درس خارج فقه آیت الله سبحانی

95/01/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله قائلین به بطلان تعصیب

بحث ما در ادله کسانی است که تعصیب را باطل می‌دانند، البته ادله‌ای که ما اقامه می‌کنیم ، باید ادله ای باشد که هردو طرف آن را بپذیرند، فلذا اگر ما روایات اهل بیت ع را بخوانیم، آنها (اهل سنت) می‌گویند ما اهل بیت را قبول داریم، ولی این روایات مال آنها نیست، از این رو، ما باید روایاتی را بخوانیم که آنها هم قبول دارند، روایت اول، روایت سعد بن وقاص بود.

2: روی البیهقی عن سوید بن غفلة فی ابنة و امرأة رسول الله و مولی قال: «کان علیّ (ع) یعطی الابنة النصف و المرأة الثمن و یردّ ما بقی علی الابنة»[1] .

بیهقی کتابی دارد بنام:« السنن الکبری»، یا« السنن البیهقی» که هفت جلد است و این کتاب مفصل ترین کتابی است که همه روایات اهل سنت در آن جمع شده است، البته همه‌اش روایت نیست، هشتاد در صدش قول صحابه و تابعین است، ده درصد دیگر احادیث پیغمبر اکرم ص است، ولی‌ می‌دانید که آنها قول صحابی را معتبر می‌دانند، بشرط اینکه ثابت نشود که مال خودش است.

مردی مرده که دختری دارد و زنی دارد و مولا هم دارد، مولا در اینجا به معنای غلام یا به معنای سید نیست، ولاء داشته،‌یا ولاء عتق داشته یا ولاء جریرة، آقایان در کتاب ارث خوانده‌اند که اگر کسی وارث سببی و نسبی ندارد، نوبت به ولاء می‌رسد، ولاء العتق، اگر کسی را که انسان آ‌زاد کرده بمیرد، ارثش به معتق و آزاد کننده می‌رسد، یا ولاء جریرة، حضرت در اینجا مال را بین دختر و زن قسمت کرد، نصف را به دختر داد و ثمن را هم به زن داد، بقیه را هم به دختر داد، ولی هرگز نفرمود که اینها هردو ذو الفرض هستند، بقیه را به دیگران بدهیم، آقایان اهل سنت می‌گویند اگر وارث ذو الفرض است، به او رد نمی‌شود، بلکه به بالاتر رد می‌شود، با اینکه هردو ذو الفرض بودند، یعنی دختر ذو الفرض بود و هم امرأه، دختر سهمش نصف بود و مرأة ثمن، ولی حضرت بقیه را به دختر داد و چیزی به ولاء نداد.

3: روی من ترک مالاً فلأهله[2] .

یعنی به اولادش می‌رسد.

4: و ربما یستدل بما روی عن وائلة بن الأسقع، قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «‌المرأة تحوز (جمع می‌کند، حاز یحوز) ثلاث مواریث، عتیقها و لقیطها و ولدها الّذی تلاعن علیه»[3] . [4]

اگر زنی، غلامی را که آزاد کرده بمیرد،‌در صورتی که آن غلام وارثی نداشته باشد، ارثش به مرأه معتقة (آزاد کننده) می‌رسد،(و لقطیها) دختر یا پسری را پیدا کرده و آنها را پرورش داده و بزرگ کرده، اگر این دختر یا پسر بمیرد، ارثش به این زن می‌رسد (و ولدها الذی تلاعن علیه) این زن یک بچه‌ای دارد، شوهرش می‌گوید این بچه مال من نیست، زن و شوهر با همدیگر ملاعنه می‌کنند، پدر از این بچه ارث نمی‌برد. چرا؟ چون او را از خودش نفی کرد، پس ارثش به مادر می‌رسد و حال آنکه به عصبه ها نمی‌رسد.

البته استدلال با این روایت یک مشکل دارد و آن اینکه در اینجا عصبه وجود ندارد، چرا؟ چون وقتی ملاعنه کرد، رابطه این بچه با تمام بستگان مرد قطع می‌شود، اگر حضرت در اینجا همه را به زن می‌دهد، چون عصبه وجود ندارد، ملاعنه رابطه بچه را با پدر، عمو و سایر بستگان پدر قطع می‌کند.

وجه الاستدلال: أنّ سهم الأمّ هو السدس أو الثلث و قد حکم علی الفاضل عن الترکة بالردّ علیها دون العصبة، إلّا أن یقال: إنّ عدم الردّ لعدم العصبة (بحکم اللعان) فلا یصحّ الاستدلال به علی ما إذا کانت هناک عصبة.

دلیل پنجم بر بطلان عصبه

دلیل پنجم این است که اگر ما قائل به عصبه بشویم، یک تالی فاسد دارد، تالی فاسدش این است که وارث در یک صورت ارث ببرد، اگر وارث دیگر باشد، اما اگر وارث دیگر نباشد، این ارث نبرد،‌و این خیلی عجیب و غریب است که شرع مقدس بگوید تو ارث می‌بری، اگر وارث دیگر باشد و اگر وارث دیگر نباشد، تو ارث نمی‌بری. خب! اگر این آدم وارث است، باید ارث ببرد خواه وارث دیگر باشد و خواه وارث دیگر نباشد، اما علی القول بالعصبة یلزم هذا الفساد، لازم می‌آید که یک وارث چشمش به دیگری باشد، ببیند که اگر وارث دیگر هست، این هم ارث ببرد و اگر وارث دیگر نیست،‌این ارث نبرد، البته ممکن است وارث دیگر مانع باشد،‌چون هر طبقه‌ متقدم مانع از طبقه متاخر است، اما ما تا کنون نشنیده‌ایم که وارث،‌مسبب ارث باشد، مانع ارث می‌شود، اما مسبب ارث نمی‌شود، روی قول عصبه، لازم می‌آید که یک وارث،‌ وارثیتش موقوف بر وارث بودن دیگری باشد، اگر وارث دیگری هست، این ارث می‌برد و اگر وارث دیگر نیست، این هم ارث نمی‌برد.

مثال

فرض کنید مردی مرده، دوتا دختر دارد، ‌دوتا دختر ثلثان می‌برند،بعداً هم یک دختری دارد، که نوه پسری است، ابنتین، و ابنة ابن، نوه هست، نوه پسری هم است،‌اما دختر است، این مرد مرده، دوتا دختر دارد، یک نوه دختر از پسرش دارد، یک عمو هم دارد، قائلین به عصبه می‌گویند دوتا دختر دوتا ثلث را می‌برند، یک ثلث را هم به عمو می‌دهیم، چرا؟ چون وارث دیگر ابنة است، بنا شد که عصبه بالنفس مقدم باشد بر عصبه بالغیر، عمو عصبه بالنفس است، ‌اما نوه دختر از پسر، این عصبه بالغیر است و عصبه بالنفس مقدم است بر عصبه بالغیر.

پس نوه در اینجا محروم شد،‌چون عصبه بالنفس مقدم بر عصبه بالغیر شد، اگر نوه پسری که دختر است، برادر داشته باشد، یعنی این میت از پسرش دوتا نوه داشته باشد که یکی دختر است و دیگری پسر، اینجا پسر مقدم بر عمو است. چرا؟ چون طبقه‌اش مقدم بر عمو می‌باشد، هردو عصبه بالنفس هستند، یعنی این نوه (پسر) عصبه بالنفس است و هم عمو عصبه بالنفس است، آقایان می‌گویند وقتی که نوه انسان پسر شد، مقدم بر عمو است و ارث برد،‌نمی‌شود که خواهرش ارث نبرد.چرا؟ «يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ»[5] . چطور می‌شود که نوه من که پسر است ارث ببرد، اما نوه دیگر من که دختر است و این دوتا خواهر و برادر هستند ارث نبرد، همه اهل سنت می‌گویند اگر یک نوه پسری دارد، او که ارث می‌برد، در سایه او خواهرش هم ارث می‌برد، از طریق این برادر به میت راه پیدا می‌کند.تالی فاسد روشن شد، آن کدام است؟ اگر این نوه پسری که دختر است، برادر نداشته باشد، به عمو می‌رسد، اما اگر برادر داشته باشد، هردو ارث می‌برند، ما تا کنون نشنیده‌ایم که یک وارث، وارث بودنش معلق باشد، اگر توی دختر، برادر داری ارث می‌بری و اگر برادر نداری،‌ارث نمی‌بری، این تالی فاسد مال عصبه هست.

الخامس: أنّ القول بالتعصیب یقتضی کون توریث الوارث مشروطاً بوجود وارث آخر و هو مخالف لما علم الاتفاق علیه، لأنّه إما أن یتساوی الوارث الآخر فیرثان، و إلا فیمنع و ذلک فی المثال الآتی:

إذا خلف المیت بنتین، و ابنة ابن ، و عم فبما أنّ العم من العصبة بالنفس و الابنة عصبة بالغیر یردّ الفاضل إلی العم. و لا شیء لبنت الابن. ولکنّه لو کان معها أخ، أی ابن الابن، فهی تتعصّب – به وسیله این پسر، عصبه می‌شود - و بما أنه أولی ذکر بالمیت یکون مقدماً علی العم و یکون الفاضل بینهما أثلاثاً، للاجماع علی المشارکة، لقوله سبحانه: «يوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيينِ»، و هذا هو ما قلناه من أنه یلزم أن یکون توریث الابنة مشروطاً بالأخ و إلا فیرث العم.

قال الخرقی فی متن المغنی:« فإن کنّ بنات ، و بنات ابن ، فللبنات الثلثان و لیس لبنات الابن شیء، إلا أن یکون معهنّ ذکر فیعصبهنّ فیما بقی للذکر مثل حظّ الأنثیین».

و قال ابن قامة: « فإن کان مع بنات الابن، ابن فی درجتهنّ کأخیهن أو ابن عمهنّ ، أو أنزل منهن کابن أخیهنّ أو ابن ابن عمهنّ أو ابن ابن ابن عمهنّ ، عصبهنّ فی الباقی فجعل بینهم للذکر مثل حظ الأنثیین»[6] .

دلیل ششم بر بطلان عصبه

دلیل ششم روایات شیعه است، البته روایات شیعه برای روشن شدن مطلب است و الا خصم را قانع نمی‌کند مگر اینکه ثابت بشود که این روایت از ائمه اهل بیت ع است،‌همه اهل سنت می‌گویند ائمه اثنا عشر (ع) مورد قبول ماست و از نظر ما محترم هستند، حتی ابن حبّان که یک عالم رجالی است و در سال:385،در طوس فوت کرده،‌او می‌گوید من هر وقت مشکلی پیدا کنم، برای حل مشکلم به زیارت امام رضا (ع) می‌روم و دو رکعت نماز می‌خوانم و توسل می‌کنم، مشکل من حل می‌شود. منتها می‌گویند معلوم نیست که این روایات مال آنها باشد.[7] .

السادس: لقد تضافرت الروایات عن أئمة أهل بیت ع أنّ الفاضل عن الفروض للأقرب، و هی متضافرة لو لم نقل أنّها متواترة و لعل الشهید الثانی لم یتفحصّ فی أبواب الارث فقال: یرجع الإمامیة إلی خبر واحد [8] ، و یظهر من الروایات أنّه کان مکتوباً فی کتاب الفرائض لعلیّ (ع).

امیر المؤمنان (ع) چند تا کتاب دارد که یکی از آنها کتاب المواریث است، از پیغمبر اکرم (ص) مواریث را نوشته است، این کتاب نزد امام باقر و امام صادق (ع) بوده، گاهی از اوقات که زیدی ها خدمت امام باقر و امام صادق ع می‌آمدند و سخنان آن حضرات را قبول نمی‌کردند، حضرت باقر و صادق ع آن کتاب را نشان می‌دادند، کتاب دیگر حضرت ع کتاب الفرائض است.

1: عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: « سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع عَنْ رَجُلٍ تَرَكَ أُمَّهُ وَ أَخَاهُ قَالَ يَا شَيْخُ تُرِيدُ عَلَى الْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ كَانَ عَلِيٌّ ع يُعْطِي الْمَالَ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ قَالَ قُلْتُ: فَالْأَخُ لَا يَرِثُ شَيْئاً قَالَ قَدْ أَخْبَرْتُكَ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يُعْطِي الْمَالَ الْأَقْرَبَ فَالْأَقْرَبَ»[9] .

2: عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع: « فِي رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ وَ أُخْتَهُ لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ فَقَالَ الْمَالُ لِلِابْنَةِ وَ لَيْسَ لِلْأُخْتِ مِنَ الْأَبِ وَ الْأُمِّ شَيْ‌ءٌ »[10] .

3: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خِرَاشٍ الْمُقْرِي أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع: « عَنْ رَجُلٍ مَاتَ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ وَ أَخَاهُ فَقَالَ الْمَالُ لِلِابْنَةِ»[11] .

4: عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « قُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مَاتَ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ وَ عَمَّهُ فَقَالَ الْمَالُ لِلِابْنَةِ وَ لَيْسَ لِلْعَمِّ شَيْ‌ءٌ أَوْ قَالَ لَيْسَ لِلْعَمِّ مَعَ الِابْنَةِ شَيْ‌ءٌ»[12] .

5: و یظهر من مناظرة الرشید مع الإمام أبی الحسن الأول: وَ فِي عُيُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ هَانِي بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِيهِ رَفَعَهُ أَنَّ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع: « دَخَلَ عَلَى الرَّشِيدِ- فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ إِلَى أَنْ قَالَ لِمَ فُضِّلْتُمْ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ وَاحِدٌ (وَ نَحْنُ وُلْدُ) الْعَبَّاسِ- وَ أَنْتُمْ وُلْدُ أَبِي طَالِبٍ- وَ هُمَا عَمَّا رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَرَابَتُهُمَا مِنْهُ سَوَاءٌ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع نَحْنُ أَقْرَبُ لِأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ وَ أَبَا طَالِبٍ لِأَبٍ وَ أُمٍّ فَأَبُوكُمُ الْعَبَّاسُ لَيْسَ هُوَ مِنْ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ- وَ لَا مِنْ أُمِّ أَبِي طَالِبٍ- قَالَ فَلِمَ ادَّعَيْتُمْ أَنَّكُمْ وَرِثْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص- وَ الْعَمُّ يَحْجُبُ ابْنَ الْعَمِّ وَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص- وَ قَدْ تُوُفِّيَ أَبُو طَالِبٍ قَبْلَهُ وَ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ حَيٌّ إِلَى أَنْ قَالَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع فَآمِنِّي قَالَ قَدْ آمَنْتُكَ «5» فَقَالَ إِنَّ فِي قَوْلِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع- أَنَّهُ لَيْسَ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ ذَكَراً كَانَ أَوْ أُنْثَى لِأَحَدٍ سَهْمٌ إِلَّا لِلْأَبَوَيْنِ وَ الزَّوْجِ وَ الزَّوْجَةِ وَ لَمْ يَثْبُتْ لِلْعَمِّ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ مِيرَاثٌ وَ لَمْ يَنْطِقْ بِهِ الْكِتَابُ- إِلَّا أَنَّ تَيْماً وَ عَدِيّاً وَ بَنِي أُمَيَّةَ قَالُوا الْعَمُّ وَالِدٌ رَأْياً مِنْهُمْ بِلَا حَقِيقَةٍ وَ لَا أَثَرٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَى أَنْ قَالَ إِنَّ النَّبِيَّ ص لَمْ يُوَرِّثْ مَنْ لَمْ يُهَاجِرْ وَ لَا أَثْبَتَ لَهُ وَلَايَةً حَتَّى يُهَاجِرَ فَقَالَ مَا حُجَّتُكَ فِيهِ فَقَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا - وَ إِنَّ عَمِّيَ الْعَبَّاسَ لَمْ يُهَاجِر»[13] .

در مناظره‌ای که بین هارون الرشید و امام کاظم علیه السلام اتفاق افتاده، هارون الرشید به امام می‌گوید شما اولاد زهرا وعلی (ع) هستید، چرا خود را بر ما مقدم می‌دارید و حال آنکه ما و شما از نظر نسب یکی هستیم. چطور؟ چون همه ما به رسول الله ص می‌رسیم، ما اولاد عباس هستیم که عموی پیغمبر اکرم ص است، شما اولاد علی ع هستید که علی ع هم ابن عم پیغمبر ص می‌باشد و عمو مقدم بر ابن عم است. ما بنی عباس فرزندان عمو هستیم و شما فرزندان پسر عمو می‌باشید و فرزندان عمو مقدم بر فرزندان پسر عمو هستند، فلذا نباید شما بر ما مقدم باشید و گردن فرازی کنید؟ امام کاظم ع می‌فرماید: اگر من واقع را بگویم در امان هستم؟ هارون الرشید گفت: شما در امان هستید و حقیقت را بیان کنید، حضرت فرمود پیغمبر اکرم ص رحلت نمود و حال آنکه یک دختر بیشتر نداشت، علیّ‌ ( ع) فرمود اگر کسی بچه صلبی دارد، میراث او به همان بچه صلبی می‌رسد، یعنی به عمو چیزی نمی‌رسد، پس میراث پیغمبر اکرم ص دربست و بتمامه و کماله در اختیار حضرت زهراست، با وجود فرزند صلبی،‌نوبت به عمو نمی‌رسد، اما چه کنیم که بعد از رحلت رسول خدا ص، تیم (ابوبکر) و عدی (عمر) و بنی امیه جمع شدند و این قانون را بهم زدند، عمو را شریک حضرت زهرا (سلام الله علیها) کردند و حال آ‌نکه پیغمبر اکرم ص که از دنیا رفت، با وجود ولد صلبی، نوبت به عمو نمی‌رسد، اگر می‌بینید که عمو را هم شریک کردند،‌ریشه این کار می‌رسد به طائفه تیم و عدی و بنی امیه که عمو را مقدم کردند تا از موقعیت زهرا بکاهند و بگویند در کنار زهرا (سلام الله علیها) عمو هم هست، قطعاً از موقعیت علی بن ابی طالب (ع) هم کاسته می‌شود، از این روایت استفاده می‌شود که مسأله عصبه یک حرف سیاسی بوده است.

6: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ حُسَيْنٍ الرَّزَّازِ قَالَ: « أَمَرْتُ مَنْ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَالُ لِمَنْ هُوَ لِلْأَقْرَبِ أَوِ الْعَصَبَةِ فَقَالَ الْمَالُ لِلْأَقْرَبِ وَ الْعَصَبَةُ فِي فِيهِ التُّرَاب‌»[14]

7: مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « اخْتَلَفَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع وَ عُثْمَانُ- فِي الرَّجُلِ يَمُوتُ وَ لَيْسَ لَهُ عَصَبَةٌ يَرِثُونَهُ وَ لَهُ ذُو قَرَابَةٍ لَا يَرِثُونَهُ لَيْسَ لَهُ سَهْمٌ مَفْرُوضٌ فَقَالَ عَلِيٌّ ع مِيرَاثُهُ لِذَوِي قَرَابَتِهِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‌ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ - وَ قَالَ عُثْمَانُ أَجْعَلُ مَالَهُ فِي بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ »[15] .

 


[1] السنن الکبری، بیهقی، ج6، 242، باب المیراث بالولاء.
[2] صحیح بخاری، ج8، ص150، کتاب الفرائض، باب قول النبی من ترک مالا فلأهله.
[3] المسند، ج3، ص49، .
[4] سنن ابن ماجه، ج2، ص916، باب ما تحوزه المرأة ثلاث مواریث.
[5] نساء/سوره4، آیه11.
[6] المغنی، ابن قدامه، ج6، ص271.
[7] ابن حبان در بُست ( شهری قدیمی در جنوب شرقی افغانستان کنونی ) از ابو احمد اسحاق ابن ابراهیم و ابوالحسن محمد بن عبدالله بن جنید ( یاقوت، بلدان، ص613 ) و دیگران مقدمات علوم را فرا گرفت و سپس برای تکمیل دانش خود در 300 ق/ 913 م به نیشابور رفت ( قفطی علی، انباء الرواة، ج3، ص122، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1382 ق/ 1955 م.) و این، سرآغاز سفر های علمی وی بوده است. ( ذهبی محمد، میزان الاعتدال، ج3، ص506، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382 ق/ 1962 م.).
[8] المسائلک، شهید ثانی، کتاب الفرائض عند شرح قول المحقق: و لا یثبت المیراث عندنا بالتعصیب.
[9] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص105، من أبواب میراث الأبوین، ب5، ح6، ط آل البیت.
[10] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص103، من أبواب میراث الأبوین، ب5، ح1، ط آل البیت.
[11] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص104، من أبواب میراث الأبوین، ب5، ح2، ط آل البیت.
[12] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص104، من أبواب میراث الأبوین، ب5، ح3، ط آل البیت.
[13] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص108، من أبواب میراث الأبوین، ب5، ح14، ط آل البیت.
[14] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص85، من أبواب موجبات الإرث، ب8، ح1، ط آل البیت.
[15] وسائل الشیعه، ‌ شیخ حر عاملی، ج26، ص88، من أبواب موجبات الإرث، ب8، ح9، ط آل البیت.