درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

94/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة لا ضرر و لا ضرار
یکی از قواعدی که احکام اولیه را  محدود می‌کند قاعده « لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار »  است، اما غالباً آقایانی که وارد قاعده لا ضرر می‌شوند، یکسره سراغ حدیث : « لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار » می‌روند  کما اینکه مرحوم شیخ چنین می‌‌کند، ولی من معتقدم که نخست باید این قاعده را از کتاب الله شروع کرد و دید که کتاب الله در این زمینه چه فرموده است و سپس سراغ حدیث: « لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار » رفت. حدیث مذکور در وسائل الشیعه به دو صورت نقل شده است:
1: « عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ:« لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار » [1].
2: «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِن»[2]‏.
 ولی ابتدا سراغ مدرک قاعده می‌رویم تا ببینیم مدرک قاعده در کتاب الله چیست و سپس نگاه کرده که مدرک قاعده در سنت چیست و این برای ما مهم است.
استدلال به آیات قرآنی
اولین موردی که قرآن کلمه ضرر را به  کار برده است،‌آیه‌ی جهاد است و آن عبارت  است از:
1: «لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا»[3].
(هرگز) افراد باايماني که بدون بيماري و ناراحتي، از جهاد بازنشستند، با مجاهداني که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهداني را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [= ترک‌کنندگان جهاد] برتري مهمي بخشيده؛ و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان،) خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظيمي برتري بخشيده است.
این آیه مبارکه می فرماید قاعده و قائم حکم شان مساوی و برابر نیست، کسانی که واقعاً جان بر کف در جبهات جنگ حضور دارند، با کسانی که در خانه نشسته و تماشاچی‌اند، مساوی و برابر نیستند، منتها آیه مبارکه یک تعداد را استثنا می‌کند و می‌فرماید: قاعدی که ضرر و نقص عضوی ندارد، ضرر را در نققص عضوی به کار برده، مثل اینکه اعمی و یا فلج است،«لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»، کدام قاعدین، قاعدینی که نقص عضوی ندارند« غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ»، چنین قاعدینی با مجاهدین یکسان نیستند، مراد از ضرر در این آیه مبارکه نقص عضوی  است.
نکته: نکته دیگر این است که مفسرین اهل سنت  در تفسیر این آیه مبارکه یک لغزش بزرگ و عجیبی دارند و می‌گویند قرآن چین نازل شده بود:
«لَا يسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ» وقتی این آیه نازل شد در محضر پیامبر ا کرم ص ابن أبی مکتوم بود که مؤذن حضرت بود و اعمی، ایشان عرض کرد یا رسول الله پس تکلیف من چیست چون من قاعد هستم پس معلوم شد که فضیلیت مجاهد را ندارم، این جمله را که ابن أبی مکتوم گفت،‌پیغمبر اکرم ص غش کرد و در عالم بالا رفت، آیه عوض شد و کلمه‌ی « غَيرُ أُولِي الضَّرَرِ» اضافه شد،یعنی کسانی که دارای نقص عضوی بودند  استثنا شدند،‌این حدیث را کتب اهل سنت دارند، ولی این حدیث و این تفسیر کاملاً بی اساس و باطل است، قرآن با غش کردن پیامبر اکرم و اعتراض ابن أبی مکتوم عوض نمی‌شود، بلکه این آیه مبارکه از اول چنین نازل شده است.
این اولین آیه ‌ای است که در قرآن کلمه ضرر به کار رفته است و ضرر هم در این آیه مبارکه به معنای نقص است.
2: « وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُوًا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيكُمْ وَمَا أَنْزَلَ عَلَيكُمْ مِنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ يعِظُكُمْ بِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ »[4].
 و هنگامي که زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي «عده» رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاه داريد (و آشتي کنيد)، و يا به طرز پسنديده‌اي آنها را رها سازيد! و هيچ‌گاه به خاطر زيان رساندن و تعدي کردن، آنها را نگاه نداريد! و کسي که چنين کند، به خويشتن ستم کرده است. (و با اين اعمال، و سوء استفاده از قوانين الهي،) آيات خدا را به استهزا نگيريد! و به ياد بياوريد نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسماني و علم و دانشي که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند مي‌دهد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خداوند از هر چيزي آگاه است (و از نيات کساني که از قوانين او، سوء استفاده مي‌کنند، با خبر است)!
آیه مبارکه می‌‌گوید ا گر زنی را طلاق دادید: « فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ» کلمه «بَلَغْنَ » در اینجا به معنای قرب است،‌ بلغن، أی قرب أجلهن، نزدیک است که از عده بیرون برود و الا اگر به کلی از عده بیرون برود قابل رجوع نیست،  «بَلَغْنَ » یعنی در آستانه بیرون رفتن است یک روز یا دو روز یا سه روز مانده  که عده این زن تمام بشود، در اینجا تکلیف مرد چیست؟ تکلیف مرد این است که یا او را خوب امساک کند و زندگی  معروف داشته باشد یا خوب رها کند تا با شخص دیگر  ازدواج کند:« فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا»، این آیاتی که می‌خوانم برای ما قرینه خواهد بود در فهم حدیث لا ضرر و لا ضرار، « وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا»،یعنی زن توپ فوتبال نیست تا همین که نزدیک بود عده‌اش تمام بشود رجوع کنی،‌ بیچاره زن دو مرتبه بماند و زجر بکشد، دو مرتبه طلاقش بدهد و باز هم رجوع کند و هکذا، تا سه مرتبه،« وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا» ضرار در اینجا به معنای ایجاد ضیق است، حضرت امام خمینی (ره) هم نظرش این بود که ضرار به معنای ضیق است و فشار، «وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَلَا تَتَّخِذُوا آياتِ اللَّهِ هُزُوًا ...» پس معلوم شد که کلمه ضرار در این آیه به معنای ضیق است و فشار.
کان الرجل فی الجاهلیة یطلّق امرأته و یترکها، و عندما یقرب انقضاء عدّتها، یراجعها لا عن حاجة و رغبة و لکن لیطوّل العدّة علیها إیذاءً و ضرراً بها، فنهی الله سبحانه عن هذا الأسلوب التعسّفیی، کما قد حدّد الطلاق بعد أن لم یکن له و لا للرجوع حدّ و حصر، بما یلی:
3:«الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيتُمُوهُنَّ شَيئًا إِلَّا أَنْ يخَافَا أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »[5].
طلاق، (طلاقي که رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) بايد به طور شايسته همسر خود را نگاهداري کند (و آشتي نمايد)، يا با نيکي او را رها سازد (و از او جدا شود). و براي شما حلال نيست که چيزي از آنچه به آنها داده‌ايد، پس بگيريد؛ مگر اينکه دو همسر، بترسند که حدود الهي را برپا ندارند. اگر بترسيد که حدود الهي را رعايت نکنند، مانعي براي آنها نيست که زن، فديه و عوضي بپردازد (و طلاق بگيرد). اينها حدود و مرزهاي الهي است؛ از آن، تجاوز نکنيد! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است.
حق دارید که زن را دو بار طلاق بدهید، بار سوم یا بگیرید یا طلاق بدهید و دیگر حق رجوع ندارید مگر اینکه محللی بیاید، پس هم عده را محدود کرد و هم طلاق را،« وَلَا يحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيتُمُوهُنَّ شَيئًا»، حالا که طلاق سوم را دادید، حق ندارید که مهریه را از آنها بگیرید، تا اینجا معنای آیه آسان است، اما از این به بعدش مشکل است: « إِلَّا أَنْ يخَافَا أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» این بخشی از آیه مبارکه، طلاق خلعی را می‌گوید و می‌فرماید حق ندارید مبلغی را که به زن داده‌اید،‌ از او پس بگیرید، مگر اینکه یکنوع بغضی بین زوج و زوجة باشد و اصولاً زن نمی‌خواهد با این مرد زندگی کند فلذا زن می‌گوید مهریه مال تو، منتها مرا طلاق بده، قرآن می‌گوید شوهر حق ندارد مهریه‌ای را که به زن داده پس بگیرد مگر اینکه زندگی آنها یک زندگی بدی باشد که زن نمی‌خواهد با این مرد زندگی کند و می‌خواهد با هر قیمتی که شده خودش را از چنگ او رها کند، در این صورت می‌تواند زن مهریه را به شوهر ببخشد و خود را از چنگ او رها کند «إلَّا أَنْ يخَافَا أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ»، مراد از «ما» در جمله « فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ» مهریه است.
آیه سوم هر چند مربوط به بحث ما نبود، اما چون متصل به آیه موضوع بحث بود، از این  رو خواستم معنای این آیه هم روشن بشود،‌تا اینجا توانستیم با دو آیه استدلال کنیم، یکی آیه جهاد،‌دیگری هم آیه ضرار که هردو را بحث و بررسی کردیم.
و روی عن عائشة أنّها قالت: کان الناس و الرجل یطلّق امرأته ما شاء أن یطلّقها و هی امرأته إذا ارتجعها و هی فی العدّة،‌و إن طلّقها مائة مرّة أو أکثر حتی قال رجل لإمرأته:
و الله لا أطلّقک فتبینی و لا آویک أبداً – یعنی نه طلاق می‌دهم و نه به خانه‌ام راه می‌دهم – قالت: و کیف ذلک؟ قال: أطلّقک، فکلّما شاهدت عدّتک أن تنقضی راجعتک، فذهبت المرأة حتّی دخلت علی عائشة فأخبرتها. فسکتت حتّی جاء النّبی ص فأخبرته. فسکت النّبی ص
حتّی نزل القرآن: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ».
اهل سنت سه طلاق را یکجا جاری می‌کنند و اگر جاری  کردند زن می‌شود سه طلاقه و نیاز به محلل دارد و اینهم برای مرد سنگین است که زن خود را در اختیار شخص دیگر قرار بدهد،‌تمام این بدبختی‌ها به سبب انحراف از آیه قرآن است، چون آیه می‌فرماید: «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ » یعنی مرّة بعد مرّة،‌آیه می‌فرماید اگر بنا باشد که زن را سه طلاق بدهید، باید مرّة بعد مرّة باشد،‌نه اینکه هر سه طلاق را در یک مجلس بدهید.
4: « وَالْوَالِدَاتُ يرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَينِ كَامِلَينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» [6].
مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شير مي‌دهند. (اين) براي کسي است که بخواهد دوران شيرخوارگي را تکميل کند. و بر آن کس که فرزند براي او متولد شده [= پدر]، لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شايسته (در مدت شير دادن بپردازد؛ حتي اگر طلاق گرفته باشد.) هيچ کس موظف به بيش از مقدار توانايي خود نيست! نه مادر (به خاطر اختلاف با پدر) حق ضرر زدن به کودک را دارد، و نه پدر. و بر وارث او نيز لازم است اين کار را انجام دهد [= هزينه مادر را در دوران شيرخوارگي تأمين نمايد]. و اگر آن دو، با رضايت يکديگر و مشورت، بخواهند کودک را (زودتر) از شير بازگيرند، گناهي بر آنها نيست. و اگر (با عدم توانايي، يا عدم موافقت مادر) خواستيد دايه‌اي براي فرزندان خود بگيريد، گناهي بر شما نيست؛ به شرط اينکه حق گذشته مادر را به طور شايسته بپردازيد. و از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و بدانيد خدا، به آنچه انجام مي‌دهيد، بيناست!
«وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ» که پدر باشد، چرا قرآن یک چنین تعبیری را می‌کند و می‌فرماید: «وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ» ؟ می‌خواهد تحریک عواطف کند و بفرماید که این بچه مال توست و به نفع تو متولد شده پس باید نفقه‌اش را هم بدهی «وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» البته ضمیر «رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ» به « وَالْوَالِدَاتُ»‌بر می‌گردد نه به اولاد. « لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا» البته هر کس به اندازه توان خودش باید نفقه زن و بچه‌ی خودش را بدهد. « لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ» کلمه « لَا تُضَارَّ» از کلماتی است که معلوم و مجهول در آن یکسان است، فلذا ممکن است معلوم باشد و اصلش این گونه باشد:« لا تضارر، به کسر راء اول » و ممکن است مجهول باشد، یعنی اصلش این گونه باشد:« لا تضارر، به فتح راء اول» وقتی دوتا راء به همدیگر ادغام می‌شوند، مجهول و معلومش یکسان می‌شود. قهراً باید آیه مبارکه را دو جور معنی کنیم، یک مرتبه مجهول بخوانیم و گاهی معلوم بخوانیم، ما در این جلسه آیه را به صورت مجهول می‌خوانیم و معنی می‌کنیم. « لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ»  مادر نباید به وسیله بچه تحت فشار باشد، مثلاً شوهر یک آدم بد جنسی است، بچه را از مادرش می‌گیرد و به دایه می‌دهد یا به زن دیگرش می‌دهد،‌مادر علاقه دارد که بچه‌ی  خودش را شیر بدهد،تازه از نفاس بیرون آمده و بستانش مملوء از شیر است، . « لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا» مادر به وسیله بچه‌‌‌ای خود مورد ضرر واقع نشود،«وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ» یعنی «وَلَا یضَارّ مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ»، مادر هم حق ندارد شوهر را به وسیله بچه خود اذیت کند، مثلاً بچه را  بر گرداند و بگوید من این بچه را شیر نمی‌دهد، اینجا شوهر مورد ضرر واقع می‌شود ففذا شوهر مجبور است که آنقدر این طرف و آنطرف بگردد تا کسی را پیدا کند که این بچه را شیر بدهد. در اینجا ضرر زن گاهی شوهر است علیه زن، و گاهی زن است علیه مرد،‌وسیله ضرر هم بچه است، بنابراین،‌من صورت مجهول آیه را خواندم، معلومش را خود شما بررسی کنید.  



[1] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج18، ص 32، من أبواب ثبوت خیار الغبن للمغبون، ب17، ح3، ط آل البیت.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج18، ص 32، من أبواب ثبوت خیار الغبن للمغبون، ب17، ح5، ط آل البیت.
[3] نساء/سوره4، آیه95.
[4] بقره/سوره2، آیه231.
[5] بقره/سوره2، آیه239.
[6] بقره/سوره2، آیه233.