موضوع:
شرائط امر به معروف و نهی از منکر
همان گونه که معلوم شد، بحث ما در
شرائط امر به معروف و نهی از منکر است و گفتیم در وجوب امر معروف و
نهی از منکر تاثیر شرط است، اما نه علم به تأثیر، بلکه هم علم
کافی است و هم ظن به تاثیر و هم احتمال تاثیر هم کافی است،
فقط یک مورد از اطلاقات بیرون رفته و آن در جایی است که
علم به عدم تاثیر داشته باشیم به گونهای که گفتن با نگفتن
یکسان باشد، روایاتی را که بررسی کردیم،همگی
بر این مطلب شهادت میداند، حضرات در جایی نفی
کردند که طرف به جای اینکه دارای منطق باشد، منطق القوة را
دارند، اینها را نفی کردند و الا موارد دیگری سر
جای خود باقی هستند.
6:
روی الکلینی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ
بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّيِّ قَالَ سَمِعْتُ
أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:
« لَا يَنْبَغِي لِلْمُؤْمِنِ أَنْ يُذِلَّ نَفْسَهُ قِيلَ لَهُ
وَ كَيْفَ يُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ يَتَعَرَّضُ لِمَا لَا يُطِيق»[1].البته عبارتی که در
این روایت آمده، کمی مجمل است و چندان واضح نیست و ممکن
است مربوط به امر به معروف و نهی منکر نباشد، چون روایت میگوید
کاری که انسان توانش را ندارد و در وسط میماند نباید آن را
شروع کند. چرا؟ چون ممکن است در اثنا برایش گرفتاریهایی
پیش بیاید که سبب خواری و ذلت او شود.
فرض کنید کنید
کسی سرمایهاش به اندازه ساختن یک درمانگاه است، ولی او
به جای ساختن درمانگاه، برنامه را وسیع میگیرد و شروع به
ساختن بیمارستان میکند و در وسط سرمایهاش تمام میگردد
فلذا مجبور میشود که کاسه گدایی را به دست بگیرد و
برای کمک درب خانه مردم برود.
ممکن است این حدیث
ناظر به این مطلب داشته باشد و در عین حال هم ممکن است ناظر به امر به
معروف و نهی از منکر باشد، یعنی کاریی را در دست
انجام قرار بدهد که قوه و قدرتش ندارد.
سند حدیثحدیث از نظر سند صحیح
است،چون محمد بن یحی العطار القمی ثقه است،احمد بن محمد بن
عیسی نیز ثقه میباشد، حسن بن محبوب هم که از اصحاب اجماع
است که در سال:150 متولد شده و در سال:234 هم فوت کرده، معلوم میشود که
احمد بن محمد بن عیسی هم طویل العمر بوده که از او نقل
روایت میکند، فقط میماند دواد رقّی، داود رقّی
را هم بعضی او را تضعیف کرده، ولی شیخ طوسی
ایشان را توثیق نموده و شیخ مفید هم او را از خواص امام
موسی بن جعفر ع خوانده،بنابراین،روایت میتواند معتبر
باشد.
و السند لا غبار
علیه إلّا ما فی آخره، فإنّ داود بن
کثیر الرّقی مختلف فیه، ضعّفه النجاشی و وثقه
الطوسی، و عدّه المفید فی الإرشاد من خاصّة الإمام موسی
بن جعفر(ع)، الروایة صالحة للتأیید.
نکته:
البته تضعیف نجاشی مقدم بر توثیق شیخ طوسی است،
زیرا نجاشی دارای فن واحد است، بر خلاف شیخ طوسی که
ذوالفنون می باشد و همیشه صاحب فن واحد، مقدم بر ذی الفنون است.
کار نجاشی نسب شناسی بوده است و در واقع نسّابه میباشد، مثلاً
نسب فلان قبیله (آل قین) را نوشته است ولذا در علم رجال قول
نجاشی مقدم است، ولی در عین حال شیخ مفید چون استاد
این دوتاست (استاد شیخ طوسی و نجاشی) و ایشان
(مفید) او را از خواص امام موسی بن جعفر ع شمرده ولذا نمیتوان
این روایت را رد کرد.
ما از مجموع این
روایات استفاده کردیم که در صورت علم به عدم تاثیر، واجب
نیست،اما در صورتی که علم به عدم تاثیر نباشد،همه اینها
تحت اطلاقات باقی هستند.
ولی صاحب جواهر این
مسأله را بهتر بیان کرده ا ست.
عبارت شیخ صاحب
جواهرو بما ذکرنا أنّ الأظهر وجوب
الأمر و النهی مع احتمال التأثیر، فضلاً عن الظنّ بالتأثیر، خرج
العلم بعدمه، و بما ذکرنا تظهر قوّة ما فی الجواهر، حیث قال:« إنّما
الکلام فیما ذکره المصنّف و جماعة، بل ربما نسب إلی الأکثر من السقوط
أیضاً بغلبة الظن بعدم التأثیر، مع أنّ الأوامر مطلقة، و مقتضاها
الوجوب علی الإطلاق حتّی فی صورة العلم بعدم التأثیر، إلا
أنّه للإجماع و غیره سقط فی خصوصها، أمّا غیرها فباق علی
مقتضی الإطلاق من الوجوب، و لعلّه لذا کان ظاهر جماعة بل صریح
آخرین الاکتفاء بالتجویز الذی معناه الإمکان الذی
یخرج عنه الامتناع خاصّة »
[2].این شرطی که ما هم
موافقت کردیم، در جایی است که امر به معروف و نهی از منکر
جنبه فردی داشته باشد، مثلاً یکنفر جریانی (منکر) را
میبیند، اگر واقعاً احتمال تاثیر میدهد کافی است.
اما کسانی که از طرف دولت
اسلامی به عنوان آمرین به معروف و ناهین از منکر برای
این کار گماشته شدهاند، یعنی ولی فقیه آنها را در
حکومت برای همین کار انتخاب کرده است، مسلماً این شرط در مورد
آنها معنی ندارد و آنها حتی با علم به عدم تاثیر باید
اقدام کنند، اگر طرف منتهی شده، فهو المطلوب و اگر منتهی نشدند، از
طریق منطق القوه (یعنی قوه مجریه) وارد بشوند.
أقول:
إنّ هذا شرط معتبر فیما إذا کان الآمر فرداً عادیاً یرید
نصیحة من یترک المعروف أو یتعاطی المنکر، و المبلّغون
الذین یرتقون منابر الوعظ و یبلغون رسالات الله، و
یخاطبون المجتمع الذی یصل صوتهم إلیه، فیکفی
فی وجوبه احتمال التأثیر ولو فی واحد منهم، و علی هذا
یحمل قوله(ص):
«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي
فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّه»[3].البته حدیث مرفوع است چون
به معصوم ع نمیرسد.
و الحدیث مرفوع غیر
أنّ مضمونه معزّز بروایات أخری.
عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
فِي حَدِيثٍ قَالَ رُوِّينَا عَنِ الصَّادِقِينَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا:
« إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ يُظْهِرَ
عِلْمَهُ فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ سُلِبَ نُورَ الْإِيمَانِ»[4].همه اینها مربوط به
جایی است که احتمال تاثیر داده شود،یعنی راجع به
جایی است که جنبه فردی داشته باشد.
و أمّا النخبة (کسانی که از
طرف دولت انتخاب شدهاند) المخولّ إلیهم اجراء الأمر و النهی من قبل
الحکومة فأعضاء هذه النخبة منصوبون لقلع جذور الفساد و نشر الفضائل، بمنطق القوة
بعد وعظهم بقوة المنطق، فعلیهم أن یدخلوا من کلّ باب لکبح (کبح، به
معنای جلوگیری است) الباطل من دون ملاحظة شرط التأثیر و
عدمه.
اشکالممکن است کسی اشکال کند که
ثورة الحسین را نگاه کنید، حضرت (ع) قیام کرد و حال آنکه
قیامش اثر نکرد؟
جوابما از این اشکال دوتا جواب
میدهیم: اولاً اینکه میگویند اثر نکرد،اشتباه
است، ثورة الحسین خیلی هم اثر کرد،ولی اثرش به
این معنا نبود که همان فردای عاشورا کار بنی امیه تمام
بشود، تاثیر زمان بر است، تاثیرش این بود که جامعه بی
تفاوت آن زمان را از خواب گران بیدار کرد و منشأ قیامهای
متعددی گردید، مانند: قیام توابین، قیام مردم
مدینه، قیام مختار، قیام زید بن علی ع، تا
اینکه در سال: 132،) مجموع بنی امیه نسائاً و رجالاً از صفحه
روزگار بر افتادند.
جواب دوم این است که ثوره و
انقلاب امام حسین ع ارتباطی به مسأله امر به معروف کذائی نداشت،
و آن این است که اگر روزی دین در خطر باشد، اساس دین در
خطر باشد به گونه ای که اگر وضعیت و نظام حاکم پا بر جا بماند،
دین به کلی از بین میرود، در یک چنین
جایی نباید در فکر تاثیر و عدم تاثیر بود بلکه همه
قوا را جمع کرد و آنها را برای دفاع صرف نمود خواه انسان به هدفش برسد
یا نرسد و اگر هم به هدفش نرسید، به احدی الحسنین
میرسد که شهادت باشد.
و بما ذکرنا
یُعلم أنّ ثورة الإمام الحسین(ع)
فی وجه الدولة الأمویة التی لا تعرف إلّا منطق القوّة خارج عن
موضوع بحثنا.
قال الإمام الحسین(ع):
« إِنِّي لَمْ
أَخْرُجْ بَطِراً وَ لَا أَشِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ
أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِي أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ
أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ
أَبِي طَالِبٍ فَمَنْ قَبِلَنِي بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ
هُوَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِين»[5].
أقول:
إنّ موقف الإمام(ع) فی الوقت الّذی خرج فیه، غیر موقف
الفرد، فإنّما خرج عندما رأی أنّ الفضائل تبتعد شیئاً فشیئاً عن
الساحة و تحلّ مکانها سنن الجاهلیة، و أنّ الجهاز الأموی
یرید احیاء سنن الجاهلیة مکان الفرائض
الدینیة، و لو سکت الإمام(ع) عن ذلک الانحراف لمحق الدین، و لم
یبق شیء من أحکامه، فبذلک أحسّ بواجبه بإیقاظ الأمة و
توجیهها للثورة علی الحکومة المستبدة، و من الواضح أنّ ثورة الإمام
الحسین(ع) کانت و ما زالت مؤثرة فی تحقیق أهدافها، و من الشواهد
علی ذلک هو استمرار الثورات ثورة بعد ثورة بعد ثورته(ع) حتی انجرّ ذلک
إلی زوال الحکم الأموی، و لم یبق فی الجزیرة
العربیة منهم أحد.
وللعلامة
الأمینی هنا کلام فی نهضةالإمام الحسین(ع) نأتی
بها:لم ینهض بضعة المصطفی
إلا بواجبه الدینیّ، فإنّ کلّ معتنق للحنیفیّة
البیضاء یری فی أوّل فرائضه أن یدافع عن
الدین بجهاد من یرید أن یعبث بنوامیسه، و
یعیث فی طقوسه، و یبدِّل تعالیمه، و یعطِّل
أحکامه، و إنّ أظهر مصادیق کلیّ تنطبق علیه هذه الجمل هو
یزید الجور و الفجور و الخمور، الّذی کان یعرف بها علی
عهد أبیه، کما قال مولانا الحسین(ع) لمعاویة لما أراد أخذ
البیعة له:
(( ترید أن توهّم الناس، کأنّک
تصف محجوباً، أو تنعت غائباً، أو تخبر عمّا کان ممّا احتویته بعلم خاصّ، و
قد دلّ یزید من نفسه علی موقع رأیه، فخذ یزید
فیما أخذ به من استقرائه الکلاب (المهارشة المهارشة: تحریش بعضها
علی بعض). عند التحارش، و الحمام السبّق لأترابهنّ، و القینات (نوازنده)
ذوات (المعازف، المعازف جمع معزف: آلات یضرب بها
کالعود). و ضروب الملاهی، تجده ناصراً، دع عنک ما تحاول، فما أغناک أن
تلقی الله بوزر هذا الخلق بأکثر ممّا أنت لاقیه ))[6].در این جواب تکیه
کردیم که انقلاب حضرت امام حسین ع مؤثر بود هر چند تاثیر لازم
نیست که در همان روز باشد،
جواب دوم این است که اگر
مسأله، مسأله مهمی است و خطری اسلام را تهدید میکند، همه
این محاسبات سراغ کارش میرود، مثل امام ع عیناً مثل یک
آدمی میماند که بچهاش در دریا افتاده باشد، پدر اگر شنا بلد
باشد، خودش را بلا درنگ به دریا میاندازد بدون اینکه فکر کند
که آیا میتوانم بچهام را نجات بدهم یا نمیتوانم، مسأله
امام ع، مسأله آن منجی است که خودش را به دریا میاندازد و لو
بلغ ما بلغ.
فروع مترتبة علی
هذا شرط التاثیر1:
اگر بیّنه قائم شد که گفتار شما موثر نیست، اما من در ذهن خود احتمال
تاثیر میدهم، آیا در اینجا من به حرف بیّنه گوش
بدهم یا به احتمالی که خودم میدهم؟ حجت میگوید
بینه است،اما حضرت امام (قدّس سرّه) میفرماید احتیاط
این است که امر به معروف کند. چرا؟ چون احتمال تاثیر میدهد
فلذا میتوان گفت که این صورت تحت اطلاقات داخل است. بله! اگر امر به
معروف نکند، عند الله حجت دارد،حجت همان بینه است که میگوید
گفتار شما در این فرد اثر ندارد، اما از آن طرف احتمال تاثیر میدهم
این سبب میشود که من قیام کنم فلذا احوط این است که امر
به معروف کنم.
2:
اگر من میدانم چنانچه یک مربته و یک روز بگویم،مؤثر
نیست، اما اگر سه روز یا چهار روز بگویم، مؤثر است، آیا
گفتن لازم است یا نه؟
لازم است، چون احتمال تاثیر
میدهد، یعنی اگر بداند که در تکرارش اثر است،باید مکرر
کند.
3:
میدانم اگر در مجلس به طرف بگویم که دست از این کار زشت خود
بردار،اثر دارد، اما اگر مخفیانه بگویم گوش نمیکند، آیا
میتوانم در مجلس عمومی بگویم؟ به یک شرط گفتنش لازم است
که گناه او علنی باشد، اما اگر گناهش مخفیانه باشد، من در اینجا
حق ندارم که آبرویش را علنی بریزم.
4:
من اگر بخواهم امر به معروف کنم،باید از زمین غصبی رد بشوم،
فرض کنید یکنفر جانی، شخصی را زیر کتک گرفته و
میخواهد او را بکشد یا زخمی نماید، او (مظلوم) مرا به
داد خودش میخواند و کمک میطلبد و من هم برای کمک کردن به او،
راهی جز رد شدن از زمین غصبی ندارم، آیا میتوانم
رد بشوم؟ نه، در اینجا باید سبک و سنگین کرد، اگر نجات او اهم
است، اشکالی ندارد که از زمین غصبی رد بشود، اما اگر این
آدم جانی ضرر مهمی به او نمیرساند و فقط خواسته او را بترساند،
در اینجا لازم نیست که من در زمین مردم تصرف کنم،این را
میگویند از قبیل متزاحمین و در متزاحمین اهم و مهم
را در نظر میگیرند، فلذا این آدم اهم را میگیرد.