درس خارج فقه آیت الله سبحانی

95/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: ادله منکرین عول

ادله قائلین به عول را خواندیم، الآن ادله منکرین عول را می‌خوانیم، یعنی ادله کسانی را می‌خوانیم که عول را باطل می‌دانند.

قبل از خواندن ادله، لازم است که آقایان فرائض را حفظ کنند، فرائضی که در قرآن کریم آمده، شش سهم است:

1؛‌الثلثان: و هو فرض صنفین: الف؛ البنتان فصاعداً. ب؛ و الأختان الشقیقتان فصاعداً أو من الأب.[1]

ثلثان مال دو نفر است، یکی مال دو دختر، البته به شرط اینکه همراه شان برادر نباشد، دیگری دو خواهر ابوینی یا دو خواهر آبی.

2‌: النصف: و هو فرض أصناف ثلاثة:

الف؛ الزوج مع عدم الولد، ب؛ و البنت المنفردة. ج؛ و الأخت منفردة من الأبوین، أو من الأب.

نصف هم در سه مورد هست، سهم زوج، در صورتی که فرزندی نداشته باشد، بنت واحدة، به شرط اینکه برادر نداشته باشد، اخت واحدة ابوینی یا ابی، به شرط اینکه برادر نداشته باشد.

3:‌الثلث: و هو فرض صنفین:

الف؛ الأمّ مع عدم الولد. ب؛ الاخوان أو الأختان أو أخ و أخت فصاعداً من الأمّ.

ثلث هم مال دو طائفه می‌باشد ، یکی سهم ام است با نبودن فرزند، مادر در صورتی یک سهم از ترکه را می‌برد که میت فرزند نداشته باشد، باقی مانده مال اب است، چون اب در اینجا فریضه ندارد.دیگری مال برادران یا خواهران یا برادر و خواهر مادری است.

4: الربع: و هو فرض صنفین:

الف؛ الزوج مع الولد. ب؛ الزوجة مع عدم الولد.

ربع هم مال دو طائفه است، یکی زوج، در صورتی که زنش بچه داشته باشد، زوجه نیز ربع می‌برد، کی؟ در صورتی که زوج و شوهرش بچه نداشته باشد.

5: السدس: و هو فرض أصناف ثلاثة:

الف؛ الأبوان مع الولد. ب؛ الأمّ مع الحاجب. ج؛ الأخ و الأخت من الأمّ.

سدس، مال سه طائفه است، یکی مال پدر و مادر (ابوان) در صورتی که میت ولد وفرزند داشته باشد. دیگری الأمّ مع الحاجب، جایی که ولد ندارد، مادر باید ثلث ببرد، اما مانع دارد، مانع برادر میت است، یعنی این میت برادر دارد، اگر میت برادر داشته باشد (هرچند میت فرزند ندارد)، این سبب می‌شود که مادر ثلث سابق را نبرد. سومی خواهر و برادر مادری،‌ یعنی کلاله امی هم یک ششم می‌برد.

6: الثمن: و هو فرض صنف واحد، و هو الزوجة مع الولد.

ثمن، مال یک صنف است و آن مال زوجه است در صورتی که میت دارای اولاد باشد.

أدلة القائلین ببطلان العول

1: استلزام العول نسبة الجهل أو العبث إلی الله

کسانی که قائلین به عول هستند، از آنها سوال می‌کنیم آیا این آیات که این فروض را برای ما بیان می‌کند، اطلاق دارد حتی صورتی که ترکه وافی نیست یا اطلاق ندارد؟

اگر بگویید اطلاق دارد، این معنایش این است که خلاق متعال (نعوذ بالله) آگاه از وضع نبوده در حالی که ترکه وافی نیست، آمده فروضی را معین کرده که ترکه وافی به آن فروض نیست، در جایی که هم زوج هست، هم بنت هست و هم پدر و مادر، آیا این آیات اطلاق دارد حتی این صورت را هم می‌گیرد یا فقط تک تک را می‌گیرد، صورت اجتماع را نمی‌گیرد؟ اگر بگویید صورت اجتماع را می‌گیرد، جایی که زوج دارد، بنت هم دارد و پدر و مادر هم دارد، اینجا را هم می‌گیرد، این معنایش این است که قانونگذار آگاه نبوده که این ترکه وافی به این فروض نیست.

اگر بگویید قانونگذار آگاه بوده که این ترکه وافی به این فروض نیست، با این وجود چنین قانونی را وضع کرده، لازم می‌آید که عبث در قانون لازم بیاید.

خلاصه سوال ما این است که آیا این آیات اطلاق دارد حتی جمع را هم شامل است یا اطلاق ندارد؟ اگر بگویید صورت جمع را اطلاق دارد و می‌گیرد، آنوقت احد الإشکالین لازم می‌آید، یا قانونگذار جاهل بوده، یا اینکه یک کار عبث و بدون هدف انجام داده است.

اگر بگویید اطلاق ندارد، این حرف شما خیلی حرف خوب است، پس چرا قائل به عول می‌شوید، قائل به عول باید قائل به اطلاق باشد و بگوید آیات صورت جهل را هم می‌گیرد.

2: استلزام التناقض و الإغراء بالجهل

این دلیل غیر از دلیل اولی است، چون اولی بر اساس یک مسأله اصولی است که: هل للآیات إطلاق بصورة الجمع أم لا؟ اگر بگوید: لها (آیات) اطلاق بصورة الجمع،‌باید بگوییم یا قانونگذار آگاه نبوده، یا شوخی کرده و کار عبث انجام داده و ساحت مقدس خداوند منزه از دوتاست، اما در دلیل دوم، راه ما چیز دیگری است و آن اینکه قائل به عول باید قائل به تناقض باشد، (نعوذ بالله) در جعل قانون تناقضی به وجود آمده، مشکل،‌مشکل تناقض است.

مثال‌

«مات و ترک أبوین و بنتین و زوجاً » ابوین هر کدام شان ثلث ببرند که می‌َشود ثلث، بنتین دارد، بنتین هم باید دو ثلث ببرد، زوج هم باید ربع ببرد، مخرج اینها دوازده است، ‌یعنی عدد دوازده در هر سه شامل است، مراد ما از مخرج این است، عدد دوازده هر سه را شامل است، عدد دوازده هم در ثلث است هم در ثلثان است و هم در ربع است، دوازده ثلثش چهار است، دوثلثش هشت است، ربعش سه است، بنابراین، مخرج اینها دوازده است، اما مخرج این دوازده است، اما دوازده برای اینها وافی نیست، یعنی این سه تا در دواده قابل جمع نیست، تک تک هست، اما جمعش نیست، ناچاریم که سهام را جمع کنیم، ابوین ثلث داشتند، که می‌شود چهار، بنتین هم هشت داشتند، زوج سه تا داشت، که جمعاً‌ پانزده می‌شود، می‌گوییم دوازده این سه تا را دارد، اما جمعش نیست، یعنی دازده نمی‌تواند پاسخگو برای هر سه سهم باشد، ‌هم پاسخگوی ابوین باشد و هم پاسخگوی بنتین و هم زوج، تک تک را پاسخگو است، اما جمعاً پاسخگو نیست، چه می‌کنیم؟ سهام را جمع می‌کنیم، ابوین سهمش چهار بود،‌ بنتان سهمش هشت بود، ‌زوج هم سه بود که جمعاً می‌شود پانزده، پس ناچاریم که این ها جمع کنیم و بالا ببریم و بگوییم جناب ابوین، دوتای تان ثلث ببرید، اما نه از دوازده، بلکه از پانزده، بنتین شما هم دوثلث ببر، اما نه از دواده، بلکه از پانزده، شوهر شما هم ربع را ببر،‌اما نه از دواده، بلکه از پانزده، قهراً تمام سهم اینها کم شدند، ظاهراً می‌گویند پدر و مادر ثلث برد، زوج هم ربع برد، بنتین هم دو ثلث برد، اما یکنوع بازی دادن است، چون باید از دوازده ببرند و حال آنکه در اینجا از پانزده بردند، یعنی مخرج را بالا بردیم، سهم ما کوچک شد، فرق است بین اینکه انسان یک ثلث را از دوازده ببرد (این خیلی بزرگ است) و بین اینکه یک ثلث را از پانزده ببرد (این خیلی کوچک است)، پس ‌اگر این شد، می‌گوییم این تناقض است، چرا؟ از آن طرف به پدر و مادر می‌گوید‌:‌جناب أبوان! سهم شما ثلث است، یعنی ثلث از دوازده، اما در مقام عمل به آنها ثلث از دوازده نمی‌دهید بلکه ثلث را از پانزده می‌دهید و این خودش تناقض است.

عبارت

إنّ القول بالعول یؤدّی إلی التناقض و الإغراء بالجهل، و أمّا التناقض فقط بیّنا عند تفصیل القول بالعول أنّه إذا مات و ترک أبوین و بنتین و زوجاً، و قلنا: إنّ فریضتهم من اثنی عشر، فمعنی ذلک أنّ للأوّلیین أربعة من آثنی عشر، و للثانیتین ثمانیة من اثنی عشر، و للزوج ثلاثة من اثنی عشر، فإذا أعلناها إلی خمسة عشر، فأعطینا الأبوین أربعة من خمسة عشر و للبنتین ثمانیة من خمسة عشر، و للأبوین أربعة من خمسة عشر، فقد دفعنا للأبوین (مکان الثلث) خمساً و ثلثه، و إلی الزوج (مکان الربع ) خمساً، و إلی الابنتین (مکان الثلثین) ثلثاً و خمسا، و ذلک نفس التناقض.

ظاهراً یک چیز گفتیم،‌اما در مقام عمل، به آن گفته خود عمل نکردیم.

و أمّا الإغراء بالجهل، فقد سمّی الله سبحانه،‌الخمسس و ثلثه باسم الثلث، و الخمس باسم الربع، و ثلثاً و خمساً باسم الثلثین.

و یمکن جعل الدلیلن الأول و الثانی،‌دلیلاً واحداً بأن یقال: إذا جعل سبحانه فی المال نصفین و ثلثاً، فإمّا أن یجعلها بلا ضم حلول – مثل العول – إلیه، یلزم کونه سبحانه جاهلاً أو عابثاً، تعالی عن ذلک، و إمّا أن یجعل مع النظر إلی حلول مثل العول، یلزم التناقض بین القول و العمل، و الإغراء مع کونه قبیحاً.

بدون عول، در حقیقت جهل است، با عول هم یکنوع فریب کاری است و هردو برای خداوند متعال مناسب نیست.

3: یلزم تفضیل النساء علی الرجال

دلیل سوم قائلین بر بطلان عول این است که اگر قائل به عول شویم، در بعضی از موارد لازم می‌آید که سهم دختر بیشتر از پسر باشد و حال آنکه از اسلام بعید است که سهم دختر را بیش از پسر قرار بدهد.

در یک صورت باید دختر فرض کنیم، در صورت دیگر پسر فرض کنیم،‌دختر فرض کنیم، ترکه وافی نیست، چون دختر بیشتر خواهد برد، پسر فرض کنیم، ترکه وافی است، اما کمتر می‌برد.

این دو صورت که فرض می‌کنیم، در اولی عول است، اما در دومی عول نیست، در اولی عول است، دختر فرضش بالا می‌رود، در دومی که پسر است، عول نیست، ترکه وافی به فرض است، اما فرض دختر کمتر است.

پس صورت داریم، در صورت اول عول است، اما صورت دوم، عول نیست، اگر دختر باشد، فریضه وافی نیست، اما اگر پسر باشد، فریضه وافی است.

لو قلنا بالعول یلزم تفضیل النساء علی الرجال فی موارد، و من المعلوم أنّه یخالف روح الشریعة الإسلامیة، و لنذکر نموذجاً.

إذا ماتت المرأة عن زوج و أبوین و بنتاً- زوج ربع می‌برد، ابوین ثلث می‌برد ، بنت هم نصف می‌برد - فالترکة لا تتسع لربع و ثلث و نصف- ناچاریم که قائل به عول بشویم- فلو قلنا بالعول ارتفعت السهام إلی 13 سهماً، فللبنت منها 6، و للأبوین منها 4، و للزوج منها 3، فهذه صورة المسألة:

مخرج دوازده است، دوازده هم ربع دارد، هم ثلث دارد و هم نصف، زوج باید از همسر خود ربع ببرد، ربع دوازده، می‌شود: سه تا، ابوین هم باید دوتای شان ثلث ببرند که می‌شود چهار تا، بنت هم باید نصف ببرد که شش می‌شود، دوازده در اینجا کافی نیست، وحدت هست، ‌تک تک وافی است، اما وقتی جمع می‌کنیم وافی نیست، اگر جمع کنیم می‌شود:13، فلذا ناچاریم که مخرج را بالا ببریم، یعنی مخرج را سیزده قرار بدهیم، دوازد برای تک تک وافی است، اما اگر بخواهیم جمع کنیم وافی نیست، اما برای جمع وافی نیست، حالا که سیزده شد، ما باید به دختر شش بدهیم از سیزده، بنابراین، دختر در اینجا شش سهم از سیزده برد، در این مثال دختر شش سهم از سیزده سهم برد.

و لو عکست القضیة، یعنی اگر بجای دختر، پسر داشته باشیم، عول لازم نمی‌آید، اما سهم پسر کمتر خواهد بود.

 


[1] سلسلة المسائل الفقهية، الشیخ جعفر السبحانی، ج21، ص30.