درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/02/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

چنانچه قبلاً عرض کردیم، ما در اینجا دو دسته روایات داریم که اکثر آنها دلالت دارند براینکه خمر نجس است، ولی روایات دیگر داشتیم که می‌گفتند «خمر» پاک و طاهر است، هرچند روایات مخالف را خواندیم، ولی بار دیگر نیز روایات مخالف را می خوانیم تا ضعف آنها روشن شود.

1: وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ: « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَصَابَ ثَوْبِي نَبِيذٌ أُصَلِّي فِيهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ قَطْرَةٌ مِنْ نَبِيذٍ قَطَرَ فِي حُبٍّ أَشْرَبُ مِنْهُ قَالَ نَعَمْ إِنَّ أَصْلَ النَّبِيذِ حَلَالٌ وَ إِنَّ أَصْلَ الْخَمْرِ حَرَام‌»[1] .

معنای حدیث از نظر علامه مجلسی

ما در جلسه گذشته این بخش را معنی نکردیم، مرحوم علامه مجلسی این حدیث را چنین معنی می کند، می‌فرماید: نبیذ با انگور فرق دارد، اگر کشمش بجوشد حرام نیست، مگر اینکه به حد اسکار برسد، اما عنب و انگور همین که جوشید، حرام می‌شود تا اینکه دو ثلث آن در اثر جوشیدن از بین برود.

پس اصل نبیذ حلال است چون موقع جوشیدن حلال بوده و به حد اسکار نرسیده، بلکه بعداً به حد اسکار می‌رسد، اما عنب و انگور به مجرد جوش آمدن حرام می‌شود، می‌گوید لعلّ مراد حضرت از اینکه می‌فرماید: إِنَّ أَصْلَ النَّبِيذِ حَلَالٌ وَ إِنَّ أَصْلَ الْخَمْرِ حَرَام‌» همین باشد، «إِنَّ أَصْلَ النَّبِيذِ حَلَالٌ» یعنی به مجرد جوش آمدن حرام نمی‌شود مگر به حد اسکار برسد «وَ إِنَّ أَصْلَ الْخَمْرِ حَرَام‌» یعنی به مجرد جوش آمدن حرام می‌شود.

معلوم می‌شود که این حدیث در مقام تقیه است. چرا؟ چون عامه (اهل سنت) نبیذ را حلال می‌دانند، نه تنها از آن اجتناب نمی‌کنند، بلکه آن را حلال می‌دانند، بنابراین نبیذ است نه «عنب»، یعنی‌ نبیذ را سوال می‌کند چون عامه نبیذ را هم حلال می‌دانند و هم پاک، قهراً این روایت محمول بر تقیه است، اصلاً متن روایت حاکی از آ‌ن است که تقیه است، تعلیلی که حضرت می‌فرماید،‌علاوه براین مورد، سوال در باره نبیذ است، نبیذ را عامه هم حلال می‌دانند و هم پاک.

2- وَ عَنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي سَارَةَ قَالَ: « قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنْ أَصَابَ ثَوْبِي شَيْ‌ءٌ مِنَ الْخَمْرِ أُصَلِّي فِيهِ قَبْلَ أَنْ أَغْسِلَهُ قَالَ لَا بَأْسَ إِنَّ الثَّوْبَ لَا يُسْكِرُ»[2]

خودِ این تعلیل، دلیل بر این است که حضرت در مقام جد نیست، حضرت یک کلمه‌ای را می‌گوید که با آن (کلمه) طرف را ساکت کند، معلوم می‌شود که طرف (سوال کننده) از مخالفین بوده و این سوال را از حضرت کرده، یا اینکه زمینه برای بیان واقع نبوده، خودِ تعلیل حاکی از آن است که حضرت در مقام بیان تقیه است، می‌خواهد از سر خود رد کند و از مسئله بگذرد ولذا می‌فرماید: ثوب که مسکر نمی‌شود، در حالی که سوال این آدم از نماز است.

3- عنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: « سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنْ الْمُسْكِرِ وَ النَّبِيذِ يُصِيبُ الثَّوْبَ قَالَ لَا بَأْسَ»[3]

در این ر وایت، مسکر را با نبیذ آورده، ممکن است مسکر همان خرما باشد، البته آنها (عامه) حلال می‌دانند، حضرت در اینجا هم حلال می‌داند و هم پاک، قهراً در این روایت نیز علامت تقیه وجود دارد.

بله، اگر جای «مسکر» عنب بود، یک حرفی بود.

4- مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: « سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَقِيلَ لَهُمَا إِنَّا نَشْتَرِي ثِيَاباً يُصِيبُهَا الْخَمْرُ وَ وَدَكُ [4] الْخِنْزِيرِ عِنْدَ حَاكَتِهَا أَ نُصَلِّي فِيهَا قَبْلَ أَنْ نَغْسِلَهَا فَقَالا نَعَمْ لَا بَأْسَ إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ أَكْلَهُ وَ شُرْبَهُ وَ لَمْ يُحَرِّمْ لُبْسَهُ وَ مَسَّهُ وَ الصَّلَاةَ فِيهِ»[5]

ما می‌گوییم این روایت نیز از باب تقیه است، چرا؟ زیرا راوی می‌گوید در حالی که از دو امام (ع) این مطلب را شنیدیم، ولی زراره به امام صادق (ع) عرض کرده که: یابن رسول الله( ص)، دوتا روایت است، یکی از پدر بزرگوار شما و دیگری هم از شما، ما کدام را بگیریم؟ حضرت قول ابی عبد الله را بگیرید، معلوم می شود که أبی عبد الله قول مستقلی داشته است.

5- عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنْ أَحْمَدَ وَ عَبْدِ اللَّهِ ابْنَيْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْخَمْرِ وَ النَّبِيذِ الْمُسْكِرِ يُصِيبُ ثَوْبِي أَغْسِلُهُ أَوْ أُصَلِّي فِيهِ قَالَ صَلِّ فِيهِ إِلَّا أَنْ تَقْذَرَهُ فَتَغْسِلَ مِنْهُ مَوْضِعَ الْأَثَرِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِنَّمَا حَرَّمَ شُرْبَهَا»[6] .

معلوم می‌شود که حضرت در مقام جد نیست، و الا شربش چه ربط دارد به این مسأله.

6- عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ عَلِيٍّ الْوَاسِطِيِّ قَالَ: « دَخَلَتِ الْجُوَيْرِيَةُ وَ كَانَتْ تَحْتَ عِيسَى بْنِ مُوسَى- عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ كَانَتْ صَالِحَةً فَقَالَتْ إِنِّي أَتَطَيَّبُ لِزَوْجِي فَيَجْعَلُ فِي الْمُشْطَةِ – مشطه، بخشی از موی سررا می گویند- الَّتِي أَمْتَشِطُ بِهَا الْخَمْرَ وَ أَجْعَلُهُ فِي رَأْسِي قَالَ لَا بَأْسَ»[7] .

معلوم می‌شود یک صوف و پشمی بوده، پشم را آلوده با خمر می‌کرد و آن را در سر زنش می‌گذاشت که مویش بالا برود، حضرت فرمود: «قَالَ لَا بَأْسَ»،ما تا اینجا روایات را خواندیم و گفتیم در برخی از این روایات آثار تقیه ظاهر است، یعنی اگر در همه‌اش ظاهر نیست، اما در بخشی ظاهر است.

جمع بین روایات متعارض

حال چه کنیم؟ جمع بین این روایات کنیم، جمعش این است که طائفه اولی با کتاب الله موافق است، خذ ما وافق الکتاب، چرا؟ چون کتاب الله فرمود: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطَانِ » و کلمه «رِجْسٌ» هم به معنای نجس است، طائفه اولی موافق کتاب الله است، طائفه ثانیه مخالف کتاب الله می باشد.

ثانیاً، یعنی علاوه براین، طائفه و دسته اول شانزده روایت است، من فقط ده تای آن را خواندم و الا مرحوم بحرانی هر شانزده تای آنها را آورده است، بنابراین، طائفه اولی أکثر عدداً است، بر خلاف طائفه ثانیه که اقلّ عدداً می‌باشد.

ثالثاً، «خُذْ مَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ دَعْ مَا نَدَر،خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَيْهِ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيه‌»

کسانی که در مبحث تعادل و تراجیح اصول بودند، من از مقبوله عمر بن حنظله استفاده کردم که «مجمع علیه» لا ربیب فیه است، اما « شاذ» لا ریب فی بطلانه می باشد، نه اینکه « شاذ» فیه ریب باشد، اگر یک طرف «لا ریب فی صحّته» شد، طرف دیگر «لا ریب فی بطلانه»‌خواهد شد، من از از مقبوله عمر بن حنظه این مطلب را استفاده کردم، «فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيه‌» معنایش این است که غیر «مجمع علیه» فیه کلّ ریب.

رابعاً، این روایات تقیةً وارد شده‌اند، نشانه‌های تقیه را بیان کردم، البته این نشانه‌ها در همه آن روایات نیست، اما در برخی است. رابعه یک نکته ای دارد که بیان می کنم و آن این است که: راوی از امام هشتم (ع) سوال می‌کند: یابن رسول الله، از امام باقر و امام صادق (ع) روایت شده است که خمر پاک است، اما روایت دیگر از خصوص ابی عبد الله نقل شده که امام صادق فرموده:« خمر» نجس است، ما کدام را بگیریم؟ حضرت فرمود:« خذ بقول أبی عبد الله ع، یعنی اینکه خمر نجس است، مرادش از ابی عبد الله، آن ‌أبی عبد الله که مقرون به امام باقر بود نیست چون اگر مرادش آن بود، می‌فرمود:« خذ بقولهما» اینکه می‌فرماید:« خذ بقول أبی عبد الله» معلوم می‌شود که قول اول تقیةً بوده.

1: وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: « قَرَأْتُ فِي كِتَابِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ ع جُعِلْتُ فِدَاكَ رَوَى زُرَارَةُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- فِي الْخَمْرِ يُصِيبُ ثَوْبَ الرَّجُلِ أَنَّهُمَا قَالا لَا بَأْسَ بِأَنْ يُصَلِّيَ فِيهِ إِنَّمَا حَرُمَ شُرْبُهَا»

وَ رُوِيَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: « أَنَّهُ قَالَ إِذَا أَصَابَ ثَوْبَكَ خَمْرٌ أَوْ نَبِيذٌ يَعْنِي الْمُسْكِرَ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ كُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّيْتَ فِيهِ فَأَعِدْ صَلَاتَكَ فَأَعْلِمْنِي مَا آخُذُ بِهِ فَوَقَّعَ ع بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ خُذْ بِقَوْلِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‌»[8]

این روایت حاکی از آن است که آن روایات تقیةً وارد شده‌اند.

عرض کردم علاوه براینکه تقیه در برخی از روایات است، این روایت بهترین شاهد است.

اشکال

ممکن است کسی بگوید چطور طائفه اولی را حمل بر تقیه کردید و حال آنکه علمای اهل سنت هم خمر را نجس می‌دانند، هر چند نبیذ را نجس نمی‌دانند، اما خمر را نجس می‌دانند، شرط تقیه این است که موافق عامه باشد، اتفاقاً عامه هم در این مسأله با ما هماهنگ هستند، این اشکال را جناب صاحب جواهر مطرح می‌کند،‌چگونه ما رویات دوم را حمل بر تقیه کنیم در حالی که در تقیه موافقت عامه شرط است، در اینجا مخالفت عامه است، عامه هم نجس می‌دانند؟

جواب

صاحب جواهر در اینجا وارد مسائل سیاسی شده و بحث سیاسی کرده، فرموده: بله، علمای اهل سنت هم نجس می‌دانند، ولی آنها که نجس می‌دانند، خیلی برای بنی عباس اثر گذار نیست، چون می دانند که آنها (علمای عامه) بی بو و بی طعم هستند، یعنی هیچ وقت ادعای امامت نخواهند کرد ولذا چندان به فتوای آنها اعتنا نمی‌کنند، بخاطر همین بود که خیلی از جاها علمای اهل سنت فتوا می‌دادند، حکومت‌ها عمل نمی‌کردند، خیلی هم از فقهای خود نمی‌ترسیدند، «إنّما الکلام» می‌ترسیدند که ائمه اهل بیت (ع) فتوا به نجاست بدهند، که مسأله نجاست مسئله تنفر آور است، از اینها (ائمه اهل بیت ع) می‌ترسیدند. چرا؟ چون آنان مدعی‌ هستند که امامت مال ما و حق ماست و اگر اینها به قدرت برسند، سلطنت و حکومت آنها از بین می‌رود.

بنابراین، هر چند هردو گروه حرف واحدی را می‌زنند، اما گروه اول مخالفت شان با نظام حکومتی بنی عباس خیلی مؤثر نبوده، اما دومی چون مخالفت شان مؤثر بوده، مراد شان از تقیه، تقیه از حکومت بوده، که مبادا فتوای نجاست به گوش آنها برسد و آنها را علیه ائمه اهل بیت (ع) تحریک کند.

فإن قلت: إنّ‌ القول بالنجاسة قول مشهور بین فقهاء العامّة، فلو کان الإفتاء بالنجاسة صدر عن أئمة أهل بیت ع تقیة لأجل کون الحکام فی تلک الأیّام مولعین بشرب الخمر و المتاهلکین علیها، فلماذا لم یتقّ علماؤهم حیث أفتوا بالنجاسة؟

قلت: قد أجاب عنه صاحب الجواهر بقوله: « واشتهار الفتوی بالنجاسة بین علمائهم لا ینافی ذلک، إذ لم یکن علیهم فیه تقیة، بل کانوا یتظاهرون بخلاف ما هم علیه، و یجاهدونهم بالردّ و الکفاح و لا یراقبونهم فی ذلک، بل کان ذو الشوکة منهم یتحمّلُه و لا یبالی به، لعلّه بأنّ ذلک (مخالفت علمای اهل سنت‌) لا یُحدِث فتقاً (شکاف) فی سلطانه، و لا یهدم رکناً فی بنیانه، إذ لم یکن فیهم مَن یُرشِّحُ (نامزد کند) نفسه للإمامة و الخلافة الکبری و الرئاسة العظمی، إنّما کانت التقیة علی أئمّة الحق ع المحسودین للخلق، و هم الذین لا یدانیهم فی الفضل أحد، و الذین ورد علیهم من حسد أئمّة الجور ما قد ورد»[9]

حکم الکحول الرائجة فی الطبابة

عرب‌ها به «الکل» کحل می‌گویند، که جمعش کحول است، معلوم می‌شود که کلمه «الکل» کلمه خارجی است، آنها (عرب‌ها) کلمات خارجی را دستکاری می‌کنند، الآن غالب شربت‌هایی که می‌آورند، می‌گویند ده درصد الکل دارد، آیا «الکل» که نجس است، این شربت هم نجس است یا نه؟

البته من این مسئله را بیان می‌کنم، ممکن است کسی موافقت بکند و ممکن است کسی موافقت نکند، «الکل» آنچه را که من از دارو سازان یا دارو فروشان شنیدم این است که:«الکل» نودو سه درصدش الکل است، هفت درصدش آب است و می‌گویند سمّ است، الکلّ واقعی سمّ است، «سمّ» مسلّماً مشمول ادله نیست، اگر کسی آن را بخورد، فوراً می‌کشد، نودو سه درصدش الکل است، هفت درصدش مایع آب است، این «سمّ» است و «سمّ» مشمول ادله خمر و نبیذ نیست.

بله، می‌گویند اگر آب را با ان قاطی کنند و بخورند، البته مست می‌کند، ‌ولی فرض این است که نمی‌خواهند آب قاطی کنند، بلکه خودِ این الکل را در این دارو می‌ریزند، چرا؟ زیرا بتواند اجزاء دارو را منحل کند و بشکند، یعنی در واقع محللّ اجزاء دارو را منحل کند، بنابراین،‌ این سمّ است، مشمول نجاست نیست فلذا این گونه شربت‌ها را شرعاً نمی‌توانیم بگوییم نجس است و نمی‌توانیم بگوییم حرام است. چرا؟ لأنّ الأحکام تابعة للأسماء، «الکل» سمّ است، نه در آن نام خمر است و نه نام نبیذ است و نه نام مسکری است. بله،« لو مُزِّجَ بالماء لأسکر»، ولی این فایده ندارد، چون الأحکام تابعة للأسماء، ولی در عین حال من اگر بخواهم شربت بخورم، به دارو خانه می‌ نویسم که من شربتی می‌خواهم که الکل نداشته باشد، ولذا شربت‌های سینه و غیر سینه دو جور است، گاهی می‌نویسد بدون الکل، گاهی می‌نویسد با الکل، از نظر شرع اشکال ندارد.

بنابراین، غالباً از «الکل» برای ضد عفونی کردن زخم و امثال زخم استفاده می‌کنند و اطباء و پزشکان غالباً با الکل سر و کار دارند، از نظر ما پاک است و حرمتی هم ندارد، ‌ولی در عین حال هرکس طبق استنباط خود عمل کند و تابع استنباط خود باشد.

أوقات الصلاة فی الذکر الحکیم

بحث طهارت تمام شد، آیاتی که در کتاب طهارت داشتیم، همان هایی بودند که خواندیم، آیات راجع به وضو، غسل و تیمم، حیض و خمر بود، البته آیات طهارت در قرآن فراوان است، منتها من آیاتی را انتخاب می‌کنم که حکم شرعی را بیان کند، و الا اگر حکم شرعی را بیان نمی‌کند، کاری به آنها نداریم، اینک آیاتی را می‌خوانیم که احکام صلات را بیان می‌کنند، احکام صلات از نظرمن دوازده یا سیزده تاست، اول اوقات صلات است.

من این مسأله‌ای را که در این چند مسأله بیان می‌کنم، می‌خواهم یک تهمتی را از خود (شیعه) رفع کنیم،‌ تهمت این است که اهل سنت به ما می‌گویند شما نماز را در غیر وقت می‌خوانید، چون ما بین نماز ظهر و عصر و هکذا بین نماز مغرب و عشا جمع می‌کنیم، ولذا آنها به ما اعتراض می‌کنند و می‌گویند: شما نماز ظهر را در وقتش می‌خوانید، اما نماز عصر را در وقتش نمی‌خوانید، چون وقت عصر در جایی است که دو ذراع از سایه بگذرد، همچنین در نماز مغرب و عشا، می‌گویند مغرب شما در وقت است، اما نماز عشای شما در وقت نیست،ولذا خیلی تعجب می‌کنند.

وهبه زحیلی از علمای سوریه بود که اخیراً فوت شد، ایشان تا حدی آدم منصفی بود، من کتابی را بنام (الجمع بین الصلاتین» برای او فرستادم ، با اینکه تصدیق کرد بر اینکه خیلی از این روایات صحیحه است، ولی گفت من نمی‌توانم به آنها عمل کنم چون سیره بر تفریق است،یعنی ظهر را از عصر جدا می‌کنند، مغرب را از عشا جدا می‌کنند.

من به ایشان عرض کردم که شما این مسأله را مطرح کنید چون بسیاری از جوانان اهل سنت بخاطر همین تفریق بی نماز می‌شوند، می‌گویند پنج وقت نماز خواندن خیلی مشکل است، اقلاً به اصل دین بر گردیم، من آیاتی که می‌خوانم تمام هدفم از خواندن آنها فقط یک مسأله است و آن این است که نماز ما که جمع می‌خوانیم در وقت است نه در خارج وقت، و می‌ خواهیم این مسأله را از آیات استفاده کنیم، البته مطالب دیگر نیز است، ولی عمده هدف همین است، امام صادق (ع) فرمود: «إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الظُّهْرُ وَ الْعَصْرُ فَإِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ دَخَلَ الْوَقْتَانِ الْمَغْرِبُ وَ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ»[10] إذا زالت الشمس دخل الوقتان، إلّا أنّ أحدهما قبل الآخر، من می‌خواهم حدیث امام صادق ع را از این آیات استخراج کنم.

 


[1] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص471، من أبواب نجاسة الخمر و النبیذ، ب38، ح9 ط آل البیت.
[2] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص471، من أبواب نجاسة الخمر و النبیذ، ب38، ح10 ط آل البیت.
[3] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص471، من أبواب النجاسات، ب38، ح11 ط آل البیت.
[4] کلمه « وَدَكُ » به معنی پیه، چربی، روغن، مخصوصاً چربی حیوانی.
[5] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص472، من أبواب النجاسات، ب38، ح13 ط آل البیت.
[6] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص472، من أبواب النجاسات، ب38، ح14 ط آل البیت.
[7] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج25 ص379، من أبواب الأشربة المحرّمة، ب37، ح2 ط آل البیت.
[8] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3 ص469، من أبواب النجاسات، ب38، ح2 ط آل البیت.
[9] جواهر، شیخ محمد حسن نجفی، ج6، ص4.
[10] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج4 ص125، من أبواب المواقیت، ب4، ح1 ط آل البیت.