درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/07/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله قاعده تقیه

از روایات استفاده می‌شود که دایره تقیه وسیع است، ‌یعنی اختصاص به مورد خاصی ندارد و فقط در وضو و نماز نیست بلکه دایره تقیه وسیع است، من الآن روایات را می‌خوانم تا معلوم شود که امام ع دایره تقیه را توسعه داده، میزان و معیار این است که اگر عقیده‌ای یا فعلی اظهارش مایه ناراحتی برای انسان شود، مسلّماً آنجا جای تقیه است، البته استثنا ها را بعداً‌ می‌خوانیم، در عین حال که حضرت دایره تقیه را وسیع گرفته، فرموده من در سه مورد تقیه نمی‌کنم و حال آنکه خیلی مورد‌های جزئی است، ‌این دلیلش آن مطلبی است که من چند روز قبل خواندم و آن این بود که ائمه اهل بیت ع در زمان خودشان موقعیت عظیمی در میان فقها داشتند، حضرات در بیان احکام ابداً برای خود شان تقیه نمی‌کردند، اگر تقیه هم می‌کردند برای طرف بود که ممکن است طرف به آن عمل کند و سپس مایه گرفتاری او شود، آن سه مورد عبارتند از:

الف؛ شرب الخمر.

سؤال

ممکن است کسی بگوید که اهل سنت هم شرب خمر را تجویز نمی‌کنند، چطور حضرت می‌فرماید من در شرب الخمر تقیه نمی‌ کنم؟

جواب

جوابش این است که یکنوع شراب خاصی است که سکرش ضعیف است،‌ عرب ها به آن می‌گویند: الطلا ‌ حنفی‌ها آن را تجویز می‌کنند، جناب زمخشری کتابی دارد بنام کشاف، ایشان می‌گوید اگر کسی از مذهب من بپرسد، من مذهب خود را به کسی نمی‌گویم، چرا؟ چون هر چه بگویم، به من ایراد می‌گیرند:

و ان سألوا عن مذهبى لم ابح به و أكتمه كتمانه لي اسلم‌

و ان حنفيا قلت قالوا باننى ابيح الطلا و هو الشراب المحرم‌

و ان مالكيا قلت قالوا باننى ابيح لهم اكل الكلاب و هم هم‌

و ان شافعيا قلت قالوا باننى ابيح نكاح البنت و البنت محرم‌

و ان حنبليا قلت قالوا باننى خبيث حلولى بغيض مجسم‌

این همان شراب است که آنها تجویز می ‌کنند، حضرت می‌فرماید تجویز نمی‌کنم، چرا؟ به جهت اینکه دلیل قرآنی دارد:

«ا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »[1] .

اي کساني که ايمان آورده‌ايد! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعي بخت‌آزمايي ]، پليد و از عمل شيطان است، از آنها دوري کنيد تا رستگار شويد!

دومین چیزی که حضرت می‌فرماید من نسبت به آن تقیه نمی‌کنم،‌مسح بر خفین است، در زمستان که هوا سرد است و بیرون آوردن خفّین مشکل است، آنها مسح بر خفین می‌کنند، حضرت می‌فرماید من بر خفین مسح نمی‌کنم. چرا؟ سوره مائده آخرین سوره‌ای است که بر پیغمبر اکرم ص نازل شده و بعد از آن سوره‌ای ندارم، در آنجا می‌فرماید: « وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ»[2] . نفرموده «و خفّیکم »، فلذا حضرت دلیل روشنی دارد.

سومین چیزی که حضرت می‌فرماید من نسبت به آن تقیه نمی‌کنم، متعة الحج است، عمر بن خطاب گفت:« متعتان کانتا فی عصر رسول الله ص حلالاً و أنا أحرّمهما و أعقبّهما،‌متة النساء » که خودش داستانی دارد،‌دومی هم متعة الحج، یعنی حج تمتع، ما معتقدیم که پیغمبر اکرم ص حج تمتع را تصویب کرد، اول عمره را می‌آوریم، ‌بعداً محل می‌شویم،‌ دو مرتبه محرم می‌شویم برای حج، دلیلش این آیه شریفه است: « فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيسَرَ مِنَ الْهَدْي فَمَنْ لَمْ يجِدْ فَصِيامُ ثَلَاثَةِ أَيامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»[3] .

حضرت دلیل روشنی را بیان کرده ولذا می فرماید تقیه نمی کنم، اینها حاکی از آن است که ما نباید خیال کنیم که ائمه بیت ع از یک آخوند ده و روستا می‌ترسیده و تقیه می‌کرده، هیچ وقت آن ارواح مقدسه در باره خودشان تقیه نداشتند، ولی زراره می‌گوید حضرت فرمود که من تقیه نمی‌ کنم، نفرمود که شما تقیه نکنید.

در هر صورت تقیه دایره‌اش وسیع است چنانچه در حدیث شریف آمده است و اگر حضرت در این سه تا تقیه نمی‌کند، از خصائص حضرت است چون دلیل را از او می‌پسندند، ولی از ما نمی‌پسندند ولذا گیر می‌کنیم.

الجهة الثالثة: التقیة لکلّ شیء اضطر إلیه ابن آدم

الظاهر ممّا روی عن أئمة أهل بیت ع عموم التقیة فی کلّ شیء إلّا ما خرج بالدلیل، و إلیک بعض ما ورد فی ذلک:

1: روی االکلینی عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ رِبْعِيٍّ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ»[4] .

2: :«عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ زُرَارَةَ قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ ع: « يَقُولُ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَه‌ »[5] .

3: أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: « التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَة»[6] .

4: أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: « لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه‌»[7] .

و مع ذلک کلّه فقد ورد الاستثناء فی موارد ثلاثة:

الف: شرب الخمر،‌ ب: مسح الخفّین، 3: متعة الحج.

5: روی الصدوق فی الخصال عن أبی عبد اله ع فی حدی أنّه قال: « لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْ‌ءٍ إِلَّا فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْن‌»[8] .

خصال روی عدد بحث می‌کند و چون کلمه ثلاثه آمده، از این روز از خصال نقل می‌نماید.

6: ‌روی الکلینی عن زرارة قَالَ: « قُلْتُ لَهُ فِي مَسْحِ الْخُفَّيْنِ تَقِيَّةٌ فَقَالَ ثَلَاثَةٌ لَا أَتَّقِي فِيهِنَّ أَحَداً شُرْبُ الْمُسْكِرِ وَ مَسْحُ الْخُفَّيْنِ وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ قَالَ زُرَارَةُ- وَ لَمْ يَقُلْ الْوَاجِبُ عَلَيْكُمْ أَنْ لَا تَتَّقُوا فِيهِنَّ أَحَدا»[9] .

7: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي الْوَرْدِ قَالَ: « قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ أَبَا ظَبْيَانَ حَدَّثَنِي أَنَّهُ رَأَى عَلِيّاً ع- أَرَاقَ الْمَاءَ ثُمَّ مَسَحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ فَقَالَ كَذَبَ أَبُو ظَبْيَانَ- أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ عَلِيٍّ ع فِيكُمْ سَبَقَ الْكِتَابُ الْخُفَّيْنِ فَقُلْتُ فَهَلْ فِيهِمَا رُخْصَةٌ فَقَالَ لَا إِلَّا مِنْ عَدُوٍّ تَتَّقِيهِ أَوْ ثَلْجٍ تَخَافُ عَلَى رِجْلَيْك‌»[10] .

ابا ظبیان جزء غلات است که ائمه ع از آنها تبری می‌جویند.

و ههنا سؤال: و هو أنّ الإمام(ع) أمر بالتقیة فی کلّ شیء اضطر إلیه الإنسان (ابن آدم)، إلّا أنّه استثنی هذه الأُمور الثلاثة، و عندئذ یقع الکلام فیما هو السرّ فی هذه الاستثناء مع العلم بأنّه إذا دار الأمر بین قتل الإنسان و المسح علی الخفّین تجب التقیة، و هکذا فی الموردین الآخرین.

و الجواب: أنّ هذا الاستثناء یرجع إلی نفس أئمّة أهل البیت(ع)، و لذلک قال فی روایة زرارة: « ثَلَاثَةٌ لَا أَتَّقِي فِيهِنَّ أَحَداً »، قَالَ زُرَارَةُ- وَ لَمْ يَقُلْ الْوَاجِبُ عَلَيْكُمْ أَنْ لَا تَتَّقُوا فِيهِنَّ أَحَدا» ، و ذلک لأنّ موقف الأئمة(ع) عند المخالفین یختلف عن موقف سائر الشیعة، لأنّهم کانوا مصادر الفتیا فی الحرمین الشریفین فعند ما سئلوا عن هذه المسائل الثلاث أجابوا عنها بأدلة واضحة، و لذلک لمّا سئل عن الخفیّن أجاب الإمام(ع): سبق الکتاب الخفّین لأنّ سورة المائدة التی ورد فیها الوضوء آخر سورة نزلت علی قلب نبینا محمد(ص) و قد ورد فیها الأمر بمسح بشرة الرجل.

هکذا الأمر فی المسکر فإنّ الکتاب و السنّة ممّا حرّمه الله سبحانه فللإمام أن یحتجّ بما هو المعروف.

و نظیره متعة الحجّ التی هی فریضة من لم یسق الهدی و لم یکن أهله حاضری المسجد الحرام، قال سبحانه: « فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيسَرَ مِنَ الْهَدْي فَمَنْ لَمْ يجِدْ فَصِيامُ ثَلَاثَةِ أَيامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» إلی أن قال سبحانه: « ذلک [ أی التمتع بالعمرة و الشروع بالحجّ ] لِمَنْ لَمْ يكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»

توضیح در باره متعة الحج

پیغمبر اکرم ص وقتی در سال دهم (حجة الوداع) که به حج آمد، غوغا شد، چون جاهلیت وقتی حج می‌آمدند، احرام می‌بستند برای حج، اصلاً برای عمره احرام نمی‌بستند، چرا؟ می‌گفتند باید دوبار برای زیارت خانه خدا بیاییم،‌یک بار برای حج، یک بار هم برای عمره بیاییم که در ماه رجب و شعبان است. چرا؟ چون اگر یک بار بیاییم اهل مکه از گرسنگی می‌میرند،‌عقیده جاهلیت این بوده که همیشه احرام رای برای حج ببندند نه برای عمره، پیغمبر اکرم ص که با اینها حرکت کرده بود، آداب حج را که نگفته بود،‌همه مردم الا پیغمبر ص و عده‌ای، قصد تمتع داشتند، تمتع چیست؟ تمتع این است که اول محرم بشویم برای عمره، بعداً برای حج، ولی همه اینها برای حج احرام بسته بودند، پیغمبر ص در مقابل آنها ایستاد و فرمود: «هذا جبزئیل أمرنی أن أجعله عمرة» شما نیز این نیت حجی که داشتید،‌عمره قرار بدهید، ولذا طوافی هم که برای حج کرده بودند،‌جانشین عمره شد،‌ عمر بن خطاب در آنجا مخالفت کرد و گفت: یعنی چه؟ از این طرف احرام برای عمرة ببندیم و خانه خدا را زیارت کنیم، عرق بریزیم، ‌بعداً از احرام بیرون بیاییم وبا زنان مان نزدیکی کنیم، آب غسل جنابت از سر و صورت ما بریزد، آنگاه برای حج احرام ببندیم، از اول مخالف این مسأله بود،‌ با اینکه پیغمبر اکرم اصرار کرد که این را عمره قرار بدهید و حتی طوافی هم که کردید، جای عمره قرار بدهید، عده‌ای موافق بودند، تعدادی هم مخالفت کردند و عمر بن خطاب جزء مخالفین بود، دو دلیل داشتند، یکی می‌گفتند مردم مکه گرسنه نباشند، ‌اگر سال یکبار بیاییم اینها از گرسنگی می‌میرند، باید حج را در ایام حج انجام بدهیم، عمره را هم در ماه رجب و شعبان بجا بیاوریم، دلیل دومش این بود که اصلاً به غیرت من بر می‌خورد که حاجی از یک طرف عمره بیاورد و پاک باشد، بعداً در خیمه خود برود و با همسر خود نزدیکی کند و غسل کند و در حالی که آب غسل جنابت از سر و صورتش می‌ریزد، دوباره احرام ببندد برای حج و بگوید:« لبیک اللّهم لبیک»،‌ ولذا بعد از پیغمبر اکرم ص این مسأله اختلافی شد، ‌خیلی ها دنباله رو و پیرو عمر شدند و احرام برای حج می‌بستند، ‌ولی امیر المؤمنان ع و دیگران گفتند این عمل خلاف است، پیغمبر اکرم ص منع کرده و باید طبق دستور آن حضرت عمل کرد و آیه‌اش نیز همین است: « فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ».

الآن از لطف خدا این مسأله جا افتاده، سنیّ ها که می‌آیند، حج تمتع را قصد می‌کنند، یعنی به شیوه و روش ما عمل می‌کنند. البته برخی از آ‌نها حج افراد را قصد می‌ کنند، یعنی اول حج را انجام می‌دهند و سپس عمره را بجا می‌آورند. اما غالباً حج تمتع را انجام می‌دهند.

الجهة الرابعة: أقسام التقیة و التقیة المحرّمة

فقهای ما تقیه را بر پنج قسم تقسیم کرده‌اند و گفته‌اند همانطور که احکام ما خمسه است، ‌تقیه هم خمسه است، یعنی تقیه برای خودش واجب دارد، حرام، مستحب،‌ مکروه، مستحب و مباح دارد، شهید اول می‌فرماید: تنقسم التقیة إلی أقسام خمسة، اما مثال پیدا کردن برای این پنج مورد مشکل شده است، اما تقیه واجب عبارت است:

1: القسم الواجب ما یکون لدفع ضرر متوجه إلیه من النفس أو العرض، فتکون التقیة واجبة باعتبار غایتها و هی حفظ النفس و النفیس.

2: القسم المستحب، ما کان موجباً للتحرز عن کونه معرضاً للضرر بمعنی أنّة من الممکن أن یکون ترکها مفضیاً إلی الضرر تدریجاً کترک المداراة مع المخالفین و هجرهم فی المعاشرة فی بلادهم فإنّه ینجر غالباً إلی حصول المباینة الموجبة للمعاداة الّتی یترتب علیها الضرر غالباً، فالحضور فی جماعتهم و العمل علی طبق أعمالهم تقیة مستحب لأجل هذه الغایة، و إن لم یکن ضرر فعلاً فی ترکها.

من در میان جمعیتی از اهل سنت زندگی می‌کنم که اگر با آنها با حسن خلق رفتار کنم و با آنها رفت و آمد داشته باشم، در آینده ضرری از ناحیه آنها متوجه من نمی‌شود، ‌اما اگر این کار را نکنم، ممکن است در آینده از ناحیه آنها دچار ضرر بشوم، در اینجا تقیه مستحب است.

گاهی ضرر قطعی است، در چنین جایی تقیه واجب است، گاهی مظنه و معرض است، یعنی مظنه‌ ضرر می‌رود و ممکن است در آینده گرفتاری درست کند ولذا تقیه مستحب است. چرا؟ چون در اینجا دلیل قاطع بر وجوب نیست، غایت قطعی و روشن نیست.

3: القسم المباح: ‌ما کان التحرز عن الضرر و فعله مساویاً فی نظر الشارع کالتقیة فی إظهار کلمة الکفر علی ما ذکره جمع من الأصحاب، و یدلّ علیه الخبر الوارد فی رجلین أخذا بالکوفة و أمر بسبّ المؤمنین ع.

اما به شرط اینکه دنبالش این نباشد که اگر من نکردم، قتل به دنبالش است، آقایان در اینجا می‌گویند تقیه مباح است، ‌التکلم بکلمة الکفر، و از اینجا می‌خواهند جریان عمار را درست کنند و بگویند عمار ترک تقیه مباح کرد، اما پدر و مادرش فعل تقیه مباح کردند، می‌خواهند بگویند تقیه در اینجا مباح بوده، چون تقیه چیزی بزرگ است، از آن طرف هم قتل نفس است، این دوتا را که موازنه می‌کنند، می‌گویند تقیه در اینجا مباح است. چون التکلّم بکلمة الکفر و سبّ النبیّ و التبرّی من النبیّ خیلی بزرگ است هر چند انسان به زبان بگوید، از آن طرف هم اگر این کار را نکند، قتل نفس و نفیس است،‌ وقتی اینها را با هم موازنه کنند، تقیه می‌شود مباح. پس عمل عمار و همچنین پدر و مادرش هردو کار جایزی بوده است.

4: القسم المحرّم کما فی الدماء فقتل المؤمن فی مورد لا یستحق القتل تقیة حرام، وفی بعض الروایات: « إِنَّمَا جُعِلَتِ التَّقِيَّةُ لِيُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ الدَّمَ فَلَيْسَ تَقِيَّةٌ»[11] .

مثل اگر ظالمی به کسی بگوید چنانچه زید را نکشی، خودت را خواهم کشت،‌ دراینجا تقیه حرام ا ست، یعنی این آدم نمی‌تواند برای حفظ جان خود، زید را بکشد.

5: القسم المکروه فقط مثل له الشیخ ما یکون ضدّه أفضل

تقیه مکروه مثال ندارد، منتها آقایان یک مثالی برایش فرض کرده‌اند و گفته‌اند آنجا که تقیه مستحب است، ترکش مکروه است، ولی این مطلب با قواعد اصول و فقهی ما نمی‌سازد، چون در علم اصول نداریم که:« کلّ مستحبّ فعله، ترکه مکروه» چون لازم می‌آید که ما به تعداد مستحب،‌ مکروه داشته باشیم،‌چون مثال ندارد، فلذا گفته‌اند هر جا که تقیه مستحب بود، ترکش مکروه است.


[1] مائده/سوره5، آیه90.
[2] مائده/سوره5، آیه6.
[3] بقره/سوره2، آیه196.
[4] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص214، من أبواب الأمر و النهی، ب25، ح1، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص214، من أبواب الأمر و النهی، ب25، ح2، ط آل البیت.
[6] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص217، من أبواب الأمر و النهی، ب25، ح8، ط آل البیت.
[7] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص212، من أبواب الأمر و النهی، ب24، ح30، ط آل البیت.
[8] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص215، من أبواب الأمر و النهی، ب25، ح3، ط آل البیت.
[9] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص216، من أبواب الأمر و النهی، ب25، ح5، ط آل البیت.
[10] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج1، ص458، من أبواب الوضوء، ب38، ح5، ط آل البیت.
[11] وسائل الشیعه، شیح حر عاملی، ج16، ص234، من أبواب الأمر و النهی، ب31، ح1 و2، ط آل البیت.