درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/10/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:  قاعدة ما فیه العشر و ما فیه نصف العشر فی الزکاة
همان گونه که می دانید زکات در غلّات یک مبنا دارد، در انعام ثلاثه و نقدین  مبنای دیگر دارد، فعلاً این قاعده ای که ما می خوانیم مربوط به غلات اربع می‌باشد، یعنی جو، گندم، عنب و خرما، آقایان می فرمایند گاهی بر کشاورز لازم است یک دهم از نصاب را بدهد، گاهی می گویند نصف عشر را بدهد، یعنی یک بیستم، که از آن تعبیر به نصف العشر می‌کنند.
معیار یک بیستم و یک دهم در پرداخت چیست؟
بحث در این است که میزان معیار چیست که گاهی انسان باید یک دهم بدهد و گاهی یک بیستم؟
معمولاً در شرح لمعه وامثالش می گویند اگر زراعت به وسیله آب باران یا به وسیله مکیدن از عروق ارض (مانند نخل هایی که در کنار نهر واقع شده اند و آب لازم ندارند) به حیات خود ادامه می دهند و سیراب می‌شوند، زکات اینها یک دهم است، اما آنجا که  به وسیله وسائل و ابزار مانند شتر و گاو برای آب دادن زراعت استفاده می‌کنند، یعنی گاهی انسان به وسیله گاو، شتر و امثالش از چاه آب می‌کشد و زراعت را آب می‌دهد، در اینجا یک بیستم  است، تعبیرهایی که در لمعه و غیر لعمه به کار رفته، همین است که بیان شد.
اتفاق اصحاب
اتّفق الأصحاب بأن ما سقی بالماء الجاری أو بماء السماء أو بمصّ عرقه من الأرض کالنخل الّذی یقال له: البعل، فالواجب فیه هو العشر، ولو سقی بالدلو و الرشا – رشا به آن ریسمانی می گویند که دلو را به آن می بندند و به سمت پایین هدایت می‌کند و بدینوسیله دلو را پر از آب می کنند-   و النواضح – نواضح، جمع ناضحه، یعنی شتر،- و الدوالی- دوالی جمع دالیه، دولاب را  می گویند که بزرگتر از دلو است- ففیه نصف العشر.
پس آنکه آب جاری دارد مانند چشمه وامثالش که خودش به سوی زراعت می آید، یا اینکه بوسیله  دیم  است، یعنی به وسیله باران به حیات خود ادامه می دهد، در آن یک دهم  است.
اما اگر به وسیله آب جاری آب داده نمی شود و دیم هم نیست، بلکه  باید گاو، شتر و انسانی آورد و ریسمانی باشد تا از چاه آب بکشند، در این  گونه موارد نصف عشر است.
أما الدلو فواضح المفهوم، و الرشا حبل الدلو جمع أرشیة، و فی کلام الإمام علی(ع) بعد رحیل النبی الأکرم(ص): ((بَلِ اندَمَجتُ عَلَی مَکنُونِ عِلمٍ لَو بُحتُ بِهِ لَاضطَرَبتُمُ اضطِرَابَ الأَرشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ البَعِیدَةِ! ))[1].
حضرت می می فرماید: آنچه را که از پیغمبر اکرم (ص) آموختم و حوادثی را که شنیدم به شما بگویم، همه شما مضطرب می شوید و می لرزید همانند لرزیدن ریسمان در چاههای عمیق.
فالاستقاء بالرشا إنما هو فی الآبار.(چاه حتماً ریسمان و طناب می خواهد)
و النواضح، جمع الناضح و هو البعیر یستقی علیه. (یعنی بار روی دوش ایشان است)
و الدوالی جمع الدالیة وهو الدولاب الذی یستقی علیها.
و یدلّ علی الحکم المذکور مضافاً – الأخبار المستفیضة ففی صحیحة زرارة : «عَنْ زُرَارَةَ وَ بُكَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: فِي الزَّكَاةِ مَا كَانَ يُعَالَجُ بِالرِّشَاءِ وَ الدَّوَالِي وَ النُّضُحِ «4» فَفِيهِ نِصْفُ الْعُشْرِ وَ إِنْ كَانَ يُسْقَى مِنْ غَيْرِ عِلَاجٍ بِنَهَرٍ أَوْ عَيْنٍ أَوْ بَعْلٍ أَوْ سَمَاءٍ فَفِيهِ الْعُشْرُ كَامِلًا »[2].
صحیحه حلبی
«عَنِ الْحَلَبِيِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الصَّدَقَةِ فِيمَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَنْهَارُ إِذَا كَانَتْ سَيْحاً أَوْ كَانَ بَعْلًا الْعُشْرُ وَ مَا سَقَتِ السَّوَانِي  وَ الدَّوَالِي أَوْ سُقِيَ بِالْغَرْبِ فَنِصْفُ الْعُشْر»[3].
صدقه در اینجا به معنای زکات است، «فِي الصَّدَقَةِ » أی فی الزکاة. سَيْحاً- سیح، این است که روی زمین جاری بشود- أَوْ كَانَ بَعْلًا، بعلاً این است که از عروق زمین استفاده کند-
و فی (( المصباح المنیر )): الغرب کفلس، الدلو العظیمة یستقی بها علی السوانی.
 باید توجه داشت که کتاب مصباح المنیر، کتاب فقهی را معنا می کند، یعنی هر لغتی که در فقه به کار رفته آن را معنا می کند.
و فیه أیضا: (( السانیة )): البعیر یسنّی علیه، أی یستقی من البئر، و یقال: (( و السحابة تسنوا الأرض - یعنی ابرها زمین را سیرا می‌کند- ))أی تسقیها فهی سانیة.
روی معاذبن جبل أنّ رسول الله (ص) قال: « فیما سقت السماء و البعل و السیل، العشر؛ و فیما سقی بالنضح نصف العشر»[4].
و قد اختلفت کلمتهم فی بیان ما هو الضابط للعشر و نصفه، فقد ذکروا ضوابط مختلفة.
میزان در عشر و  نصف عشر چیست؟
مرحوم علامه می فرماید: هر زراعتی که هزینه نبرد، در آنجا یک دهم است، اما هر زراعتی که در آن  انسان است و هزینه بر است، در آن یک بیستم است.
 خلاصه اگر آبیاری  زراعتی هزینه بر است، زکاتش یک بیستم است و اگر آبیاری او هزینه بر نیست، یک دهم است. میزان را  هزینه بری و عدم هزینه بری قرار داده نه اینکه میزان را آب چاه و غیر چاه قرار داده باشد، می‌گوید در جایی که آبیاری زراعت هزینه بر است، زکاتش یک دهم است و اما اگر هزینه بر نیست، در آنجا یک دهم است.
به نظر ما این میزان هم درست نیست.
 الأول ما ذکره العلامة و جعل الضابط افتقار السقی إلی المؤنة و عدمه و قال: فإذا بلغت الغلّات النصاب، وجبت فیها العشر  إن لم یفتقر سقیها إلی مؤونة کالسقی سیحا – آب جاری - أو بعلا أو عذیا ( العذی – بکسر العین و سکون الذال المعجمة -: ما سقته السماء. ) و إن افتقر سقیها إلی مؤونة کالدوالی و النواضح و جب فیها نصف العشر و علیه فقهاء الإسلام»[5].
اشکال استاد بر میزان علامه
ولی این فرمایش ایشان (علامه) درست نیست،‌ چون هیچ زراعتی در دنیا نیست که هزینه بر نباشد، حتی در جایی که با آب جاری زراعت را آب می‌دهند، هزینه دارد، کارگر لازم دارد، باید مسیر آب را عوض کند و امثالش، یکجا ساقیه را ببندد و یکجا باز کند، اصلاً هیچ وقت بدون هزینه نیست، فقط آب باران ممکن  است هزینه نداشته باشد، ‌اما غیر از باران همگی هزینه بر است، حتی در باران هم مطلقا کافی نباشد، باید یک نفر بالای سرش باشد.
 بنا براین، اگر میزان را هزینه قرار بدهیم، لازمه‌اش این است که همه مردم یک بیستم بدهند. چرا؟ چون هیچ مزرعه‌ای نیست مگر اینکه هزینه کارگر و غیر کارگر را لازم دارد.
و هذا الضابط غیر تام، إذ  قلّما ینفکّ السقی عن المؤنة من إعداد المحل لوصول الماء إلیه، و إصلاح سبیله و إزالة موانعه و سدّ ثغوره و استیجار شخص للسقی و غیره.
بنابراین، میزانی را که مرحوم علامه بیان کرده، چندان میزان کافی نیست.
الثانی: ما ذکره المحقق فی (( المعتبر )) و تبعه صاحب الجواهر، قال فی (( المعتبر )): و ضابط ذلک أنّ ما تسقی بآلة ترفع الماء إلیه- مراد از مای موصوله زمین است و ضمیر «إلیه» به «ما» بر می‌گردد که مراد از آن زمین است- کان فیه نصف العشر کالدالیة و السانیة ( السانیة: الناعورة، و ربما یطلق علی البعیر یستقی علیه. کما مرّ من المصباح المنیر. ) و الدولاب.[6].
 مثلاً سطح زمین از سطح آب بالاتر است و اگر انسان بخواهد آب را به چنین زمینی برساند، ناچار است که بوسیله شتر و امثال شتر بالا ببرد، در اینجا می‌گویند نصف العشر است،‌یعنی یک بیستم.
مرحوم صاحب جواهر نیز همین نظریه محقق را پذیرفته است، فقط یک تکه را بیان کرده و گفته اگر زمین بالاست، آب پایین است و رفع این آب از پایین به بالا احتیاج به ادوات دارد، زکاتش نصف العشر است، بر خلاف جایی که سطح زمین با سطح آب یکی باشد در آنجا یک دهم می‌باشد.
و قال فی الجواهر: إنّ الظاهر من النصوص و الفتاوی انّ المدار احتیاج ترقیة الماء إلی الأرض إلی آلة من دولاب و نحوه و عدمه، و انّه لا عبرة بغیر ذلک من الأعمال کحفر الأنهار و السواقی و إن کثرت مؤونتها لعدم اعتبار الشارع إیّاه»[7].
اگر بالا بردن آب احتیاج به آلت دارد، یک بیستم والا یک دهم، مثلاً آب روی زمین است، مسلماً حفر  انهار می خواهد، همیشه چاه و نهر پر می‌شود باید نهر را خالی کنند. فقط میزان این است که اگر آب با زمین هم سطح است، یک دهم اما اگر آب پایین است و زمین بالا، زکاتش یک بیستم می‌باشد، و اما اگر آنجا که هم سطح است، آن هم هزینه بر است، باید نهر را پاک کنند و ساقیه ها را هم گاهی بندند و گاهی باز کنند، این میزان نیست، فقط هم سطح بودن زمین را با آب و عدم هم سطح بودنش میزان قرار  داده است. بر خلاف علامه که فرمود هر چیزی که هزینه بر است، یک بیستم، هزینه بر نیست،‌ما نسبت به فرمایش ایشان اشکال کردیم و گفتیم همه جا هزینه بر است.
ولی ایشان این معیار را نادیده گرفته، معیار دیگر برای خودش انتخاب نموده و آن اینکه اگر زمین هم سطح آب است، یک دهم، و اگر زمین بالاتر از سطح آب است به گونه‌ای که اگر بخواهیم آب را به زمین برسانیم نیاز به وسیله و اسباب دارد، در اینجا یک بیستم.
و هذا أیضا کسابقه، إذ ربما یکون الماء فی مکان عال ولکن یحتاج إیصاله إلی الزرع، إلی نقله من ذلک المکان بآلة من دلو و شبهه.
گاهی از اوقات آب ها در منطقه بالاست، زمین و زراعت در پایین قرار دارد، رساندن آب به زمین نیاز به آلت و اسباب دارد، وسائل می‌خواهد، ایشانن خیال کرده آلت مخصوص جایی است که زمین بالا باشد، آب پایین، ولی همیشه این گونه نیست بلکه عکسش هم احتیاج به آلت و اسباب و وسائل دارد.
الثالث: ما ذکره الشیخ الأنصاری : من احتیاج أصل إیصال الماء إلی الزرع إلی العلاج و استغانه عنه» [8].
مرحوم شیخ انصاری فرموده: رساندن آب به مزرعه اگر احتیاج به علاج دارد، زکاتش یک بیستم است، اما اگر علاج نمی‌خواهد، یک دهم است، میزان را بالا و پایین قرار ندارده، علاج، یعنی وسیله.
و هذا أیضاً غیر تامّ، لأنّ إیصال الماء الجاری علی الأرض، إلی الزرع  رهن تخلیة سبیله، وسدّ ثغوره، إلی غیر ذلک من العلاجاة.به شرط اینکه علاج در کلام شیخ به معنای آلت نباشد، علاج یعنی انسان کار کند، اگر این باشد،‌گاهی آبی که روی زمین است و انسان بخواهد به مزرعه برساند، احتیاج به علاج دارد.
یقول العلامه: و لا یؤثر حفر الأنهار و السواقی و لا احتیاجها إلی الساقی لیحوّل الماء من  موضع إلی آخر فی نقصان الزکاة»[9].
من این عبارت را از تقریر نقل کردم، چرا آن را  در اینجا آوردم، بنا براینکه کلمه‌ علاجی که شیخ در کلامش آورده، به معنای کار کردن و فعالیت نمودن و راه را باز کردن باشد.
بلی؛ اگر مرحوم شیخ،‌کلمه علاج را به معنای آلت بگیرد مانند دلو،‌ریسمان و نواضح بگیرد، ‌این اشکال ها وارد نیست، این اشکالی که ما گرفتیم و گفتیم گاهی آبی که روی زمین است احتیاج به علاج دارد، علاج یعنی کارگر،‌کارگری باشد که این مشکل ها را بردارد.‌
اما اگر مراد شیخ از کلمه علاج، ابزار و ادوات باشد، اشکال ما بر ایشان وارد نیست. چرا؟ چون آبی که هم سطح زمین است نه دلو می‌خواهد و نه رشا و نه نواضح.
اللّهم إلّا أن یقال المراد من  العلاج الوارد فی صحیحة زرارة، هو العلاج الصناعی کالدوالی و نظائره، لا تخلیة سبیله و سدّ ثغوره بالمساحة (بیل) و غیرها، و هذا هو مراد الشیخ الأنصاری.
خلاصه اینکه هر چیزی که ابزار می‌خواهد،‌زکاتش یک بیستم است و اگر ابزار و ادوات نمی‌خواهد، یک دهم زکاتش است،‌و اما اینکه زمین را صاف کند، آب بر همه جا سوار بشود،‌این میزان نیست، میزان اینکه آیا صنعت هم در اینجا مدخلیت دارد، اگر صنعت مدخلیت دارد، یک بیستم زکاتش است و اگر صنعت مدخلیت ندارد، یک دهم.
یک میزان دیگر هم وجود دارد که در جلسه آینده مطرح می‌کنیم.



[1] نهج البلاغه، دکتر صبحی صالح، خطبه 5، ص52.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص184، من أبواب زکاة الغلّاة من تجب علیه الزکاة، ب 4، ح5، ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج9، ص183، من أبواب زکاة الغلّاة من تجب علیه الزکاة، ب 4، ح2، ط آل البیت.
[4] سنن بیهقی، ج 4، ص 129. .
[5] المنتهی، علامه حلی، ج 8، ص 197، ط جدید.
[6] المعتبر، محقق حلی، ج 2،ص 539.
[7] جواهر الکلام، شیخ محمد حسن نجفی، ج18، ص 237.
[8] کتاب الزکات، شیخ انصاری، ص 236.
[9] تحریر الأحکام، علامه حلی، ‌ج 1، ص 376، المسألة:1264.