درس خارج فقه آیت الله سبحانی

96/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضمان و مسئولیت طبیب در قبال ضرری که به بیمار وارد می‌شود

علمای ما در کتاب «دیات» قتل را به سه صورت تصویر کرده‌اند:

الف- قتل عمد.ب- قتل شبه عمد.ج- قتل خطئی.

حال که قتل بر سه قسم شد، بر ما لازم است که معنی هر سه قتل را روشن ‌کنیم تا دیده شود که آیا در طبیب نیز این سه قتل متصور است یا نه؟

تعریف قتل عمد

مرحوم محقق قتل عمد را چنین تعریف می‌کند: « و یُطلَقُ العمد بقصد العاقل البالغ إلی القتل بما یقتل غالباً»[1]

قتل عمدی این است که آدم بالغ و عاقل، با یک وسیله و آلتی که غالباً کشنده است، قصد قتل کند، پس طبق تعریف جناب محقق حلی، دو قید در قتل عمد معتبر است:

اولاً: قصد قتل کند.

ثانیاً: آلت قتل غالباً قَتّاله و کشنده باشد.

یعنی اولاً قصدش قتل باشد نه ادب کردن، ‌ثانیاً آلت هم غالباً قتاله باشد.

اشکال استاد سبحانی بر تعریف محقق حلّی

ولی از نظر من این تعریف جامع نیست، چون اگر قصد ضرب داشته باشد،‌اما آلت قتاله باشد، آنهم قتل عمد محسوب می‌شود.

به بیان بهتر در قتل عمد لازم نیست که حتماً قاصد قتل باشد، بلکه همین مقدار که آلت قَتّاله و کشنده باشد و با آن به کسی بزند و او بمیرد، این قتل، قتل عمد است، پس تعریف محقق ناقص است.

 

تعریف قتل عمد از نظر استاد سبحانی

اگر بخواهیم این تعریف جامع باشد، باید بجای کلمه «قتل» از کلمه ضرب استفاده کنیم و بگوییم:« یُطلَقُ العمد بقصد البالغ العاقل إلی الضرب بما یَقتُلُ غالباً ».

این تعریف هردو مورد را می‌گیرد، یعنی هم آنجا که را که قصد قتل کند، هم آنجا را که قصد ضرب کند، اما آلت قتاله و کشنده باشد، یا هردو قید را در مقام تعریف قتل عمد بگذاریم و بگوییم:« یطلق العمد بقصد البالغ العاقل إلی القتل، أو الضرب بما یقتل غالباً».

در قتل عمد یکی از دو قید کافی است، و آن اینکه یا آلت قتاله باشد و یا اینکه این آدم قصدش قتل باشد.

تعریف قتل شبه العمد

قتل شبه العمد این است که این آدم قصدش ضرب بوده، آلت هم قتاله نبوده، اما متاسفانه این ضرب و زدن منتهی به قتل شده است، گاهی اتفاق می‌افتد که نظر «شخص» ادب کردن طرف مقابل است، آلت نیز آلت قتاله نیست، منتها از باب اتفاق قتل بر آن مترتب می‌شود، مثلاً طرف می‌ترسد و ایست قلبی می‌گیرد، نظر این آ‌دم سیلی زدن بوده، ولی متاسفانه منتهی به قتل می‌شود، به این می‌گویند: قتل شبه العمد.

تعریف قتل خطئی

قتل خطئی این است که من اصلاً مقتول را قصد نکرده‌ام، بلکه می‌خواستم حیوانی را شکار کنم،‌اتفاقاً به انسانی اصابت کرد و او کشته شد، مثلاً من در یک باغی بودم، از دور تیری به سمت حیوانی انداختم، اتفاقاً انسانی از آنجا عبور کرد، تیر من بجای اینکه به حیوان بخورد، به این انسان اصابت کرد خورد و او کشته شد، به این می‌گویند:

« قتل خطئی».

حال باید این قتل را در باره اطبا پیاده کنیم، دوتای اول در باره اطبا متصور است، یعنی قتل عمد و قتل شبه العمد، اما آیا قتل خطئی محض را هم می‌شود تصویر کرد یا نه؟ از نظر من خیلی مشکل است.

إذا عرفت الأقسام الثلاثة، فلنذکر لکلّ واحد منها مثالاً:

1- ‌إذا قال المریض الذی لا یَتحَمَّل مرضه: أُقتُلنی، فقتله لکی یُرِیحَهُ من عذاب مرضه، فلو کان (الطبیب) متوعداً بالقتل، بحیث لو لم یَقتُله لَقَتَلَهُ- یعنی اگر طبیب او را نکشد، او (مریض) طبیب را خواهد کشت- فَیُعَدُّ قَتلُهُ عندئذ دفاعاً عن النفس، و أمّا إذا کان (الطبیب) متوعداً بما دون القتل- مریض به طبیب بگوید، اگر مرا نکشی، یک سیلی محکم به گونه‌ات می‌زنم یا مالت را می‌برم-، یکون قتلاً عمدیاً علیه (طبیب) القصاص.

فرض کنید کسی مریض است و از این مرضش کاملاً رنج می‌برد و ناراحت است، به طبیب مراجعه می‌کند و می‌گوید مرا بکش تا راحت بشوم و اگر نکشی، من خودت را می‌کشم و در این گفتار خود کاملاً جدی است، یعنی مصمم است که اگر طبیب او را نکشت، با هفت تیری که آماده کرده، او (طبیب) را بکشد، در اینجا اگر طبیب احساس (یقین) کند که چنانچه او را نکشد، خودش به دست مریض کشته می‌شود، در این صورت اگر طبیب او (مریض) را بکشد، اشکال ندارد، چرا؟ دفاعاً عن نفسه، بخاطر دفاع از جانش.

اما اگر طبیب می‌تواند به گونه‌ای او را سرگرم کند و خودش را از شر او نجات بدهد، ولی در عین حال این کار را نکند، بلکه او را بکشد، مسلّماً این قتل، قتل عمد است.

2- و أمّا شبه العمد فیمکن أن یُمَثَّلَ لَهُ بما إذا کان المرض شدیداً لا یقوم لمعالجته إلّا فریق – فریق، یعنی یک هیأت و گروه - من الأطبّاء ذوی الاختصاصات المختلفة، فلو قام بمعالجته بنفسه (به تنهایی) و انتهی إلی موت المریض، فهو أشبه بالقتل شبه العمد.

مثال برای قتل شبه العمد

گاهی مریض، مرضش به گونه‌ای است که یک دکتر به تنهایی نمی‌تواند او را معالجه کند، باید چند نفر پزشک جمع بشوند تا او را معالجه کنند، در این فرض اگر این طبیب بخواهد به تنهایی او را معالجه کند و این کار منتهی به قتل بشود، این شبه العمد است.

البته نظر این طبیب این بود که او را نجات بدهد، اما در شأن این طبیب به تنهایی این نبود که او را نجات بدهد، یا اختصاص نداشت یا اگر هم اختصاص داشت، بعضی از بیماری‌ها را چند نفر پزشک باید جمع بشوند و علاج کنند، در اینجا اگر یک نفر بخواهد علاج کند و او بمیرد، این قتل، قتل شبه العمد است.

و قال الشیخ الطوسی: « أو یُعالِجُ الطبیب غَیرَهُ بما قد جرت العادة بحصول النفع، أو یفصده فیؤدّی ذلک إلی الموت، فإنّ جمیع ذلک یُحکَمُ فیه بالخطأ شبیه العمد»[2]

و أمّا الخطأ المحض فیأتی بعض الأمثلة فی کلام بعضهم.

قبل از آنکه من مثال‌های قتل خطئی محض را بزنم، لازم است که یک مقدمه‌ای را بیان کنم، آن مقدمه این است که گاهی از اوقات می‌گویند این طبیب ماذون بوده از طرف مریض، حال که ماذون بوده، ولو مریض از بین رفته، چرا طبیب دیه بدهد؟

می‌گوییم درست است که طبیب اذن داده، اما اذن مریض در معالجه بوده نه اینکه اذن در قتل داده باشد، نباید طبیب اجازه و اذن مریض را وسیله برای تبری خودش قرار بدهد و بگوید من به اجازه مریض این کار را کردم، خون گرفتم و جراحی نمودم. بله، او اذن داده، اما اذنش در معالجه است، این مقدمه را داشته باشید.

و حصیلة الکلام: « أنّ‌ الطبیب رغم حصوله علی إذن الشارع و إذن المریض، إذا تجاوز معاییر المِهنَة (شغل) عند أهل الاختصاص یُعاقَبُ کما أنّه یُعاقَب علی الإهمال أو عدم بذل العنایة الکافیة حسب ما تُقرر أصول المهنة»[3]

 

ثمّ إنّ بعض الباحثین ذکر للخطأ أمثلةً نأتی بها تالیاً، رغم أنّ کثیراً منها لا یُعَدُّ خطأً محضاً،‌ بل یوصف شبه العمد أو العمد.

الأوّل: أن یجری الطبیب جراحة و هو فی حالة سکر.

طبیب در حالی که مست است، جراحی کند و این جراحی سبب فوت مریض شود، آیا این خطأ است؟ مسلّماً خطأ نیست، اگر عمد نباشد،‌لا اقل قتل شبه العمد است، چون آدمی که مست می‌شود قبلاً می‌داند که اگر مست شد، مطب دارد، مراجعه کننده دارد و مردم پیش او می‌آ‌یند و او آنان را معالجه می‌کند، با توجه به این امور، شراب می‌خورد و در حال مستی جراحی می‌کند، این (علی الظاهر) شبه العمد است.

الثانی: أن یجری الطبیب جراحةً و هو مصاب بعجز فی یده

جراحی می‌کند در حالی که دستش می‌لرزد، و حال آنکه نباید در حال لرزش دست جراحی کند، چون در جراحی نباید حتی یک میلی متر بیشتر بشود، این آدم که دستش می‌لرزد،‌موقعی که ختنه کند مثلاً، بجای اینکه غلاف و پوست حشفه را قطع کند، خود حشفه را می‌برد،‌اینهم شبه العمد است.

الثالث: أن یترک بعض الأدوات فی جسم المریض، کأن ینسی فی جوف المریض ضماداً، أو مِشرَطاً أو ما شابه»[4]

در این اواخر بعضی از دوستان چندین ماه مریض بود، هر روز به یک پزشکی مراجعه می‌کرد، بعداً معلوم شد که چند ماه قبل که مورد عمل جراحی قرار گرفته بوده، قیچی جراحی در شکمش باقی مانده، یعنی جناب جراح یادش رفته که قیچی را بیرون بیاورد، این بنده خدا منبری هم بود، چند ماه زجر و رنج کشید، آخر کار معلوم شده که طبیب موقع جراحی قیچی را فراموش کرده که بیرون بیاورد.

مثالی که این آقا می‌زند،‌ ضماد (باند زخم) و مِشرَط (نیشتر) است، یعنی باند و یا نیشتر را در شکمش گذاشته است.

به نظر من اینها مثال برای شبه العمد است نه مثال برای قتل خطأ.

الرابع: أن یمتنع طبیب مستشفی حکومیّ عن مباشرة مریض دون مُبَرِّر.

فرض کنید مریضی، به یک بیمارستان دولتی رفته، در حالی که آپاندیس دارد و بیمارستان او را قبول نکرد و این آدم مرد، بیمارستان ضامن است. ‌چرا؟ چون می‌داند که اگر چنین مریضی را پذیرش نکند،‌ منجر به مرگ او می‌شود.

البته بیمارستان دولتی خصوصیت ندارد، بلکه اگر درمانگاه شخصی و خصوصی هم باشد، مسئله همان است که گفته شد، یعنی طرف ضامن است، حتی اگر این آدم قادر بر پرداخت هزینه بیمارستان هم نباشد.

الخامس: أن یأمر الطبیب بإخراج المریض من المستشفی رغم أنّ حالته تستوجب العلاج بالمستشفی، أو قبل أن یستوفی المدة المطلوبة لعلاجه دون سبب مشروع.

گاهی از اوقات بیماری که در بیمارستان است، ‌مدت دارد ولذا نباید او را زودتر مرخص کنند، قبل از آنکه این آدم بهبودی پیدا کند، او را مرخص کنند، چنانچه او بمیرد، مرگش شبه العمد است، نه خطأ، چون می‌داند که این مریض هنوز دوران مداوایش باقی مانده و به پایان نرسیده است.

السادس: یترک حافظة (مخزن) ماء ساخن بالقرب من قدمی مریض فاقد للوعی (مریض آگاه نیست) تحت تأثیر المخدر(آمپول مخدر به او تزریق کرده‌اند، متوجه چیزی نمی‌شود ) فتحدث له حروقاً.

مثلاً، آبگرمکن را در کنار مریض قرار داده‌اند، مریض هم بی حال است و آن را به پایش زد آتش سوزی و احتراقی در اتاق به وجود آمد و این بنده خدا مرد،‌ طبیب نباید مریض را در جایی بخواباند که یک چنین وسیله احتراقی در آنجا وجود دارد.

السابع: أن یجری العملیة الجراحیة علی الفَخِذِ الأَیمَن بدلاً من الأیسر المصاب.

الثامن: ألا یثبّت المریض کما ینبغی علی منضدة العملیات أو الفحص، فیسقط المریض و یصاب بضرر.

مریض را باید به تخت ببندند تا موقع خواب به زمین نیفتد، اما مریض را به تخت نبسته‌اند یا بسته‌اند، اما با یک نخ مختصر.

العاشر: ألا یحضر الطبیب رغم استدعائه من قبل إدارة المستشفی بصدد حالة صعبة، أو یهمل فی تخدیر المریض قبل العملیة.

به پزشک خبر دادند که یک چنین مریضی آورده‌اند و هر چه زودتر خود رابه بیمارستان برسان، ولی طبیب به این حرف گوش نداد، مریض یا ضرر دید یا مرد، مسلّماً طبیب ضامن است، یعنی این شبه العمد می‌باشد.

الحادی عشر: إخلال الطبیب بواجبه فی إنقاذ مریض، أو عدم تبصیره بمرضه، أو عدم الحصول علی موافقته، أو انتهاک السر المِهنِی دون إذن من المریض.

یا اینکه اسرار پزشکی را فاش کند بدون اذن مریض، که در واقع به ضرر مریض تمام بشود.

الثانی عشر: تحریر الوصفة الدواء بطریقة غیر مقروءة،‌ممّا أدی إلی وقوع الصیدلی (داروخانه) فی خطأ تسبب بوقوع حادثة للمریض و ینبغی علی الصَّیدَلی فی تلک الحالة الاتصال بالطبیب و إلّا اشترک فی المسئولیة.

نسخه را به خط بدی نوشته، این آدم نسخه را تحویل داروخانه داده، داروخانه داروی اشتباهی داده و این مریض مرده، تمام گناه به خط پزشک بر می‌گردد، خطش روشن نیست ولذا اگر داروخانه ببیند که این خط ناخوانا است، این دو احتمال دارد، نباید دوا را بدهد، بلکه بگوید این را پیش پزشک ببرد تا با خط خواناتر بنویسد.

مثال‌هایی که این آقا یان زده و خود شان هم طبیب هستند، ‌به نظر من همه اینها شبه العمد است.

ما تا اینجا صغریات مسئله را خواندیم، حال بر گردیم به کبریات مسئله، کبریات مسئله در کتاب تحریر الوسیله حضرت امام (ره) آمده است.

أحکام الکبریات

حضرت امام برای کبرایت چند مثال آورده است:

1- إذا أتلف الطبیب بعلاجه و کان قاصراً فی العلم أو العمل، و‌إن أذن له المریض.

فرض کنید این طبیب مرد این میدان نیست، یعنی یا از نظر علمی کم دارد و ناقص است یا از نظر عمل، با این وجود اگر عمل کرد و معالجه نمود و این معالج منتهی به مرگ مریض شد، یا منتهی به ضررمریض شد، جناب طبیب‌ ضامن است.

2- إذا عالج الطبیب قاصراً کالطفل و المجنون بدون إذن ولیّه، أو بالغاً بلا إذنه، و إن کان متقناً فی العلم و العمل.

3- لو کان حاذقاً فی العلم و العمل و عالج المریض بإذنه.


[1] شرائع الإسلام، محقق حلی، ج4، ص195، ط دار البیضاء.
[2] النهایة، شیخ طوسی، ص734، و المهذّب للقاضی، ج2، ص499.
[3] مجلة الفقه الإسلامی، دوره 15، شماره15، ص427.
[4] ضماد، یعنی باندی که روی زخم می‌پیچند، چیزی که بر جراحت بندند.مِشرَط، نیشتر.