درس خارج فقه آیت الله سبحانی

95/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا دیه زن مسلمان نصف دیه مرد مسلمان است؟

بحث ما در دیه مرأه مسلمه است، در گذشتگان فقط دو نفر از اهل سنت در مسأله مخالفت کرده‌اند، اولی را گفتیم که انسان خاصی بوده است،‌ دومی هم (که ابوبکر أصمّ باشد ) متکلم است و از معتزله، فلذا حق حرف زدن در مسائل فقهی را ندارد، چون رشته تخصصش نیست، اهل سنت،‌ معتزله را جزء اهل سنت نمی‌دانند، فلذا شما نباید عقاید معتزله را به اهل سنت نسبت بدهید، اهل سنت در درجه اول،‌اهل حدیث است، ‌یعنی احمد بن حنبل و پیروان ایشان، حتی آنها هم اشاعره را قبول ندارند و اشاعره را جزء اهل سنت نمی‌شمارند.

البته اشاعره خودش شان را اهل سنت می‌دانند، اما همگی می‌گویند معتزله جزء اهل سنت نیستند، اهل سنت کسی است که نص گرا باشد، خیلی به عقل بها ندهد، اهل حدیث که اصلاً به عقل بها نمی‌دهند،‌ اشاعره هم نیم بندند، اما معتزله مانند امامیه به عقل بهای بیشتری می‌دهند.

بنابراین،‌ مخالفت این دو نفر هیچ ارزشی ندارد، اولی که یک آدم بی تقوی بوده و دین را در واقع یک بازیچه منافعش قرار داده است، دومی (که ابوبکر أصمّ متکلم باشد) رشته تخصصش فقه نیست، پس مسأله اجماعی است، ‌اینکه جناب قرضاوی می‌فرماید: اجماعی در مسأله نیست، معلوم می‌شود که زحمت مطالعه به خودش نداده است.

و المعتزلة یعتمدون علی العقل أکثر مما یعتمدون علی النقل، و لذلک لا یطلق علیهم أهل السنة فی مصطلح أهل الحدیث و الأشاعرة.و أیّ إجماع أعظم و أتقن من اتفاق الفقهاء علی حکم مضی علیه قرون متمادیة لم ینبس فیها أحد ببنت شفة[1] إلا رجلان قد علمت حالهما.

و العجب أن الدکتور فی صدر کلامه یقول: « لا یؤیده إجماع و لا قیاس و لا مصلحة معتبرة». و نقرأ فی آخر الخبر أنّ المعلّق قد کتب: أنّ رأی الدکتور القرضاوی هذا یأتی مخالفاً لآراء الفقهاء أصحاب المذاهب الأربعة الشهیرة، و المذهب الظاهری و الزیدی و المذهب الجعفری و المذهب الاباضی.

آما آنکس که مقاله ایشان (قرضاوی) را در «مجلّة الشریعة» چاپ کرده، در حاشیه و پاورقی حق را به ما داده است.

و لعلّه حاول بذلک إعطاء أهمیة لهذا البحث.

هذا ما یمکن ذکره عن الإجماع، و أما السنّة فنذکر ما روی من طریقهم.

تضافر السنّة علی النّصف

آیا از سنت دلیلی داریم که دیه مرأة نصف است؟ واقعاً روایات در اینجا مورد اتفاق است، البته باید در اینجا در دو مقام بحث کینم، یکی دیة النفس، دیگری هم دیة الأعضاء، چون دیة الأعضاء با دیة النفس فرق می‌کند، فلذا اول دیة النفس را می‌خوانیم، بعداً دیة الأعضاء را بحث می‌کنیم.

1: أخرج البیهقی بسندین فی أحدهمما ضعف دون الآخر، عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله(ص): «دیة المرأة علی النصف من دیة الرجل »[2] [3]

2: أخرج البیهقی بسنده عن مکحول و عطاء قالوا:« أدرکنا الناس علی أنّ دیة المسلم الحرّ علی عهد النبی(ص) مائة من الإبل، فقوّم عمر بن الخطاب تلک الدّیة علی أهل القری [4] ألف دینار أو اثنی عشر ألف درهم، و دیة الحرّة المسلمة إذا کانت من أهل القری خمسمائة دینار أو ستّة آلاف درهم، فإذا کان الذی أصابها من الأعراب فدیتها خمسون من الإبل، و دیة الأعرابیة إذ أصابها الأعرابی خمسون من الإبل، لا یکلّف الأعرابی الذهب و لا الورق (ورق، یعنی نقره)[5] .

3: و أ‌خرج البیهقی عن حمّاد عن إبراهیم، عن علی بن أبی طالب (ع) أنّه قال:‌«عقل المرأة علی النصف من دیة عقل الّرجل فی النفس و فی ما دونها»[6]

و المراد بإبراهیم، هو إبراهیم النخعی ( المتوفی 93 ه ) و هو لم یدرک علی بن أبی طالب، و السند منقطع.

أخرج النسائی و الدار قطنی، و صحّحه ابن خزیمة، عن النبی(ص): (( عقل المرأة مثل عقل الرجل حتی یبلغ الثلث من دیته ))[7] .

التنصیف فی دیة الأعضاء

پس تا کنون دیه نفس هم در مرأة و هم در رجل روشن شد و نیاز به تکرار نیست، باقی مانده دیه اعضا، باید ببینیم که دیه اعضای زن با دیه اعضای مرد فرق دارد یا فرق ندارد؟

در دیه اعضاء، دیه زن و مرد تا ثلث مساوی است، مثلاً اگر کسی یک انگشت مردی یا یک انگشت زنی را قطع کند،‌دیه‌اش ده شتر است، اگر دو انگشت شان را قطع کند، دیه‌اش بیست شتر است، و اگر سه انگشت آنها را قطع کنند،دیه‌اش ‌سی شتر می‌باشد، اگر چهار انگشت زن را قطع کند، دیه‌اش بیست شتر است و حال آنکه اگر چهار انگشت مرد را قطع کنند،‌دیه‌اش چهل شتر است نه بیست شتر، یعنی اگر ثلث تجاوز کرد، دیه اعضای مرد با دیه اعضای زن فرق می‌کند،‌این حدیث هم در کتاب اهل سنت است و هم در کتاب های ما (شیعه)، الآن روایت ابان تغلب را می‌خوانیم که ایشان مفتی مسلمین در مسجد پیغمبر است، یعنی در مسجد پیغمبر اکرم (ص) می‌نشت و فتوا می‌داد، اگر سائل شیعه بود، فتوای امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را برایش می‌گفت، اگر سائل، غیر شیعه بود، فتوای امام او را بیان می‌کرد. همین ابان وقتی این حدیث را شنیده که دیه اعضای مرد و زن تا ثلث مساوی است و اگر از ثلث تجاوز کرد، دیه اعضای زن به نصف دیه اعضای مرد بر می‌گردد، قبولش برای او سخت می‌شود، تا اینکه خدمت امام صادق ع مشرف می‌شود و حضرت هم مسأله را کاملاً برایش توضیح می‌دهد.

هذا فی دیة النفس، و هکذا الکلام فی دیة الأعضاء و الجراحات، إذ اتفق الفقهاء علی أنّ دیة المرأة تساوی دیة الرجل فی الأُروش المقدّرة إلی حدّ خاص، فإذا انتهت إلیه فعلیه النصف، و هذه الضابطة أمر متّفق علیه، غیر أنّ الاختلاف فی الحدّ الذی إذا بلغته الدیة، تکون علی النصف و الضابطة نفسها تؤیّد الکبری الکلیة فی أنّ دیة المرأة، نصف دیة الرجل.

و المشهور أنّ المرأة تعاقل (تساوی) الرجل فی دیة الأعضاء و الجراحات إلی ثلث الدیة، فإذا تجاوزت الثلث رجعت إلی النصف، و ننقل بعض ما روی عن أئمة أهل البیت، ثمّ نُعرِّج إلی ذکر ما روی فی کتب أهل السنة.

1: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: « مَا تَقُولُ فِي رَجُلٍ قَطَعَ إِصْبَعاً مِنْ أَصَابِعِ الْمَرْأَةِ كَمْ فِيهَا قَالَ عَشَرَةٌ مِنَ الْإِبِلِ قُلْتُ قَطَعَ اثْنَتَيْنِ قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ قَطَعَ ثَلَاثاً قَالَ ثَلَاثُونَ قُلْتُ قَطَعَ أَرْبَعاً قَالَ عِشْرُونَ قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ يَقْطَعُ ثَلَاثاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ ثَلَاثُونَ وَ يَقْطَعُ أَرْبَعاً فَيَكُونُ عَلَيْهِ عِشْرُونَ إِنَّ هَذَا كَانَ يَبْلُغُنَا وَ نَحْنُ بِالْعِرَاقِ فَنَبْرَأُ مِمَّنْ قَالَهُ وَ نَقُولُ الَّذِي جَاءَ بِهِ شَيْطَانٌ فَقَالَ مَهْلًا يَا أَبَانُ هَذَا حُكْمُ رَسُولِ اللَّهِ ص- إِنَّ الْمَرْأَةَ تُعَاقِلُ الرَّجُلَ إِلَى ثُلُثِ الدِّيَةِ فَإِذَا بَلَغَتِ الثُّلُثَ رَجَعَتْ إِلَى النِّصْفِ يَا أَبَانُ إِنَّكَ أَخَذْتَنِي بِالْقِيَاسِ وَ السُّنَّةُ إِذَا قِيسَتْ مُحِقَ الدِّين‌»[8] .

معلوم می‌شود که قیاس در عصر امام صادق ع عبارت بوده از تخریج مناط، یعنی با عقل خود محاسبه کنیم و با محاسبه عقلی، مناطات احکام را به دست بیاوریم ولذا جناب ابان بن تغلب هم تخریج مناط کرد و طبق محاسبه او،‌باید دیه چهار انگشت زن هم چهل شتر شود نه بیست شتر.

«علی أی حال» این حدیث دلیل بر این است که در دیه اعضا، زن تا ثلث با مرد مساوی است و با تجاوز از ثلث، دیه اعضای زن، به نصف دیه اعضای مرد بر می‌گردد. بنابراین، اگر پنج انگشت زن را قطع کنند، باید بیست و پنج شتر بدهد و حال آنکه اگر پنج انگشت مرد را ببرند، باید پنجاه شتر بدهند.

و روی عمرو بن شعیب،‌ عن أبیه، عن جدّه: أنّ النّبیّ ص قال: «المرأة له تعاقل الرجل إلی ثلث دیتها»

و قال ربیعة: قلت لسعید بن المسیّب: کم فی إصبع المرأة؟ فقال: عشر، قلت: ففی إصبعین؟ قال: عشرون. قلت: ففی ثلاث؟ قال: ثلاثون، قلت: ففی أربع؟ قال: عشرون. قلت له: لمّا عظمت مصیبتها قلّ عقلها (دیتها)؟! قال: هکذا السنّة.

قوله: « هکذا السنّة » دالّ علی أنّ أراد سنّة النبی(ص) و إجماع الصحابة و التابعین»[9] .

و قد أخرج البیهقی بسند متصل إلی زید بن ثابت أنّه قال: جراحات الرجال و النساء سواء إلی الثلث، و ما زاد فعلی النصف»[10] .

أخرج النسائی و الدار قطنی، و صحّحه ابن خزیمة، عن النبی(ص): «عقل المرأة مثل عقل الرجل حتّی یبلغ الثلث من دیتها»

ما هی المصلحة فی تنصیف الدّیة؟

یکی از اشکالات این است که چرا دیه مرأة و زن، کمتر از دیه مرد می‌باشد؟

ما جواب این اشکال را در گذشته بیان کردیم و گفتیم که دیه در مقابل انسانیت نیست، چون انسانیت هردو یکسان می‌باشد، ارزش در اینجا ارزش اقتصادی است نه ارزش انسانی، مرد نان آور خانواده است، فلذا اگر انگشتان مرد قطع شود، اقتصاد خانواده بیشتر لطمه می‌بیند تا انگشت زن قطع شود و هکذا اگر مرد کشته شود، اقتصاد خانواده بیشتر ضرر می‌بیند تا زن کشته شود.

بنابراین، مسأله، ‌مسأله انسانیت نیست، چون در تراروزی عدل الهی زن و مرد، هردو انسان کاملند و از ارزش یکسان بر خوردارند، اصولاً زندگی مرد تنها ناقص است و هکذا زندگی زن تنها ناقص است،‌ هردو در کنار همدیگر می‌توانند یک زندگی آرام داشته باشند، فلذا هر کدام مکمل دیگری است، در عین حالی که چنین است، نسبت به دیه، دیدگاه اسلام،‌دیدگاه اقتصادی است نه دیدگاه انسانی.

چیزی که باید اضافه کنم این است که در مقام داوری نباید یک گوشته را بگیریم، از بقیه غفلت کنیم، باید مجموع قوانین اسلام در نظر گرفته و آنگاه قضاوت کنیم. در اسلام نقه و مخارج زندگی بر دوش مرد است نه بر عهده زن، و مرد باید به هر شکلی که می‌تواند زندگی خانواده را اداره کند و نفقه زن و بچه را تامین کند، یک چنین زندگی خانوادگی با زندگی خانوادگی که در غرب حاکم است، بسیار فرق می‌کند که فلذا نباید آنجا (زندگی به سبک غربی) را با اینجا (زندگی به سبک اسلامی) قیاس کرد که قیاس مع الفارق است.

 


[1] لم ینبس فیها أحد ببنت شفة، این در لغت عرب یک ضرب المثلی است، ‌ کلمه کلام دختر دوتا لب است، لب اول و لب دوم، بچه‌ای که می‌زاید، بچه‌اش کلام است، کلام در واقع فرزند دوتا لب است، عرب به کسی که در این باره حرف نزده، می‌گویند: لم ینبس فیها أحد ببنت شفة، بنت شفة، ‌همان کلام است، نبس، ینبس، لم ینبس، أی لم یوّلد و لم یظهر فیها، ‌ یعنی کسی تا کنون چنین کلامی را نگفته است، ‌در واقع شفتان پدر و مادرند، فرزند اینها کلام اینهاست، کسی چنین کلامی را نگفته، کتابی است بنام :‌ مجمع الأمثال، مال بیداری است و بیدار هم منطقه‌ای در خراسان است. امثال عرب را در آنجا جمع کرده است.
[2] السنن الکبری، بیهقی، ج8، ص95.
[3] السنن الکبری، بیهقی، ج8، ص166، مساله16302.
[4] قری، جمع قریة است، قریة، ‌به معنای جمع می‌باشد، قری، یعنی شهر، در سوره یوسف به مصر، قریه اطلاق شده است. قری به معنای جمع است، ‌کأنه عرب اجتماع بزرگ را قریه می‌گویند.
[5] سنن النسائی، ج8، ص45، باب عقل المرأة، سنن الدار قطنی، ج3، ص73 برقم 3105، التاج الجامع للأُصول، ج3، ص11، بلوغ المرام برقم 1212.
[6] نفس المصدر.
[7] نفس المصدر.
[8] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج29، ص352، من أبواب دیات الأعضاء، ب44، ح1ط آل البیت.
[9] الخلاف، شیخ طوسی، ج5، ص254 – 256، مسأله 63 .
[10] السنن الکبری، بیهقی، ج8، ص167، مساله16310.