درس خارج فقه آیت الله سبحانی

96/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ضمان و مسئولیت طبیب در قبال ضرری که به بیمار وارد می‌شود

المسألة الحادیة و العشرون

ضمان الطبیب أو المسؤولیة الطبّیة

ما در این مسأله بیست و یکم در باره ضمان طبیب بحث می‌کنیم که طبیب در چه صورتی ضامن است و در چه صورتی ضامن نیست؟

توضیح این مسئله نیاز به چند مقدمه دارد که باید ابتدا به آن مقدمات پرداخت و سپس وارد اصل مسئله شد.

مقدمات مسئله

1- نخست باید ببینیم که مقام انسان در اسلام چیست، و باید ببینیم که نگرش اسلام نسبت به انسان با نگرش سایر مکتب‌ها به انسان چه تفاوتی دارد؟

اگر ما به آیات قرآنی نگاه کنیم و آنها را میزان قرار بدهیم، معلوم می‌شود که جهان برای انسان آفریده شده است و خلاق متعال انسان را بر بسیاری از مخلوقات جهان تکریم بخشیده است،‌ آیه کریمه می‌فرماید: ﴿ وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا﴾[1]

ما آدميزادگان را گرامي داشتيم؛ و آنها را در خشکي و دريا، (بر مرکبهاي راهوار) حمل کرديم؛ و از انواع روزيهاي پاکيزه به آنان روزي داديم؛ و آنها را بر بسياري از موجوداتي که خلق کرده‌ايم، برتري بخشيديم.

آیه دیگر می‌فرماید: ﴿ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْياهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيا النَّاسَ جَمِيعًا﴾[2]

اگر انسانی، انسان دیگری را بدون عذر به قتل برساند وبکشد، از نظر ارزش مثل این است که همه انسان ها را کشته است، زیرا این آدم روحیه این را دارد که اگر دستش به دیگران هم برسد، آنها را نیز خواهد کشت.

ولی از نظر سایر مکاتب، انسان فقط تولید کننده و مصرف کننده است، تنها یک فرق با حیوان دارد و آن اینکه حیوان مصرف کننده است و تولید کننده نیست،‌اما انسان هم تولید کننده است و هم مصرف کننده، بعداً هم می‌میرد ودیگر از او خبری نیست.

2- از روایات استفاده می‌شود که: « لکلّ داء دواء» یعنی هر دردی برای خودش دوائی دارد، گاهی به نظر انسان می‌رسد که این درد‌ها چیست که انسان به آنها مبتلا می‌شود، چرا خداوند منان انسان را از اول موجود سالم و بدون درد خلق نکرده است، این بیماری‌ها در وسط چیست، که بشر دچار بیماری می‌شود و دوا دارد؟

علتش این است که این عالم، علام تضاد است، اگر تضادی در عالم و دنیا نباشد، زندگی امکان پذیر نیست، به قول ملا صدرا: « لولا التضاد ما صحّ دوام الفیض عن المبدأ الجواد» اگر تضادی در دنیا نباشد، فیض الهی ادامه پیدا نمی‌کند و زندگی بهم می‌خورد.

چون عالم آفرینش عالم تضادی است، از این روست که بیماری هم پیدا می‌شود، در مقابل آن، «‌ما من داء إلّا و له دواء» خلاق متعال دوای او را درگیاهان و در حیوانات آفریده است.

در حدیث داریم: «ما أنزل الله داءً إلّا و أنزل له دواءً عَلِمَه مَن عَلِمَهُ و جَهِلَهُ مَن جَهِلَهُ»

پس ما تا اینجا دوم مقدمه را بیان کردیم، در مقدمه اول مقام انسان را از نظر اسلام بررسی نمودیم، در مقام دوم گفتیم که این بیماری‌ها مال چیست؟ گفتیم این بیماری‌ها مال تضاد است، چون عالم طبیعت بر اساس تضاد خلق شده است و اگر تضادی در کار نباشد، زندگی هم نیست، ناچار دراین تضاد بیماری پیدا می‌شود، ولی حق تعالی برای این بیماری دوا هم آفریده است.

3- مسأله دیگر اینکه طبیب با فقیه دوشادوش همدیگرهمکارند. چطور؟ چون انسان هم دردهای روحی و روانی دارد وهم درد‌های جسمانی دارد،‌ درد‌های روحی و روانی را فقیه می‌رسد، آن آدمی که روحش همانند زالو است و می‌خواهد خون مردم را از طریق ربا بمکد، یا آدمی که روحش روح خشن است و همانند گرگ می‌خواهد همه مردم را بدرد و پاره کند، درد‌های روحی و روانی را فقیه دوا می‌کند، دردهای جسمانی را طبیب مداوا می‌کند.

4- یک بیان دیگر نیز در اینجا وجود دارد و آن اینکه فقیه از کتاب طهارت گرفته تا آخر کتاب دیات، نسبت به موضوعات محتاج طبیب است ، مثلاً در کتاب« طهارت»، دست من زخم است نمی‌دانم وضو بگیرم یا نه؟ فقها می‌گویند اگر ضرر کند، بجای وضو، تیمم کن، تشخیص اینکه وضو مضر است یا مضر نیست، به عهده طبیب است و جزو وظایف او می‌باشد است.

یا نسبت به زنانی که در حال زایمان است یا در حال عادت هستند، اینها نیاز به طبیب دارند، طبیب باید موضوع را روشن کند، تا فقیه حکم را روشن کند.

یا مثلاً بعضی از مردم در ماه مبارک رمضان با کوچکترین بهانه روزه خود را می‌خورند، باید به طبیب مراجعه کنند که آیا روزه گرفتن برای او مضر است یا مضرّ نیست.

و هکذا در باب دیات و حدود، در باب دیات وحدود، فقیه نیاز به طبیب دارد که مشخص کند که اندازه جراحت و زخمی که بر این آدم وارد شده تا چه اندازه است.

بنابراین، جناب فقیه با جناب طبیب دوشادوش همدگر همکارند، طبیب به بیماری‌های جسمی می‌رسد و فقیه به بیماری‌های روحی و روانی می‌رسد، و ما در تشخیص و شناخت موضوعات نیاز به طبیب داریم، چون تا‌ جناب طبیب موضوع را مشخص نکند، فقیه نمی‌تواند حکمش را صادر کند.

بنابراین، همان گونه که باید فقیه مردم را آگاه کند، طبیب نیز باید به مردم برسد، اتفاقاً روایتی در این زمینه داریم که ارزشمند است: « مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا»[3]

خلاق متعال قبل از آنکه از آدم نادان و جاهل پیمان بگیرد که درس بخوانند و احکام را یاد بگیرند، از فقیه و علما پیمان گرفته است که مردم را آگاه کنند، معلوم می‌شود که مسئولیت فقیه به مراتب بالاتر از مسئولیت جاهل است.

عین این مسئله در طبیب نیز وجود دارد، یعنی از طبیب هم پیمان گرفته است که اگر بیماری به او مراجعه کرد، حتماً باید آن بیمار را معالجه کند، کما اینکه در آینده خواهیم گفت که اگر بیماری به طبیب مراجعه کرد و آن بیماری در حیطه تخصص او باشد، با این وجود معالجه نکند، ضامن است، عیناً مثل فقیهی که باید افراد را از احکام آگاه کند.

رابطه مریض با طبیب، از چه نوع رابطه است؟

مسأله دیگر این است که رابطه طبیب با مریض چه رابطه‌ای است؟

برخی می‌گویند رابطه طبیب با مریض،‌ رابطه اجیر و موجر است[4] ، مریض موجر است و طبیب اجیر، گاهی می‌گویند رابطه طبیب با مریض، رابطه وکیل و موکّل است.

ولی من فکر می‌کنم از نظر اسلام هیچکدام از این دو تا نیست، چون این تعبیر در واقع مقام طبیب را پایین آوردن است، که در واقع طبیب می‌شود یک کارگر، مریض هم می‌شود موجر،‌به نظر من رابطه طبیب با مریض،‌ فوق این دو رابطه است، من معتقدم که باید این را یک عقد مستقل بدانیم، بدون اینکه تحت عقد اجاره یا وکالت داخل باشد.

 

علاقة المریض مع الطبیب

الظاهر من بعض الباحثین أنّ العلاقة بین المریض و الطبیب،‌علاقة الموجر و المستأجر، و کأنّ المریض یستأجر الطبیب لأمر من الأمور، إمّا لکتابة الوصفة – فقط نسخه بنویسد - أو علاج المرض، أو برؤه منه- یعنی جراحی کند -.

و ربّما یقال: أنّ العلاقة بینهما، علاقة المُوکِّل مع الوکیل، و مورد الوکالة أحد الأمور الثلاثة المذکورة، غیر أنّ النظر الدقیق أنّ العلاقة بینهما، فوق هذین العنوانین (أعنی الإجارة و الوکالة) بل هی علاقة قلبیة روحیة تؤثر فی انشاء تعاقد بینهما لواحد من هذه الأمور، فلو قلنا: «إنّ التعاقد بینهما عقد مستقل لا صلة له بالعنوانین المذکورین، ربّما یکون أقرب إلی الواقع، و الذی یؤیّد ما ذکرنا المواد الموجودة فی أخلاقیات مهنة الطب التی یقسم الطبیب بالله علی تنفیذها»

سوگند نامه اطبا، عرض ما را تایید می‌کند چون در آن سوگند نامه‌ها، طبیب خودش را یکنوع خدمت گزار مریض معرفی می‌کند.

و من مظاهر تکریم الإنسان أنّه سبحانه جعل الحیوانات و خواصّ النباتات دواء لأمراضه و لذلک نری أنّ لعلم الطبّ سابقة تاریخیة کتاریخ الإنسان، ولذلک کان علم الطبّ فی تقدّم مستمرّ عبر القرون، فصار الإنسان فی حیاتنا الحاضرة قادراً علی طبابة الأمراض الّتی کانت توصف بالصیغة فی الأدوار السابقة.

خلاق متعال گیاهان را برای بشر آفریده، حیوانات را برای بشر آفریده، نوع دوای انسان یا در گیاه است یا در حیوان، ‌البته الآن بجای گیاهان و حیوانات از دارو‌های شیمیایی استفاده می‌کنند، شیمیایی در حقیقت الگوی نبات است، آنچه در نبات است، همان را در شیمیایی ایجاد می‌کنند، شیمیایی در حقیقت یکنوع استنساخ است از حیوان و نبات، همه اینها مقام تکریم انسان را می‌رساند.

چه کسی باید عهده دار طبابت بشود؟

چه کسی باید طبابت را به عهده بگیرد، ‌آقایان خیال می‌کنند که در روایات ما این گونه مسائل مطرح نشده است، خوشبختانه این مسائل در روایات ما آمده است، یعنی اینکه چه کسی باید مردم را معالجه کند، در روایات ما آمده است؟ کسانی باید مردم را معالجه کنند که در آن علم تخصّص داشته باشند، و الا اگر بدون تخصّص و ورود مردم را معالجه کند، ضامن خواهد بود، خیال نشود که فقط ضامن دنیوی است، بلکه ضامن اخروی نیز می‌باشد، از روایات مطلق استفاده می‌شود، کسانی که بدون آگاهی معالجه کنند، در حقیقت ضامن است، هم ضامن دنیوی است، به این معنی که باید دیه را بپردازد اگر خطا باشد، اگر از روی عمد باشد قصاص دارد، در شبه عمد هم دیه است.

علاوه براین، ضامن اخروی نیز می‌باشد.

من یمارس الطبابة؟

یمارس مهنة (شغل) الطبابة کلّ طبیب حاذق مُتقِن فی نطاق إختصاصه قد صرف لیله و نهاره فی تعلّمه و حَلِّ عُقَدِه و مشاکله، حتّی فاقت تجاربه علی ما تعلمه، و أمّا کلّ‌ مُتَطَفِّل فی هذه المهنة فَیُمنَعُ عن مزاولتها – ممارست -، إذ فی عمله دفع الفاسد بالأفسد، و قد کان نظام الحسبة (بازرسی، باز رسان‌) یتدخل فی أعمال الأطباء و الصَّیادِلة (دارو فروش‌ها) و الکحالین (چشم پزشک) و الحجامین و الفصّادین (خون می‌گیرند).

و قد حذّرت الشریعة الإسلامیة و أنذرت الأطباء من العمل فیما لا علم لهم به، و إلیک ما وقفنا علیه من الروایات:

1- قال رسول الله (ص): « من تَطَبَّبَ و لم یُعلَم مِنهُ طِبّ فهو ضامن»[5]

2- و قال (ص) :« أیّما طبیب تَطَبَّبَ علی قوم فأعنتت – به زحمت بیندازد - فهو ضامن»[6]

و أمّا ما روی من طرقنا:

3- مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَيْطَرَ فَلْيَأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِنْ وَلِيِّهِ وَ إِلَّا فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ»[7] .

4- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِي‌ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ: « أَنَّ عَلِيّاً ع ضَمَّنَ خَتَّاناً قَطَعَ حَشَفَةَ غُلَام‌»[8]

از این روایات معلوم می‌شود اسلام هم به انسان ارزش قائل شده و کار طبیب را هم محدود نموده است.

مطلب دیگر اینکه ما سه نوع قتل داریم:

1- قتل عمد.2- قتل شبه عمد.3- قتل خطأ.

از این سه نوع قتل، من نسبت به طبیب دوتای اول را تصویر کردم، اما نسبت به قتل خطای محض، من نتواستم برایش مثالی پیدا کنم، هر چند بعضی‌ها مثال‌هایی را ذکر کرده‌اند، اما غالب آن مثال‌ها شبه العمد است.

 


[1] اسراء/سوره17، آیه70.
[2] مائده/سوره5، آیه32.
[3] نهج البلاغة، للصبحیی صالح، ج1، ص559.
[4] تعبیر استاد سبحانی هم در مقام گفتار و هم در نوشتار، همین است. ولی به نظر می‌رسد که تعبیر صحیح تر، اجیر و مستاجر باشد، به این معنی که جناب «مریض» مستاجر است و جناب «طبیب» اجیر.در هر صورت من عین بیان استاد را آورده‌ام، زیرا گردن من در مقابل ایشان از مو هم باریکتر است.
[5] سنن أبی داود، کتاب الدیات، باب من تطبب بغیر علم، ج4، ص195.
[6] سنن أبی داود، کتاب الدیات، ج4، ص195.
[7] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج29، ص260، من أبواب موجبات الضمان، ب24، ح1، ط آل البیت.
[8] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج29، ص260، من أبواب موجبات الضمان، ب24، ح2، ط آل البیت.