موضوع:
بررسی قاعده لا ضرر
همان گونه که قبلاً بیان
گردید، چند کلمه داریم که باید در اطراف آنها بحث کنیم،
کلمه ضَرّ (به فتح ضاد) را بحث نمودیم،و هکذا کلمه ضُرّ ( به ضم ضاد) را
نیز بحث کردیم، ضرر را هم بحث کردیم، فقط کلمه ضرار باقی
ماند که الآن بحث میکنیم.
آیا باب مفاعله
چنانچه لغویین و ادبا میگویند، طرفینی است؟ما با آیات
کثیری ثابت کردیم که کلمه « ضرار» به معنای
طرفینی نیست، یعنی معنایش این
نیست که دو طرف به همدیگر ضرر برسانند.
بر خلاف آنچه که نحویها
و صرفیها معتقدند و میگویند باب مفاعله طرفینی
است، ولی ما عرض کردیم که این گفته ادبا کلیت ندارد.
چرا؟ چون ما مواردی را از قرآن بیان کردیم که در آنجا با
اینکه باب مفاعله به کار رفته است، ولی در عین حال
طرفینی نیست.
سپس به فرمایش آیت
الله خوئی رسیدیم و گفتیم ایشان هم با ما در مدعا
شریک است، یعنی ایشان معتقد است لازم نیست که
باب مفاعله طرفینی باشد، بلکه یک طرف هم کافی است.
دلیل آیت
الله خوئی بر اینکه باب مفاعله طرفینی نیستدلیلی که ایشان
(آیت الله خوئی) اقامه نموده است مورد نظر ماست، ایشان میفرماید
باب مفاعله این است که طرفین قصد دارند که فعل را انجام بدهند و
حتی ممکن است فعل را انجام ندهند، یعنی قصد فعل را دارند، اما
ممکن است که فعل را انجام ندهد و شاهد مطلب این آیه شریفه است:
« يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ
وَمَا يشْعُرُونَ »[1].
ایشان میفرماید:
مگر میشود که منافقین بر خدا حیله کنند و حیله شان هم بر
خدا وارد شود؟ امکان ندارد، فقط قصد ورود دارند، بدون اینکه حیله شان
بر خدا وارد بشود، یعنی محال است که حیله منافقین بر خدا
وارد بشود. چطور؟ زیرا خدا بالاتر از آن است که مورد حیله
منافقین قرار بگیرد و حیله آنها بر خدا وارد بشود ولذا قرآن
میفرماید:
« يخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ
آمَنُوا وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ»
ولذا در ذیل آیه میفرماید:
«وَمَا يخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ» کلمه
« يخْدَعُونَ» را به کار میبرد.
جواب استاد
سبحانی از استدلال آیت الله خوئیما در جواب عرض میکنیم
که خصوصیت مورد میزان قاعده نیست و اینجا از باب
خصوصیت مورد، یعنی در این مورد چون خدا بالا و برتر است،
نمیشود فعل (خدعه) منافقین بر خدا وارد بشود، خلاصه اینجا از
قبیل خصوصیت مورد است و ما نباید خصوصیت مورد را
دلیل بر ضابطه لغوی بگیریم، بحث ما در ضابطه لغوی
است و اینکه از نظر لغت معنای باب مفاعله چیست؟ شما میگویید
قصد الفعل، لا نفس الفعل. چرا؟ چون در این مورد خدا مورد حیله آنها
(منافقین) قرار نمیگیرد.
مثال پس معلوم میشود که
اینجا از قبیل خصوصیت مورد است و خصوصیت مورد دلیل
بر وضع نمیشود، مثلاً میگویید:« الله عالم و
زید عالم»،
ما معتقدیم که عالم بر
مرکب وضع شده، عالم یعنی دانا، ضارب یعنی زننده، ما
معتقدیم مرکب است، منتها مرکب اجمالی است نه مرکب تفصیلی.
« زید ضارب» غیر از زید ضرب است، «زید ضرب» یک مسأله
است « زید ضارب» یک مسأله دیگر میباشد، یعنی
مرکب است، البته نه مرکب تفصیلی، بلکه مرکب اجمالی، »عالم» به
معنای کسی که «له العلم»، ولی در عین حال نسبت به خدا
میگوییم:« الله عالم»، علم خدا عین ذاتش است،این
خصوصیت مورد است که در خدا نمیشود ترکب را فکر کرد، نباید
خصوصیت مورد سبب بشود که ما در مورد عالم بگوییم: «عالم»
عین علم است،کما اینکه محقق دوانی گفته، یا
بگوییم:« ضارب» عین ضرب است، «مشتق» عین مصدر است، گفتن
چیزی خنده آور است. چرا؟ چون «مشتق» عین مصدر نیست، بلکه
مشتق یک چیز است و مصدر هم یک چیز دیگری.
البته در مورد خدا، قطعاً « علم»
عین ذات است ولی مورد خاص، نباید سبب بشود که ما
بگوییم «موضوع له» بسیط است نه مرکب، زیرا «موضوع له»
بسیط نیست بلکه مرکب است، منتها مرکب اجمالی است نه مرکب تفصیلی،
بنابراین، ما نباید این آیه مبارکه را دلیل
بگیریم.
آیه دوم:
آیه دوم میفرماید:
« إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ
بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيقْتُلُونَ وَيقْتَلُونَ
وَعْدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى
بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيعِكُمُ الَّذِي بَايعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ
هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[2].خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان
را خريداري کرده، که (در برابرش) بهشت براي آنان باشد؛ (به اين گونه که:) در راه خدا
پيکار ميکنند، ميکشند و کشته ميشوند؛ اين وعده حقي است بر او، که در تورات و انجيل
و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسي از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما،
به داد و ستدي که با خدا کردهايد؛ و اين است آن پيروزي بزرگ!
در این آیه
شریفه نیز کلمه:
«يقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ»
مال یک طرف است، چون کافر فی سبیل الله نیست، بلکه کافر
فی سبیل الشیطان است، پس معلوم میشود که طرفین
نیست.
جوابش این است که
اینجا خصوصیت مورد است. چطور؟ چون کلمه
«فِي
سَبِيلِ اللَّهِ» را آوردی قهراً یک طرفه خواهد بود.
بنابراین، ادله آیت
الله خوئی بر مدعایش کافی نیست، البته مدعای
ایشان (که میفرماید باب مفاعله طرفینی نیست)
صحیح است، بلکه گاهی طرفینی است و گاهی
طرفینی نیست، ولی ادلهای که ایشان
برای مدعای خودش اقامه نموده درست نیست، زیرا در
آیه مبارکه اول (خدعه)، خصوصیت مورد است که حق تعالی مورد خدعه
و حیله قرار نمیگیرد، اصلاً قصد الخدعه و حیله است نه
فعل الخدعه، در اینجا هم
«فِي سَبِيلِ اللَّهِ»
قرینه است، و الا اگر قید
«فِي سَبِيلِ اللَّهِ»
نبود، طرفین همدیگر را مقاتله میکردند.
پس معلوم میشود که
بهترین دلیل همان است که ما ارائه کردیم و بعضی از
روایت هم گواهی میدهند که باب مفاعله طرفینی است
و گاهی طرفینی نیست.
و اما معنی
الثالث: برای ضرار چند معنی ذکر
کردهاند که دو معنای آن را خواندیم، معنای سوم این است
که ضرر در جایی است که انسان از آن نفع ببرد، اما ضرار در
جایی است که از آن نفع نمیبرد، اگر واقعاً کسی به
دیگری تجاوز می کند، اگر از این تجاوز نفعی
میبرد، به این می گویند: ضرر. اما اگر از این
تجاوز نفعی نمیبرد، یعنی به طرف مقابل ضرر وارد میکند،
ولی خودش از آن نفع و بهرهای نمیبرد، به این میگویند:
ضرار.
ممکن است کسی بگوید این
معنی درست نیست. چرا؟ چون معنی ندارد که یک آدم عاقل به
کسی ضرر بزند، اما در آن نفعی نداشته باشد، این آقا تصور کرده
است که مراد از نفع، نفع مالی است، ممکن است نفع مالی نداشته باشد،اما
نفع روحی و روانی داشته باشد، مثلاً نسبت به کسی عقده دارد و
میخواهد عقده دارد.
بنابراین،اگر نظر
این آدم ا ین است که اصلاً نفعی ندارد، بله، چنین
چیزی از آدم عاقل سر نمیزند، ولی اگر بگوید نفع
مالی ندارد، بله! ممکن است نفع مالی نداشته باشد، اما نفع
معنوی داشته باشد. چطور؟ مثلاً این آدم نسبت به کسی عقده
وعداوت دارد، میخواهد عقده خودش را خالی کند ولذا به طرف ضرر وارد
میکند:
و أمّا معنی
الثالث: أعنی التفریق بالانتفاع
فی الضرر، و عدم الانتفاع فی الضرار، فیرد علیه أنه إن
أرید منه ما لا ینتفع به مطلقاً، لا روحیاً و لا مالیاً و
لا غیره، فهو ممنوع إذ لا وجه لأن یقوم به العاقل و یدخل
الضرار علی الغیر و لا ینتفع به أصلاً.
و إن أرید خصوص عدم النفع
المالی، ففیه أنّ النفع غیر منحصر بالمالی بل هو أمر أعم
منه و من النفسی و البدنی و العرضی.
أضف إلی ذلک:
أنّه من المحتمل أن یکون المراد من الاعتداء فی قوله سبحانه:
«وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا
لِتَعْتَدُوا »[3]،
هو الاعتداء المالی بتحلیل مهور هن حتّی یسترحن، فقد
استعمل الضرار لأجل تحصیل النفع المالی. ممکن است
« لِتَعْتَدُوا » تفسیر ضرار باشد،
یعنی آنقدر به زن فشار بیاورد که بگوید مهرم را به تو
بخشیدم، ولی مرا آزاد کنم، پس چطور میگویید در
ضرار نفعی نیست و حال آنکه ممکن است
« لِتَعْتَدُوا » تفسیر ضرار باشد،تعدی
کدام است؟ تعدی آن است که آنقدر به زن فشار بیاورد که او مجبور شود
برای آزادی خودش مهر را به شوهر ببخشد، بنابراین، این
معنای سوم برای «ضرار» معنای صحیحی نیست.
و أما المعنی
الرابع، أعنی کونهما بمعنی واحد،
فبعید جداً. مع أنّ الإمام علیه السلام یرکز فی بعض
الروایات علی الضرار، و یقول فی قصّة الرأس و الجلد:« إنّ
هذا هو الضرار»، و لا یقول:« هو الضرر»، و قد وصف القرآن الکریم عمل
المنافقین بالضرار، و هذا یفید أنّ الضرار یشتمل
علی ما لا یشتمل علیه الضرر.
اما اینکه ضرار و ضرر را
به یک معنی بگیریم، بسیار بعید است، چون حضرت
ع راجع به قصه مردی که نسبت به سر شتر با دیگری شریک
شده بود، کلمه ضرار را به کار میبرد، دو نفر در یک شتری
شریک شده بودند، یکی هشت درهم داده بود،دیگری هم دو
درهم داده بود که کله پاچه شتر مال او باشد، اتفاقاً بعیر و شتر خوب شد و
قیمتش بالا رفت، یعنی ده درهم شد، ده دینار، این
طرف میگفت کله پاچه را میخواهم چون من بخاطر کله پاچه شریک
شدم فلذا باید سر شتر را ببری و کله پاچه را به من بدهی، حضرت
در آن مورد میفرماید:
« إنّ هذا هو الضرار»، نمیفرماید: إنّ
هذا هو الضرر، از این معلوم میشود که «ضرار» با «ضرر» فرق دارد والا
چرا میفرماید: «إنّ هذا هو الضرار».
علاوه براین، قرآن
کریم فعل منافقین را ضرار میشمارد و میفرماید:
«وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا
مَسْجِدًا ضِرَارًا» [4].
و این دلیل بر این است که بین ضرار و ضرر یک تفاوت
هایی وجود دارد.
مختار استاد
سبحانی در معنای ضرارمن معتقدم که مراد از «ضرار»
عبارت از این است که از شخص صادر میشود عناداً و لجاجة (الضرار، هو
الفعل الصادر من الشخص عناداً و لجاجة) یک موقع انسانی، به کسی
ضرر میزند بدون اینکه عناد و لجاجت داشته باشد، بلکه میخواهد
چیزی گیرش بیاید.
ولی یک موقع فقط از
روی عناد و لجاجت به طرف ضرر میزند بدون اینکه از ضرر زدن خودش
قصد نفع داشته باشد، میخواهد واقعا بر او ضرر وارد کند، ضرار در
جایی است که بر طرف ضرر وارد کند از باب لجاجت و از باب عناد، من فکر
می کنم آیات با این معنای پنجم مناسب است.
و أما المعنی
الخامس، فهو الحق الذی لاریب
فیه. و إن شئت فعبّر عن الضرار فیه: بالاضرار الصادر عن الشخص عناداً
و لجاجة و یؤیده: قوله سبحانه:
« وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ
بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا
وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُوًا
وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيكُمْ مِنَ الْكِتَابِ
وَالْحِكْمَةِ يعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ
شَيءٍ عَلِيمٌ» زن در نزد آنها مانند توپ فوتبال
بود، او را طلاق میدادند، تا میخواست عدهاش تمام بشود، میگفتند:
رجعت، باز طلاق میدادند، تا میخواست عدهاش تمام بشود رجوع میکردند،
این کار را از روی لجاجت و عناد میکردند، در حقیقت
می خواستند این زن را اذیت کنند.
فإنّ لفظة «
لِتَعْتَدُوا» تفسیر للضرار.
و قوله سبحانه:
« وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا
بَينَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ
وَلَيحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَى وَاللَّهُ يشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»در واقع نظر منافقین
این بود که یک ضرری بر مسلمانان وارد کنند و برای
این نقشه خود یک مسجدی در مقابل مسجد قبا بساند، این
قضیه باز بیشتر با معنای عناد و لجاجت میسازد چون
مسلمانان عنادی داشتند، حتی روایت شتر هم با معنای عناد و
لجاجت سازگار است، چون کله پاچه در عالم فراوان است، ولی او میخواهد
به طرف ضرر بزند در حالی که این شتر را به ده دینار میخرند،
ولی اگر او را بکشند، همان ده درهم بیشتر نخواهد بود، شاید
اینها قرینه باشد که مراد لجاجت و عناد است،حتی آن آیهای
که میفرماید:
«مِنْ بَعْدِ وَصِيةٍ يوصَى
بِهَا أَوْ دَينٍ غَيرَ مُضَارٍّ وَصِيةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ»[5].
بعضی پدر ها هستند که از
دست بچههای خود ناراحتاند،برای اینکه بچه را در ضیق
قرار بدهند ویکنوع عنادی با بچه دارد، فلذا یکنوع اقرارهایی
که میکند و میگوید: من مثلاً به فلان شخص این مقدار
بدهکارم، از فلانی هم این مقدار بدهکار میباشم، این گونه
اقرار ها را میکند تا چیزی از ترکه باقی نماند، که جنبه،
جنبه لجاجی داشته باشد، شاید اینها مناسب تر است.
بنابراین، ضرار همان ضرر
رساندن به طرف از روی عناد و لجاجت است و اتفاقاً در داستان سمرة بن جندب هم
همین است، حضرت فرمود اجازه بگیر، تا زن و بچه این بنده خدا
انصاری چادر بر سر کنند، او گفت من اجازه نمیگیرم باید
همینطوری وارد بشوم، حضرت فرمود: آن را بفروش که من بخرم، گفت
نمیفروشم، در بهشت این مقدار به تو میدهم، گفت نمیخواهم،معلوم
میشود که این آدم، یک آدم لجوج است که نمیخواهد
خیری را ببیند یا خیری برساند.
دیدگاه حضرت امام
خمینی در معنای ضرارو أما المعنی السادس،
الذی هو مختار سیدنا الأستاذ، فقد قال فی توضیحه:« إنّ
الضرر و الضر و الإضرار و ما یشتق منها، إنما یستعمل فی الضرر
المالی و النفسی بخلاف الضرار، فإن الشائع من استعماله، هو استعماله
فی التضیق و الحرج و إیراد المکروه و إیقاع الکلفة»
[6].نظریه ششم نظریه حضرت
امام خمینی (ره) است ایشان میفرماید ضرار به
معنای ضیق است و فشار روحی، ضرار، یعنی ضیق
و به معنای فشار روحی.
ولی نظر
ایشان با بعضی از آیات تطبیق نمیکند، « وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا
لِتَعْتَدُوا» اینکه مهر شان ببخشند،بعید
نیست که ضرار در آنجا یا به معنای لجاجت باشد یا ضرر
مالی،
« وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا»
تا مهریه را ببخشند، ضرار در آنجا به مهریه به کار رفته است.
در داستان شتر هم نمی خواهد ایجاد ضیق بکند، بلکه میخواهد
ضرر مالی وارد کند، حتی در باب وصیت هم نمیخواهد
ایجاد ضیق بکند، بلکه میخواهد ضرر مالی وارد کند، مثلا
از بچهاش ناراحت است فلذا نمیخواهد او از پدر ارث ببرد، فلذا پشت سر هم
میگوید به فلان بقال بدهکارم و از فلان بدهکارم. بنابراین،
اینکه ایشان (امام ره) میفرماید: ضرار، به معنای ضرر
نفسی و روحی است با این آیات نمیسازد،
یعنی با آیه وصیت و امثالش نمیسازد چون وصیت
میکردند که ورثه ارث نبرند، پس چه بگوییم؟ ما نچاریم که
همان قول پنجم را انتخاب کنیم که ضرار اعم از ضرر مالی و نفسی و
عرضی است،اما نظرش عناد و لجاجت است و میخواهد با این کار
خودش طرف را اذیت کند.