درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/09/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آثار سازنده و مثبت تقیه

تنبیه نهم در باره این است که گاهی اعتراض می‌کنند به تقیه و می‌گویند چرا ائمه ع شیعیان خود شان را به تقیه دستور می‌دهند و حال آنکه تقیه سبب می‌شود که در مرور زمان حقایق بر آنها (شیعیان) و بر نسل آینده آنها مخفی و پنهان بماند، چه فایده‌ای در این تقیه است؟

ما در اینجا بخشی از فواید تقیه را گفته‌ایم و در آنها هم به کلمات ائمه اهل بیت ع استناد جسته‌ایم،‌یعنی از خود چیزی نگفته‌ایم:

آثار البنّاءة للتقیة

1: حفظ النفس و النفیس

اولین اثر تقیه حفظ جان و مال شیعیان است، اگر تقیه نکنند، هم جان و هم مال شان به خطر می‌افتد، آیا سزوارا است که انسان بخاطر یک مسأله فرعی زدو گذر، جان و مال خود را به خطر بیندازد،‌این یک مسأله عقلی است،‌عقل می‌گوید:« إذا دار الأمر بین المهم و الأهم» اهم مقدم است بر مهم. امر دایر است که چند روزی بجای مسح، پای خود را از روی تقیه بشویم یا اینکه پای خود را مسح کنیم و جان و مال ما در خطر بیفتد، عقل می‌گوید دومی اهم از اولی است، از اینجا معنای روایات هم برای ما روشن می‌شود:.

روایات

1: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ:« التَّقِيَّةُ تُرْسُ اللَّهِ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ »[1] .

تقیه سپری است بین خدا و خلقش، همان گونه که سپر انسان را از ضربات شمشیر دشمن حفظ می‌کند، تقیه نیز او را از خطرات مخالفین نگه می‌دارد.

2: وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: « قَالَ كَانَ أَبِي ع يَقُولُ وَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ أَقَرُّ لِعَيْنِي مِنَ التَّقِيَّةِ إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ الْمُؤْمِن‌»[2] .

3: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ : « مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْ‌ءِ قُلْتُ وَ مَا الْخَبْ‌ءُ قَالَ التَّقِيَّة»[3]

4: وَ عَنِ الْمُفَضَّلِ قَالَ: سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع:« عَنْ قَوْلِهِ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً - قَالَ التَّقِيَّةُ فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً - قَالَ إِذَا عَمِلْتَ بِالتَّقِيَّةِ لَمْ يَقْدِرُوا لَكَ عَلَى حِيلَةٍ وَ هُوَ الْحِصْنُ الْحَصِينُ وَ صَارَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَعْدَاءِ اللَّهِ سَدّاً لَا يَسْتَطِيعُونَ لَهُ نَقْبا»[4] .

5: أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ الطَّبْرِسِيُّ فِي الْإِحْتِجَاج‌: « عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي احْتِجَاجِهِ عَلَى بَعْضِ الْيُونَانِ قَالَ وَ آمُرُكَ أَنْ تَصُونَ دِينَكَ وَ عِلْمَنَا الَّذِي أَوْدَعْنَاكَ فَلَا تُبْدِ عُلُومَنَا لِمَنْ يُقَابِلُهَا بِالْعِنَادِ وَ لَا تُفْشِ سِرَّنَا إِلَى مَنْ يُشَنِّعُ عَلَيْنَا وَ آمُرُكَ أَنْ تَسْتَعْمِلَ التَّقِيَّةَ فِي دِينِكَ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‌ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً - وَ قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فِي تَفْضِيلِ أَعْدَائِنَا إِنْ أَلْجَأَكَ الْخَوْفُ إِلَيْهِ وَ فِي إِظْهَارِ الْبَرَاءَةِ إِنْ حَمَلَكَ الْوَجَلُ عَلَيْهِ وَ فِي تَرْكِ الصَّلَوَاتِ الْمَكْتُوبَاتِ إِنْ خَشِيتَ عَلَى حُشَاشَةِ نَفْسِكَ الْآفَاتِ وَ الْعَاهَاتِ فَإِنَّ تَفْضِيلَكَ أَعْدَاءَنَا عِنْدَ خَوْفِكَ لَا يَنْفَعُهُمْ وَ لَا يَضُرُّنَا وَ إِنَّ إِظْهَارَكَ بَرَاءَتَكَ مِنَّا عِنْدَ تَقِيَّتِكَ لَا يَقْدَحُ فِينَا وَ لَا يَنْقُصُنَا وَ لَئِنْ تَبْرَأْ مِنَّا سَاعَةً بِلِسَانِكَ وَ أَنْتَ مُوَالٍ لَنَا بِجَنَانِكَ لِتُبْقِيَ عَلَى نَفْسِكَ رُوحَهَا الَّتِي بِهَا قِوَامُهَا وَ مَالَهَا الَّذِي بِهِ قِيَامُهَا وَ جَاهَهَا الَّذِي بِهِ تَمَسُّكُهَا وَ تَصُونَ مَنْ عُرِفَ بِذَلِكَ أَوْلِيَاءَنَا وَ إِخْوَانَنَا فَإِنَّ ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ أَنْ تَتَعَرَّضَ لِلْهَلَاكِ وَ تَنْقَطِعَ بِهِ عَنْ عَمَلٍ فِي الدِّينِ وَ صَلَاحِ إِخْوَانِكَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ أَنْ تَتْرُكَ التَّقِيَّةَ الَّتِي أَمَرْتُكَ بِهَا فَإِنَّكَ شَائِطٌ بِدَمِكَ وَ دِمَاءِ إِخْوَانِكَ مُعَرِّضٌ لِنِعْمَتِكَ وَ نِعْمَتِهِمْ لِلزَّوَالِ مُذِلٌّ لَهُمْ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ دِينِ اللَّهِ وَ قَدْ أَمَرَكَ اللَّهُ بِإِعْزَازِهِمْ فَإِنَّكَ إِنْ خَالَفْتَ وَصِيَّتِي كَانَ ضَرَرُكَ عَلَى إِخْوَانِكَ وَ نَفْسِكَ أَشَدَّ مِنْ ضَرَرِ النَّاصِبِ لَنَا الْكَافِرِ بِنَا »[5] .

بنابراین،‌اولین فایده‌ای که در تقیه می‌باشد، صیانت نفس و نفیس است، یعنی با رعایت تقیه هم جان انسان محفوظ می‌ماند و هم مالش.

2: حفظ وحدة الأمّة

یکی از فواید تقیه این است که وحدت امت را به حسب ظاهر حفظ می‌کند، اگر یک اقلیت پنج در صدی بخواهد در مقابل یک جمعیتی نود و پنج در صدی تظاهر کند، وحدت از بین می‌رود، برای حفظ وحدت گاه و بیگاهی از نظر ظاهر یکنوع هماهنگی باید باشد تا اختلاف در میان مسلمین مبان و آشکار نباشد، یک وقت یک حکومت شیعی است مانند حکومت فاطمی‌ها، مثل حکومت‌های دیگر، یک وقت حکومت واحدی در یکجا بر قرار است و یک اقلیتی هم در کنارش زندگی می‌کند، اگر آنها اجازه می‌دهند برای تظاهر که چه بهتر!، اما اگر اجازه نمی‌دهند و حریات اینها را مصادره کردند، برای حفظ وحدت اسلامی مسلّماً تقیه لازم است خصوصاً در مسائل حساسی که سبب خون ریزی می‌شود، اتفاقاً این مطلب در آیات ما هم آمده، مانند: « وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا»[6] . مفسرین در آیه دقت بیشتری نکرده‌اند، ظاهراً آیه می‌فرماید ملتی که مختلف است، مثل آدمی است که توی چاه افتاده باشد، انسانی که توی چاه افتاده، برای نجات او حبل و طنابی را به سوی پایین چاه می‌اندازند و او چنگ می‌اندازد و بالا می‌آید، معلوم می‌شود که ملت متحد، نجات یافته است، اما ملت مختلف که اختلاف شان روی منافع شخصی باشد نه اختلاف در نظریه، مانند کسی است که در عمق چاه بیفتد، حتماً هلاک می‌شود. آیات قرآن را ببینید هر کجا که به وحدت می‌رسد خیلی تعریف می‌کند، هر کجا که به تفرقه می‌رسد مذمت می‌کند و فی الوقت نفسه یندد[7] بالتفرق و التنافر حتّی یعدّه من ألوان العذاب، قال سبحانه: « قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يبْعَثَ عَلَيكُمْ عَذَابًا مِنْ فَوْقِكُمْ- صاعقه - أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ – زلزله - أَوْ يلْبِسَكُمْ شِيعًا وَيذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يفْقَهُونَ»[8] .

یکی از عذاب های الهی این است که مردم را دو دسته کند، صاعقه یک عذاب، زلزله هم یک عذاب است، یک عذاب این است که مردم را دچار تفرقه کند، معلوم می شود که تفرقه در اسلام حکم عذاب را دارد، یا عذاب آسمانی یا عذاب زمینی، به وسیله تقیه تا حدی وحدت کلمه محفوظ است، عرض کردیم این همه محله‌ها را نمی گیرد، یک اقلیت کوچکی را می گوید که اگر بخواهد شعار بدهد سبب تفرقه می شود، این در ظاهر باید با اکثریت همراه بشود و در ظاهر هم که عمل به وظیفه خود می کند.

پرسش

الآن در این ماهوارها می می گویند مگر شما نمی گویید که علی ع قالع باب خیبر است؟ بله! کان علی قالع باب الخیبر بلا شک، باز می گویند: مگر نمی گویید که علی ع در جنگ بدر به تنهایی سی و پنج نفر را کشته؟ بله! یک چنین چیزی حقیقت داشته، می‌گویند چطور این علیّ ع که قالع باب خیبر است و به تنهایی در جنگ بدر سی و پنج نفر را می‌کشد، بعد از پیغمبر اکرم ص وقتی که می‌بیند حقش را می‌گیرند و خانه‌اش را مورد تعرض قرار می‌دهند و کار های ضد انسانی دیگر را انجام می‌دهند، شمشیر از غلاف نمی‌کشد و حق خود را نمی‌گیرد، این با شجاعت علیّ ع سازگار نیست، ‌پس معلوم می‌شود که حقی ضایع نشده و الا حیدر کرار در مقابل این غصب حق ساکت نمی‌نشست؟

پاسخ

ما در جواب می‌ گوییم: حرف شما حق است،‌ولی خود علیّ‌ع جواب داده، در کجا؟

و هذا هو الّذی دعا الإمام أمیر المؤمنین ع بعد رحیل الرسول ص إلی المماشاة و مسایرة [9] الظروف السیاسیة السائدة آنذاک و التخلّی[10] عن المطالبة بحقّه بالقوة، و ما ذلک إلّا نصرة للإسلام و حفاظاً علی وحدة‌ الأمّة، قال: « فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ- [وَ] أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَه‌»[11] .

می‌فرماید: من دیدم که اگر من هم صدا بلند کنم در مدینه، آنها (منافقین) هم در آنجا صدا بلند کرده‌اند، اسلام لطمه می‌بیند، بخاطر همین سکوت کرده‌ام، البته سکوت حضرت ع مقطعی بود، یعنی در یک مقطع سکوت کرد، اما هنگامی که خلافت به دستش رسید،‌ واقعیات و حقیقت را بیان کرد و خطبه شقشقیه را ابراد نمود.

«علی ای حال» علیّ‌ع در یک مقطع تقیه را تجویز می‌کند نه در همه مقاطع.

نعم هذا النوع من التقیة الّذی مارسه الإمام ع کان فی فترة خاصّة سبّب سکوت الإمام ع و أمّا إذا بلغ السیل الزبی- زبی، کف کردن - و کان السکوت أمام الجائر، یسبّب هدم الدین و تراجع الناس عن الالتزام بالشریعة الإسلامیة تکون التقیة محرّمة و یصبح تجرید السیف أمراً لازماً، لذا نری أنّ الإمام الحسین ع قد جرّد سیفه و سیوف أنصاره و خاض (فرو رفت) أغمار(گرداب جنگ) الحرب فی وجه أعداء الإسلام، و ضحّی (فدا کرد- بنفسه و نفسیه فی طریق إحیاء الدین و إظهار معالمه.

3: المحافظة علی الطاقات البشریة

فایده سوم تقیه این است که نیروها را حفظ می‌کند، طاقات، جمع طاقه است، طاقه به معنای انرژی و نیرو است،‌ تقیه سبب می‌شود که نیروها محفوظ بماند، تا روزی که بتواند وجود خودش را در جامعه ثابت کند، اگر بنا باشد که از روز اول هر چه طاقات و نیرو دارد همه را صرف کند، ‌از بین می‌رویم،‌باید ما این طاقات و نیروها را ذخیره کنیم تا زمانی که بتوانیم خود مان را در عرصه ثابت کنیم و واقعیات را بگوییم، اگر بنا باشد که هر چه داریم در همان روز های اول به مصرف برسانیم، حتماً نمی‌توانیم حضور خود را در جامعه ثابت کنیم، این غیر از اولی است و دومی است، اولی حفظ جان و مال بود،‌دومی حفظ وحدت بود، سومی یک فکر سیاسی است، سیاستمداران همیشه همه نیروها را به میدان نمی‌آورند، اول فکر می‌کنند و نیرو سازی می‌کنند و به اصطلاح فرد سازی می‌کنند، نیرو سازی می‌کنند،‌یعنی نیروهای جزئی را جمع می‌کنند عیناً مانند سد،‌اگر سد نباشد و این آب های جزئی هر کدام در مسیر خودش برود،‌برق تولید نمی‌شود، باید این آبهای جزئی که از نهر های مختلف می‌آید،‌در یکجا جمع بشود تا بتواند اثر خود را ثابت کند، فایده سوم هم از همین قبیل است، یعنی برای فرد سازی و نیرو سازی و حفظ قدرت ها، ناچاریم که تا یک زمانی با تقیه زندگی کنیم تا روز گاری بیاید که در اثر نیروهای مجتمع حضور مان را در مجتمع ثابت کنیم، حکومت های شیعی که تا کنون بوده‌اند، از این قبیل بوده است مانند حکومت آل بویه، آل بویه حدود صد سال حکومت شیعیی در بغداد بود، قبل از آنها در همین سوریه بودند که حکومت شیعی تشکیل داده بودند.

من وقف علی حیاة الإئمة و حیات شیعتهم فی عصر الأمویین و العباسیین، یقف علی أنّ الضغط (فشار) علی الشیعه بلغ ذروته (کنگره بالا را ذوره می‌گویند)، سنأتی بأنموذج حتّی یکون شاهداً علی ما نقول:

هذا هو َ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ قَالَ: « كَانَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا طَلَّقَ امْرَأَتَهُ ثَلَاثاً فَسَأَلَ أَصْحَابَنَا فَقَالُوا لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ فَقَالَتِ امْرَأَتُهُ لَا أَرْضَى حَتَّى تَسْأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ كَانَ بِالْحِيرَةِ إِذْ ذَاكَ أَيَّامَ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ فَذَهَبَ إِلَى الْحِيرَةِ وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى كَلَامِهِ إِذْ مَنَعَ الْخَلِيفَةُ النَّاسَ مِنَ الدُّخُولِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَنْظُرُ كَيْفَ أَلْتَمِسُ لِقَاءَهُ فَإِذَا سَوَادِيٌّ عَلَيْهِ جُبَّةُ صُوفٍ يَبِيعُ خِيَاراً فَقُلْتُ لَهُ بِكَمْ خِيَارُكَ هَذَا كُلُّهُ قَالَ بِدِرْهَمٍ فَأَعْطَيْتُهُ دِرْهَماً وَ قُلْتُ لَهُ أَعْطِنِي جُبَّتَكَ هَذِهِ فَأَخَذْتُهَا وَ لَبِسْتُهَا وَ نَادَيْتُ مَنْ يَشْتَرِي خِيَاراً وَ دَنَوْتُ مِنْهُ فَإِذَا غُلَامٌ مِنْ نَاحِيَةٍ يُنَادِي يَا صَاحِبَ الْخِيَارِ فَقَالَ ع لِي لَمَّا دَنَوْتُ مِنْهُ مَا أَجْوَدَ مَا احْتَلْتَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ حَاجَتُكَ قُلْتُ إِنِّي ابْتُلِيتُ فَطَلَّقْتُ أَهْلِي فِي دَفْعَةٍ ثَلَاثاً فَسَأَلْتُ أَصْحَابَنَا فَقَالُوا لَيْسَ بِشَيْ‌ءٍ وَ إِنَّ الْمَرْأَةَ قَالَتْ لَا أَرْضَى حَتَّى تَسْأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ ارْجِعْ إِلَى أَهْلِكَ فَلَيْسَ عَلَيْكَ شَيْ‌ء»[12] .

هارون بن خارجه شیعه است، زنش را در زمان امام صادق ع سه طلاقه کرده بود، زن او گفت تا حکم مسأله را از امام صادق ع سوال نکنی که آیا سه طلاق کردن زن در مجلس واحد جایز است یا نه، من رضایت نمی‌دهم؟ این زمانی است که سفاح امام صادق ع را از مدینه تبعید کرده به حیره که همان کوفه باشد، امام صادق ع در خانه خود تحت نظر است، یعنی کسی حق ندارد که در کوفه با امام صادق ع روبرو بشود و به زیارت او برود، این زن و مرد در حیره آمده‌اند،‌تا مسأله را از امام ع سوال کنند که آیا سه طلاق در مجلس واحد صحیح است یا نه؟ آمدند و دیدند که ممکن نیست خدمت امام ع مشرف بشوند، سرباز ها و اطلاعاتی های حکومت همه جا را زیر نظر گرفته‌اند، دید که یک نفر خیار فروش مقداری خیار دارد، رفت نزد او و گفت قیمت خیار ها شما چند است؟‌ او گفت:مثلاً پنج درهم، پنج درهم به او داد و همه خیار های او را خرید، سپس رو به خیار فروش کرد و گفت چند دقیقه لباس های خود را هم به من عاریه بده، لباس او را گرفت،‌آن کلاهک او را هم بر سر نهاد، ظرف خیار را هم روی سر خود گذاشت به کوچه‌ای که منتهی به خانه امام صادق ع می‌شد صدا کنان ( آی خیار،‌ خیار) راه افتاد، خود را به این وسیله به درب خانه امام صادق ع رساند، امام ع فهمید که این خیار فروش نیست بلکه آدم گرفتاری است که می‌خواهد مرا ببیند، فلذا خودش در منزل را باز کرد، گفت: خوب حیله به کار بردی، سپس حکم مسأله را از امام سوال کرد و گفت زنم را در مجلس واحد سه طلاقه کرده‌ام،‌آیا این طلاق صحیح است یا نه؟ حضرت فرمود: صحیح نیست، برو با زنت زندگی کن، در چنین زمانی قیام کردن، عقلانی نیست. وقتی امام صادق ع را چنین تحت فشار قرار بدهند، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

 


[1] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج‌16، ص207، من أبواب کتاب الأمر و النهی، ب24، ح13، ط آل البیت.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج‌16، ص204، من أبواب کتاب الأمر و النهی، ب24، ح5، ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج‌16، ص207، من أبواب کتاب الأمر و النهی، ب24، ح15، ط آل البیت.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج‌16، ص213، من أبواب کتاب الأمر و النهی، ب24، ح34، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج‌16، ص229، من أبواب کتاب الأمر و النهی، ب29، ح11، ط آل البیت.
[6] آل عمران/سوره3، آیه13.
[7] یندّد، از ندّدد، یعنی معنای مذمت، ‌یندّد، أی یذمّ.
[8] انعام/سوره6، آیه65.
[9] مسایره، به معنای هماهنگ شدن است.
[10] التخلّی، به معنای عقب نشینی کردن است.
[11] نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، نامه62، ‌ ص451.
[12] بحار الأنوار، ‌ محمد باقر مجلسی، ج47، ص171، ط بیروت.