درس خارج فقه آیت الله سبحانی

96/10/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تشریح ابدان محترمه

از جمله مسائلی که ما امروزه گرفتار آن هستیم، مساله تشریح است، از آن زمانی که جراحی در دنیا به حد کمال رسیده، طبابت بر اساس شناختن انسان است، ‌در دوران قدیم مانند دوران شیخ الرئیس که جراحی می کردند،‌ تشریح را می‌آموختند یا به دیگران آموزش می‌دادند،‌گوسفندی راذبح می‌ کردند و از طریق گوسفند، طبیب را آشنا به معده و غیر معده می‌کردند، ولی بعد از آنکه غرب از نظر پزشکی و طبابت پیشرفت کرد و جراحی ‌ها پیش رفت نمود، مسأله تشریح بدن انسان مطرح شد، امروزه بدن انسان را از دو نظر تشریح می‌کنند:

الف؛ از نظر آموزش، برای اینکه طبیب بداند که کبد کجاست، کلیه کجا واقع شده و کار معده چیست، کیسه صفرا کجاست و فعالیت‌های اینها چگونه است، عروق و اعصاب را بشناسد، تا اینها را نشناسد، ‌نمی‌تواند یک طبیب کامل بشود.

ب؛ مورد دوم، در شناختن جرم است، فردی مرگ ناگهانی پیدا کرده، احتمال مسمومیت و غیر مسمومیت می‌دهیم ولذا برای شناخت جرم و مقدار جرم، کالبد شکافی می‌کنند.

البته ممکن است اغراض دیگری هم در کار باشد، ‌ولی عمده همین دوتاست، آموزش اوّلاً، شناخت جرم و مقدار جرم ثانیاً.

تشریح از نظر لغت

کلمه تشریح از «شرح» گرفته شده و «شرح» در لغت عرب به معنای قطعه قطعه کردن شیء است، مولانا جلال الدین بلخی[1] می‌گوید:

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق *** تا‌ بگویم‌ شرح درد اشتیاق

« شرح اللحم»، یعنی گوشت را تقسیم کرد، البته از آن معنای لغوی منتقل به معنای اصطلاحی شده است،‌معنای اصطلاحی تشریح این است که بدن انسانی را اعم از مسلمان و غیر مسلمان را( خواه ‌محترم و خواه غیر محترم) برای یکی از دو غرض قطعه قطعه کنند، یعنی یا برای آموزش یا برای شناختن جرم و وسایل جرم.

دراینجا اگر بخواهیم این مسأله را مطرح کنیم، باید در هفت مورد بحث نماییم:

1: جواز التشریح أو حرمته حسب العنوان الأوّلی.

مورد اول این است که از نظر عنوان اولی بحث کنیم که آیا تشریح از نظر کتاب و سنت جایز است یا جایز نیست؟

2: حکم التشریح حسب العنوان الثانوی من ضرورة تقتضیه.

از نظر عنوان ثانوی بحث کنیم، یعنی اگر گفتیم حسب العنوان الأوّلی حرام است، آیا ضرورت می‌تواند این حرام را حلال کند، به این می‌گویند:« البحث عن التشریح حسب العنوان الثانوی».

3: جواز التشریح فرع إجازة المیّت فی حال حیاته أو أولیائه.

یعنی اگر بخواهیم بدن انسان میتی را را تشریح کنیم، آیا این کار احتیاج دارد که طرف موقعی که زنده بود اجازه داده باشد یا اولیای او اجازه داده باشد، آیا اذن و اجازه میت در حال حیاتش و یا اذن و اجازه اولیای میت شرط است یا شرط نیست؟

4: لو أوصی رجل ولیّه بأن یدفع بدنه بعد التغسیل لأجل التشریح، فهل الوصیة نافذ أولا؟

آیا انسان حق دارد که یک چنین وصیتی را بکند و بگوید من می‌خواهم خدمت به بشریت بکنم ولذا بعد از مرگ، بدنم را برای تشریح ببرید،‌آیا این وصیت نافذ است یا نافذ نیست؟ این مساله غیر از مساله سوم است، چون در سومی یا خودش در حال حیات اجازه می‌دهد یا اولیائش اجازه می‌دهند، در چهارمی یک قدم فراتر می‌گذارد، یعنی وصیت می‌کند که بدن مرا برای تشریح بسپارید، آیا این وصیت نافذ است یا نافذ نیست؟

5:‌حکم الدیة، فهل تتعلّق بتشریح البدن سواء أقلنا بجوازه أو بحرمته.

دیه بر گردن چه کسی است، آیا دیه‌اش بر گردن افرادی است که عمل تشریح را انجام می‌دهند یا استاد باید بپردازد، یا کسی که چاقو دستش است و بدن را شرحه شرحه می‌کند، دیه این بدن بر گردن چه کسی است؟

6: حکم مماسة عورة المیّت.

گاهی ازاوقات تشریح، سبب می‌شود انسان (تشریح کننده) با دستگاه تناسلی میت تماس بگیرد، آیا نگاه کردن و تماس جایز است یا جایز نیست؟

7: وجوب تکفین الجثّة المشرّحة و الصّلاة علیها و دفنها.

بعد از آنکه تشریح انجام گرفت، نباید بدن را بسوزانند، بلکه باید آن را کفن کنند و بر آن نماز بخوانند و سپس دفن کنند.

بنابراین، ما این بحث را طی هفت مرحله دنبال می‌کنیم.

و إلیک دراسة هذه المحاور تباعاً:

الأوّل: حکم التشریح حسب العنوان الأولی

البته این مسأله ریشه در قدما ندارد، چون همان گونه که قبلاً یاد آور شدم، شیخ الرئیس و امثال ایشان برای آموزش از حیوانات استفاده می‌کردند، شیخ الرئیس در خیلی از جاها گوسفند را تشریح می‌کرد و به شاگردانش آموزش می‌داد، در این صد و پنجاه سال اخیر مسأله تشریح بدن انسان آمده، ولذا در کلمات قدما اصلاً این مسأله مطرح نیست، فقط اخیراً مطرح شده است.

دیدگاه حضرت امام و آیت الله خوئی (قدّس سرّهما)

حضرت امام (ره) می‌فرماید تشریح بدن مسلمان حرام است جدّاً، اما تشریح بدن کافر ذمی یا حربی اشکال ندارد، اما حکم دیگر؟ می‌فرماید ما اینها را در کتاب دیات بحث کردیم.

مرحوم آیت الله خوئی در کتاب «منهاج الصالحین» همین عبارت را دارد که تشریح بدن مسلم حرام است و دیه دارد و باید دیه را بپردازد، اما اینکه دیه چه مقدار است؟ می‌گوید ما در کتاب دیات گفته‌ایم، این فتوایی است که حضرت امام و آیت الله خوئی (قدّس سرّهما) دارند.

دلیل فتوای حضرت امام و آیت الله خوئی

این دو بزرگوار، ادله غیر کافی دارند، یعنی یک استدلال‌هایی کرده‌اند که چندان محکم و قانع کنند نیست، البته ما نیز می‌گوییم حرام است،‌اما نه با این ادله‌ای که آقایان ارائه داده‌اند.

الأول: التشریح من مقولة المثلة

اولین دلیلی که برحرمت تشریح به عنوان اولی حرام است می‌آورند این است که پیغمبر فرموده:« لا تمثّلوا»، یعنی مثله نکنید، حتی حضرت امیر علی بن ابی طالب ع درهنگام شهادتش وصیت کرد و فرمود من به یک ضربت از دنیا می‌روم، شما هم فقط یک ضربت بر قاتل من بزنید: « أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور»[2]

با روایات نهی از مثله استدلال کرده‌اند، البته این روایات در منابع روایی ما وجود دارد، منتها این روایات مربوط به جایی می‌باشد که مثله به عنوان تشفی است، طرف را می‌کشد و بعد کشتن او را قطعه قطعه می‌کند، مثله این است، یعنی به عنوان عناد و به عنوان تشفی قلب و خاطر، بدن طرف قطعه می‌کند، یعنی او را مثله می‌کند.

ولی باید توجه داشت که هر قطعه کردن را مثله نمی‌گویند، مثله آن است که دشمن را در میدان جنگ یا غیر میدان جنگ بینی، گوش و دست و پایش را قطع کنند ولذا بین مثله و بین تشریح خیلی فرق است ،« تشریح» این است که بدن میت را با کمال احترام تشریح می‌کنند، آنهم برای دو غرض انسانی، یا دانشجویان رشته پزشکی را آموزش می‌دهند یا لا اقل بدینوسیله کشف جرم می‌کنند، مثله‌ای که در روایات آمده، ارتباط به بحث ما ندارند.

ربما یتصور أنّ التشریح من مقولة المثلة، فیکون حراماً بنفس الدلیل علی حرمتها.

1: قال الإمام علی ع فی وصیته للإمام حسن ع: « أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُور»

2: روی الکلینی باسناده عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا أَرَادَ أَنْ يَبْعَثَ سَرِيَّةً دَعَاهُمْ فَأَجْلَسَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ ثُمَّ يَقُولُ سِيرُوا بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا وَ لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَقْتُلُوا شَيْخاً فَانِياً وَ لَا صَبِيّاً وَ لَا امْرَأَةً وَ لَا تَقْطَعُوا شَجَراً إِلَّا أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَيْهَا وَ أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَدْنَى الْمُسْلِمِينَ أَوْ أَفْضَلِهِمْ نَظَرَ إِلَى أَحَدٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فَهُوَ جَارٌ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ فَإِنْ تَبِعَكُمْ فَأَخُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ إِنْ أَبَى فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ»[3]

معنای کلمه «لَا تَغُلُّوا» یعنی تجاوز از حق و حد نکنید، «لَا تَغُلُّوا» أی لا تتجاوزوا عن حدّکم

3: روی أیضاً ٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « إِنَّ النَّبِيَّ ص كَانَ إِذَا بَعَثَ أَمِيراً لَهُ عَلَى سَرِيَّةٍ أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي خَاصَّةِ نَفْسِهِ ثُمَّ فِي أَصْحَابِهِ عَامَّةً ثُمَّ يَقُولُ اغْزُ بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَاتِلُوا مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ لَا تَغْدِرُوا وَ لَا تَغُلُّوا وَ لَا تُمَثِّلُوا ....»[4]

یلاحظ علیه: بأنّ المثلة عبارة عن قطع الانوف و الآذان و نحو ذلک من الحیّ و المیّت، و علی هذا فإنّ المثلة من مقولة العقوبة علی المیّت حقداً و انتقاماً، و أین هذا من تشریح بدن المیّت لانقاذ البشر من الأمراض،‌ و تعلیم طلّاب علم الطبّ علی وظائف الأعضاء لغایة علاج المرضی، أو کشف سبب الجریمة إلی غیر ذلک من الآثار المطلوبة عند العقلاء.

خلاصه اینکه این روایات ارتباط به بحث ما ندارند

الثانی: ما یدلّ علی تحریم قطع أعضاء المیّت

دلیل دوم این است که اگر کسی سر میت را ببرد، صد دینار باید بدهد، منصور از امام صادق ع سؤال کرد که اگر کسی سر میتی را قطع کند،‌ دیه‌اش چه مقدار است؟ حضرت فرمود صد دینار است، زنده باشد هزار دینار است، اما اگر میت باشد، دیه‌اش صد دینار است، می‌گویند از اینکه جریمه معین شده، ‌معلوم می‌شود که عمل،‌عمل حرام است.

جواب از دلیل دوم

عین همان جوابی را که از روایات قبلی دادیم،‌اینجا هم می‌آید و آن اینکه روایات در جایی است که سر میّت را می‌برند بخاطر تشفی و از روی عناد و دشمنی، این روایات ارتباطی با تشریح ندارند، چون ای بسا از روی دلسوزی این کار را انجام می‌دهند، در هر صورت این احادیث ارتباطی با عمل تشریح (که یک عمل عقلایی است و برای نجات انسان یا کشف جرم می‌باشد) ندارد.

الثالث: ما یدلّ علی تعلّق الدیة بالجنایة علی المیّت

عقد الحرّ العاملی باباً باسم: دیة قطع رأس المیّت و نحوه و ذکر فیه روایات ستّ، تدلّ علی مقدار دیة قطع الأعضاء، منها.

روی الکلینی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّبَّاحِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ الْمَنْصُورَ سَأَلَهُ عَنْ رَجُلٍ قَطَعَ رَأْسَ رَجُلٍ بَعْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: « عَلَيْهِ مِائَةُ دِينَار...»[5]

فإنّ إیجاب الدّیة دلیل علی حرمة العمل.

یلاحظ علیه: بما ذکرنا حول الروایات السابقة، فالقدر المتیقّن غیر ما نحن فیه، و إدّعاء الإطلاق فیها کما تری، و أمّا حکم الدّیة لدی التشریح فسیوافیک فی مورده.

الرابع: ما یدلّ علی عدم جواز إزالة شیء من شعر المیّت

در این دلیل چهارم می‌گوید هرگاه میتی را دفن کردید، قبل از دفن اگر ناخنش را گرفتید یا مویش افتاد، همه اینها محترم‌اند ، همه آنها را در کفنش بگذارید، جایی که ناخن را نباید دور بیندازید، یا اگر مویش افتاد،‌نباید دور بیندازید، بلکه در کفن بگذارید، مساله اعضا به طریق اولی جایز نیست.

جواب از دلیل چهارم

جواب این استدلال، همانند سایر استدلال‌هاست، و آن اینکه بحث غیر از اینها ست، این البته مستحب است، ناخنش را گرفتند باید کفن بگذارند، این روایات شما اصلاً ارتباطی به بحث ما ندارد، و عجیب این است که آقایان با این روایات استدلال می‌کنند، بحث ما در جایی است که عمل انسانی در کار باشد، ‌نه عمل شیطانی.

دیدگاه استاد سبحانی و دلیل آن

ولی من برای حرمت تشریح به عنوان اولی، ‌دو دلیل دارم:

1: دلیل اول اینکه؛ اصل اولیه در تصرف در جان میت، عرض میت و مال میت حرمت است، این یک قاعده اولیه است، عقلای عالم و اسلام نیز این قاعده را تصویب کرده‌اند، چیزی که مربوط به دیگری است من حق تصرف در آن را ندارم، یعنی من حق ندارم که در جان مردم و عرض مردم تصرف کنم،‌ اصولاً این مسأله یک اصل محترم ا ست (عنوان ثانوی را بعدا بحث خواهم کرد).

خلاصه، اصل اولی این است که این میت،‌همان گونه که حی و زنده بود، کسی حق نداشت دستش را ببرد و یا او را مثله کنند، ‌این احترام در حال موت هم محفوظ است، و این مسأله یک اصل عقلایی است که اسلام نیز آن را امضاء کرده است، روایاتی که ما خواندیم، یکنوع اشاره به همان اصل اولی است.

و الأولی الاستدلال بعد هذا القسم من الروایات، بوجهین آخرین:

الأولّ: الأصل المحکّم فی التصرّف فی النفوس و الأعراض و الأموال، هو الحرمة، فالتشریح نوع تصرّف فی جسم المسلم و ما یتعلّق به، و هو أمر محرّم لا یجوز إلّا بدلیل.

همه چیز دلیل می‌ خواهد، همان گونه که تصرف در مالش دلیل می‌خواهد و هکذا تصرف درعرضش دلیل می‌خواهد، ‌تصرف در جانش نیز د لیل می‌خواهد.

البته باید توجه داشت که بحث ما فعلاً‌ حسب عنوان اولی است.

الثانی: إنّ التشریح مع قطع النظر عن العناوین الثانویة،‌ نوع هتک للمیّت فإنّ قطع إعضائه و تفکیکها جزءأً بعد جزء، انتهاک لحرمته، و هو أمر محرّم، ولذلک قال أبو جعفر ع:« إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَمْوَاتاً مَا حَرَّمَ مِنْهُمْ أَحْيَاءً»[6] .

دلیل دوم این است که این کار (تشریح) یکنوع هتک و بی احترامی است.

بنابراین،‌ این یکنوع هتک مومن است ولذا اگر کسی جنازه‌ای را قطعه قطعه کند و لو به عنوان آموزش، اولیا گریبان او را می‌گیرند و می‌گویند توهین به جنازه ما کردی، مردم حتی اجازه نمی‌دهند که تجهیز میت کمی تاخیر بیفتد، بلکه همیشه سرعت دراین کار دارند.

بنابراین؛ ما اگر بخواهیم بگوییم:« التشریح حرام بالعنوان الأولی»،دلیل ما ‌همین دو دلیل است که ارائه گردید:

أوّلاً، بنای عقلا، و اینکه تصرف در جان مردم، مال مردم و عرض مردم، دلیل می‌خواهد.

ثانیاً، این هتک است و هتک میت حرام است.

اشکال استاد سبحانی بر تفصیل حضرت امام و آیت الله خوئی (قدّس سرّهما)

اشکالی که ما بر حضرت امام و حضرت خوئی داریم این است که این دو بزرگوار می‌گویند تشریح بدن مسلم جایز نیست، اما تشریح بدن ذمی جایز است.

اشکال ما این است که این فتوا دلیل می‌خواهد، ذمی اگر واقعاً عمل به شرائط ذمه کند، حکم مسلم را دارد و ما در مبحث ربا گفتیم، عده‌ای می‌گویند مال ذمی را از طریق ربا گرفتن اشکال ندارد، ما عرض کردیم این حرف درست نیست، بلکه ذمی اگر واقعاً عمل به شرائط ذمه کرد، حکم مسلم را پیدا می‌کند، فقط از محارب است که می‌شود ربا گرفت، ولذا حق این بود که محارب را بگویند نه ذمی را.

ثمّ إنّ التفصیل بین المسلم و الذمی بالتحریم فی الأوّل، و الجواز فی الثانی حسب العنوان الثانوی، لیس بتام، فإنّ‌ الذمّی إذا عمل بأحکام الذمّة، یکون حکمه حکم المسلم فی احترام نفسه و عرضه و بدنه.

نعم، لو کان حربیّاً أو غیر ذمیّ، فیمکن أن یقال بخروجهما عن مورد الروایة، وعن الأصل الحاکم بالحرمة، فما یظهر من السیّد الأستاذ و السیّد الخوئی من جواز تشریح بدن الذمّی، غیر تامّ، بل هما سیّان فی المنع الأوّلی و الجواز الثانوی، بل یکفی إلحاق المعاهد، و المستأمن من الکفّار بالذّمی.

پس تا اینجا بحث ما در حکم تشریح حسب العنوان الأوّلی حرام شد،و ما ‌دو دلیل هم اقامه کردیم و گفتیم:

أوّلاً، تصرّف در جان مردم اجازه می‌خواهد.

ثانیاً، این یکنوع هتک است و هتک مسلم حرام می‌باشد.

 


[1] بلخ، ولایتی است در شمال افغانستان که ملا جلال الدین بلخی در آنجا زاده شده ولذا به ایشان می‌گویند: بلخی.
[2] نهج البلاغه، الدکتور الصبحی الصالح، ص422.
[3] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌15، ص58، من أبواب جهاد العدو، ب5، ح2، ط آل البیت.
[4] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌15، ص59، من أبواب جهاد العدو، ب5، ح3، ط آل البیت.
[5] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌29، ص325، من أبواب دیات الأعضاء، ب24، ح1، ط آل البیت.
[6] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌29، ص329، من أبواب دیات الأعضاء، ب25، ح3، ط آل البیت.