنبال داشته باشد.
وهابي ها هنگامي که مي خواهند مراتب توحيد را بيان کنند ابتدا به سراغ توحيد در ربوبيت مي روند و آن را به معناي توحيد در خالقيت مي دانند. ابتدا ابن تيميه اين اشتباه را مرتکب شد بعد محمد بن عبد الوهاب و بعد افرادي که از او پيروي کردند.
ابتدا بايد از خالقيت سخن بگويند و بعد از ربوبيت.
نکته ي ديگر اين است که اگر خداوند رب ما است حق تشريع هم به عهده ي اوست. از شاخه هاي توحيد در ربوبيت اين است که او از نظر اراده کردن ما بايد به ما بايدها و نبايدها را بگويد.
علي بن حاتم که فرزند حاتم طايي است مي گويد که من مسيحي بودم و ازخواهرم وصف پيامبري را شنيدم که در عربستان ظهور کرده است و به مدينه رفتم تا او را ببينم. ديدم او در مسجد است و اين آيه را مي خواند: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ[9] از او پرسيدم که ما هرگز آنها را رب خود اتخاذ نکرده ايم. او در پاسخ فرمود: اگر اينها بگويند: فلان چيز حرام است ولي آن چيز در تورات و انجيل حلال باشد و يا برعکس، شما کدام را اخذ مي کنيد. من در جواب گفتم گفتار همان حبر و راهب را مي گيريم. او در جواب فرمود: اين همان اتخاذ آنها به عنوان رب است.
5- توحيد در عبادت: اينکه فقط خداوند را بپرستيم يکي از عناصر اصلي ايمان است. البته همه قبول دارند که بايد فقط خدا را پرستيد و همه مي دانند که: ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعينُ[10] حتي از آيات قرآن استفاده مي شود که تمامي انبياء از آدم تا خاتم براي يک مطلب آمده اند که همان توحيد در عبادت است کما اينکه خداوند مي فرمايد: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ[11] از زمان ابن تيميه که در سال 728 فوت کرده است تا به حال، جمعيتي که پيرو او هستند ادعا مي کنند که تمام مشرکين عصر رسول خدا (ص) در ربوبيت همه موحد بوده اند. شرک آنها فقط در عبادت بوده است. سپس آنها بر اين اساس نتائجي گرفته اند که بعدا آنها را بيان مي کنيم. مشرکان، هرگز بت ها را کارگردان عالم و جهان نمي دانستند بلکه فقط آنها را عبادت مي کردند.
اين ايده صحيح نيست و قرآن آشکارا مي گويد که آنها نه تنها در عبادت مشرک بودند بلکه حتي سرنوشت خود را به دست بت ها مي دانستند کما اينکه خداوند مي فرمايد: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ[12] يعني آنها در کنار خداوند، خدايان ديگري را انتخاب کردند تا به وسيله ي آنها در جنگ پيروز شوند. آنها قائل بودند که سرنوشت جنگ به دست عزي است و به همين دليل در جنگ احد، عزّي را با خود آورده بودند و مي گفتند: نحن لنا العزّي و لا عزّي لکم. اينجا بود که رسول خدا (ص) به همان آهنگ، شعاري به ياد مسلمانان داد و آن اينکه بگويند: الله مولانا و لا مولي لکم.
همچنين در سوره ي مبارکه ي مريم مي خوانيم: ﴿وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا[13] يعني مشرکان، عزت و ذلت را به دست بت ها مي دانستند.
در کتاب فروغ ابديت نوشته ايم که سرچشمه ي بت پرستي در مکه اين بود که يکي از سران و اجداد قريش به نام عمرو بن لُحيّ به شام رفت و ديد بتي دارند به نام لات. شاميان مي گفتند: هر وقت باران نيايد او را عبادت مي کنيم تا باران بر ما فرو بريزد. او بت را گرفت و به مکه آورد و به مردم گفت هنگام خشکسالي آن را پرستش کنند. از همان زمان بود که بت پرستي در مکه راه يافت.
اينها هم نشان مي دهد که مشرکان در ربوبيت نيز مشرک بودند.
6- اعتقاد به نبوت پيامبر اکرم (ص): خداوند در سوره ي مبارکه ي اعراف مي فرمايد: ﴿الَّذينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[14] در اين آيه ده معرِّف براي رسول خدا (ص) است. فخر رازي مي گويد که نه معرف است و حال آنکه اشتباه کرده است.
خداوند در ابتدا مؤمنان را معرفي مي کند و آن اينکه از رسولي که نبي است تبعيت مي کنند. نبوت اشرف از رسالت مي باشد.
به همين دليل، شعار مسلمانان در اول اسلام شهادت به يگانگي خداوند و رسالت رسول خدا (ص) بوده است.
7- قرآن را کلام خداوند بدانند نه کلام پيامبر اکرم (ص): در قرآن مجيد ده ها مورد است که خداوند به پيامبر اکرم (ص) مي فرمايد: از کلمه ي ﴿قُل استفاده کند مانند: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾. خداوند از اين راه مي خواهد بگويد که اين کتاب از طرف خداوند است و حتي رسول خدا (ص) نيز هنگام نماز خواندن اجازه نداشت لفظ ﴿قُل را حذف کند. بنا بر اين کساني که مي گويند قرآن از خود پيامبر و از انديشه هاي درون او نشئت کرده است آنها مؤمن نيستند.
يا در جاي ديگر مي فرمايد: ﴿أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً[15]
8- اعتقاد به معاد: کسي که اعتقاد به معاد ندارد او را نمي توان مؤمن ناميد. قرآن مجيد در بيش از هزار آيه به شکل مستقيم و يا غير مستقيم در مورد معاد سخن مي گويد. علامه طباطبايي قائل بود که تعداد اين آيات به دو هزار عدد مي رسد.
نتيجه اينکه بايد ديد که وهابي ها و ساير تندروها که غير خود را مسلمان نمي دانند و همه را کافر مي خوانند آيا ديگران مولفه هاي فوق را دارا نيستند و فقط خودشان داراي عناصر فوق مي باشند.
امام قدس سره در کتاب اسرار هزار ساله مي فرمايد: ميزان شرک و توحيد را به من و شما نداده اند تا هر کسي را که اراده کرديم داخل در خيمه ي توحيد و يا شرک کنيم. توحيد و شرک و ايمان براي خود موازيني دارد که اگر بر کسي منطبق شود او را بر آن اساس مي توان مؤمن و يا کافر ناميد.
بحث بعدي که مولفه ي نهم است عبارت است از انکار ضروريات مثلا کسي هشت امر بالا را قبول دارد ولي منکر نماز و روزه است که بايد ديد آيا چنين کسي مؤمن است يا نه.


[1]سوره شوري، آيه 11.
[2]اخلاص/سوره112، آیه1.
[3]اخلاص/سوره112، آیه4.
[4]رعد/سوره13، آیه16.
[5]آل عمران، آيه 49.
[6]بقره/سوره2، آیه22.
[7]رعد/سوره13، آیه4.
[8]رعد/سوره13، آیه2.
[9]توبه/سوره9، آیه31.
[10]فاتحه/سوره1، آیه5.
[11]نحل/سوره16، آیه36.
[12]یس/سوره36، آیه74.
[13]مریم/سوره19، آیه81.
[14]اعراف/سوره7، آیه157.
[15]نساء/سوره4، آیه82.