درس خارج فقه آیت الله سبحانی

95/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا سکنی، عمری و رقبی از قبیل تملیک منفعت است یا تملیک انتفاع؟

بحث در مسأله هشتم راجع به این بود که آیا سکنی، عمری و رقبی از قبیل تملیک منفعت است که طرف می‌تواند خودش بنشیند و هکذا می‌تواند اجاره بدهد و می‌تواند به دیگری عاریه بدهد یا تملیک انتفاع است که فقط خودش و خانواده‌اش می‌تواند استفاده کنند، یا اینکه فقط اباحه است، عیناً مثل عاریه می‌ماند و تملیکی در کار نیست؟

دیدگاه استاد سبحانی

از نظر بنده سومی بعید است، وقتی من می‌گویم: آقا سیّد! ‌در این خانه یکسال بنشین که بشود از قبیل رقبی، یا بگویم در این خانه بشنین مادامی زنده هستی یا مادامی که من زنده هستم.

«علی ای حال» سومی خیلی بعید است که از قبیل اباحه باشد و مثل عاریه، یعنی بعید است که مثل عاریه باشد.

بنابراین، یا باید اولی را انتخاب کرد و یا دومی را ، ولی نظر من در اینجا این است که باید قرائن را مطالعه کرد، باید موضوع را مطالعه کرد، اگر کلمه «سکنی» باشد، به نظر من از قبیل انتفاع است و معنایش این است که جناب مالک علاقه دارد که جناب سید در اینجا بنشیند و بهره بگیرد، در حقیقت خودش بنشیند و خانواده‌اش، اما اگر مسأله خانه نیست، بلکه مسأله اسب یا ماشین است، بعید نیست که آنها از قبیل منفعت باشد، فلذا طرف می‌تواند اجاره بدهد و می‌تواند عاریه بدهد.

بنابراین،‌حضرت امام (ره) میزانی را بیان نفرموده، بلکه مسأله را به صورت سه احتمال مطرح نموده،‌ احتمال سوم خیلی بعید است که از قبیل عاریه و اباحه باشد، پس امر دایر است بین احتمال اول و دوم و، اگر از قبیل سکنی باشد، بعید نیست که انتفاع باشد،‌ یعنی علاقه دارد که جناب سید در خانه‌اش ساکن بشود و خانه به سکونت او ( سید) متبرک بشود، یا عالم محل در آن خانه بنشیند تا مردم از وجود او در مسجد استفاده کنند.

اما اگر مسأله اسب،‌ ماشین و امثالش باشد، در آنجا ها بعید نیست که رقبی و عمری از قبیل انتفاع نباشد، بلکه از قبیل تملیک منفعت باشد.

المسألة الثامنة: « هل مقتضی العقود الثلاثة – سکنی، عمری و رقبی -، تملیک سکنی الدّار، فیرجع إلی تملیک المنفعة الخاصّة، فله استیفاؤها مع الإطلاق بأیّ نحو شاء، من نفسه و غیره مطلقاً و لو أجنبیّاً، و له إجارتها و إعارتها، و تورث لو کانت المدّة عمر المالک و مات الساکن دون المالک، أو مقتضاها الالتزام بسکونة الساکن علی أن یکون له الانتفاع و السکنی ، من غیر أن تنتقل إلیه المنافع، و لازمه عند الإطلاق جواز إسکان من جرت العادة بالسکنی معه، کأهله و أولاده و خادمه و خادمته و مرضعة‌ ولده و ضیوفه، بل کذا دوائبه إن کان الموضع معدّاً لمثلها، و لا یجوز أن یُسکن غیرهم إلّا أن یشترط ذلک، أو رضی المالک، و لا یجوز أن یؤجر المسکن و یعیره، و یورث هذا الحقّ بموت الساکن- چون انتفاع قائم با ساکن بود،‌ همین که ساکن مرد، کار تمام می‌شود و شخص دیگر حق انتفاع را ندارد - أو مقتضاها إباحة لازمة، و لازمه کالاحتمال الثانی إلّا فی التوریث- در عمری و رقبی اگر ساکن بمیرد، ارثی می‌شود، چون مدت دارد، ‌مدتش یا یکسال و دو سال است، فرض این است که هنوز سال تمام نشده،‌یا مدتش عمر است، عمرش تمام نشده، در عمری و رقبی، یورث، اما در اینجا لا یورث - فإنّ لازمه عدمه؟ و لعلّ الأوّل أقرب، خصوصاً فی مثل ذلک سکنی الدّار» و کذا فی العمری و الرقبی، و مع ذلک لا تخلو المسألة من إشکال»[1] .

ما عرض کردیم باید بین سکنی و بین عمری و رقبی فرق بگذاریم، یعنی ببینیم که مسأله سکنی است یا چیز دیگر. به بیان دیگر ببینیم که کجا تملیک منفعت است و کجا تملیک انتفاع؟

ثمّ إنّه (قدّس سرّه) استقرب الوجه الأوّل خصوصاً فی مثل سکنی الدّار، و آخیراً قال: « لا تخلو المسألة من إشکال»، و الظاهر أن یقال: إنّه تختلف الحال حسب اختلاف المقامات و القرائن، فتارةً تشهد علی أنّ غرض صاحب المسکن إیصال المنفعة إلیه، و ایجاد التمکّن له، ففی مثل ذلک یکون القول الأوّل هو المتّجه، و أخری تشهد القرائن علی أنّ غرض صاحب البیت هو انتفاع شخص الساکن، لکونه سیّداً عالماً متقیّاً حتی تتبرّک الدّار بسکونه فیها، و فی مثله یتّجه القول الثانی.

خلاصه باید مورد را ببینیم و غرض مالک را بشناسیم، ‌در خانه مسأله، مسأله سکنی است، اما در اسب، ماشین و امثالش مسأله ایجاد منفعت است.

المسألة التاسعة: « کلّ ما صحّ وقفه، صحّ إعماره فی العقار و الحیوان و الأثاث و غیرها، و الظاهر أنّ الرقبی بحکم العمری، فتصحّ فیما یصحّ الوقف، و أمّا السکنی فتختصّ بالساکن»[2] .

حضرت امام در مسأله نهم یک قاعده کلی را بیان می‌کند، البته کلمه « رقبی» در روایات ما نیست،‌اما عمری در روایات ما آمده است، قانون کلّی این است که :«کلّ ما یصحّ‌وقفه،‌یصحّ إعماره». چرا؟ زیرا چندان فرقی با هم ندارند، فرقش این است که آن دائم است و این موقت. جایی که شدیدش (یعنی وقف) جایز شد، خفیفش به طریق اولی جایز خواهد بود.

بنابراین،‌هر کجا که وقف صحیح است، عمری و رقبی نیز صحیح است. چرا؟ جایی که شارع اشد را امضا کرد، اخفش را به طریق اولی امضا می‌کند، به این می‌گویند قیاس اولویت، البته عمری روایت دارد،‌رقبی هم در حقیقت مثل عمری است.

تمّ الکلام فی الحبس و السکنی و أختیها

 

القول فی الصّدقة

پس تا اینجا وقف و حبس را خواندیم و هکذا سکنی، عمری و رقبی را هم مطرح نمودیم، یک بابی باقی مانده بنام باب صدقه، صدقه هم دنباله این بحث است، البته مراد از صدقه در اینجا صدقه مستحبه است نه صدقات واجبه، چون صدقه واجبه همان زکات است، ما فعلاً بحث ما در صدقه مستحبه است، صدقه مستحبه به قدری روایت دارد که مرحوم شیخ حر عاملی چند بابی را به آن اختصاص داده است، ‌من چند روایت را می‌خوانم، چون روایاتش مشکل دارد. لغت دارد،‌ بخاطر لغت می‌خوانم.

 

القول فی الصدقة

قد وردت النصوص الکثیرة علی ندبها و حثّ علیها، خصوصاً فی أوقات مخصوصة، کالجمعة و عرفة و شهر رمضان، و علی طوائف مخصوصه کالجیران، و الأرحام،‌ حتّی ورد فی الخبر ٍ:

1: « وَ لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»[3] .

2: عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَدْفَعُ بِالصَّدَقَةِ الدَّاءَ وَ الدُّبَيْلَةَ وَ الْحَرَقَ وَ الْغَرَقَ وَ الْهَدْمَ وَ الْجُنُونَ وَ عَدَّ ص سَبْعِينَ بَاباً مِنَ السُّوءِ »[4] .

کلمه «الدُّبَيْلَةَ » دو جور معنی شده، گاهی به معنای طاعون است و گاهی به معنای دملی است که در داخل بدن انسان بیرون می‌آید و او را می‌کشد که سرطان باشد.

«الدُّبَيْلَةَ » مصغّرة کالجحینة، الطاعون و الدمل یظهر فی الجوف و یقتل صاحبه.

و قد ورد:«أنّ الافتتاح بها فی الیوم یدفع نحس یومه، و فی اللّیلة یدفع نحسها»،

3: عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: « إِنَّ صَدَقَةَ النَّهَار تَمِيثُ الْخَطِيئَةَ كَمَا يَمِيثُ الْمَاءُ الْمِلْحَ وَ إِنَّ صَدَقَةَ اللَّيْلِ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ »[5] .

4: «و إنّ صدقة الليل تطفئ غضب الرب و تمحو الذنب العظيم، و تهون الحساب، و صدقة النهار تنمي المال، و تزيد في العمر»، و لیس شیء أثقل علی الشیطان من الصّدقة علی المؤمن، و هی تقع فی ید الرّب تبارک و تعالی»

5: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: « لَيْسَ شَيْ‌ءٌ أَثْقَلَ عَلَى الشَّيْطَانِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ هِيَ تَقَعُ فِي يَدِ الرَّبِّ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِي يَدِ الْعَبْدِ»[6] .

6: كَانَ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ع: « يُقَبِّلُ يَدَهُ عِنْدَ الصَّدَقَةِ فَقِيلَ لَهُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّهَا تَقَع‌ فِي يَدِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِي يَدِ السَّائِل‌» و نحوه عن غیره ع،

7: عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ عَنِ الْحَارِثِ عَنْ عَلِيٍّ عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: « كُلُّ مَعْرُوفٍ صَدَقَةٌ إِلَى غَنِيٍّ أَوْ فَقِيرٍ فَتَصَدَّقُوا وَ لَوْ بِشِقِّ التَّمْرَةِ وَ اتَّقُوا النَّارَ وَ لَوْ بِشِقِّ التَّمْرَةِ فَاللَّهُ يُرَبِّيهَا لِصَاحِبِهَا كَمَا يُرَبِّي أَحَدُكُمْ فَلُوَّهُ أَوْ فَصِيلَهُ حَتَّى يُوَفِّيَهُ إِيَّاهَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ حَتَّى يَكُونَ أَعْظَمَ مِنَ الْجَبَلِ الْعَظِيمِ»

کلمه: « فَلُوَّهُ» در این حدیث شریف به بچه اسب می‌گویند، « فَلُوَّهُ» یعنی بچه اسب،. أَوْ «فَصِيلَهُ»، فصیل، به بچه شتر می‌گویند.

البته ما دو رقم صدقه داریم، صدقه واجب، صدقه واجبه همان است که در آیات قرآن آمده که می‌فرماید:

« إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ »[7]

زکاتها مخصوص فقرا و مساکين و کارکناني است که براي (جمع آوري) آن زحمت مي‌کشند، و کساني که براي جلب محبتشان اقدام مي‌شود، و براي (آزادي) بردگان، و (اداي دين) بدهکاران، و در راه (تقويت آيين) خدا، و واماندگان در راه؛ اين، يک فريضه (مهم) الهي است؛ و خداوند دانا و حکيم است!

ولی بحث ما در صدقه واجبه نیست، ولذا مرحوم صاحب وسائل بعد از آنکه زکات را بحث می‌کند،‌ به دنبالش سراغ صدقه مستحب می‌رود، حضرت امام نیز - تبعاً لسیّد الإصفهانی-صدقه مستحبه را اینجا آورده است، و حال آنکه در کتاب «وسائل الشیعه) بعد از کات می‌آورند، ما از اینجا می‌فهمیم که بحث صدقه منحصر به یک زمان نیست و حاکی از آن است که اسلام نه تنها فقط به زندگی اخروی مردم علاقه دارد، بلکه می‌خواهد زندگی دنیوی مردم نیز سر و سامان پیدا کند، فلذا امر به صدقه می‌کند تا فقرا نیز به آب و نانی برسند.

و هذا یدلّ علی أنّ الإسلام ینظّم حیاة‌ الإنسان علی صعیدین – بر دو اساس – صلة بالله سبحانه –پیوند با خدا که نماز، روزه، حج و امثالش است – عن طریق إقامة الفرائض و النوافل و الصیام و الحجّ، و صلة بالمجتمع خصوصاً الطبقة الضعیفة الفقیرة .

 

المسألة الأولی: « هل یعتبر فی الصدقة قصد القربة، و لا یعتبر فیها العقد المشتمل علی الإیجاب و القبول علی الأقوی، بل یکفی المعاطاة، فتتحقّق بکلّ لفظ أو فعل – من إعطاء أو تسلیط – قصد به التملّک مجّاناً مع نیّة القربة، و یشترط فیها الإقباض و القبض»[8]

آیا در صدقه مستحبه، قصد قربت شرط است یا نه؟ همه علما می‌گویند در صدقه مستحبه قصد قربت شرط است. چرا؟ للفرق بین الصدقة و الهبه، هبه جنبه صدقه‌ای ندارد، یعنی صدقه نیست، چون هبه یکنوع جنبه تکریم و تعظیم را دارد، اما در صدقه دلسوزی است، بر خلاف هبه که جنبه تعظیمی و تکریمی دارد ولذا در هبه قصد قربت شرط نیست، اما در صدقه قصد قربت معتبر است.

 


[1] تحریر الوسیلة، روح الله الموسوی الخمینی، ج2، ص89.
[2] تحریر الوسیلة، روح الله الموسوی الخمینی، ج2، ص89.
[3] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌9 ص380، أبواب الصدقة، ب7، ح2، ط آل البیت.
[4] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌9 ص386، أبواب الصدقة، ب9، ح1، ط آل البیت.
[5] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌9 ص393، ابواب زكاة الفطرة، ب12، ح5، ط آل البیت.
[6] وسائل الشيعة، شیخ حر عاملی، ج‌9 ص393، ابواب زكاة الفطرة، ب12، ح5، ط آل البیت.
[7] توبه/سوره9، آیه60.
[8] تحریر الوسیلة، روح الله الموسوی الخمینی، ج2، ص90.