درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/11/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم صلاة الجماعة بالاستدارة حول الکعبة
بحث ما در باره صلات در کعبه به صورت دایره ای است، از کلمات اصحاب استفاده می شود که برخی به نظر شان یک ا شکال بوده و برخی هم دو اشکال، گاهی فکر می  کنند اگر نماز دایره‌ای بخوانند، در بعضی از موارد که مامومین  نزدیکترند به کعبه تا امام، قهراً «یلزم تقدّم المامومین علی الإمام »، البته کسانی که به حج رفته اند، این مطلب را می‌دانند که در بعضی از موارد هر چند امام در مقام ابراهیم بایستد، ولی وقتی دور می زنند، به دوری که به حجر الاسود یا آن طرف تر می رسد، غالباً ماموم ها جلوتر از امام واقع می شوند مگر اینکه امام مقابل درب کعبه بایستد که چندان فاصله ای با کعبه نداشته باشد،در این فرض در تمام موارد مامومین متاخرند، ولی غالباً امام در مقابل درب کعبه نمی ایستد بلکه در مقابل مقام ابراهیم می ایستد، دور که می زنند در بعضی از موارد مامومین نزدیکتر‌اند به کعبه تا امام.
اشکال دوم
اما اشکال دوم این است که در برخی از موارد مامومین با امام مواجه واقع می شوند، فرض کنید امام مقابل درب کعبه ایستاده، دور که می‌زنند کسانی که پشت کعبه ایستاده‌‌اند، مواجه با امام قرار می‌گیرند و در  دنیا دیده نشده که امام با مامومین مواجه واقع شوند، این دو اشکال بود که قبلاً هم بیان کرده بودیم، البته گاهی اشکال اول را می‌گویند و گاهی اشکال دوم را.
ما هو الأصل فی  المسألة؟
قبل از ‌آنکه ادله اجتهادیه را بخوانیم، ببینیم که مقتضای قاعده در اینجا چیست؟
 همیشه اگر کسی بخواهد در یک مسأله  بحث کند، باید اول ب مقتضای اصل را بحث کند و سپس سراغ ادله برود. چرا؟‌چون اگر در ادله اجتهادیه بجای نرسید، به این اصل ‌عمل کند، که در واقع عمل به اصل یکنوع تدارک برای آینده است، به این معنی که اگر در آینده دلیل اجتهادی پیدا کردیم، فهو المطلوب و دیگر  این  اصل به درد ما نمی‌‌خورد چون دلیل اجتهادی حاکم بر اصل  است، اما اگر در آینده دلیل اجتهادی پیدا نکردیم، لا اقل یک تدارکی داشته باشیم و به این اصل عمل کنیم، ولذا ابتدا مقتضای اصل و قواعده اولیه را بحث می‌کنیم و لذا می‌گوییم: ما هو مقتضی القواعد الأولیه؟
دیدگاه آیة‌ الله خوئی
‌در اینجا برخی از آیة الله خوئی نقل کرده‌‌اند که ایشان فرموده اصل در اینجا جواز  است، چرا؟ چون آنچه برای ما  واجب می‌باشد، صلات است و ما مخیر هستیم بین فرادی و جماعت، شک می‌کنیم که آیا در صلات جماعت عدم استدارة شرط است یا شرط نیست یا استداره مانع است یا مانع نیست؟‌ می‌گوییم اصل عدم شرطیت و عدم مانعیت است، اگر شرطیت گفتیم، باید بگوییم عدم استداره شرط است یا نه؟‌ اگر مانعیت گفتیم،‌باید بگوییم آیا استداره مانع است یا نه؟ ما مخیر هستیم بین صلات جماعت و فرادی، در جماعت شک می‌کنیم که آیا عدم استداره شرط است یا نه؟ هل الإستدارة مانع أو لا‌؟ ‌اصل عدم شرطیت و اصل عدم مانعیت است.
حاصل فرمایش ایشان این است که ما مخیر هستیم بین فرادی و جماعت، فرادی حکمش معلوم است در جماعت نمی‌‌دانیم عدم استداره شرط است یا استداره مانع  است؟‌هر کدام باشد،‌ با مقراض برائت قیچی می‌کنیم.
اشکال استاد سبحانی بر بیان آیة الله خوئی
ما خدمت ایشان عرض می‌کنیم که ظاهراً این مسأله اشتباه است. چرا؟ چون  ما نحن فیه از قبیل شک در امتثال است.
مثال برای شک در امتثال
فرض کنید که من ‌نمی‌‌دانم آیا موقع خواندن نماز اگر  ید یسری را با ید یمنی قبض کردیم، البته اهل سنت «تکتّف» نمی‌گویند، یعنی  اگر کلمه «تکتّف» را به کار ببریم، ناراحت می‌شوند و آن را خوش ندارند، بلکه می‌‌گویند:« قبض الیسری‌ بالیمنی»،‌ شک داریم که اگر با این کیفیت (تکتّف) نماز بخوانیم، صلات هست یا صلات نیست، شک در امتثال است در این موارد جای برائت نیست چون برائت در جایی است که اصل امتثال روشن است، منتها شک در فروع و زواید می‌کنیم مثلاً شک می‌کنیم که استعاذه جزء است یا جزء نیست؟‌یا مثلا جلسه استراحت بعد از سجده دوم جزء است یا نه؟  اصل امتثال روشن است، منتها در شرائط و اجزاء شک می‌‌کنیم.
اما اگر اصل امتثال محل شک باشد که آیا اصلاً‌ به این شکل امتثال واقع می‌شود یا اینکه نماز خواندن به این شکل و کیفیت یکنوع عمل همانند عمل مجوسی هاست؟ در شک در  امتثال،‌هیچکس برائت جاری نمی‌کند،‌کسانی که در مبحث اشتغال و برائت بوده‌اند،‌به این مسأله توجه دارند و می‌دانند که ما یک شک داریم در اقل و اکثر استقلالی و در آنجا برائت جاری می‌کنند و یک شک هم داریم در اقل و اکثر ارتباطی، باز هم برائت جاری می‌کنند.
ولی  یک شک داریم بنام شک در امتثال که گاهی به آن می‌گویند شک در سقوط، و گاهی به آن شک در محصّل هم می‌گویند، در این گونه موارد برائت جاری نمی‌کنند،‌ البته در فرائد الأصول یک اشتباهی است و آن اینکه ایشان در اینجا  بین شبهه موضوعیه و بین  این دو، خلط کرده است.
 پس گاهی اصلاً‌ نمی‌‌دانیم که آیا امثتال با این شکل و کیفیت (تکتّف) امتثال تحقق پیدا می‌کند یا اصلاً امتثال تحقق پیدا نمی‌کند؟
ما نحن فیه از این قبیل است، یعنی ‌اصلاً نمی‌‌دانیم اگر دور کعبه بایستیم و با امام مواجه بشویم،‌ یا جلوتر از امام باشیم،‌آیا امتثال تحقق پیدا می‌‌کند یا امتثال تحقق پیدا نمی‌کند؟ در شک در امتثال کلّهم بکلمة واحدة قائل به اشتغال هستند، پس باید مسائل را از هم جدا کنیم در اقل و اکثر استقلالی مجرا،‌مجرای برائت است و هکذا در اقل و اکثر ارتباطی مجرا، مجرای برائت  می‌باشد، مثلاً به فلان بقال ده تومان بدهکارم یا پانزده تومان، در اقل و اکثر ارتباطی هم آقایان قائلند به برائت شرعی و عقلی یا تنها قائل به برائت شرعی‌‌اند،‌اما در شک در امتثال و در شک در سقوط یا در شک محصّل همگان قائل به اشتغال هستند،‌ اگر این نسبت به ایشان (آیة  الله خوئی) درست باشد، با مبانی ایشان سازگار نیست، ما نحن فیه از قبیل اقل و اکثر ارتباطی نیست تا مقراض برائت شرطیت را قیچی کنیم یا مانعیت را قیچی کنیم، اینجا از قبیل شک در امتثال است، هل الإمتثال یتحقق بذلک أو لا؟ این سخنی است که جملگی بر آنند، یعنی مجرا، مجرای احتیاط است.
یلاحظ علیه: أنّ المأمور به هو طبیعة الصلاة و الصلاة جماعة و فرادی من مصادیق هذا الواجب، و التخییر بین المصداقین عقلی لا شرعی، و علی هذا فیکون مرجع الشک إلی سقوط الطبیعة بالفرد الخاص و الأصل خلافه، فإن قاعدة الاشتغال محکّمة حتّی یثبت الامتثال. و بالجملة إذا کانت للطبیعة المأمور بها مصادیق مختلفة و یقطع بحصول الامتثال ببعض المصادیق- اینکه پشت سر امام باشیم نه روبرویش) و یشکّ فی حصوله بالبعض الآخر- شک دارم اگر با گلاب وضو بگیریم، وضو صحیح است یانه؟ اینجا جای برائت نیست چون شک در سقوط است نه شک در اطلاق آب) یکون المقام محکوماً بالاشتغال، لأنّه من قبیل الشک فی السقوط فلو أمر المولی بتطهیر النجس بالماء و شکّ فی صحة التطهیر بماء الکبریت فالاشتغال محکّم ما لم یکن هنا إطلاق لفظی حاکم علی الأصل.
و قد صرّح بما ذکرنا السید الحکیم بتعبیر آخر حیث قال:
تارة یکون الشک فی صحّة الجماعة حدوثاً و أخری یکون بقاء- گاهی انسان شک می‌کند که آیا جماعت منعقد می‌شود یا نه،‌ما نحن فیه بحث در انعقاد جماعت در حدوثاً است،‌یعنی اینکه آیا از اول با این کیفیت اصلاً جماعت منعقد می‌شود یا نه، شک در وقوع جماعت است، اینجا جای برائت نیست، برائت در جایی است که بدانیم نماز است، منتها شک می‌کنیم که آیا جلسه استراحت لازم است یا نه، ولی در اینجا اصلاً   پشت سر امام نایستاده‌ایم بلکه روبروی امام هستیم،‌نمی‌دانیم این جماعت است یا یک عمل تمرینی  است نه جماعت،‌با شک در انعقاد جماعت،‌جای برائت نیست- فإن کان الأول فالمرجع أصالة عدم انعقاد الجماعة، لأنّ انعقادها إنّما یکون بجعل الإمامة للإمام من المأموم فی ظرف اجتماع الشرائط، فإذا شکّ فی شرطیة شیء مفقود أو مانعیة شیء موجود- للإمام أو المأموم أو الائتمام- فقد شکّ فی الانعقاد الملازم للشکّ فی حصول الإمامة للإمام و المأمومیة للمأموم، و الأصل العدم فی جمیع ذلک، و بعبارة أخری الشکّ فی المقام فی ترتّب الأثر علی الجعل المذکور و مقتضی الأصل عدمه [1].
تا اینجا بحث ما با کسانی بود که می‌خواستند با اصل برائت به جنگ ما بیایند، سلاح ما اصل است، سلاح آنها هم اصل است، سلاح آنها اصل بود چون می‌‌گفتند شک در این  است که آیا عدم الإستدارة شرط است یا نه؟ استداره مانع است یا نه؟ سلاح آنها شک بود و لذا می‌گفتند اصل برائت جاری می‌کنیم، سلاح ما هم  اصل بود و  گفتیم ما نحن فیه از قبیل شک در سقوط امر بود، شک در  امتثال است و شک در محصّل است و در یک چنین مواردی عقل حکم به اشتغال می‌کند،‌مثالش فراوان است  من نمی‌دانم نجس را با گلاب آب بکشم یا نه؟ البته مرحوم سید مرتضی فرموده برائت جاری می‌کنیم، ولو در زمان سید مرتضی اصول فقه این اندازه تکامل پیدا نکرده بود، اینجا جای اصل برائت نیست، اینجا اصلاً‌ نمی‌دانم تطهیر محقق می‌شود یا نمی‌شود،‌با آب کبریت محقق می‌شود یا نمی‌شود؟ شک در سقوط امر است شک در امتثال است و شک در محصل است، در مانحن فیه نمی‌‌دانیم اصلاً جماعت منعقد شد یا نه؟ چون «الإمام من یقتدی به» ‌این چه  «من یقتدی به» است که مأمومین از او جلوتر بایستند، و در واقع امام به مامومین اقتدار کرده نه مامومین به امام،‌تا حال سلاح ما هم اصل بود، سلاح آنها هم اصل بود، اما برخی  سلاح برنده تر دارند و می‌گویند اطلاقات ادله لفظیه، اگر واقعاً سلاح شان درست باشد، دلیل ما را می‌کوبد، چرا؟ چون الأصل دلیل حیث لا دلیل، آن کدام است؟ می‌گویند اطلاقات ادله جماعت، «وارکعوا مع الراکعین» ‌این همه آیات و روایاتی که در شریعت وارد شده‌اند، همگی اطلاق دارند، در هیچکدام از اینها نگفته است که استداره بودن مانع است یا استداره بودن شرط  است، ‌این همه آیات و روایات، سلاحی که این آدم دارد، سلاح لفظی است می‌گوید:« وارکعوا مع الراکعین» ابواب جماعت روایات را نگاه کنید، یا روایات داریم اقل ما به ینقد به الجماعة إثنان و ما فوقها،‌تمسک کرده‌اند به این  اطلاقات، اگر این اطلاقات درست باشند، اصل ما از بین می‌رود،‌چون اصل ما در جایی بود که از شرع مقدس چراغ سبزی روشن نشود، شرع مقدس چراغ سبز روشن کرد و فرمود:« وارکعوا مع  الراکعین» ‌نفرمود:بشرط أن لا تستدیر.
یلاحظ علیه: این آقایان هم اشتباه کرده‌اند. چرا؟ چون یشترط فی التمسک بالإطلاق أمور منها أن یکون المتکلم فی مقام البیان، فرض کنید شما از خیابان عبور می‌کنید و یک دکتری هم از کنار شما رد می‌شود و نگاهش به شما می‌افتد، می‌بیند چهر شما زرد است دندانهای شما زرد است،‌می‌گویند فلانی باید شما دوا بخورید، اینجا متکلم در مقام بیان نیست تا شما به دارو خانه بروید و هر دوائی که شده بخورید ولو سمی باشد، چرا؟ چون دکتر گفت باید شما دوا بخورید، یک موقع شما پیش دکتر می‌روید، ویزیت می‌گیرید، ‌دکتر هم  وسائل پزشکی خود را بر می‌دارد،‌شما را کاملاً معاینه می‌کند، نسخه می‌نویسد،‌البته در اینجا در مقام بیان است، هر چه گفت عمل می‌کنیم نه کمتر و نه بیشتر، یشترط فی  التمسک بالإطلاقات أن یکون المتکلم فی مقام البیان، این آیات در مقام بیان نیستند، این آیات همین مقدار می‌گویند که نماز را با جماعت بخوانید،‌این مثل می‌ماند مولا بگوید:« الغنم حلال» شما تمسک به اطلاق کنید و بگویید الغنم حلال حتی اگر غصبی باشد حتی اگر موطوئة و جلاله باشد، این اطلاق ندارد، چون پیغمبر اکرم ص حکم طبیعت را بیان می‌ کند،‌طبیعت غنم حلال است،‌طبیعت سگ حرام است، طبیعت غنم حلال است، طبیعت خنزیر حرام است، اما اینکه شرائطش چیست؟ بشرط أن لا یکون غصبیاً  بشرط أن لا یکون موطوئة و هکذا، این جهات در مقام بیان نیست،‌ آیاتی که  این مستدل تمسک کرده، ابوابی که در این باب است،‌هیچکدام شان در مقام بیان از این جهت نیستند قهراً اصل ما حاکم است، آن کدام است؟ شک در امتثال است،‌ مادامی که دلیل لفظی بر صحت پیدا نکنیم نماز استداری باطل است.
و ربما یتصور أنّ الأصل العملی محکوم بالإطلاقات الواردة فی صلاة الجماعة، و ذلک لأنّ مقتضی الإطلاقات الواردة فی صلاة الجماعة عدم اشتراط شیء من تأخّر المأموم عن الإمام أو عدم تقدّمه علیه، غایة الأمر خرج منها ما إذا لم تکن الصلاة إلا علی جهة واحدة و علی خط مستقیم فیشترط فیه التأخر، أو عدم التقدّم، و أما إذا أمکنت الصلاة استدارة و علی جمیع الجهات فالإطلاقات الواردة فی باب الجماعة محکّمة لا یشترط فیها شیء لا عدم التقدّم و لا عدم التأّخر.
یلاحظ علیه: بأنّه ما ذا یرید من الإطلاقات فی المقام، فهل یرید ما ورد فی التأکید علی استحبابها فی الفریضة، الذی عقد لها الحر العاملی – فی الوسائل – باباً تحت عنوان: «باب تأکّد استحبابها فی الفرائض»، و من المعلوم أنّة لیست فی مقام البیان لشرائط الجماعة، فإنّ الروایات الواردة فی الحثّ علی الجماعة کلّها نظیر قول أمیر المؤمنین : « عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ يُجِبْهُ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ فَلَا صَلَاةَ لَهُ »[2].
أو أنّه یرید ما ورد - أنّ أقل ما تنعقد به الجماعة اثنان - : «عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلَانِ يَكُونَانِ جَمَاعَةً  فَقَالَ نَعَمْ وَ يَقُومُ الرَّجُلُ عَنْ يَمِينِ الْإِمَام‏»[3].
بنابراین، هیچکدام از ادله‌ آنها درست نبود، یعنی نه اصل برائت شان درست بود،‌چون اصل برائت در جایی جاری می‌شود که اصل موضوع محقق بشود و شک در آرایش داشته باشیم،‌ولی در اینجا شک ما در اصل تحقق است، و نه دلیل اجتهادی شان (اطلاقات) درست است، زیرا در مقام بیان نیستند، پس به این نتیجه رسیدیم که صلات جماعت علی الاستدارة دو اشکال دارد، اشکال اولش عبارت است از: تقدّم المأمومین علی الإمام.
مشکل دوم مواجه شدن مامومین با امام است.



[1]مستمسک العروة، سید محسن حکیم،‌ج7، ص217.
[2]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج8، ص291، من أبواب صلاة الجماعة، ب2، ح1، ط. آل البیت.
[3]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج8، ص296، من أبواب صلاة الجماعة، ب4، ح1، ط. آل البیت.