درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

بحث ما در باره تیمم است که در سوره مبارکه نساء آمده است، عرض کردیم که در این آیه مبارکه چند محور مورد بحث قرار می‌گیرد، محور اول، ﴿ لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى ﴾ [1] معلوم می‌شود که آنها مبتلا به شرب خمر بوده‌اند، ‌یعنی همان صحابه رسول اکرم (ص) و در خودِ مدینه مبتلا به شرب خمر بوده‌اند، البته هنوز خمر تحریم قطعی نشده بود، به یک معنی تحریم قطعی شده بود، ولی آنان توجه نداشتند، کم کم خداوند منان می‌خواهد این پدیده و این نقصیه را از مسلمانان رفع کند، ولذا ‌در درجه اول و قدم اول فرمود: ﴿ وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ ﴾[2] عنب را که فرمود، کلمه «سَكَرًا» را در مقابل رزق حسن قرار داد و فرمود: «رِزْقًا حَسَنًا» یک خورده مسلمانان را بیدار کرد و فهماند که عنب یا خرما شراب کردن، بر ضد رزق حسن است.

درقدم دوم دوم فرمود: حالا که شما شارب خمر هستید، لا اقل در حال نماز شرب خمر نداشته باشد، یعنی ‌نباید قبل از نماز شرب خمر کنید و با آن حال (حال مستی) برای نماز بیایید و در حال مستی نماز را بخوانید، پس اولین محور منع آنان (مسلمانان) است که لا اقل در حال نماز سکران نباشند.

اشکال فخر رازی

جناب رازی با اینکه مرد هوشیار است، در عین حال گاهی اشکالات بی ربطی هم دارد، یکی از اشکالات بی ربطش این است که می‌گوید: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» این خطاب به مؤمنین است و این خطاب قبیح است. چرا؟ چون وقتی که آنان مست‌اند، چطور خداوند آنها را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» این «خطاب» نه عقلاً درست است و نه شرعاً، ‌اما عقلاً درست نیست،‌ چون آدم سکران عاقل نیست، بلکه مجنون است، شرعاً درست نیست، چون «رفع القلم عن الثلاثة ... و عن المجنون حتی یفیق» یکی هم سکران است، یعنی سکران با مجنون در حکم یکسانند.

پس این چه خطابی است که خدا می‌فرماید: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» یعنی در آن حالی که مستید وارد نماز نشوید، آدمی که مست است، خطابِ: « لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» نسبت به او، خطاب لغو است.

جواب استاد سبحانی از اشکال فخر رازی

« عزب عن الرازی» جناب فخر رازی در اینجا دچار اشتباه شده، زیرا این «خطاب» خطاب به مؤمنین است قبل از صلات، اینکه آیه می‌فرماید در حال نماز سکران نباشید، معنایش این است که قبل از نماز شراب را نخورید، نه اینکه بخواهد بفرماید: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» شما در حالی که مست هستید، نزدیک نماز نشوید تا اینکه خطاب در حال مستی باشد، این گونه نیست، بلکه خطاب قبل از مستی است، یعنی می‌فرماید قبل از نماز شراب نخورید تا در حال نماز مست نباشید، این مسئله خیلی روشن است، مثل این مانند که کسی به راننده اتوبوس بگوید: جناب راننده، در حال مستی نباید رانندگی کنی، یا نباید در حال خواب آلودگی رانندگی کنی، معنای این کلام چیست؟ آیا او (راننده اتوبوس) را مورد خطاب می‌دهیم در حالی که مست است؟ نه حیر، خطاب قبل از مستی و قبل از خواب آلودگی است، تا در حال رانندگی مست یا خواب‌ آلود نباشد.

گفتار بعضی از مفسّرین اهل سنت

نکته دیگر این است که مراد از «حَتَّى تَعْلَمُوا» درآیه مبارکه چیست؟ بعضی از مفسّرین اهل سنت (که خیلی دقیق نیستند) می‌گویند شراب خوردن (در آن حدی که انسان را از قلمرو عالم بودن خارج نکند) اشکال ندارد، یعنی در صورتی اشکال دارد که انسان را از قلمرو عالم بودن و آگاه بودن هنگام نماز خارج کند.

به بیان روشن تر، اگر شراب بخورد و در حین نماز تا حدی آگاه و عالم باشد، اشکال ندارد، جمله:« حَتَّى تَعْلَمُوا» را غایت گرفته‌اند « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» تا کی؟ «‌ حَتَّى تَعْلَمُوا »، خیال کرده‌اند که «‌حَتَّى تَعْلَمُوا» غایت است ولذا می‌ گوید شراب خوردن در صورتی ممنوع است که مستی‌اش در حال نماز ادامه داشته باشد، اما اگر مستی‌اش در حال نماز ادامه نداشته باشد، مانع ندارد.

جواب استاد سبحانی از بعضی مفسّرین اهل سنت

(عزب عنه) این بعضی ها نیز غفلت کرده، زیرا «حَتَّى تَعْلَمُوا» علت است، نه اینکه غایت باشد، «یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى». چرا؟ «حَتَّى تَعْلَمُوا» نه اینکه «حَتَّى تَعْلَمُوا» غایت باشد ‌تا بگوییم مستی دو جور است، مستی مستمر، و مستی غیر مستمر، اگر مستی مستمر باشد، جایز نیست، اما مستی که در حال نماز هوشیار بشود، اشکال ندارد، خیال کرده‌اند که «حَتَّى» برای غایت است و حال آنکه برای تعلیل است (نه برای غایت).

عبارت مطلب

ثمّ إنّ هنا شبهةً أثارها بعض المفسّرین و شرحها الرازی قائلاً: بأنّ ظاهر قوله سبحانه: « یا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى» نهی المؤمنین عن القرب من الصلاة حال صیرورتهم بحیث لا یعلمون ما یقولون، و توجیه التکلیف علی مثل هذا الإنسان ممتنع بالعقل و النقل.

و أمّا العقل، فإنّ تکلیف مثل هذا الإنسان یقتضی التکلیف بما لا یطاق.

و أمّا النقل، فهو قوله (ص): « رفع القلم عن ثلاثة عن الصبی حتّی یبلغ، و عن المجنون حتی یفیق، و عن النائم حتی یستیقظ» و لأنّ مثل السکران مثل المجنون، فوجب ارتفاع التکلیف عنه»[3]

جناب فخر رازی خیال کرده که خطاب در حال مستی است، حالا که مست است، خدا می‌فرماید: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى».

أقول: عزب عن الرازی، أنّ الخطاب للمؤمنین قبل أن یسکروا، فیأمرهم بالاجتناب عن شرب الخمر للحذر عن الابتلاء بهذا الأمر المحرّم.

نکته دوم اینکه، بعضی‌ها «‌ حَتَّى تَعْلَمُوا » را غایت گرفته‌اند و گفته‌اند مستی در صورتی که مستمر باشد حرام است و اشکال دارد، اما اگر مستمر نباشد، اشکال ندارد.

در جواب باید عرض کنیم که اینها نیز غفلت کر‌ده‌اند که «‌ حَتَّى» در اینجا برای تعلیل است نه برای غایت.

ثمّ إنّ قوله: «حَتَّى تَعْلَمُوا» لیس غایة للحکم حتی یکون معنی الآیة «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى»، إی إلی أن تعلموا ما تقولون، فإذا علمتم ما تقولون فلا بأس بالصلاة حتّی یستشمّ منه جواز القرب إلی الصلاة وقت العلم بما یقولون، بل هو تعلیل للحکم – أی منع الصلاة حال السکر، چرا؟ «حَتَّى تَعْلَمُوا»– فإنّ شرب الخمر لا ینفکّ عن وقوع الصلاة فی حال السکر.

پس محور اول تمام شد، در محور اول دو نکته را متذکر شدیم، یکی کلام فخر رازی را نقد کردیم، و یکی هم نقد کلام بعضی‌ها را کردیم که می‌گویند « حَتَّى تَعْلَمُوا» غایت است و مستی مستمر حرام است، اما اگر مستی غیر مستمر باشد و موقع نماز ادامه پیدا نکند، اشکال ندارد.

ما در مقام جواب گفتیم که: «حَتَّى تَعْلَمُوا» علت است نه اینکه غایت باشد، یعنی اسلام نمی‌خواهد شرب خمر را امضاء کند، بلکه اسلام می‌خواهد بفرماید مستی نکنید تا عاقل باشید.

محور دوم

عرض کردیم که در آیه مبارکه چند محور وجود دارد، ‌محور اول را خواندیم، محور دوم این است: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا»، وَلَا جُنُبًا، أی لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ جُنُبًا، وَلَا جُنُبًا حال است برای فاعل «لَا تَقْرَبُوا».

محور دوم می‌گوید آدم‌های جنب حق نماز خواندن را ندارند، چون آدم‌های جنب سر تا پا آلوده‌ هستند ولذا شایستگی ندارند که در پیشگاه خدا بایستند و بگویند:« إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ»، بلکه‌ باید قبل از نماز غسل کنند و آلودگی‌ها را از خود شان دور نمایند، آنوقت مانع ندارد.

قبلاً‌عرض کردیم که «عَابِرِي سَبِيلٍ» به معنای مسافر است، « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ» مگر اینکه مسافرباشد و آب هم نداشته باشد، البته او تیمم می‌کند، یعنی لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا» مسلّماً مراد از این صلات عبادت است.

و أمّا المحور الثانی و هو قوله: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا» أی »لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ» فلو أرید من الصلاة العبادة المعروفة، فلا بدّ من تفسیر «عَابِرِي سَبِيلٍ» بالمسافر، أی لا تقربوا الصلاة و أنتم جنب إلّا إذا کنتم مسافرین فاقدین للماء فیجوز اقترابها حتی تغتسلوا.

روی السیوطی فی «الدرّ المنثور» عن علیّ (ع) فی قوله: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ» قال:«‌أُنزلت هذه الآیة فی المسافر،‌تصیبه الجنابة فیتیّمم و یصلّی» و فی لفظ قال: «لا یقرب الصلاة إلّا أن یکون مسافراً تصیبه الجنابة فلا یجد الماء فیتمّم و یصلّی حتّی یجد الماء»[4]

اشکال

ممکن است کسی بگوید اگر شما «عَابِرِي سَبِيلٍ» به مسافر زدید، خب، مسافر بعداً می‌آید، یعنی در محور بعدی مسافر می‌آید، در کجا؟ « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ»، یعنی همان جملاتی که در سوره مائده آمده بود، در اینجا (سوره نساء) نیز آمده است، یعنی کلمه «عَلَى سَفَرٍ» آمده، اگر شما «عَابِرِي سَبِيلٍ» را به مسافر زدید، در حالی که مسافر حکمش بعداً می‌آید « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ ...».

تقریرعربی اشکال

فإن قلت: تفسیر الفقرة بهذا النحو و إن کان یوجب انسجام الآیة، و لکنّه یوجب التکرار، لأنّ حکم المسافر یأتی فی قوله سبحانه فی آخر الآیه: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا».

و الجواب: أنّ الوارد فی صدر الآیه هو خصوص الجنب المسافر الذی لا یجد ماءً فیتمّم، و أمّا الوارد فی ذیل الآیة (وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ) فالمراد مطلق المسافر، سواء کان محدثاً بالحدث الأصغر أو بالحدث الأکبر.

یعنی جواب این اشکال واضح است، چون‌ صدر آیه مبارکه جنب را می‌گوید، ذیل آیه که می‌گوید: « أَوْ عَلَى سَفَرٍ» اعم از جنب و غیر جنب است، یعنی اعم از جنب و محدث به حدث اصغر است.

به تعبیر دیگر، صدر آیه مبارکه حدث اکبر را می‌گوید، اما ذیل آیه مبارکه، اعم از حدث اکبر و حدث اصغر است.

 

اشکال دوم

اشکال دوم این است که باز تکرار است. چطور؟ چون صدر آیه فرمود: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ» جنب را گفت، ‌ذیل آیه باز دو مرتبه جنب را می‌گوید، یعنی: « أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ».

جواب

جوابش این است که جنب در صدر آیه مطلق است، چون ‌جنابت برای خودش انواعی دارد، «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» فقط یک قسم را می‌گوید و آن نزدیکی با همسر است، و حال آنکه جنابت ممکن است با احتلام باشد، آدم محتلم نیز جنب است، اما «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» نیست، خدای نکرده اگر کسی استمناء کند، این آدم نیز جنب است، اما «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» نیست، بنابراین، صدر آیه اعم است، اما ذیل آیه اخص می‌باشد.

تقریر عربی اشکال دوم و جواب آن

فإن قلت: قد مرّ الحدیث عن الجنب فی قوله: « وَلَا جُنُبًا»، فَلِما ذا ذکره ثانیاً فی قوله: « أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ»؟

قلت: الجنب فی صدر الآیة أعمّ، حیث إنّ سبب الجنابة لا یختصّ بلمس النساء، بل یحصل بالاحتلام و غیره، فصدر الآیة أعمّ من ذیلها.

گفتار بعضی‌ها در تفسیر آیه مبارکه

بعضی‌ها آیه مبارکه را به گونه‌ دیگر معنی کرده‌اند که با آن (معنی) انسجام آیه را از بین برده‌اند، می‌گویند مراد از: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ» مگر از مسجد برود بیرون ، یعنی از این در مسجد وارد بشوند و از در دیگر مسجد خارج بشوند، با این معنی، ارتباط آیه از بین می‌رود و آیه بی ارتباط می‌شود.

البته این مسئله است که آدم جنب نمی‌تواند در مسجد مکث کند، اما می‌تواند عبور کند، می‌گویند آیه مبارکه عبور را می‌گوید، ولی این معنی درست نیست، چون انسجام آیه از بین می‌رود.

و ربما یقال: إنّ المراد من الصلاة، المعبد و عندئذ یکون المعنی: إی لا تقربوا المعبد الذی بنی للصلاة حال کونکم سکاری إلّا إذا کنتم متجاوزین دخولاً من باب و خروجاً من باب آخر، فللجنب أن یجتاز المسجد و یحرم علیه المکث فیه إلّا المسجد الحرام و مسجد النبی (ص) إذ یحرم فیهما المکث و الاجتیاز، و علی هذا تدور الفقرة فی بیان حکم الجنب، عند دخوله المسجد.

محور سوم

تا اینجا دو محور را خواندیم، محور اول این بود: «لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ».

محور دوم عبارت بود از: « وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ».

محور سوم این بود: وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» عین همان عبارتی که در سوره مائده بود، در اینجا نیز آمده است.

«الکلام، الکلام»، یعنی هر چیزی که در آنجا گفتیم، در اینجا نیز می‌آید، همان بحثی را که با جناب صاحب تفسیر «المنار» در سوره مائده داشتیم، در اینجا نیز می‌آید، ایشان همان مطلب را باید تکرار کند و بگوید مسافر و مریض هر چند آب داشته باشند یا آب برای شان ضرر نداشته باشد،باید تیمم کنند، مسافر و مریض سواء أکان محدثاً بالحدث الأکبر أم بالحدث الأصغر، خداوند از آنها رفع کرده و فرموده مسافر و مریض هر چند آب هم داشته باشند، ‌تیمم کند. چرا؟ اگر میزان فقدان ماء و آب است، چرا شما مسافر و مرضی را گفتید، چون می‌گویید مسافر و مریض اگر آب داشته باشند و یا آب ضرر نداشته باشد، ‌باید غسل کنند و وضو بگیرند، اگر میزان فقدان و وجدان ماء و آب است، پس چرا مسافر و مریض را گفته است؟

«الجواب، الجواب» ما در جواب گفتیم که این دو عنوان طریقیت دارند برای نداشتن آب، غالباً مسافر‌ها مخصوص مسافر‌های زمان سابق که یا آب نداشتند و یا آب برای شان مضر بوده، نه اینکه این دو عنوان (سفر و مرض) موضوعیت و مدخلیت دارد، بلکه این دو عنوان جنبه طریقی دارند، نه جنبه موضوعی.

تقریر عربی محور سوم

و أمّا المحور الثالث: ‌حکم الطوائف الأربع إذا فقدوا الماء، و قال: « وَإِنْ كُنْتُمْ»:

1: « مَرْضَى»

2: « أَوْ عَلَى سَفَرٍ»

3: « أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ»

4: « أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا»

فظاهر الآیة أنّ‌ کلّاً من العناوین الأربعة، إذا کانوا فاقدین للماء یجب علیهم التیمّم، و بعبارة أخری: قوله: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» قید للأربعة جمیعاً لا لخصوص الأخیرین.

إنّ کلّ من العناوین الأربعة عنوان طریقیّ، إمّا لفقدان الماء کما فی العناوین الثلاثة، أو لکون استعماله حرجیّاً کما فی المرض، و لیس للمرض و السفر موضوعیة، بمعنی أنّ کلّاً من المریض و المسافر یجوز لهما التیمّم و إن وجدا الماء، أو لم یکن استعماله حرجیّاً، و هذا هو الذی فهمه عامّة المفسّرین إلّا من شذّ کالشیخ عبده و قد مرّ کلامه فی تفسیره آیة المائدة فلا نعید.

و بما ذکرنا تبیّن أنّ القید راجع إلی العناوین الأربعة، و أنّ المسافر إذا کان واجداً للماء أو المریض إذا کان الماء غیر مضرّ له، یجب علیهما الاغتسال.

محور چهارم

همانطور که توجه دارید،‌ما آیه مبارکه را بخش، بخش کردیم، بخش اول، بخش دوم،‌بخش سوم، بخش چهارم،‌ این بخشی که الآن می‌خوانیم، ‌بخش چهارم است، یعنی: کیفیة التیمّم،‌ «فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا» أی أُقصُدوا أرضاً طیّباً، زمین پاک را، زمینی که میکروب نداشته باشد، آلوده نباشد، بلکه حتماً باید تمیز باشد.

مرحوم آیت الله بروجردی می‌فرمود، قرآن کریم چیزهایی را که ازقرائن معلوم است، آنها را ذکر نمی‌کند، یعنی چیز‌هایی که خود انسان از قرینه می‌فهمد، قرآن آنها را نمی‌گوید، « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ » یعنی چه؟ این برای خودش یک مقدمه می‌خواهد، یعنی:« فاضربوا أیدیکم إلی الأرض « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ ». ‌چرا قرآن «فاضربوا» را نگفته؟ چون از قرینه فهمیده می‌شود، من در خواندن آیات قرآن غالباً این جهت را در نظر می‌گیرم، چیز‌هایی که از قرائن معلوم است، آنها را نمی‌گوید، مثلاً در سوره یوسف در خیلی از جاها است که قرائن دارد، آنها را حذف کرده است.

بنابراین، قرآن چیز‌هایی را که از قرائن معلوم است،‌ ذکر نمی‌کند، ‌یکی از آنها، آیه محل بحث ماست، « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ » مقدمه می‌خواهد، قبلاً می‌گوید: «فاغسلوا» بعداً می‌گوید مسح کنید بر صورت، حتماً بینهما یک جمله است و آن عبارت است از: أی اضربوا ایدیکم علی الأرض « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ »، ولذا گفتم که:« المسح علی الوجوه و الأیدی، لا یتحقق إلّا بضرب الکفّین علی الأرض».

اما اینکه یکبار بزند یا بیشتر، ظاهر آیه یکبار است، آقایان در کفایه خوانده‌اند که امر نه دلالت برو حدت می‌کند و نه دلالت بر تکرار، اما در عین حالی که «لا تدلّ علی الوحدة و لا التکرار»، یکدانه کافی است . چرا؟ لأنّ الطبیعة تتحقق بفردما، نه اینکه وحدت در معنایش خوابیده باشد، بلکه طبیعت با فرد واحد هم محقق می‌شود.

المحورالرابع: کیفیة التیمّم

ثمّ إنّه سبحانه یذکر کیفیة التیمّم و یقول: «فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا»، أی تحرّوا اقصدوا أرضاً طیّبة «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ» و المسح بالوجوده و الأیدی لا یتحقّق إلّا بضرب الکفّین علی الأرض، و أمّا هل تکفی ضربة واحدة أو لکلّ من الوجه و الکفّین ضربة خاصّة؟

ظاهر إطلاق الآیة، کفایة الواحدة إلّا أن تدلّ السنّة علی التعدد.

ثمّ إنّ الباء فی قوله: « بِوُجُوهِكُم» للتبعیض فیدلّ علی عدم وجوب الاستیعاب فی مسح الوجوه و الأیدی، و أمّا ما هو الحدّ؟ فالآیة ساکتة عنه، فیرجع فیه إلی السنّة.

روی الکلینی بسند صحیح عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ التَّيَمُّمِ فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ رَفَعَهَا فَنَفَضَهَا ثُمَّ مَسَحَ بِهَا جَبِينَهُ وَ كَفَّيْهِ مَرَّةً وَاحِدَة»[5]

نکته دیگر: حال اگر من تیمم کردم و با آن نماز را خواندم، بعداً آب پیدا کردم، آیا این نماز کافی است یا نه؟ آیه مبارکه می‌گوید کافی است. چرا؟ چون برای مسلمان، یک نماز واجب بود که من آن را خواندم، پس چرا کافی نباشد، اما اینکه آقایان می‌فرمایند اگر وقت باقی باشد و آب پیدا کند، نماز را اعاده کند، این درست نیست، چون ظاهر آیه مبارکه می‌گوید: آدمی که با تیمم نماز را بخواند، آن امر را امتثال کرده، کدام امر را؟ امری که می‌گوید: ﴿ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيلِ ﴾[6]

نعم الآیة تدلّ علی أنّ صلاة المصلّی بالطهارة الترابیة صحیحة لا تحتاج إلی الإعادة و لا القضاء، ثمّ إنّ الفاضل المقداد قال: و فی الآیة أحکام کثیرة ... أنهاها إلی 27 حکماً [7] و فی دلالة الآیه علی قسم منها تأمّل واضح.

ثمّ إنّه سبحانه أتمّ الآیة بقوله: « إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا» فإنّه سبحانه قد رخّص لفاقد الماء عدم الاغتسال حتی یرتفع العذر، لکونه «عَفُوًّا» کثیر الصفح و التجاوز، «غَفُورًا» أی کثیر الستر علی عباده.

چرا در این آیه مبارکه می‌فرماید: «عَفُوًّا غَفُورًا»؟ چون این آدمی که با تیمم نماز می‌خواند، در حقیقت نماز کامل را تحویل خدا نمی‌دهد، یک نماز اقل واجب را تحویل می‌دهد، ولذا ممکن است جناب‌« مُصلّی و نماز گزار» از این جهت در خودش احساس گناه و کوتاهی در وظیفه کند، ولذا خداوند می‌فرماید هیچگونه غصّه و ناراحتی داشته باشید، منِ خدا، همین عمل ناقص شما را می‌پذیرم.

 


[1] نساء/سوره4، آیه43.
[2] نحل/سوره16، آیه67.
[3] تفسیر الرازی، ج10، الرازي، فخر الدين، ص109 -110.
[4] تفسیر الدرّ االمنثور، سیوطی، ج2، ص5460.
[5] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3، ص359، من أبواب التیمم، ب11، ح3، ط آل البیت.
[6] اسراء/سوره17، آیه87.
[7] لاحظ کنز العرفان، ج1، ص30-31.