درس خارج فقه آیت الله سبحانی

94/07/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: أدلة قاعدة‌ التقیة
سخن در باره ادله تقیه است، بعد از آنکه ما زمینه های  تقیه را در شیعه از نظر  تاریخ بیان کردیم و گفتیم اگر شیعه تقیه می‌کند بی جهت تقیه نمی‌کند بلکه زمینه تاریخی دارد، یعنی یک سلسله مسائلی بوده که سبب شده شیعه تقیه کند، حال بحث ما در باره ادله تقیه است و اینکه آیا در اسلام چنین قانونی است یا نیست؟
 آیاتی در این زمینه وجود دارد که یکی از آ‌نها را در جلسه گذشته خواندیم و گفتیم شأن نزولش را در جلسه آینده می‌خوانیم.
شأن نزول آیه مبارکه
این آیه در مکه و راجع به عمار یاسر نازل شده، مشرکان قریش،‌عمار را و همچنین پدرش یاسر و مادرش سمیه را گرفتند و گفتند حتماً باید از دین اسلام بر گردید و علیه محمد ص سخن بگویید و از او  تبری بجویید، یاسر و سمیه امتناع ورزیدند و حاضر  نشدند که از آن حضرت تبری بجویند و یا  پشت سر او بد گویی کنند فلذا آن دو را با وضع فجیعی کشتند، گاهی می‌گویند آهن را در آتش داغ می‌ کردند و ران آنها را با چاقو باز می‌کردند، آهن داغ شده را در لا بلای ران باز شده آنان قرار می‌دادند، پدر و مادر یاسر با وضع فجیعی کشته شدند، ‌اما عمار جوان بود و دو چیز سبب نجات او شد:
 الف؛ جوانان قریش با او در ارتباط بودند، کمی آنها وساطت کردند.
ب؛ علاوه براین،‌خودش هم در ظاهر از پیغمبر اکرم ص تبری کرد و بخاطر تبری‌اش او را آزاد  کردند.
 آنگاه عمار با ناراحتی تمام خدمت حضرت پیغمبر اکرم ص آمد و جریان را بیان کرد و ضمناً عرض کرد  که من ظاهراً از شما تبری جستم ولی در قلب همچنان تسلیم شما می‌باشم، حضرت فرمود هیچ مانعی ندارد، خبر در میان مسلمانان مکه پیچید و گفتند عمار کافر شده است ( کفر عمّار، کفر عمّار) این سبب شد که عمار دو مرتبه گریه کنان خدمت حضرت رسول ص بیاید و عرض  کرد که در باره من چنین می‌گویند که من کافر شده‌ام، آن وقت این آیه مبارکه نازل شد: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » [1].در ضمن عرض کردم که جمله: «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ» بدل است برای جمله‌ای که در آیه قبل آمده است، یعنی بدل است از این آیه:«أِنَّمَا يفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ»[2].
 زجاج هم بدل گرفته است.
اما بعضی‌ها جمله «مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ» را مبتدا  گرفته‌اند و جمله‌ی: « فَعَلَيهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » را هم خبر برای او قرار داده‌اند و در ضمن گفته‌‌اند که جمله‌ی: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ» یک جمله معترضه است که بین مبتدا و خبر قرار گرفته‌ است.
تری أنّه سبحانه یسمح للمکره إظهار الکفر کرها و مجاراة للکافرین خوفاً منهم بشرط أن یکون قلبه مطمئنا بالإیمان، و قبل أن نذکر بعض کلمات المفسرین نذکر شأن نزول الآیة:
1: ذکر المفسّرون أنّ الآیة نزلت فی جماعة أُکرهوا علی الکفر، و هم عمّار و أبوه یاسر و أُمّه سمیة، و قُتل الأبوان لأنّهما لم یظهرا الکفر و لم ینالا من النبی ص و أعطّاهم عمار ما أرادوا منه فأطلقوه، ثمّ أخبر عمّار بذلک رسول الله ص، و انتشر خبره بین المسلمین، فقال قوم: کفر عمار، فقال رسول الله ص: «کلّا إنّ عماراً ملئ أیمانا من قرنه إلی قدمه، و اختلط الإیمان بلحمه و دمه و فی ذلک نزلت الآیة، و کان عمّار یبکی، فجعل رسول الله یمسح عینیه و یقول: «إن عادوا لک فعُد لهم بما قلت »[3].
2: فقال القرطبی: قال الحسن – مراد حسن بصری است -: التقیة جائزة للإنسان إلی یوم القیامة، ثم قال: أجمع أهل العلم علی أنّ من أُکره علی اکفر حتی خشی علی نفسه القتل، إنّه لا إثم علیه إن کفر و قلبه مطمئن بالإیمان، و لا تبین منه زوجته و لا یحکم علیه بالکفر. هذا قول مالک و الکوفیین و الشافعی.[4].
غالباً تفسیر قرطبی بنام «الجامع لأحکام القرآن» تفسیر فقهی است، یعنی بیشتر به آیات الأحکام پرداخته است.
3: قال ابن کثیر فی تفسیر قوله: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ»: إنّه استثناء ممن کفر بلسانه و وافق المشرکین بلفظه مکرهاً لما ناله من ضرب و أذی و قلبه یأبی ما یقول و هو مطمئن بالإیمان بالله و رسوله.
و قد روی العوفی- این همان کسی است که در اربعین اول امام حسین ع، همراه با جابر بن عبد الله انصاری به زیارت قبر امام حسین ع آمد، بعضی از اهل رجال ایشان را تضعیف می‌کند، گناهش چیست؟ گناهش علاقه‌ او به  اهل بیت ع است- عن ابن عباس أنّ هذه الآیة نزلت فی عمّار حین عذّبه المشرکون حتی یکفر بمحمد ص، فوافقهم علی ذلک مکرهاً وجاء معتذراً إلی النبی(ص)، فأنزل الله هذه الآیة.
و فی روایة قال النبیّ ص کیف تجد قلبک؟ قال: مطمئن بالإیمان، قال النبیّ ص: إنّ عادوا فعد» و قد ذکر بعض ما روی فی هذا الصدد[5].
ممکن است  کسی بگوید این آیه در مورد  کفار است،‌مسلمان اگر از کافر بترسد،‌حتماً‌باید تقیه کند و حال آنکه شیعه از کافر تقیه نمی‌کند بلکه از مسلمان  تقیه می‌کند؟
جوابش این است که مورد مخصّص نیست، میزان حفظ جان است، آنکس که شلاق دستش است، ظالم و قلدر است چه فرق می‌کند که مسلمان باشد یا کافر، آیه در این مورد نمی‌تواند سبب تخصیص بشود.
اتفاقاً این جمله از شافعی خواهد آمد که فرق نمی‌کند که انسان از کافر تقیه کند یا از مسلمان.
الآیة الثانیة:
«لَا يتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ »[6].
افراد باايمان نبايد به جاي مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنين کند، هيچ رابطه‌اي با خدا ندارد (و پيوند او بکلي از خدا گسسته مي‌شود)؛ مگر اينکه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاي مهمتري تقيه کنيد). خداوند شما را از (نافرماني) خود، برحذر مي‌دارد؛ و بازگشت (شما) به سوي خداست.
ما در اینجا چند جمله از مفسرین اهل سنت نقل می‌کنیم:
1: قال الطبری: « إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » قال أبو العالیة- ایشان از محدثین است -: التقیة باللسان، و لیس بالعمل، حدّثت عن الحسین قال: سمعت أبا معاذ قال: أخبرنا عبید قال: سمعت الضحّاک یقول فی قوله تعالی: « إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » قال: التقیة باللسان من حُمل علی أمر یتکلّم به و هو لله معصیة فتکلّم مخافة علی نفسه « و قلبه مطمئن بالإیمان » فلا إثم علیه، إنّما التقیة باللسان»[7].
البته جناب طبری این جمله از ابوالعالیه و ایشان هم از دیگران نقل می‌کند، ایشان تقیه را چندان لمس نکرده، اگر تقیه را لمس کرده بود، نمی‌گفت: باللسان، اگر واقعاً‌ با زبان مشکل حل شود، حتماً به زبان اکتفا می‌شود، ولی گاهی زبان کافی نیست،‌ بلکه علاوه بر زبان،‌از انسان عمل هم می‌خواهد، مثل جایی که وضو هم مثل آنها وضو بگیرد، نماز را هم مثل آنها بخواند، زکات را به والی آنها بدهد، فلذا تقیه را لمس نکرده و خیال کرده که در همه جان با زبان حل می‌شود و حال آنکه بعضی از اوقات، رفع گرفتاری با عمل حاصل می‌شود نه فقط با زبان. 
و قوله (( التقیة باللسان و لیس بالعمل )) فیما إذا کان إظهار الولایة بهم کافیاً فی دفع الشرّ، و أمّا إذا توقّف دفع الأذی علی عمل إیجابیّ یدلّ علی ولائه لهم فیجب حفظاً للنفس و النفیس. و لعلّ التأکید علی اللسان، لأجل الحذر عن الولاء قلباً و جناناً.
و قد استنبط العلماء من هذه الآیة جواز التقیة بأن یقول الإنسان أو یفعل ما یخالف الحقّ، لأجل التوقّی من ضرر یعود من الأعداء إلی النفس، أو العرض، أو المال.
فمن نطق بکلمة الکفر مکرهاً و قایةً لنفسه من الهلاک، و قلبه مطمئن بالإیمان، لا یکون کافراً بل یُعذر کما فعل عمّار بن یاسر حین أکرهته قریش علی الکفر فوافقها مکرهاً و قلبه مطمئن بالإیمان، و قد نزلت فیه الآیة التی ذکرناها آنفاً.
إذا عرفت ذلک فلنذکر بعض الکلمات حول الآیة:
2: قال الآلوسی: و فی الآیة دلیل علی مشروعیة التقیة و عرّفوها بمحافظة النفس أو العرض أو المال من شرّ الأعداء. و العدو قسمان:
الأوّل: من کانت عداوته مبنیة علی اختلاف الدین کالکافر و المسلم.
الثانی: من کان عداوته مبنیة علی أغراض دنیویة کالمال و المتاع و الملک و الإمارة»[8].
3: و قال جمال الدین القاسمی: و من هذه الآیة « إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » استنبط الأئمة (شافعی،‌مالک، ابوحنیفه و احمد بن حنبل) مشروعیة التقیة عند الخوف و قد نقل الإجماع علی جوازها الإمام مرتضی الیمانی فی کتابه ( إیثار الحقّ علی الخلق )[9].
اشکال
بر گردیم به اشکال قبلی که این ‌آیات مربوط به تقیه مسلم از کافر است و حال آنکه شما شیعیان از اهل سنت که مسلمانند تقیه می‌کنید فلذا این آیات ربطی به شما ندارد؟
جواب
ما در جواب عرض می‌کنیم که هر چند این آیا مورد و شأن نزولش  تقیه مسلم از کافر است، ولی ملاک و میزان یکی است فلذا فرق نمی‌کند که مسلمان از کافر تقیه کند یا مسلمان از مسلمان دیگر که ظالم است تقیه کند، ممکن است این عرض من مورد قبول آنها واقع نشود، از این رو، من از دو نفر علمای اهل سنت کلامی را نقل می‌کنم که می‌گویند میزان کافر نیست، بلکه میزان کسی است که آزادی را مصادره کرده و این فرق نمی‌کند کافر باشد یا مسلمان ولذا اگر حاکم مسلمان هم مانند حاکم کافر ظالم باشد و انسان را اکراه بر گناه کند، تقیه لازم است.
ربما یقال: إنّ مورد الآیة هو اتقاء المسلم من الکافر، ولکنّ الشیعة تتقی من المسلم حیث یخفون عقیدتهم عن المسلم السنّی و هو یصلّی و یصوم مثله، و هو خارج عن مفاد الآیة؟
هذا هو السؤال، و أما الإجابة فواضحة، فإنّ المورد لیس بمخصّص، فإنّ الغرض من تشریع التقیة ه صیانة النفس و النفیس من الشرّ، فإذا ابتلی المسلم بأخیه المسلم الذی یخالفه فی بعض الفروع و لا یتردد الطرف القوی فی إیذاء الطرف الآخر، ففی تلک الظروف الحرجة لا مناص للمسلم الضعیف من اللجوء إلی التقیة لصیانة نفسه و نفیسه، و هذا مما صرّح به علماء الإسلام فی تفسیر الآیة، و نقتصر بثلاث کلمات لأقطاب التفسیر:
1: یقول الإمام الرازی فی تفسیر قوله سبحانه: « إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً » ظاهر الآیة علی أنّ التقیة إنّما تحلّ مع الکفّار الغالبین، إلّا أنّ مذهب الشافعی – رضی الله عنه - : أنّ الحالة بین المسلمین إذا شاکلت الحالة بین المسلمین و الکافرین، حلّت التقیّة محاماة عن النفس.
و قال: التقیة جائزة لصون النفس، و هل هی جائزة لصون المال؟ یحتمل أن یحکم فیها بالجواز لقوله ص: «حرمة مال المسلم کحرمة دمه» و قول ص: «من قتل دون ماله فهو شهید»[10].
ممکن است کسی بگوید که مورد این آیات، تقیه مسلم از کافر است، اما ملاک یکی است،  ممکن است این عرض من مورد قبول آنها نباشد، ولی من از دو نفر یا سه نفر نقل کردم که میزان کافر نیست بلکه میزان کسی است که آزادی را مصادره کرده اگر حاکم مسلمان هم مانند حاکم کافر انسان را وادار و اکراه بر  گناه کند و بگوید اگر آن گناه را انجام ندهی، ضرر به وارد می کنم، فرق نمی  کند.
2: ینقل جمال الدین القاسمی عن الإمام مرتضی الیمانی فی کتابه «إیثار الحقّ علی الخلق» ما هذا نصّه:
« و زاد الحقّ غموضاً و خفاءً أمران: أحدهما: خوف العارفین – مع قلّتهم – من علماء السوء و سلاطین الجور و شیاطین الخلق مع جواز التّقیة عند ذلک بنصّ القرآن، وإجماع أهل الإسلام، و ما زال الخوف مانعاً من إظهار الحقّ، و لا برح المحقّ عدوّاً لأکثر الخلق، و قد صحّ عن أبی هریرة أنّه قال فی ذلک العصر الأول: حفظت من رسول الله ص وعائین، أمّا أحدهما فبثّته فی الناس، و أمّا الآخر فلو بثّته لقطع هذا البلعوم»[11].
ابوهریره می‌گوید،‌پیغمبر اکرم ص دو ظرف را پر کرد و تعلیم  من کرد، یک ظرف را برای مردم بیان کردم، اما ظرف دیگر را در سینه‌ام نگه‌ داشته‌ام. چرا؟ تا حلقومم بریده نشود، ابوهریره در زمان خودش تقیه می‌کند.
3: و قال المراغی فی تفسیر قوله سبحانه:«مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ » و یدخل فی التقیة مداراة الکفرة و الظلمة و الفسقة، و إلانة الکلام لهم، و التبسّم فی وجوههم، و بذل المال لهم، لکفّ أذاهم و صیانة العرض منهم، و لا یعدّ هذا من الموالاة المنهیّ‌ عنها، بل هو مشروع، فقد أخرج الطبرانی قوله ص: «ما وقی المؤمن به عرضه فهو صدقة»[12].
حضرت امام خمینی (ره) یک چیزی را از میرزای شیرازی نقل می‌فرمود، البته ایشان مستقیماً از میرزا نشنیده بود، بلکه از شیخ عبد الکریم حائری شنیده بود و ایشان هم از میرزای شیرازی شنیده بود که مرحوم میرزا می‌فرمود: من به دو نفر پول می‌دهم، یکی به کسی که دستم را بگیرد، مانند فقیه،‌عالم و امثال آنان، دیگری هم به کسی که پایم را نگیرد.



[1] نحل/سوره16، آیه106.
[2] نحل/سوره16، آیه105.
[3] مجمع البیان، طبرسی، ج3، ص388.
[4] الجامع لأحکام القرآن، قرطبی، ج4، ص570.
[5] تفسیر ابن کثیر، ج2، ص587.
[6] آل عمران/سوره3، آیه28.
[7] جامع البیان، طبری، ج3، ص153.
[8] روح المعانی،‌آلوسی، ج3، ص121.
[9] محاسن التأویل، جمال الدین قاسمی، ج2، ص180.
[10] مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج8، ص13.
[11] محاسن التأویل، جمال الدین قاسمی، ج4، ص82.
[12] تفسیر المراغی، ج3، ص136.