درس خارج فقه آیت الله سبحانی

96/08/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فلسفه حرمت ربا

همان گونه که قبلاً بیان گردید، راجع به این آیه مبارکه: « لَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا »[1] .

پنج مسأله مطرح شد که ما از میان آنها فقط دو مسأله اول را بحث می کنیم، بقیه را به شما واگذار می کنیم، مسأله دوم این است که از آیه مبارکه استفاده می شود که جنون مستند به شیطان است، یعنی شیطان است که انسان ها را مجنون می کند.

اشکال

ولی این مطلب با علم امروز سازگار نیست چون علم امروز می گوید جنون در حقیقت مربوط به دستگاه تعقل انسان است، یعنی اعصاب انسان ضربه می بیند و در اثر آن جنون پیدا می کند، نه اینکه شیطان سبب می شود.

جواب

علامه طباطبائی از این اشکال جواب می دهد، البته جواب دیروز را (که بیضاوی داده بود) رد کردیم و قبول نکردیم که قران با نظر مردم سخن می گوید، چون در نظر مردم جنون مستند به شیطان است، پس خداوند هم با نظر سخن گفته است.

ولی ما گفتیم بعید است که قران که (لا یأیتیه الباطل)، یک باطلی را مبنای بحث قرار بدهد، مگر اینکه بخواهد آن را رد کند. علامه طباطبای می فرماید: دراینجا علل طولیه و علل عرضیه در کار است، اگر ما بگوییم شیطان در عرض علل طبیعی است، اشکال وارد است، اما این علت طولی است، یعنی در حقیقت دستگاه ادراکی انسان ضربه می بیند و ورای آن شیطان هم دخالت دارد ، نه اینکه شیطان در عرض آن است، ولذا هیچ مانعی ندارد که شیطان یکنوع تاثیر در تعقل و ادراک انسان بگذارد. خلاصه اینکه: شیطان سبب جنون و دیوانگی انسان نیست است، یعنی اینگونه نیست که شیطان انسان را دیوانه کند، بلکه شیطان در دستگاه تعقل انسان تصرف می کند، خللی در دستگاه تعقل انسان پیدا می شود، ضربه می بیند ولذا انسان دیوانه می شود، اما شیطان در عرض علل طبیعی نیست بلکه در طول علل طبیعی است، وسپس می فرماید این مطلب برای خودش نظیر هم دارد، مثلاً شخصیت های پاکدامن دارای یک سلسله براکتی هستند، که البته به آن در مقابل «معجزه» کرامت می گویند، کرامت در حقیقت علل طبیعی دارد، مثلاً با یک غذای کم، جمعیت زیادی را سیر می کند، اما ورای این علت طبیعی، ملکی نیز در کار هست علت طبیعی همان غذای کم است که افراد زیادی را سیر می کند، در عین حال ملک و فرشته نیز پشت سر آن قرار گرفته است، همان گونه که در کرامت عللی طبیعی داریم که ورای آن ملک و فرشته قرار گرفته است، در اینجا نیز علل طبیعی داریم ، به این معنی که دستگاه ادراکی خلل پیدا می کند که ورای آن شیطان است، مرحوم طباطبای تا اینجا مطلب بیان را بیان نموده، ولی هنوز مطلب ایشان کاملاً تمام نشده.

بیان استاد سبحانی

قبل از آنکه کلام ایشان (طباطبایی) تمام بشود، من (از باب تایید کلام طباطبایی) یک بیان دیگر دارم، و آن این است که آیا علوم طبیعی حق اثبات دارد، یا علاوه بر حق اثبات، حق نفی نیز دارد، این مسأله در فلسفه علوم اسلامی خیلی مهم است؟

علوم طبیعی فقط حق اثبات را دارد، مثلاً می گوید میکروب مالا ریا سبب بیماری مالاریا می شود، اما علوم طبیعی حق سلب و نفی را ندارد، یعنی نمی تواند بگوید ماواری این میکروب، علت دیگری در کار نیست،و از اینجاست که ما با مکتب مادی ها جدا می شویم، چون مکتب مادی گری می گوند، مکتب هم جنبه اثباتی دارد و هم جنبه نفیی و سلبی، ولذا ما وراء طبیعت را انکار می کند.

ولی ما می گوییم ابزار شما لابراتوار است، لابراتوار فقط حق اثبات دارد، یعنی فقط می تواند بگوید که این میکروب اثرش تب و یا فلان چیز است، اما حق این را ندارد که بگوید ورای این « میکروب» علت دیگری در کار نیست، یعنی حق نفی و سلب را ندارد، ولذا تمام اشتباهات مادی ها به نکته است که به علوم طبیعی دو مقام داده اند:

الف؛ مقام اثبات.

ب؛ و مقام نفی.

و حال آنکه علوم طبیعی فقط می تواند اثبات بکند، یعنی نفی و سلب را ندارد.

به بیان دیگر، علوم طبیعی می تواند علت را بیان کند، اما نمی تواند بگوید این «علت» علت تامه است، ولذا هر چه علوم طبیعی پیش رفت کند، مثلاً علت باران و علت تگرگ را برای ما بنویسد و این جهان را با ع توجیه کند، اشکال ندارد،می تواند این کار را بکند، اما حق ندارد بگوید اینها علت تامه هستند و ورای آن علت دیگری در کار نیست.

خلاصه کلام اینکه: علوم طبیعی فقط حق اثبات دارد، اما حق نفی و سلب را ندارد، بنابراین، کلام علامه طباطبائی بسیار کلام متقن و خوب است که می فرماید: شیطان در عرض این علت نیست، بلکه در طول آن است، چون در طول آن است، فلذا شما حق نفی و سلب را ندارید.

بنابراین، ما آنچه را که علوم روانشناسی و روانکاوی می گوید که دستگاه مغز خلل می بیند، تصدیق می کنیم و مهر صحت بر آن می زنیم، اما در عین حال هیچ اشکال و مانعی ندارد که شیطان هم پشت سر آن قرار گرفته باشد، نه در عرض آن. اتفاقاً با دو آیه هم استدلال می کند:

آیه اول: جناب ایوب می فرماید: «وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» [2]

مراد کلمه« الضُّرُّ» مرض است

آیه دوم: در آیه دیگرمی فرماید:« وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ »[3] .

در آیه مبارکه مرض را به شیطان نسبت می دهد و می گوید:« أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ» ، در سوره انبیا می فرماید:« أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ» دراینجا (سوره ص) می گوید: « أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ»

پس گاهی می گوید: « أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ» یعنی مرض، گاهی می گوید: « أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ» از این معلوم می شود که شیطان تاثیرش منافات با تاثیر علل طبیعی ندارد، یعنی که انسان سرما بخورد، آلوده بشود و انواع آلودگی ها پیدا کند، و در عین حال:« الشیطان ورائه» باشد.

پرسش

ممکن است کسی بپرسد، اگر شیطان ورای این علت طبیعی است، چرا خدا شیطان را مسلط بر ما کرده است که گاهی از اوقات افرادی را مریض می کند، این اشکال بر شما (مادی ها) نیز وارد است، چرا خدا علل طبیعی را بر ما مسلط کرده است، میکروب را بر ما مسلط کرده است، روابط بدن با خارج هنگامی که بهم می خورد، مریض می شویم.

خلاصه اینکه:این اشکال مشترک الورود است، یعنی هم بر مادی ها وارد و هم بر ما.

پاسخ

جواب شما در آنجا (در علل طبیعی) هر چه باشد، جواب ما نیز همان است ولذا می فرماید: اشکال مقلوب است، یعنی قلب شده است.

و الجواب: «أنّ استناد الجنون إلی لشیطان لیس علی نحو الاستقامة و من غیر واسطة، بل بالأسباب الطبیعیة کاختلال الأعصاب، و الآفةُ الدماغیة أسباب قریبة وراءها الشیطان، کما أنّ أنواع الکرامات تستند إلی الملک مع تخلّل الأسباب الطبیعة فی البین- پیغمبر اکرم ص با یک غذای کم، همگان را سیر کرد - و ورد نظیر ذلک فیما حکاه الله عن أیّوب ع إذ قال:« أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ » و إذ قال:« أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»، و الضرّ هو المرض و له أسباب طبیعیة ظاهرة فی البدن فنسب ما به من المرض المستند إلی أسبابه الطبیعیة إلی الشیطان»[4] .

از این دو آیه استفاده می شود که پای دو فاعل درکار است، یک« فاعل» بیماری است و فاعل دیگر شیطان، و این نمی شود مگر اینکه بگوییم اینها در طول همدیگر هستند.ما نیز به تایید کلام علامه، بیانی داشتیم و آن اینکه علوم طبیعی حق اثبات را دارند، اما حق نفی و سلب را ندارند، مثلاً علم می تواند بگوید عامل و علت فلان تب میکروب است و آن را به آزمایش بگذارد ، اما حق این را ندارد که بگوید ورای این علت و عامل، عامل دیگر یا علت دیگری در کار نیست.

و نزید بیاناً و هو أنّ العلم له حق الإثبات، و لیس له حقّ السلب، فالعلم و إن کشف أنّ الصرع نتیجة و جود اختلالات فی الجهاز العصبی، و أمّا أنّه لیس بعد ذلک من علّة أخری، فلیس للعلم سلب ذلک لأنّ الأدواته قاصرة عن إفادة ذلک فهو یعتمد علی التجربة و التجربةلا تننج إلی فی الأمور المحسوسة أو ما هو قریب منها، و أمّا عوالم المجردات کالأرواح الشیاطین، فهی لمتنکشف أسرارها حتی توکّد علی عدم تاثیرها فی الصرح و غیره.

ادوات علوم طبیعی «لابراتوار» است، لابراتوار محسوسات را بیان می کند و نشان می دهد، اما چیزی که فوق محسوس است، «لابراتوار» نمی گوید موجود است یا موجود نیست، فرض کنید با دوربین عالم بالا را می بینیم، دوربین فقط ستاره ها و قرب و بعد آنها را به ما نشان می دهد، اما اینکه ورای آنها علت دیگری نیست، دوربین چنین قدرتی را ندارد،« فلیس للعلم سلب ذلک لأنّ الأدواته قاصرة عن إفادة ذلک فهو یعتمد علی التجربة و التجربةلا تننج إلی فی الأمور المحسوسة، أو ما هو قریب منها - چرا قریب منها را گفتم؟ چون گاهی از اوقات تجربه غیر محسوس را هم نشان می دهد، مثلاً یک آدمی که در میدان جنگ می رود و ده نفر را به زمین می زند، کشف می کنیم که شجاع است، شجاعت را با چشم نمی بینیم، اما اثرش می بینیم - و أمّا عوالم المجردات کالأرواح و الشیاطین، فهی لم تنکشف أسرارها لنا حتی توکّد علی عدم تاثیرها فی الصرع و غیره.

فإن قیل: إنّ استناد الجنون إلی تصرّف الشیطان و ذهاب العقل به، ینافی عدله تعالی:

قلت: الإشکال بعینه مقلوب علی القول الأخر أیضاً، فإنّ اسناد ذهاب العقل إلی الأسباب الطبیعیة فإنّها مستندة أخیراًً إلی الله تعالی مع إذهابها العقل»[5] .

یعنی همان خدای که شیطان را مسلط کرده، و شما می گوید این کار قبیح و بده است، همان خدا هم میکروب ها را بر ما مسلط کرده، چه فرق می کند، هر چه از آن جواب دادید، ما نیز همان جواب را می دهیم.

تا اینجا از آیه شریفه که می فرمود: « لَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا »[6] فارغ شدیم.

بحث سوم این است که آقایان ربا خواران می گویند:« ِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا یعنی بیع هم مثل رباست، چون جناب بایع، جنسی را می خرد، سپس همان جنس را به دیگری به قیمت بالاتری به دیگری می فروشد، یعنی چیزی را رویش اضافه می کند، مثلاً جنسی را به مبلغ ده تومان خریده، سپس همان جنس را به مبلغ دوزاده تومان می فروشد، مرابی و آدم ربا خوار نیزهمین کار را به شکل دیگر می کند « ِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا»، قرآن می فرماید، این گونه نیست که شما می گویید: بلکه: وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا » چون در باب ربا، « یوماً فیوماً» زیاد می شود و زایش دارد، اما بیع مرّة واحدة می زاید و زیاد می شود.

پرسش

بعضی از مستشرقین به آیه مبارکه اشکال گرفته اند و گفته اند قران می فرماید:« إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» و حال آنکه باید عکس آن را بگوید، یعنی باید ربا را تشبیه به بیع کند، و حال آنکه بیع را به ربا تشبیه کرده است، باید بگوید:« إنّما الربا مثل البیع»، حالا که بیع مسلم است، ربا هم مسلم باشد، ربا را باید تشبیه بر بیع کند، نه بیع را بر ربا.

پاسخ

جوابش این است که خداوند این مسأله را از زبان ربا خوار نقل می کند، و منطق ربا خوار همین است که بیع هم مثل رباست، یعنی بیعی که شما سنگ آن را به سینه می زنید، مثل رباست، شما چطور ربا حرام و بیع را حلال می کنید، « إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا» از جانب ربا خوار نقل می کند، منطق ربا خوار این است: این بیعی که همه شما برایش سینه می زنید، مثل رباست، یعنی بایع هم چیزی را روی جنسی که خریده می کشد و به دیگری می فروشد، من هم رویش می کشم و می فروشم، قران می فرماید: این حرف شما درست نیست:. «إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا»

 

الربا القرضی فی الروایات

ما تا کنون در باره ربا از نظر قران و آیه بحث کردیم، الآن نوبت روایات رسیده است، روایاتی که می خوانیم، بعضی از این روایات، آیه را معنی می کند،« لَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ» می گویند این آیه مال قیامت است، بعضی از روایات می گوید این آیه مبارک مال همین دنیاست، یعنی از قبر که بیرون می آید و بلند می شود، به سرعت نمی شود به محشر برود، بلکه آرام آرام می رود، معنی دوم را انتخاب می کند.

آنگاه روایات ما اسرار حرمت ربا را بیان می کند عمده این است که اگر ربا در یک کشوری رایج شد، دو اشکال به وجود می آید:

أولاً، مردم دنبال اصطناع المعروف نمی روند، یعنی دنبال کار های خیر نمی روند.

ثانیاً، عاطفه از بین می رود، حقد و کینه در جامعه وجود پیدا نمی کند.

خلاصه مطلب اینکه: ائمه اهل بیت (ع) مفاسد ربا را در دو چیز خلاصه می کنند:

الف: اگر ربا در یک مملکت باشد، کار های خیر و مبرات از بین می رود، مردم عاشق درهم و دینار است.

ب؛ عاطفه از بین می رود و بجایش حقد و کینه در جامعه وجود پیدا می کند.

 

روایات

1: عَنْ هِشَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ رَأَيْتُ قَوْماً يُرِيدُ أَحَدُهُمْ أَنْ يَقُومَ فَلَا يَقْدِرُ أَنْ يَقُومَ مِنْ عِظَمِ بَطْنِهِ، فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ- إِلَّا كَما يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَس‌»[7]

2: و العياشي عنه عليه السلام قال:« آكل الربا لا يخرج من الدنيا حتى يتخبّطه الشيطان ذلِكَ العقاب بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا قاسوا أحدهما بالآخر وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبا إنكار لتسويتهم و إبطال للقياس»[8]

3:عن شهاب بن عبد ربه قال:« سمعت أبا عبد الله ع يقول آكل الربا لا يخرج من الدنيا حتى يتخبطه الشيطان»[9]

4: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ:« قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي رَأَيْتُ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ ذَكَرَ الرِّبَا فِي غَيْرِ آيَةٍ وَ كَرَّرَهُ فَقَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قُلْتُ لَا قَالَ لِئَلَّا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنِ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوف‌»[10]

5:عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:« إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّبَا لِكَيْلَا يَمْتَنِعَ النَّاسُ مِنِ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ»[11]

6: روی الصدوق بسنده عن محمد بن سنان عن الإمام الرضا ع فی جواب مسائله فی العلل: «وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا لِمَا نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ وَ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِ الْأَمْوَالِ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا اشْتَرَى الدِّرْهَمَ بِالدِّرْهَمَيْنِ كَانَ ثَمَنُ الدِّرْهَمِ دِرْهَماً وَ ثَمَنُ الْآخَرِ بَاطِلًا فَبَيْعُ الرِّبَا وَ شِرَاؤُهُ وَكْسٌ[12] عَلَى كُلِّ حَالٍ عَلَى الْمُشْتَرِي وَ عَلَى الْبَائِعِ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ الرِّبَا لِعِلَّةِ فَسَادِ الْأَمْوَالِ كَمَا حَظَرَ عَلَى السَّفِيهِ أَنْ يُدْفَعَ إِلَيْهِ مَالُهُ لِمَا يُتَخَوَّفُ عَلَيْهِ مِنْ إِفْسَادِهِ حَتَّى يُؤْنَسَ مِنْهُ رُشْدُهُ فَلِهَذِهِ الْعِلَّةِ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرِّبَا وَ بَيْعُ الرِّبَا بَيْعُ الدِّرْهَمِ بِالدِّرْهَمَيْنِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ لِمَا فِيهِ مِنَ الِاسْتِخْفَافِ بِالْحَرَامِ الْمُحَرَّمِ وَ هِيَ كَبِيرَةٌ بَعْدَ الْبَيَانِ وَ تَحْرِيمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ مِنْهُ إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِالْمُحَرَّمِ الْحَرَامِ وَ الِاسْتِخْفَافُ بِذَلِكَ دُخُولٌ فِي الْكُفْرِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بِالنَّسِيئَةِ لِعِلَّةِ ذَهَابِ الْمَعْرُوفِ وَ تَلَفِ الْأَمْوَالِ وَ رَغْبَةِ النَّاسِ فِي الرِّبْحِ وَ تَرْكِهِمْ لِلْقَرْضِ وَ الْقَرْضُ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ وَ لِمَا فِي ذَلِكَ مِنَ الْفَسَادِ وَ الظُّلْمِ وَ فَنَاءِ الْأَمْوَال‌»[13]

اگر آدم جاهل بود و تا حال ربا خوار بود، وقتی فهمید که ربا حرام است، گذشته ها جایز است،یعنی آینده ها جایز نیست، یعنی بعد از آنکه فهمید ربا حرام است، به این معنی که بینه قائم شد بر اینکه ربا حرام است، خیلی عذاب عظیمی دارد. چرا؟ چون ما دامی که جاهل است، در واقع یکنوع عذری عند الله دارد، اما حالا که آیات قران را فهمیده و می داند که ربا حرام است و با این وجود ربا خواری کند و باز هم دنبال ربا بروی، این کارش در واقع هتک قران است.

 

بقی هنا شیء

و آن اینکه ما هنوز به آن مطلوب قرانی نرسیدیم، مطلوب قرانی کدام است؟« الربا ظلم»، تا حال این مطلب بیان نشده، قران می گوید ربا ظلم است. چرا؟ «وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ»[14]

از این آیه مبارکه معلوم می شود ربا خوار ظالم است. چرا ظالم است و حال آنکه او به شما پول داده و با تو معامله کرده، یک میلیون داده، یکسال دیگر پولش معطل است ولذا دو برابر می گیرد؟

این جهت تا کنون بیان نشده، حتی در روایات هم فقط در حد اشاره بود، یعنی در کلام حضرت رضا ع نیز در حد اشاره بود چون فرمود: یک درهم در مقابل یک درهم درست است، درهم دیگر باطل است، اما بیان نشده است که چرا باطل است، ولذا بحث جلسه آینده ما متمرکز به این جهت است که اخذ ربا ظلم بر مدین و بدهکار است، ما در این مطلب بیانی داریم، غزالی نیز بیانی دارد، دیگران هم بیان دارد ولذا ما می خواهیم روشن کنیم که ربا خواری یکنوع استثمارار است و ظلم.

بنابراین، بحث جلسه آینده ما در باره اثبات این مطلب است که ربا خواری در حقیقت ظلم است.

 


[1] بقره/سوره2، آیه275.
[2] انبیاء/سوره21، آیه83.
[3] ص/سوره38، آیه41.
[4] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص413.
[5] المیزان، سید محمد حسین طباطبائی، ج2، ص412.
[6] بقره/سوره2، آیه275.
[7] تفسیر قمی، ج1، ص93.
[8] تفسیر صافی، ج1، ص301.
[9] تفسیر عیاشی، ج1، ص152، برقم503.
[10] الکافی، محمد بن یقوب کلینی، ج5، ص146، برقم7.
[11] ا الکافی، ج5، ص146، برقم 8.
[12] والوکس، النقص و الخسر.
[13] عیون اخبار الرضا ع، ج2، ص94، ب33، ح1.
[14] بقره/سوره2، آیه279.