درس خارج فقه آیت الله سبحانی

97/01/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فقه القرآن

بحث ما راجع به آیه وضو، غسل و تیمم است که در سوره مبارکه مائده آمده و گفتیم حقیقت و ماهیت وضو را چهار چیز تشکیل می‌دهد که سه تای آنها (غَسلُ الوجوه، غَسلُ الأیدی و مَسحُ الرأس) را خواندیم، اکنون مطلب چهارم را بحث می‌کنیم که مسح رجلین باشد «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»، چنانچه می‌دانید ما هفت قاری مشهور داریم که چهار تای از آنان «أَرْجُلَكُمْ» را به جر خوانده‌اند، یعنی همگی قبولندارند که چهار نفر از قرّاء سبعه، «أَرْجُلَكُمْ» را به جر خوانده‌اند، اما سه نفر دیگر آنها «أَرْجُلَكُمْ» را به نصب خوانده‌اند، که یکی از آنها حفص است که قرآن فعلی مطابق با قرائت حفص است، پس باید مسئله را در چهار مرحله بحث کنیم:

1: قرائة النصب علی رأی الإمامیه

2: ‌قرائة الجرّ، علی رأی الإمامیه.

3: قرائة النصب علی رأی أهل السنّة

4: قرائة الجرّ علی رأی أهل السنّة.

چون همگی (اعم از شیعه و سنی) این دو قرائت را قبول داریم، ما باید هردو قرائت را بخوانیم تا معلوم شود که چه مقدار با مذهب ما تطبیق می‌کند، اهل سنت هم باید هردو قرائت را بخوانند و ببینند تا چه اندازه با مذهب شان تطبیق می‌کند، شیعه پای خود را مسح می‌کنند، اما اهل سنت پای خود را می‌شویند/

بنابراین، بحث را در چهار مرحله دنبال می کنیم، مرحله اول نصب طبق رأی و نظر شیعه، مرحله دوم جر، باز هم طبق دیدگاه شیعه.

مرحله سوم نصب طبق مذهب اهل سنت ، مرحله چهارم، جر طبق دیدگاه اهل سنت.

بررسی قرائت نصب «أَرْجُلَكُمْ» طبق نظر شیعه

نخست قرات نصب «أَرْجُلَكُمْ» را شروع می‌کنیم، چون مطابق مصحف و قرآن فعلی است، اگر قرائت بر نصب باشد، عطف بر محل است «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ» کلمه‌ی:« بِرُءُوسِكُمْ» مفعول است و مفعول منصوب است، ولذا « بِرُءُوسِكُمْ » محلاً بخاطر مفعول به بودنش منصوب است، «وَأَرْجُلَكُمْ» عطف بر محلِ « بِرُءُوسِكُمْ» است، عطف بر محل در لغت عرب خیلی فروان و زیاد است، در قرآن کریم نیز عطف بر محل آمده است:« أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ» [1] کلمه «وَرَسُولُهُ» عطف است بر محلِ « اللَّهَ» که در اصل مبتداست و مبتدا هم مرفوع می‌باشد.

در ما نحن فیه نیز «وَأَرْجُلَكُمْ» عطف است بر محلِ « بِرُءُوسِكُمْ»، و محلِ « بِرُءُوسِكُمْ» بخاطر مفعول بودنش منصوب است.

بررسی قرائت جرِ «أَرْجُلَكُمْ» طبق نظر شیعه

اما اگر «وَأَرْجُلَكُم » را به جر بخوانیم،‌عطف بر ظاهرِ « بِرُءُوسِكُمْ» می‌باشد، پس نتیجه این می‌شود که طبق هردو قرائت ( خواه قرائت نصب و خواه قرائت جر) باید پاها را مسح کنیم. چرا؟ اگر قرائت نصب باشد، عطف بر محل است، چون محلِ « بِرُءُوسِكُمْ» بخاطر مفعول به بودنش منصوب است، اما اگر مجرور باشد، عطف بر ظاهرِ« بِرُءُوسِكُمْ» است و هیچ مشکلی هم پیش نمی‌آید و طبق هردو قرائت، عامل در « وَأَرْجُلَكُم » کلمه‌ی: « وَامْسَحُوا» است.

بنابراین، ما قرآن بر مذهبِ خود تطبیق نکردیم ،بلکه مذهب را بر قرآن تطبیق نمودیم، من مکرر این مطلب را گفته‌ام که ما نباید بر قرآن استادی کنیم،‌ بلکه باید قرآن بر ما استادی کند.

سوگند استاد سبحانی

«و الله، تالله» اگر مذهب من شیعه هم نبود و این آیه را در قرآن می‌دیدم، از نظر ادبی می‌ گفتم باید هنگام وضو گرفتن، پا ها را مسح کرد (طبق بیانی که عرض شد).

متن عبارات

و أمّا الرابع: أعنی الرجلین، فقال سبحانه: «وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» فیقع الکلام فی موضعین:

الأوّل: حکم الأرجل من حیث الإعراب، و یتبعه حکمها من حیث المسح، أو الغسل.

الثانی: ما هو المراد من الکعبین؟

و هذا الموضع من أهمّ البحوث فی آیة الوضوء قدیماً و حدیثاً، فلنبدأ بدراستهما تباعاً:

أمّا الأوّل: أی حکم الأرجل من حیث الإعراب، فإنّ هنا قراءتین:

1: قراءةٌ بالنصب، و هی قراءة نافع، و ابن عامر، و حفص، والکسائی، و یعقوب.

2: قراءةٌ بالجرّ، و هی قراءة ابن کثیر، و حمزه، و أبی عمرو، و عاصم فی روایة أبی بکر عنه.

أمّا القراءة الثانیة فلا یشکّ أی عربی صمیم فی أنّ «َأَرْجُلَكُم » علی الأقرب إلیه، أعنی:« بِرُءُوسِكُمْ».

أمّا القراءة الأولی – أی بالنصب – فالمتبادر أنّها عطف علی موضع « بِرُءُوسِكُمْ»، لأنّه منصوب محلّاً لکونه مفعولاً لقوله: « وَامْسَحُوا».

و علی ما ذکرنا تکون الأرجل محکومة بحکم الرؤوس، و العطف علی المحل أمر شائع فی اللغة العربیة، و قد ورد أیضاً فی القرآن الکریم، قال سبحانه تعالی: « أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ »، فقراءة « وَرَسُولُهُ» بالضمّ، هی القراءة الرائجة، و لا وجه لرفعه إلّا کونه معطوفاً علی اسم أنّ – أعنی: لفظ الجلالة – فی قوله:« أَنَّ اللَّهَ» لکونه مبتدأ، و قد عقد ابن هشام فصلاً خاصّاً للعطف علی المحل و ذکر شروطه»[2] .

فعلی ما ذکرنا من القراءتین،‌یُعلَمُ حکم الأرجل من حیث المسح أو الغَسل، إذ یتعیّن المسح، کما ذکرنا.

بررسی گفتار اهل سنت

ثمّ إنّ‌ القائلین بغسل الأرجل قد وقعوا فی حرج شدید فی تطبیق الآیة – علی کلتا القراءتین – علی الغسل.

اما اهل سنت، اهل سنت واقعاً در اینجا در مخمصه گیر کرده‌اند، اما علی النصب می‌گویند عطف است بر « وُجُوهَكُمْ »، و عامل در « وُجُوهَكُمْ» کلمه « وَامْسَحُوا» نیست، بلکه عامل «فَاغْسِلُوا » است. در میان ما یک ضرب المثل معروف است به قدری شور بود که خان هم فهمید، این نظریه و این مسأله نیز به قدری شور است که عده‌ای از علمای اهل سنت، می‌گویند ابداً این مطلب صحیح نیست، یعنی اگر بخواهیم: « وَأَرْجُلَكُم » را عطف کنیم بر « وُجُوهَكُمْ» درست نیست، یعنی محال است که « وَأَرْجُلَكُم » که منصوب است، عطف بر « وُجُوهَكُمْ» باشد. چرا؟ لأنّه یلزم الفصل بین المعطوف علیه و المعطوف بجملة مباینة، «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ» بعد از جمله‌ :« فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»، جمله: « وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ». چطور عطف می‌کنید «وَأَرْجُلَكُمْ» را بر « وُجُوهَكُمْ»، و حال آنکه در وسط یک جمله مباین آمده است.

من کلام چند نفر از علمای اهل سنت را دیده‌ام که اعتراف کرده‌اند بر اینکه عطف «وَأَرْجُلَكُمْ بر «وُجُوهَكُمْ» درست نیست. چرا؟ لأنّه یلزم الفصل بین المعطوف و المعطوف علیه بجملة مباینة، باز اگر فصل به جمله مباین نبوده، یک مسأله‌ای بود، ولی جمله مباین است که «وَامْسَحُوا» باشد، قرآن کتاب فصیح است، قرآن نیامده که مردم را به اشتباه بیندازد، من قبلاً عرض کردم که این آیه، آیه تعلیمی است، آیه تعلیمی باید آیه واضح و روشن باشد، اگر واقعاً‌ (نعوذ بالله) نظر خدا این است که « وَأَرْجُلَكُمْ» عطف بر «وُجُوهَكُمْ» باشد، این مایه اشتباه است، اگر این آیه را به دست یک عرب صمیمی بدهیم که نه سنی باشد و نه شیعه‌(مثلاً مسیحی، یهودی و ارمنی باشد) ، خواهد گفت که عطف بر بغل و کنارش است، یعنی عطف بر« بِرُءُوسِكُمْ» است، منصوب بودنِ: « وَأَرْجُلَكُمْ» وجه دیگر می‌خواهد.

من کلام چند نفر از علمای اهل سنت را دیده‌ام که می‌گویند نصبِ: « وَأَرْجُلَكُمْ» را عطف کنیم بر: «وُجُوهَكُمْ».

و أمّا علی النصب فقالوا: إنّ « وَأَرْجُلَكُمْ» معطوف علی قوله «وُجُوهَكُمْ» فی الأوّل الآیة، و هذا کما تری، لانقطاع الحکم فی قوله:« فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ بحکم آخر و هو قوله:« وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ»، فطبع العربیّ الصمیم یأبی ذلک فی نظائر الآیة، فإذا قال قائل:« قبّلتُ وجه زید و رأسه، و مسحتُ علی کتفه و یده» فهل یرضی أن یکون قوله‌:« و یده» عطفاً علی «وجه زید» مع انقطاع الکلام الأوّل و صلاحیة قوله:«و یده» معطوفاً علی محلّ المجرور المتّصل به»؟!

مثال آخر: إذا قال:« ضربت زیداً، و مررت ببکر و عمرواً» فهل یرضی بعطف «عمرواً» علی «زید» مع صلاحیة کونه معطوفاً علی محل «بکر»؟!

و قد اعترف بما ذکرنا جمعٌ من علماء السنّة، فلنذکر بعض کلماتهم:

1: قال ابن حزم[3] : « لا یجوز عطف « وَأَرْجُلَكُمْ» علی «وُجُوهَكُمْ»، لأنّه لا یجوز أن یُحالَ بین المعطوف و المعطوف علیه بقضیة مبتدئة».

2: و قال أبو حیان: « و من ذهب إلی أنّ قراءة النصب فی « وَأَرْجُلَكُمْ» عطف علی قوله: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» و فصل بینهما بهذه الجملة الّتی هی قوله: «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ» فهو بعید، لأنّ فیه الفصل بین المتعاطفین بجملة إنشائیة»[4]

3: و قال لاشیخ إبراهیم بن محمد بن إبراهیم الحلبی (الحنفی) فی تفسیر الآیة: « نصب « وَأَرْجُلَكُمْ» علی المحل (أی محل الرؤوس) و جرّها علی اللفظ، و لا یجوز أن یکون النصب للعطف علی «وجوهکم»، لإمتناع العطف علی «وجوهکم» للفصل بین المعطوف و المعطوف علیه بجملة أجنبیة، و هی: «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ»، و الأصل أن لا یفصل بینهما بِمُفرَدٍ فضلاً عن الجملة، و لم یسمع فی الفصیح نحو:« ضربت زیداً و مررت ببکر و عمرواً» بعطف عمرواً علی زید»[5]

4: و قال الشیخ السندی: « و حمل قراءة النصب بالعطف علی المحل أقرب، لاطراد العطف علی المحل، و أیضاً فیه خلوص عن الفصل بالأجنبی بین المعطوف و المعطوف علیه، فصار ظاهر القرآن، هو المسح»[6]

و بهذا ظهر أنّه لا محیص علی القول بقراءة النصب، هو العطف علی المحل لا علی الأبعد.

و نقل عن الأخفش فی توجیه غَسلِ الأرجل: أنّه قال: « هو معطوف علی الرؤوس فی اللفظ، مقطوع عنه فی المعنی، کقول الشاعر:علفتها تبناً و ماء بارداً».

أی علفتها تبناً و سَقَیتُها ماءً بارداً[7] ،

می‌گوید همانطور که در این قول شاعر، فعلِ (و سَقَیتُها) مقدر است، در آیه مبارکه نیز فعلِ «إغسلوا» مقدر است، أی إغسلوا أرجلکم» یعنی فعلِ: «إغسلوا» بعد از«برؤوسکم» مقدر است.

یلاحظ علیه: أنّ فی هذا لبیت قرینة واضحة علی أنّ الماء یُسقی به و لا یُعلَف، بخلاف المورد.

ما از گفتار ایشان جواب می‌دهیم و می‌گوییم:‌جناب اخفش،- ما را بز خیال نکن که هر چه تو گفتی، ما سر تکان بدهیم - در این شعر ( که به عنوان شاهد برای مدعای خود آوردی) قرینه است، چون معلوم است که آب را تعلیف نمی‌کنند، علف یک چیز است، آب چیز دیگری است. در آنجا قرینه داریم که فعل مقدر ا ست «علفتها تبناً و ماء بارداً»، آن اسبِ خود را هم علف دادم و هم آب، ولی در اینجا قرینه نیست، در اینجا مذهبت قرینه است، چون می‌خواهی مذهبِ خود را درست کنی، ناچار شدی که یک فعلی را در آنجا مقدر کنی.

بنابراین، غالب علمای منصف اهل سنت می‌گویند نمی‌شود « وَأَرْجُلَكُمْ» را عطف بر «وُجُوهَكُمْ» باشد، نصبش بخاطر عطف بر محل است، محلِ «بِرُءُوسِكُمْ» بنا بر مفعولیت منصوب است و کلمه: « وَأَرْجُلَكُمْ» هم عطف بر محلِ اوست.

تعجب از توجیه زمخشری

اما تعجب از توجیه جناب زمخشری است، ایشان اهل ازبکستان است، ازبکستان منطقه ترکمنستانِ واقعی است، در عین حالی که ازبکستان است،واقعاً در فهم قرآن خیلی نکات خوبی دارد، کشاف را من زیاد نگاه کرده‌ام، خیلی نکات دارد، چنانچه خودِ جناب زمخشری در اشاره به کثرت تفاسیر و تعریف و تمجید از تفسیرش (الکشاف) چنین سروده است:

إنّ التفاسیر فی الدنیا بلا عدد      و لیس فیها لعمری مثل كشافی

ان كنت تبغی الهدی فالزم قراءته      فالجهل كالداء و الكشاف كالشافی

ترجمه: به تحقیق كه تفاسیر بسیار زیادی در دنیا وجود دارند. و به خدا قسم مثل تفسیر کشاف من در

دنیا نیست. اگر هدایت را میخواهی پس مطالعه ی آن را (کشاف) بر خود لازم بگیر که جهل مانند مرض وکشاف همانند شفا دهنده ای است.

پس جناب زمخشری در عین حالی که اهل ازبکستان است و انتظار اینکه قرآن را خوب بفهمد ازش نیست، ولی قرآن را خوب فهمیده، اما در اینجا (آیه مورد بحث) فلسفه بافته و گفته باید پا ها را شست، اما می‌دانید که چرا عطف کرده بر محلِ «بِرُءُوسِكُمْ»؟ چون وضو سه حالت دارد، یک حالتش این است که آب را باید زیاد و حسابی بریزی ( إسالة الماء) صورت و دست‌ها را باید حسابی بشویی، سر را هم باید تقطیر و مسح کنیم، اما پا مانند برزخ بین آن دوتاست، یعنی پا ها باید نه مثل صورت و دست‌ها شسته بشود و نه مثل سر مسح بشود، پاها برزخ بین آن دوتاست، لفظ « وَأَرْجُلَكُمْ» را بغلِ «بِرُءُوسِكُمْ» آورده، تا به ما بفهماند هنگامی که پا را می‌شویید، نباید مثل صورت و دست بشویید، و نباید مثل سر مسح بکنید، بلکه باید بینهما باشد (نه غسل کامل و نه مسح، بلکه پایین تر از غسل و بالاتر از مسح) یعنی عطف بر محلِ «بِرُءُوسِكُمْ» است، اما حکمِ «بِرُءُوسِكُمْ» را ندارد، بلکه باید یکنوع غَسلِ متوسط باشد، چون می‌خواهد غَسلِ متوسط باشد، از این رو آن را در کنار و بغلِ «بِرُءُوسِكُمْ»آورده است (نه در کنار و بغلِ «وُجُوهَكُمْ».

این حرف از جناب زمخشری واقعاً خیلی بعید، و بلکه عجیب است، چون ‌این توجیه ایشان یکنوع فلسفه است، آیا عرب بیابانی این فلسفه بافی را می‌فهمد؟، جناب زمخشری، این فلسفه بافی را تو می‌فهمی، اما آیه که برای تو و امثال تو نیامده، آیه برای مطلقِ عرب آمده که من صمیم أنفسهم آیه را بفهمند.

و ذکر الزمخشری وجهاً فی توجیه الغسل و قال: « إنّ الأرجل من بین الأعضاء الثلاثة المغسولة تغسل بصبّ الماء علیها، فکانت مظنّة للإسراف المذموم المنهی عنه، فعطفت علی الثالث الممسوح لا لِتُسمسَح، و لکن لِیُنَبِّهَ علی وجوب الاقتصاد فی صبّ الماء علیها»[8]

لفظِ « وَأَرْجُلَكُمْ» را بغلِ «بِرُءُوسِكُمْ» آورده تا بفهماند که شستن پاها باید مقداری نسبت به شستنِ صورت و دست‌ها کم رنگ تر باشد، یعنی به آن پر رنگی شستنِ صورت و دست‌ها نباشد (تا اسراف نباشد)

و لا تعلیق لنا علی کلامه بشیء غیر أنّه تفلّسف لا یدور بِخُلدِ أحد من العرب حتی تفسّر الآیة به.

تمّ الکلام فی النصب علی مذهب أهل السنّة.

پس تا کنون سه مرحله را گذراندیم:

الف- النصب علی مذهب الشیعه.

ب- الجرّ علی مذهب الشیعه.

ج- النصب علی السنّة.

اما چهارمی که: (الجر علی مذهب أهلّ‌ السنّة) باقی ماند و آن را در جلسه آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 


[1] توبه/سوره9، آیه3.
[2] أنظر: مغنی اللبیب، ابن هشام الأنصاري، ج2، ص473.
[3] ابن حزم، صاحب یک مکتب فقهی است، مکاتب فقهی اهل سنت چهارتاست، ‌ این پنجمی‌اش می‌باشد که بنام ظاهریه معروف است، هرگز به قیاس و استحسان عمل نمی‌کند، ایشان یک رساله‌ خوبی در رد قیاس دارد، اگر این رساله را پیدا کنید و بخوانید، ‌ ایشان در این رساله، قیاس را به نحو احسن و زیبا رد کرده است.
[4] تفسیر النهر البارد، ج1، ص558.
[5] غنیة المتملی فی شرح منیة المصلی المعروف بالشرح الکبیر، ج1، ص16.
[6] شرح سنن ابن ماجه، ج1، ص88.
[7] لاحظ مجمع البیان، الشيخ الطبرسي، ج3، ص285.
[8] تفسیر الکشاف، زمخشری، ج1، ص226.