درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/11/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: منجّزات مریض

بحث ما در باره نظریه اهل سنت است، آنها (اهل سنت) اتفاق نظر دارند بر اینکه اگر مریضی در حال مرض عمل تنجیزی انجام دهد و محاباتی باشد، این حتماً از ثلث است، فقط ظاهریه را استثنا کرده‌اند و ظاهریه منقرض شده‌اند و الآن وجود خارجی ندارند.

اینها برای خود شان دوتا دلیل اقامه‌ کرده‌اند.

1؛ روایت أبوهریرة

دلیل اول شان روایتی است که از ابوهریره نقل می‌کنند که چندان دلیل روشن نیست، دلیل دیگر شان روایت عمران بن حصین نقل است که قابل بحث می‌باشد، آنها با این دو روایت استدلال می‌کنند بر اینکه منجّزات مریض حتماً از ثلث است نه از اصل.

الف:‌ روی أبوهریرة قال: قال رسول الله ص : « إنّ الله تصدّق علیکم عند وفاتکم بثلث أموالکم زیادة لکم فی أعمالکم» و رواه ابن ماجه.

و هذا یدلّ بمفهومه علی أنّه لیس له أکثر من الثلث.

این روایت از طریق ما هم نقل شده است، یعنی ابوهریره که نقل کرده، از طریق ائمه اهل بیت ع هم این روایت نقل شده است، ولی آیا این روایت منجّزات را می گوید یا وصیت را؟ « تصدّق علیکم» مادامی که من زنده هستم، خودم تصدق می دهم، بعد از مردنم، صدقه دادن با من نیست، با وصیتی که می‌کنم، وصی از طرف من تصدق می‌دهد، بنابراین، این حدیث مناسب با وصیت است و ربطی به منجّزات مریض ندارد، ‌چون اگر منجّز باشد، در حال حیات آن را انجام می‌دهد.

خلاصه این حدیث مربوط به باب وصیت است نه مربوط به منجّزات مریض، یعنی وصیت می‌کند که فلان مقدار را بعد از وفاتش صدقه بدهند، وصیت هم به مقدار ثلث نافذ است نه بیش از ثلث.

پس دلالت این روایت دچار مشکل شد. چرا؟ به خاطر اینکه این روایت ناظر به وصیت است نه ناظر به منجّزات مریض.

2؛ روایت بن عمران بن حصین

ب: و روی عمران بن حصین أنّ رجلاً من الأنصار أعتق ستّة أعبد له فی مرضه لا مال له غیرهم فاستدعاهم رسول الله ص فجزّأهم ثلاثة أجزاء و أقرع بینهم، فأعتق اثنین و أرقّ أربعة»،‌ وإذا لم ینفذ العتق مع سرایته فغیره أولی، و لأنّ هذه الحال الظاهر منها الموت فکانت عطیة فیها فی حقّ ورثته لا تتجاوز الثلث کالوصیّة»[1] .

کلمه «أعبد» جمع عبد است و عبد چنانچه ملا جلال الدین سیوطی گفته در حدود هیجده جمع دارد و ایشان آنها را به نظم در آورده است.

جایی که در عتق راضی نیست که بیش از ثلث باشد، به طریق اولی در غیر عتق هم بیش از ثلث نافذ نیست. چرا؟ إذ بناء العتق علی السرایة، اگر کسی بخشی از غلامش را آزاد کرد، ناچار است که بقیه را هم آزاد کند. می‌گویند عتق سرایت می‌کند،‌ ولی پیغمبر اکرم ص در اینجا جلوی سرایت را گرفت،‌ چهار تا را آزاد کرد، شش تای دیگر را فرمود در رقیت باقی بماند.

و فی الموسوعة‌الفقهیة الکویتیة: «إنّ المریض مرض الموت تحجر علیه تبرّعاته فیما زاد عن ثلث ترکته، لحقّ ورثته و ذلک حیث لا دین، و إذا تبرّع بما زاد عن الثلث کان له حکم الوصیّة إذا مات»[2]

أقول: و أمّا الحدیث الأوّل (حدیث ابو هریره) فقد ورد عن طرقنا أیضاً، ‌و لکن التصدّق یناسب الوصیّة حیث إنّه مادام حیّاً، فالمال له، لا یحتاج فی تصرّفه إلی أن یتصدّق علیه أحد، و إنّما یحتاج إلیه بعد الموت الّذی انتقل المال إلی وارثه فتصدّق علیه سبحانه تعالی أن جعله فی متناوله حیث إنّه یستفید منه لما بعد الموت.

قول الموت که خودش تصدّق می‌دهد فلذا کار به خدا ندارد، تصدّق بعد الموت کار خداست، که گفته جناب مریض ثلث مالت در اختیار خودت می‌باشد، شما می‌توانید وصیت کنید تا در باره تو صدقه بدهند، بنابراین، پای خدا را به میان بکشیم، مسأله روشن تر است،‌تا حی و زنده هستم خودم تصدّق می‌دهم، احتیاج به جعل الهی نیست، چون خودم اختیار دارم، اما بعد الموت، دست من کوتاه و خرما بر نخیل، اینجا جعل الهی به داد من رسیده، قانون خدا به داد من رسیده، ‌اگر قانون خدا نبود، بعد از من دست من خالی بود، پس مادامی که حی و زنده‌ هستم، نیازی به جعل الهی نیست. چون زنده‌ هستم، بعد از موت هم جعل الهی که همان وصیت باشد به داد من رسید.

و أمّا الحدیث الثانی: فقد رواه أبو داود فی سننه عن عمران بن حصین قائلاً:« إنّ رجلاً من الأنصار أعتق ستّة أعبد له عند موته، و لم یکن له مال غیرهم، فبلغ ذلک النّبیّ ص فأقرع بینهم، فأعتق اثنین و أرقّ أربعة»[3] ،‌ ‌و الوارد فیها قوله: «عند موته» مع أنّ المنقول فی المغنی: «فی مرضه».

در مغنی ابن قدامه،‌کلمه «عند موته» آمده بود و این کتاب، یک کتاب فقهی است، ‌اما سنن ابو داود، کتاب حدیثی است در آن بجای «عند موته»، کلمه «فی مرضه» آمده است. مگر اینکه کسی بگوید این دو نقل با همدیگر متعارض نیستند، چون غالباً موت انسان هماهنگ با مرض است، کمتر اتفاق می‌افتد که انسان بدون مرض بمیرد (مثلاً یکدفعه ایستد قبلی پیدا کند).بنابراین،‌کلمه موت با کلمه مرض با همدیگر هماهنگ‌اند.

و نقله أحمد فی حدیث مسنده عن عمران قال: « إنّ رجلاً أعتق ستّة أعبد له فأقرع رسول الله ص بینهم فأعتق اثنین و أرق أربعة»[4] .

و الظاهر سقوط أحد اللفظین: «فی مرضه) أو (عند موته)

در این حدیث نه کلمه (عند موته) آمده و نه (فی مرضه)،‌معلوم شود که از قلمش افتاده است.

و رواه الترمذی فی سننه و قال: «إنّ رجلاً من الأنصار أعتق ستّة أعبد له عند موته ولم یکن له مال غیرهم، فبلغ ذلک النبیّ ص فقال له قولاً شدیداً، ثمّ دعاهم فجزّأهم ثمّ أقرع بینهم، فأعتق اثنین و أرق أربعة»[5] . « ترمذ» شهری است در کشور ازبکستان.

فلو رجع الضمیر فی قوله: «فقال له قولاً شدیداً» إلی الرجل فقد أقرع النبیّ ص حال حیاة الرّجل، فإذا کان حکمه کذلک فی حال حیاته، فأولی أن یکون کذلک بعد مماته.

و رواه البیهقی فی سننه باسناده المتصل إلی عمران بن حصین قال: « إنّ رجلاً أعتق ستّة أعبد عند موته لم یکن له مال غیرهم، إلی أخر النصّ المارّ ذکره عن سنن الترمذی» و هذا یدلّ علی أنّ الصحیح «عند موته» لا «فی مرضه» و قد عبّر ابن قدامة باللازم الغالب للموت، أعنی: المرض.

المناقشة فی سند الحدیث و دلالته

حضرت آیت الله بروجردی تا حدی، فقهش فقه مقارن بود، ایشان این روایت را در مجلس درس خود نقل کردند، اما در سند روایت مناقشه کردند و فرمودند بالفرض ما قبول کنیم که قبل از عمران بن حصین، بقیه آدم‌های درستی هستند، ولی در شخص عمران بن حصین من بحث دارم، چرا؟ لأنّه کان معرضاً عن علیّ ع ابن أبی طالب، یعنی ایشان از حضرت علیّ ع معرض بود،‌ایشان (آیت الله بروجردی) این مسأله را می‌گفت و این روایت را از حجیت می‌انداخت.‌

و قد ناقش سیّدنا مشایخنا المحقّق البروجردی فی سند الحدیث قائلاً بأنّا: لو أغمضنا النظر عمّن یروی عن عمران بن حصین، لکنّ عمران کان ممّن قیل إنّه آمن برسول الله ص فی السنّة الّتی وقع فتح خبیر فیها، و طالت حیاته إلی زمان الخلافة الظاهریة لأمیر المؤمنین ع و تخلّف عنه و لم یحضر معه حرب صفّین و احتاط بخیاله الفاسد وقعد عن متابعة ولیّ الله الأعظم، فکیف یکون الإعتماد علی نقل مثل هذا الشخص»[6] .

گفتار استاد سبحانی

البته مقام حضرت آقا (آیت الله بروجردی)مقام بسیار بالاست و اطلاعات ایشان هم خیلی وسیع بود، ولی مطالعاتی که من نسبت به عمران بن حصین دارم، هر چند در صفین حضرت علیّ ع را همراهی نکرده،‌ولی در خیلی از جاها از امیر المؤمنان ع طرفداری کرده از جمله:

1: اولین مورد اینکه روایت بریده را نقل می‌کند، بریده یک روایت معروفی دارد که اهل سنت نقل کرده‌اند و آن این است که پیغمبر اکرم ص حضرت علیّ‌ع را همراه با گردانی به سوی یمن فرستاد، آنان هم جنگ کردند و غنائمی را گیر آوردند، امیر المؤمنین ع در میان اسرای زن، زنی را برای خود اختصاص داد، یعنی نگذاشت که مشترک بشود. چرا؟ به جهت اینکه این مورد نزاع می‌شود، هر کس می‌گوید این زیبا مال من باشد، جنگ می‌شود، برای اینکه جنگ و فتنه‌ای بر نخیزد، می‌گویند صفایا مال نبی است و امام ع، امیر المؤمنین هم این کنیز را به خود اختصاص داد که دیگران دست برد به آن نزنند، هنگام مراجعت از جنگ، خدمت پیغمبر اکرم ص آمدند، چون رسم این بود موقعی که از جنگ بر می‌گردند اول باید حضور حضرت ص برسند و گزارش بدهند، این گردان هم اول خدمت آن حضرت مشرف شدند و گزارش دادند، یکی از گزارشات این بود که: یا رسول الله ص ! علیّ‌ع چنین و چنان کرد، آثار خشم و غضب در سیمای پیغمبر ظاهر شد، و فرمود شما از جان علیّ‌ چه می‌خواهید: « أنا من علیّ وعلیّ‌ منّی»، این روایت عمران بن حصین از پیغمبر اکرم ص نقل می‌کند،‌کمتر کسی این روایت را نقل کرده است، اگر این آدم یک آدم منحرفی بود، این روایت را نقل نمی‌کرد. البته در جنگ صفّین اشتباه کرد و شرکت نکرد.

و روی أبو نعیم بسنده عن عمران حصین قال:« بعث رسول الله ص ! بعث رسول الله ص سرّیة و استعمل علیهم علیّاً –کرّم الله وجه – چرا بزرگان اهل سنت که نام حضرت علیّ ع را می‌برند، به دنبالش می‌گویند: « کرمّ الله وجه »؟‌ آنها می‌گویند پیغمبر اکرم ص آمد، دید که حضرت علیّ ع خوابیده و صورت خود را بر خاک نهاده است، پیغمبر اکرم ص علیّ‌ ع را بیدار کرد و خاک صورتش را پاک نمود، بخاطر این بعد از ذکر نام علیّ ع می‌گویند:« کرّم الله وجه – فأصاب علیّ‌ جاریة، فأنکروا ذلک علیه، ‌فتعاقد أربعة من أصحاب رسول لله ص قالوا: إذا لقینا رسول الله أخبرناه بما صنع علیّ ص، قال عمران بن حصین: و کان المسلمون إذا قدموا من سفر، بدأوا برسوله ص فسلّموا علیه ص ثمّ انصرفوا، فلمّا قدمت السریّة سلّموا علی رسول الله ص، فقام أحد الأربعة فقال: یا رسول الله! ألم تر أنّ علیّاً صنع کذا و کذا، فأعرض عنه، ثمّ قام آخر منهم فقال: یا رسول الله! ألم تر أنّ علیّاً ع صنع کذا و کذا، فأعرض عنه حتی قام الرّابع، فقال یا رسول الله! ألم تر أنّ علیّاً صنع کذا و کذا، فأقبل علیه رسول الله ص یعرف الغضب فی وجهه فقال: ما تریدون من علیّ ع؟ ثلاث مرّات، ثمّ قال:إنّ علیّاً منّی و أنا منه، و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی»[7] .

بخاری این حدیث را نقل کرده، ولی ذیلش را که می‌گوید: «و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی» از قلم انداخته است. اگر عمران بن حصین یک آدم بدی بود،‌این حدیث را نقل نمی‌ کرد.

و روی محب الدین الطبری أنّ عمران بن حصین قال: قال رسول الله ص : «النظر إلی وجه علیّ عبادة»[8]

 


[1] المغنی و الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج6، ص491.
[2] الموسوعة الفقهیة الکویتیة، مجموعة من المؤلفين، ج17، ص100، مادة «حجر».
[3] سنن أبی داود، ‌ السجستاني، أبو داود، ج4، ص28، کتاب العتق، برقم 3958.
[4] سنن أبی داود، السجستاني، أبو داود، ‌ج4، ص28، کتاب العتق، برقم 3958.
[5] مسند سنن ترمذی، ج3، ص645، برقم1364، کتاب الأحکام.
[6] المجدی فی تقریرات السیّد البروجردی، ج1، ص135.
[7] حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، أبو نعيم الأصبهاني، ج1، ص294، ترجمه جعفر الضبیعی.
[8] الریاض النضرة، الطبري، محب الدين، ج3، ص197.