درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

آیه مبارکه (سوره مائده) احکام کسی را که متمکن از آب است بیان نمود و فرمود: « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ».

اما کسانی که متمکن از آب نیستند، تکلیف آنها چیست؟ بقیه و دنباله آیه ناظر به آن جمعیتی است که متمکن از آب نیستند و آنها چهار طائفه‌ هستند:

1: المرضی، کما قال سبحانه: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى»

2: المسافر، کما قال سبحانه:« أَوْ عَلَى سَفَرٍ»

3: المُحدِثُ بالحدث الأصغر، کما قال سبحانه: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ».

4 : المحدث بالحدث الأکبر،کالجماع، کما قال سبحانه: «أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ».

پس آیه مبارکه چهار طایفه را بیان کرده (یعنی: مسافر، مریض، محدث به حدث اصغر، و محدث به حدث اکبر)، تکلیف این چهار طائفه چیست و باید چه بکنند؟ «فَتَيمَّمُوا» أی أُقصُدُوا، یَمَّمَ، یُمَمِّم، به معنای « قَصَدَ یَقصُدُ» است، تَیَمُّم به معنای «قصد» است،« فَتَيمَّمُوا» أی أقصدوا، « فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا».

ما هو المراد من الصعید؟

حال باید کلمه صعید را که در آیه آمده معنی کنیم، چون معنای «طیّباً» روشن است،« طیّب» یعنی پاکیزه، تا اینجا معنی آیه برای ما روشن شد، بعداً کیفیت تیمم را بیان می‌کند و می‌فرماید: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ».

بنابراین؛ همه این فقره‌ها احتیاج به بیان دارد، ما اگر بخواهیم این فقرات روشن بشود، باید در سه مرحله بحث کنیم:

الف؛ مراد از «صعید» چیست؟

ب؛ مراد از «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» چیست؟

ج: مراد از مرضی و سفر چیست؟

معنای صعید

اما اینکه مراد از صعید چیست، باید گفت که صعید را سه جور معنی کرده‌اند:

1:‌ کلمه « صعید» عبارت است از خاک خالص که شوره زار نباشد، سبخ در آن نباشد.

2: «صعید» عبارت است از مطلق وجه الأرض، خواه خاک باشد یا گل خشک باشد، رمل باشد، به همه اینها صعید گفته می‌شود، یعنی همین مقداری که از حالت ارضی بیرون نیاید، برای ما کافی است، اما به «معدن، آجر» صعید گفته نمی‌شود، چیزی که در حالت طبیعی خودش باقی است، کلمه « صعید» آن را شامل است.

3: «صعید» عبارت است از آن چیزی که روی زمین است یا در دل زمین، صعید اعم از این دوتاست.

دیدگاه استاد سبحانی

ما از میان این سه معنی که برای لفظ «صعید» شده است، دومی را انتخاب می‌کنیم. چرا؟ چون همان گونه که: «القرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضَاً، حدیث نبوی و ولوی (ع) نیز قرآن را تفسیر می‌کند، قرآن می‌فرماید: «فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا»، صعید چیست؟ باید ببینیم که پیغمبر اکرم (ص) چه فرموده؟ پیغمبر اکرم (ص) فرموده:

1: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: « قَالَ النَّبِيُّ ص أُعْطِيتُ خَمْساً لَمْ يُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِي جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُورا»[1]

«طَهُور» یعنی تیمم، «جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُورا»، رمل، گل خشک، خاک آلوده به سبخ، یعنی زمین شوره زار، همه اینها جزء «أرض» است. پس حدیث پیغمبر اکرم (ص) آیه را معنی کرده است.

همچنین روایات دیگر که در ذیل آمده است.

2: وَ فِي الْخِصَالِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْبُنْدَارِ عَنْ مُجَاهِدِ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي بَكْرِ بْنِ أَبِي الْعَوَّامِ عَنْ يَزِيدَ عَنْ سُلَيْمَانَ التَّمِيمِيِّ عَنْ سَيَّارٍ عَنْ أَبِي أُمَامَةَ قَالَ: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فُضِّلْتُ بِأَرْبَعٍ جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِي أَرَادَ الصَّلَاةَ فَلَمْ يَجِدْ مَاءً وَ وَجَدَ الْأَرْضَ فَقَدْ جُعِلَتْ لَهُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ يَسِيرُ بَيْنَ يَدَيَّ وَ أُحِلَّتْ لِأُمَّتِيَ الْغَنَائِمُ وَ أُرْسِلْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّة»[2]

3: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَلِيٍّ الْحَلَبِيِّ: « أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَمُرُّ بِالرَّكِيَّةِ - وَ لَيْسَ مَعَهُ دَلْوٌ قَالَ لَيْسَ عَلَيْهِ أَنْ يَدْخُلَ الرَّكِيَّةَ لِأَنَّ رَبَّ الْمَاءِ هُوَ رَبُّ الْأَرْضِ فَلْيَتَيَمَّمْ.»[3]

 

4: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ (عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع): « قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا لَمْ تَجِدْ مَاءً وَ أَرَدْتَ التَّيَمُّمَ فَأَخِّرِ التَّيَمُّمَ إِلَى آخِرِ الْوَقْتِ فَإِنْ فَاتَكَ الْمَاءُ لَمْ تَفُتْكَ الْأَرْض‌»[4]

بنابراین؛ ما اگر روایات را در نظر بگیریم، کلمه «صعید» به مطلق وجه الأرض استعمال می‌شود، البته به شرط اینکه از حالت طبیعی بیرون نیاید، ولذا کلمه «صعید» معدن را شامل نیست، آجر را شامل نیست، ‌مادامی که زمین طبیعی است کافی است، منتها نه هر زمینی، ‌بلکه زمینی که پاک باشد «صَعِيدًا طَيبًا» صعید باید پاک و تمیز باشد (نه آلوده به کثافات و نجاسات).

بنابراین، ما کلمه «صعید» را به معنای مطلق وجه الأرض و زمین را می‌گیریم، البته بعداً خواهیم گفت که در اینجا یک « مِنْهُ » داریم که بحثش بعداً خواهد آمد.

پس ما روایات را تفسیر آیه مبارکه گرفتیم، اهل لغت برای خودشان هستند، البته اهل لغت هم صعید را دو جور معنی کرده‌اند، گاهی می‌گویند خاک، و گاهی می‌گویند مطلق وجه الأرض.

ما هو المراد من الملامسة؟

مطلب دوم این است که مراد از: «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» چیست؟ باید همیشه به این نکته توجه داشت که قرآن کریم خیلی مؤدبانه صحبت می‌کند و لذا در این مبارکه نیز مؤدبانه صحبت کرده و فرموده: «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» این جمله کنایه از عمل جنسی و جماع است.

علت اصرار در معنای ملامسه

علت اینکه من اصرار دارم که «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» را معنی کنم، این است که جناب شافعی می گوید «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» یعنی دست بزنی به محرم، همین که دست زدی به محرم، وضوی شما باطل می شود، و حال آنکه «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» به معنای عمل جنسی و جماع است و در آیات دیگر نیز به معنی عمل جنسی و جماع آمده است.

علاوه براین، در خودِ آیه مبارکه قرینه است که مراد «لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» مطلق دست زدن نیست، منهای اینکه این مسئله اهانت بر زن است، اصلاً در خودِ آیه قرینه است که مراد از«لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» جماع و عمل جنسی است. چون قرآن حکم متمکن از آب (ماء) را بیان کرد و فرمود: « فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»، بعد متمکن از آب را در باره جنب گفت «وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، پس باید حکم مقابلش را نیز بگوید، مقابلش این است که جنب باشد، اما دسترسی به آب نداشته باشد، این را هم باید بگوید.

خلاصه مطلب اینکه: اگر این طرف را گفت که: « وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، باید آن طرف را هم بیان کند و بگوید: «وإن کنتم جنباً و فلم تقدروا علی الماء»، چه کنیم؟

اگر «لَامَسْتُمُ » را آن گونه که شافعی معنی کرده، بگیریم، این «بخش» در آیه مبارکه نیامده است، اما آنگونه که مشهور مفسرین می‌گویند که: «لَامَسْتُمُ » عبارت از آن عمل جنسی و جماع، حکمش در آیه آمده «وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، کلمه « فَاطَّهَّرُوا» قرینه است که متمکن از آب است،‌غیر متمکن چه کسانی است؟ «و إن کنتم جنباً و لم تکونوا متمکّنین من الماء فتیمّموا»، این را کی گفته؟ «أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً»

پس ما معنای آیه را روشن کردیم و گفتیم‌: علاوه براینکه، چنین تفسیر (که شافعی کرده) اهانت بر زن است، و علاوه براینکه بر خلاف نظر تمام مفسّرین است، در خودِ آیه مبارکه هم قرینه است، قرآن باید هردو را باید بیان کند، یعنی هم جنبی که متمکن از آب است و هم جنبی که متمکن از آب نیست، جُنُبِ متمکن را قبلاً بیان کرد، جنب غیر متمکن را حالا می‌گوید و می‌فرماید: «وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا».

بنابراین، مراد از « أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» ، یعنی «و إن کنتم جنباً و لم تجدوا ماءً».

پس تا کنون دو مطلب مورد بحث و بررسی قرار دادیم:

الف؛ کلمه «صعید» را به وسیله احادیث رسول اکرم (ص) معنی کردیم.

ب؛ «لَامَسْتُمُ » به معنای لمس نیست، بلکه کنایه از عمل جنسی و جماع است، چون اگر «لَامَسْتُمُ » را به معنای لمس بگیریم، لازم می‌آید که قرآن یک فرد واضحی را نگفته باشد، کدام فرد را؟ یعنی اینکه طرف جنب باشد، ‌اما آب نداشته باشد، و حال آنکه باید آن را هم بگوید. چرا؟ چون ضدش راگفته،ضدش کدام است؟ «وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا» ، باید ضدش را هم بیان کند و بگوید:« و إن کنتم جنباً و لم تکونوا متمکنین من الماء فتیمموا صعیداً طیباً».

ما حکم المریض و المسافر؟

مطلب سوم این است که: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا»

قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» در این چهار«عنوان» دو معنی دارد، « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» در سفر و در دوتای دیگر،‌یعنی: «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» واقعاً آب ندارد، اما در مریض، آب دارد، اما آب به حالش ضرر داد، وقتی ضرر داشت، داشتن آب مثل نداشتن آن است، یعنی (کأن لم یکن) است، چیزی که انسان دارد، ولی نمی‌تواند از آن بهره ببرد، وجودش کالعدم است.

بنابراین، « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» در آن سه تا، یعنی: « أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» واقعاً و حقیقتاً ،« فَلَمْ تَجِدُوا» است، یعنی حقیقتاً آب ندارند، اما در «مریض» ممکن است حقیقتاً آب نداشته باشد و ممکن است آب داشته باشد، اما آب مضر به حال باشد، اگر مضر به حالش باشد، داشتن «آب» مثل ندانشتن آن است، ولذا قرآن با یک کلمه همه را بیان کرده و فرموده: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً»، یعنی نفرموده:« فلم تجدوا، أو کان مضرّاً» کأنّه عدم استفاده را به منزله عدم الوجود گرفته است.

پرسش

«إذا علمت هذا فههنا سئوال» سوال این که اگر کسی در سفر باشد چنانچه آب نداشته باشد، باید تیمم کند، مریض هم اگر آب برایش مضر باشد، باید تیمم کند، پس میزان مرض نیست، میزان سفر نیست، بلکه میزان آب نداشتن است، حال که میزان آب نداشتن است، پس برای چه این دو عنوان را گفته است، یعنی: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ»؟ به دلیل اینکه اگر مسافر آب داشته باشد، باید وضو ‌بگیرد و غسل بکند، مریض هم آب برایش مضر نباشد، باید وضو بگیرد یا غسل کند.

پس اگر میزان عدم وجود آب است، پس چرا مرضی را گفته و چرا سفر را گفته، بلکه بگوید اگر آب نداشته باشد، چون بنا شد که مسافر سفرش مدخلیت ندارد، میزان داشتن و نداشتن آب است، مسافر اگر آب دارد، وضو بگیرد و اگر ندارد، وضو نمی‌گیرد، مریض هم اگر آب برایش مضر است، وضو نمی‌گیرد، اگر مضر نیست، وضو می‌گیرد، اگر میزان وجدان و عدم وجدان آب است، پس چرا این دوتا عنوان را گفته است، آن دو عنوان عبارت است: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ»، چرا این دو عنوان را گفته است؟ این سوال بسیار مهمی است که نسبت به این آیه مبارکه می‌شود کرد.

شیخ محمدعبده در تفسیر «المنار» می‌گوید من بیست و پنج تفسیر رامطالعه کردم، جواب این سوال را نیافتم، می‌گوید از نظر فقه ما این است که میزان مرض نیست، میزان مفید و مضر بودن است، میزان در سفر، سفر نیست، بلکه میزان داشتن و نداشتن آب است، اگر میزان داشتن و نداشتن آب است، پس چرا عنوان «مَرْضَى» یا عنوان سفر «أَوْ عَلَى سَفَرٍ» بیان فرموده، بلکه باید بفرماید اگر آب نداشتید، تیمم کنید، اما اینکه بفرماید: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ» و حال آنکه نه عنوان سفر مدخلیت دارد و نه عنوان مرض، بلکه میزان «واجد الماء» بودن و «فاقد الماء» بودن است، و هکذا در مریض هم میزان مفید بودن و مضر بودن آب است، اگر میزان داشتن و نداشتن آب است، پس چرا عنوان مریض و عنوان سفر را گفته و فرمود: « وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ»؟ باید بفرماید اگر آب ندارید تیمم کنید و دیگر نیاز به گفتن این دو عنوان نبود؟

آنگاه جناب شیخ محمد عبد می‌گوید: من به تفسیر آلوسی بنام «روح المعانی» نگاه کردم تا شاید از آنجا چیزی گیرم بیاید، ولی دیدم که ایشان هم گفته این آیه مبارکه، یکی از مشکلات است.

پاسخ

هر چند شیخ محمد عبده، شیخ بزرگواری است و ما به همه علمای اسلام احترام قائلیم، ولی در عین حال من از ایشان تعجب می‌کنم یک سوالی که جواب روشنی دارد، این سبب شده که این آیه از مشکلات است و صاحب روح المعانی هم می‌گوید این آیه از اصعب آیات است، جوابش این است که مسئله سفر موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد نسبت به فقدان ماء، هکذا «‌مرض» نیز موضوعیت ندارد، بلکه طریقیت دارد نسبت به مضر بودن، چون غالباً سفرهای آن زمان همراه با فقدان ماء و آب بوده، بالا شتر بودند و در بیابان‌های بدون آب و علف راه می‌رفتند، غالباً این گونه سفر‌ها ملازم با فقدان ‌آب (ماء) بود، غالباً مرض‌ها هم با استعمال آب مضر است، چون غلبه دارد ولذا این دوتا عنوان را اخذ کرده، و الا «سفر بما هو السفر» مدخلیت ندارد و هکذا مرض (بما هو المرض) مدخلیت ندارد، آنکه مدخلیت فقدان و عدم فقدان آب است، ضرر و عدم ضرر آب است، اما اینکه چرا این دو عنوان را گفته؟ چون غالباً مسافر آن زمان فاقد آب بوده، مرضای آن زمان و حالا غالباً آب برایش مضر است، و چون این دو عنوان غلبه دارد با فقدان ماء، ولذا این دو عنوان را ذکر کرده است و الا مسئله، مسئله عدم وجدان ماء و اضرار ماء است، اما اینکه این دو عنوان را گفته؟ ‌چون غالباً ملازم بوده با فقدان آب و مضر بودن آب، از این رو فرموده:« وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا».

بنابراین، ما مشکل را حل کردیم، فقط باقی ماند فتوای شیخ محمد عبده، چون ایشان (محمد عبده) یک فتوای شاذی دارد که در جلسه آینده می‌خوانیم.

الثالث: حکم المریض و المسافر

المتبادر من الآیة أنّ قوله سبحانه: « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» قَیدٌ للأصناف الأربعة: المریض، المسافر، المحدث بالحدث الأصغر، و المحدث بالحدث الأکبر، فعلیهم جمیعاً التیمّم إذا لم یجدوا ماءً، دون ما إذا کانوا متمکّنین منه – و الا اگر مسافر آب داشته باشد، باید وضو بگیرد، مریض اگر آب برایش ضرر نداشته باشد، باید وضو بگیرد - و هذا هو المفتی به عند الفقهاء.

فإذا نسب عدم وجدان الماء إلی الأصناف الثلاثة، یراد به عدم وجدان ماء حقیقة، و إذا نسب إلی المریض یراد به کون استعمال الماء حرجیّاً و ضرریاً، و کُنِّیِ عن هذا القسم أیضاً بعدم وجدان الماء- حتی به مریض هم می‌گوید: «‌لم یجدوا ماءً». چرا؟ آب دارد، اما نمی‌تواند از آن استفاده کند، وجودش کالعدم است - تغلبیاً للأکثر علی الأقل، فإنّ کون الاستعمال ضرریاً یُشَبَّهُ بعدم وجود الماء، لأنّ وجوده و عدمه فی حقّ المریض سیّان.

فإن قلت: إذا کان تیمّم المریض و المسافر مقیّداً بعدم وجدان الماء- مسافر اگر واقعاً آب داشته باشد، حتماً باید وضو بگیرد، و هکذا مریض، یعنی مریض هم اگر آب برایش ضرر ندارد، باید وضو بگیرد، اگر چنین است- کان ذکر کلّ ‌من عنوانی المرض و السفر أمراً مستدرکاً- زاید - إذ لا دخل لهما فی لزوم التیمّم، و إنّما الموضوع هو عدم وجدان الماء، سواء أکان مریضاً أم مُصِحّاً، سواء أکان حاضراً أم مسافراً، أولیس هذا دلیلاً علی أنّ المسافر و المریض یتیمّمان مطلقاً سواء کان الماء موجوداً أم لا؟

ولذا جناب شیخ محمد عبده می‌گوید مسافر اگر آب هم داشته باشد،‌ باید تیمم کند نه اینکه وضو بگیرد، مریض نیز حتی اگر آب هم برایش ضرر نداشته باشد، باید تیمم کند نه اینکه وضو بگیرد.

قلت: إنّ الموضوع کما ذکر هو فقدان الماء بالمعنی الأعم – أعنی: فقدانه أو کون استعماله مُضِرّاً – و أمّا تخصیص المسافر و المریض بالذکر، لأنّه یغلب علیهما فقدان الماء خصوصاً فی الأسفار السابقة الّتی کان السفر علی آباط الإبل فی المفاوز و الصحاری.

چون در سفر غالباً انسان گرفتار کم آبی است مخصوصاً سفرهای بیابانی که در زمان سابق بوده، چون غالباً در سفر بی آبی است، لذا قرآن کریم هردو را عنوان قرار داده، هم مسافر را و هم مریض را، و حال آنکه سفر مدخلیت ندارد، سفر طریقیت برای فقدان ماء است.

أضف إلی ذلک: أنّه لو کان القید « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» راجعاً إلی الصنفین الأخیرین – أعنی: « أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ »- یلزم حمل القید علی الفرد النادر، لأنّ الصنفین الأخیرین یتمکّنان من الماء فی أغلب الموارد، و أمّا غیر المتمکن بالمعنی الأعم فهو فی الدرجة الأولی المسافر و بالتالی المریض.

و بذلک ظهر أنّ حکم المریض و المسافر مثل الصنفین الأخیرین فیتیمّمان عند فقد الماء دون وجوده فی المسافر و عدم حرجه فی المریض.

حال اگر ما بگوییم خودِ «مسافر» موضوعیت دارد، خودِ « مریض» موضوعیت دارد، این دو طایفه حتی اگر آب هم در اختیار داشته باشند، باید تیمم کنند، مریض هم حتی اگر آب برایش مضر نباشد، باید تیمم کند، اگر این حرف را بزنیم، لازم می‌آید که آن قید فقط مال دوتای اخیر باشد، قید کدام است؟ « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» مال دوتای اخیر باشد، دوتای اخیر کدام است؟ « أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ » این دو عنوان مال کی است؟‌ مال حاضر است، این دوتا مال حاضر است، چون غالباً انسان در بلد و شهر خودش، فاقد آب نیست، بلکه غالباً واجد ماء است.

اگر ما بگوییم قید به چهار تا بر نمی‌گردد، فقط به دوتای اخیر (أعنی: أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ ) بر می‌گردد، «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ» در خانه و بلد خودش است. «أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» در خانه و بلد خودش است، «فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» لازم می‌آید که قید حمل بشود بر فرد نادر، چرا؟ چون غالباً انسان در خانه و بلد خودش واجد ماء است (نه فاقد ماء)، همچنین کسانی در خانه‌ی خود هستند و با همسر خود نزدیکی می‌کنند، واجد ماء می‌باشند نه فاقد ماء. یعنی معلوم می‌شود که سر حال است که آب برایش مضر نیست.

بنابراین، اگر این قید را به دوتای اخیر بزنند، لازم می‌آید که قید حمل بر فرد نادر بشود چون « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» در انسان حاضر خیلی نادر است. «أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ» یعنی در خانه و بلد خودش، «أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ» یعنی در خانه و بلد خودش است « فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» همگان می‌خندند، چون انسان غالباً در محل و بلد خودش آب دارد، یا اگر در بلد و خانه خودش جماع می‌کند، غالباً آب دارد، اگر بخواهیم این قید را از غربت در آوریم، باید بگوییم به هر چهار عنوان بر می‌گردد، یعنی: «وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا»، برای اینکه این قید از غربت بیرون بیاید، یعنی حمل بر فرد نادر نشود، باید بگوییم این قید به هر چهار عنوان بر می‌گردد، و الا اگر بگوییم دوتای اول (یعنی مریض و مسافر) مستقل هستند، یعنی مسافر حتی اگر آب هم داشته باشد، باید تیمیم کند، مریض هم حتی اگر آب برایش ضرر نداشته باشد، باید تیمم کند نه اینکه وضو بگیرد، اگر این حرف را بزنیم، یعنی «فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً» را به دوتای اخیر بزنیم و قید برای دوتای اخیر بگیریم، در این صورت لازم می‌آید که قید وارد در مورد نادر بشود و این بر خلاف بلاغت است.

 


[1] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3، ص350، من أبواب التیمم، ب7، ح2، ط آل البیت.
[2] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3، ص350، من أبواب التیمم، ب7، ح3، ط آل البیت.
[3] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3، ص343، من أبواب التیمم، ب3، ح1، ط آل البیت.
[4] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج3، ص384، من أبواب التیمم، ب22، ح1، ط آل البیت.