درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

تا کنون آیه اول را خواندیم، اینک بحث ما در آیه دوم است که می‌فرماید: ﴿ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[1]

در آیه دوم می‌خواهد کم کم محدودیت ها را کم کند، یا در حقیقت مطلب جدیدتری را بیان کند، زیرا در آیه اول ایام حیض را ممنوع کرد، آنگاه فرمود هر موقع تطهیر و تطهّر حاصل شد، مانع مرتفع می‌شود، به دنبال آن می‌فرماید: «نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» کلمه «حرث» را گاهی به معنی مصدری می‌گیریم، «حرث» یعنی تخم افکندن و تخم ریختن، گاهی حرث به معنای زمین است، الأرض المحروثة، مسلّماً مناسب با آیه مبارکه، همان معنی دوم است، در حقیقت زنان کشتزار مردان هستند،‌ زیرا اولاد را در زمین رحم خود پرورش می‌دهند.

حکمت ازدواج

به بیان دیگر، آیه مبارکه نشان می‌دهد که هدف از ازدواج و تشکیل خانواده تنها رفع شهوت نیست، بلکه یک حکمت دیگری نیز پشت سر آن خوابیده بنام تکثیر النسل، ایجاد النسل و تولید النسل، می‌فرماید: « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ»، زنان کشتزار شماست، حال که چنین است: « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»، مسلّماً مراد از حرث دوم، همان الأرض المحروثة است، مرحوم طبرسی نیز چنین معنی می‌کند، « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» هر موقع که دل تان خواست سراغ کشتزار خود بروید.

کلمه «أَنَّى» نمی‌تواند در اینجا به معنای «کیف» باشد، کلمه «أَنَّى» در اینجا نه به معنای «من أین» است و نه به معنای «کیف»، بلکه «أَنَّى» در اینجا زمانیه است و معنی آیه این می‌شود که زنان شما کشتزار شماست، در هر زمانی که خواستید سراغ این کشتزار بروید، مگر ایام حیض.

پس مناسب در آیه مبارک این است که «أَنَّى» زمانیه بگیریم نه مکانیه، وقتی دو آیه را با همدیگر ربط می‌دهیم، از آنها زمانیه استفاده می‌شود، در یک زمانی آمدن به این کشتزار ممنوع شد، بعد از آنکه رفع منع شد، سراغ این مزرعه و کشتزار بیایید در هر زمانی که می‌خواهید، خواه شب باشد یا روز، قلیلاً و کثیراً.

 

دیدگاه بعضی از مفسرین

و من الأسف بعضی از مفسّرین می‌گویند کلمه «أَنَّى» در اینجا مکانیه است، دو طائفه می‌گویند «أَنَّى» مکانیه است:

الف- کسانی که می‌گویند این آیه مبارکه در رد یهود است، چون یهود معتقد بودند که اگر انسان از پشت سر با جلو نزدیکی کند،( من الدُّبُرِ فی القُبُلِ) بچه‌اش احول در می‌آید، این آیه مبارکه رد آنهاست ولذا می‌فرماید: « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» از هر مکانی که خواستید،«‌ من القبل فی القبل، أو من الدبر فی القبل» این عده از مفسرین می‌گویند آیه مبارکه در رد یهود است، زیرا یهود معتقد بودند که اگر انسان از طریق دبر به قبل نزدیکی کند، بچه‌اش احول به دنیا خواهد آمد، آیه در مقام رد این طرز تفکر است و می‌فرماید: « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ»

البته کسانی که این حرف را می‌زنند، نا خواسته ارزش و مقام قرآن کریم را پایین می‌آورند، چون این مسئله خیلی پست تر از آن است که قرآن کریم آن را بیان کند.

علاوه براین، ما از این آقایان سوال می‌کنیم و می‌گوییم دلیل شما براینکه «أَنَّى» در اینجا مکانیه می‌باشد چیست؟

دلیل برای این مدعای خود ندارند

ب- گروه دوم (مانند مالکیه) می‌گویند: «أَنَّى» مکانیه است، قرآن اجازه می‌دهد که انسان «أن یأتی النساء فی الدبر» یعنی هم می‌تواند از طریق دبر نزدیکی کند و هم از طریق قبل، به بیان دیگر خداوند هم در حکمت را بروی انسان باز گذاشته و هم در رحمت را، و او (انسان) صاحب اختیار است از هر در که خواست وارد می‌شود.

ولی این نظریه نیز درست نیست، زیرا این معنی با کلمه «حرث» نمی‌سازد، حرث به معنای کشتزار است، بچه از طریق دبر متولد نمی‌شود، بچه فقط از طریق قبل متولد می‌شود، یعنی اگر انسان از راه قبل وارد کشتزار و مزرعه‌اش بشود، بذر و تخم سبز خواهد شد و ثمر خواهد داد، بخلاف آنجا که از طریق دبر وارد کشتزار و مزرعه‌اش بشود، این در واقع تیر را در هوا رها کردن است و هرگز بذر و تخم او سبز نخواهد شد و محصول نخواهد داد.

ما نباید قرآن را طوری معنی کنیم که با آن بخواهیم مذهب خود را درست کنیم، مالکیه چون دخول مرأة را از طریق دبر تجویز می‌کنند ولذا کلمه «أَنَّى» را مکانیه می‌ گیرند، و حال آ‌نکه ائمه معصومین (ع) آن را یک عمل بسیار کثیفی می‌دانند. ‌

پرسش

حال این پرسش به میان می‌آید که جمله: «وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» چه ارتباطی به بحث ما دارد؟

پاسخ

به نظر من این جمله (وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ) چندان بی ارتباط با آیه مبارکه نیست، در این مزرعه و کشتزار فرزند بکارید و برای خود پیشاپیش یک چیز‌هایی را بفرستید و دست خالی از این دنیا نروید، فرزند انسان سرمایه انسان است و بعد از انسان می‌تواند مایه مغفرت او باشد، شاید معنای این جمله همین باشد ولذا پیغمبر اکرم (ص) می‌فرماید:

« قَالَ النَّبِيُّ ص إِذَا مَاتَ الْمُؤْمِنُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ أَوْ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ»[2] .

هر چند ظاهر آیه مطلق است «وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» یعنی شامل صلات، زکات، صدقات و خیرات و سایر کار‌های خیر هم می‌شود، اما مناسبت ایجاب می‌کند که مراد از « لِأَنْفُسِكُمْ» اولاد باشد، چون آیه مبارکه در باره حرث و کشتزار بحث می‌کند و مناسب با حرث و کشتزار اولاد و فرزند است.

«إِذَا مَاتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا عَنْ ثَلَاثٍ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ وَ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ وَ صَدَقَةٍ جَارِيَة»[3]

«وَاتَّقُوا اللَّهَ» یعنی برای خود سپری اتخاذ کنید در مقابل معاصی خدا، تقوا یکنوع سپر گرفتن است در مقابل معاصی خدا. چرا این جمله را می‌گوید؟ چون ممکن است کسانی باشند که به این آیه مبارکه عمل نکنند، یعنی حتی در ایام حیض هم با عیال شان نزدیکی کنند «وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ».

تقریر عربی مسأله

و قبل الدخول فی حکم الآیة المبارکة نُفَسِّرُ لفظ «حرث»،‌ و هو إلقاء البذر فی الأرض و تهیؤها للزرع، و یسمّی المحروث حرثاً، قال الله تعالی: ﴿ أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ ﴾[4]

و صلة الآیة بما قبلها واضحة، لأنّ الآیة السابقة منعت الأزواج عن مقاربة النساء وقت المحیض، فناسب أن یمنّ الله سبحانه علی عباده برفع المنع بالتطهُّر کما قال: « نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ» لأنّ الغرض النهائی من النکاح، لیس هو اشباع الغریزة الجنسیة فقط، بل المراد منه التناسل، فإنّ لکلّ إنسان رغبة فی بقاء نسله فقوله: «حَرْثٌ» یحتمل وجهین:

1: المعنی المصدری، أی نثر البذور.

2: أرید به المحروث، فیطلق علی الأرض المعدّة للزرع و الغرس، قال سبحانه: ﴿ وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ ﴾[5] ، أی أرض زرع محجورة علی الناس أن یزرعوها.

والمعنی الثانی، هو الأفضل، فإذا کانت النساء محروثة للرجال، فخاطبهم سبحانه بقوله: « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ». أی جیئوا إلی محروثکم، و قال الطبرسی « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ» أی: موضع حرثکم، «أَنَّى» أی أیُّ زمان «شِئْتُمْ»، والقرینة علی أنّ «أَنَّى» هنا زمانیة هو أنّهم منعوا من نثر البذور فی أیام الحیض، فجاء البیان القرآنی یرشد إلی أنّ‌ المنع یختصّ بهذا الزمان، و أمّا غیره فلکم إتیانهنّ فی أیِّ زمان شئتم.

و علی هذا تکون «أَنَّى». زمانیة لا مکانیة، و هذا هو المتبادر من الآیة بقرینة السیاق.

و حاصل الآیة أنّکم مُنِعتُم من إتیان النساء فی زمان خاصّ، فإذا انقضی ذلک الزمان، فأتوا فی أیّ زمان من الأزمنة، و هذا هو مفاد الآیة.

بقی هنا احتمالان بعیدان و هما:

1: أنّ «أَنَّى» بمعنی «مِن أَینَ» کما قوله سبحانه فی خطاب زکریا لمریم: ﴿أَنَّى لَكِ هَذَا[6] أی: من أین، و هذا القول منسوب إلی سیبویه حسب ما نقله القرطبی، و لکنّه احتمال بعید عن سیاق الآیة.

2: أنّ «أَنَّى» مکانیة، ولو فسّرت بهذا یحمل علی ما ورد فی شأن النزول، حیث قالت الیهود: إنّ الرّجل إذا أتی المرأة من خلفها خرج الولد أحول فکذبهم الله، عن ابن عباس و جابر، وقیل: انکرت الیهود إتیان المرأة قائمةً – ایستاده - و بارکةً – نیم خیز - فأنزل الله إباحته، عن الحسن[7]

و کون الآیة بصدد بیان هذا، بعید عن أدب القرآن الکریم

وقوله تعالی: «وَقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ» فلو قلنا بأنّ المراد الولد و النسل - لأنّ الولد الصالح خیر الدنیا و الآخرة - فیکون دلیلاً آخر علی أنّ المراد من قوله «أَنَّى شِئْتُمْ» هو الإتیان فی القبل فی أیّ زمان، فإنّ تقدیم ما ینفع غداً من الأولاد لا یتحقق إلّآ إذا کان المراد ما ذکرنا.

نعم، ربّما یفسرّ بالمعنی الأعم فیشمل العمل الصالح.

قوله تعالی: «وَاتَّقُوا اللَّهَ» لعله تحذیر لمن یقع فی معصیة الله فی أیام الحیض، و لذلک یقول بعده: «وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ مُلَاقُوهُ » أی تلاقونه یوم القیامة، فیجازیکم علی البر و الإثم، و فی مقابل ذلک یأمر النبیّ (ص) بقوله: « وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» الذین یأتمرون أوامر الله تعالی و یجتنبون عن نواهیه.

أکمالفی المقام مسألتان

الأوّل: ربا ینسب إلی مالک أنّة استدل بقوله سبحانه: « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» بجواز النساء من الدُبُزِ، قال الطبرسی:

«استدلّ مالک بقوله «أَنَّى شِئْتُمْ» علی جواز إتیان المرأة فی دبرها و رواه نافع عن ابن عمر، و حکاه زید بن أسلم عن محمد بن المنکدر» [8]

و المسألة یستدل علیها تارة بالآیة، و أخری بالروایات، و أمّا الثانیة (یعنی روایات) فهی خارجة عن موضوع بحثنا، إنّما الکلام هو الاستدلال بالآیة، فنقول: ما نسب إلیه غیر تام، و ذلک لِما تقدّم أنّ لفظة «أَنَّى» فی الآیة زمانیة لا مکانیة، و الاستدلال مبنیّ علی کونها مکانیة، و سیاق الآیة تدلّ علی خلاف ما اختاره، حیث یقول : « فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ» أی فأتوا موضع حرثکم، و من المعلوم أنّ محلّ الحرث هو القُبُلُ لا الدُبُرُ، فالاستدلال بالآیة ساقط.

نکته مهم

آیا مجرد اینکه نقاء حاصل شد، نزدیکی جایز است؟ برخی گفته‌اند محل (فرج) را باید بشوید، برخی گفته‌اند باید غسل بکند و نماز هم بخواند، برخی هم گفته‌اند اگر تیمم هم کرد، حتماً باید نماز بخواند، مسئله را در فقه مطرح می‌کنند.

فتوای ابوحنیفه

جناب ابوحنیفه در اینجا یک فتوای عجیب و غریبی دارد و می‌گوید اگر این زن حیضش تا ده روز رسید، یعنی تا آخرین مرحله مدت حیض رسید، در این صورت نقاء برای نزدیکی کردن با او کافی است. چرا؟ چون بیچاره مرد تا آخرین مرحله‌ای که احتمال حیض می‌رفته، صبر کرده، ایشان یکنوع ارفاقی در حق او قائل شده ولذا گفته در اینجا نقاء برای نزدیکی کافی است.

اما اگر زن از حیض و عادت ماهیانه‌اش روز ششم و هفتم پاک شد و زودتر نقاء حاصل شد، حتماً در اینجا باید غسل بکند و نماز هم بخواند، تیمم هم اگر کرد، باید نماز بخواند، اما اگر تیمم کند، اما نماز نخواند، مرد نمی‌تواند با او نزدیکی کند.

مرحوم محقق اردبیلی می‌گوید: جناب ابوحنیفه، دو صورت را گفتی، یعنی کثرت و قلت را گفتی، اما حد وسط را نگفتی، کثرت ده روز است، قلت هم چهار است، اما شش روز چطور؟

المسألة الثانیة: جواز إتیان النساء بالنقاء عن الدم و عدمه

هذه المسألة لها صلة بالآیة، و ذلک أنّ قوله سبحانه: ﴿ حَتَّى يطْهُرْنَ ﴾[9] قرئ بتخفیف «الطاء»، نعم قرأ أهل الکوفة –غیر الحفص – بتشدید «الطاء» و الموجود فی المصحف هو التخفیف، فیکون « يطْهُرْنَ» من طهرت المرأة فی مقابل «طمثت» فالتقابل یؤیّد التخفیف، فعلی هذا فالمنع فی إتیان النساء یکون محدّداً بطهرهنّ فی مقابل طمثهنّ، فإذا حصل النقاء ارتفع الطمث و تحقق الطهر.

و الذی یصدّ المفسّر عن الإفتاء بجواز الإتیان بمجرد النقاء، الفقرة الثانیة بعدها حیث یقول: « فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ» فإنّ التشدید فی الفعل یدلّ علی لزوم شیء زائد و راء الطُهرِ، فتکون الآیة دالّة علی لزوم تحصیل أمر وراء النقاء، و عندئذ یقع الکلام ما هو هذا الشیء، فهل هو غسل الموضع، أو اغتسال المرأة، و علی کلّ تقدیر فمجرّد النقاء لا یکفی حسب سیاق الآیات، لما مرّ من الاختلاف بین «تَطَهَّرْنَ» الذی هو فعل خارج عن الاختیار «و حَتَّى يطْهُرْنَ» الذی هو فعل اختیاریّ.

ولذا تجب دراسة المسألة أوّلاً علی ضوء أقوال الفقهاء ثمّ نسرد الروایات.

قال الشیخ فی الخلاف: « إذا انقطع دم الحیض جاز لزوجها و طؤها إذا غسلت فرجها، سواء کان ذلک فی أقلّ الحیض أو فی أکثره، و إن لم تغتسل».

و قال أبوحنیفة: « إذا انقطع دمها لأکثر مدّة الحیض و هو عشرة أیّام، حلّ وطؤها و لم یراع غسل الفرج، و إن انقطع دون العشرة أیّام، لم یحلّ ذلک إلّا بعد أن توجد ما ینافی الحیض، و هو أن تغتسل أو تیمّم و تصلّی، فإن تیمّمت و لم تصل، لم یجز وطؤها، فإن خرج عنها الوقت و لم تصلّ، جاز وطؤها».

قال الشافعی: «لا یحلّ وطؤها إلّا بعد أن تستبیح فعل الصلاة، إمّا بالغسل مع وجود الماء، أو التیمم عند عدمه، فأمّا قبل استباحة الصلاة، فلا یجوز وطؤها علی أیّ حال»[10]

و أمّا ما أفتی به أبوحنیفه، فقد أور علیه المحقق الأردبیلی فی زبدة البیان، فقال: « أمّا مذهب أبی حنیفة علی ما ذکره فی الکشّاف[11] فبعید عن الآیة کثیراً ولا وجه له، و هو أنّه إن کان لأکثر الدّم، فیحرم إلی انقطاع الدّم، و فی أقلّه إلی بعد الغسل، أو بعد مضیّ وقت صلاة کاملة، مع أنّه بقی حکم الوسط، إلّا أن یرید بالأقل غیرالأکثر أو العکس»[12]

و أمّا فتوی الشافعی، فلعلّ ما ذکره تفسیر لقوله تعالی: « فَإِذَا تَطَهَّرْنَ» و لکنّه لم یذکر مصدراً لتفسیره من حدیث أو أثر، هذا کلّه حول الآیة و الأقوال، و أمّا المرویّ عن أئمة أهل بیت (ع) فهو علی أصناف ثلاثة:

باید توجه داشت که ما در این زمینه سه دسته روایات داریم، یک دسته می‌گوید: همین که نقاء حاصل شد کافی است، یعنی نزدیکی جایز می‌شود.

دسته دوم می‌گوید: تنها نقاء کافی نیست، بلکه علاوه بر نقاء، غسل هم بکند، یعنی اگر غسل نکند، نزدیکی با او جایز نیست.

دسته سوم می‌گوید: بعد از نقاء، شستن محل کافی است، یعنی وقتی نقاء حاصل شد، باید محل (فرج) هم را بشوید.

ولذا باید لحن این روایات را نگاه کنیم و ببینیم که آیا قابل جمع هستند و یا قابل جمع نیستند.

 


[1] بقره/سوره2، آیه223.
[2] بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج2، ص23.
[3] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج12، ص230.
[4] قلم/سوره68، آیه22.
[5] انعام/سوره6، آیه138.
[6] آل عمران/سوره3، آیه37.
[7] مجمع البیان، طبرسی، ج2، ص118.
[8] مجمع البیان، طبرسی، ج2، ص120.
[9] بقره/سوره2، آیه222.
[10] الخلاف، شیخ طوسی.
[11] الکشّاف، زمخشری، ج1، ص266.
[12] زبدة البیان، محقق اردبیلی، ج1، ص5.