درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعده لا شک بعد خروج الوقت
بحث در این بود که کسی یک رکعت به غروب مانده شک دارد که آیا نماز عصر را خوانده  یا نخوانده؟
 فرع دوم این بود که نصف رکعت به غروب باقی مانده، شک می کند که آیا نماز عصر را خوانده یا نخوانده؟ آیا آن را انجام بدهد یا نه؟
آقایان گفته اند شرع مقدس درک یک رکعت را به منزله درک چهار رکعت نهاده، بنا براین، آدم شاک هر چند یک رکعت مانده، اما از نظر شرع چهار رکعت باقی مانده فلذا باید آن را انجام دهد.
بیان استاد سبحانی
ولی ما می گوییم  این مقدار کافی نیست. چرا؟ شرع مقدس آمده یک رکعت را جای چهار رکعت نهاده، اما نسبت به متقین نه نسبت به  آدم شاک، یعنی آدمی که یقین دارد نماز نخوانده، شرع مقدس فرموده وقت یک رکعت جای وقت چهار رکعت کافی  است، آدم متیقن را گفته و حال آنکه بحث ما در شاک است. بنابراین، باید دوتا تنزیل احراز شود، یک رکعت رکعت جای چهار رکعت، این مسلم است، شاک هم در یک رکعت مثل آدم متیقن است، ولی این دومی ثابت نیست.
 خلاصه ما هم قبول داریم که پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام، وقت یک رکعت را جای چهار رکعت نهاده اند، اما در باره متیقن، کسی که نخوانده، می گوید یک رکعت، جای چهار کعت، بحث ما در باره متیقن نیست، بحث ما در باره شاک است آیا شاک در اینکه خوانده ام یا نخوانده ام و یک رکعت به غروب مانده آیا این هم نزّل منزلة المتیقین؟ بر  این دلیل نداریم، بنابراین، فشار آقایان یک جاست، فشار ما جای دیگر است، آقایان گفته اند یک رکعت، جای چهار رکعت، دومی را ثابت کن، شاک در یک رکعت هم به منزله متیقن است، این ثابت نیست، بنابراین، فرع اول که ثابت نشد، فرع دوم به طریق اولی ثابت نیست، فرع دوم این بود که نیم رکعت به غروب باقی مانده، جایی که ما در یک رکعت نگفتیم، در نیم رکعت به طریق اولی نمی گوییم، تا اینجا فرع دیروز را تکمیل کردیم.
فرع سوم
إذا بقی إلی الغروب فی الحضر مقدار خمس رکعات و فی السفر مقدار ثلاث رکعات، أو إلی نصف اللیل مقدار خمس رکعات فی الحضر،و اربع رکعات فی السفر، این فرع چون قبلاً روشن نوشته شده، در اینجا روشن نکردیم، فرع این است که اگر یک آدمی یقین داشته باشد، پنج رکعت به غروب مانده، یقین دارد که دو نماز را نخوانده، باید هردو را بخواند یا آدمی که پنج رکعت به نصف شب مانده، یقین دارد که نماز را نخوانده، یعنی مغرب و عشا را نخوانده، بحث ما در شاک است، شاک چطور؟
دیدگاه سید کاظم یزدی
 مرحوم سید می فرماید شاک هم مثل متیقن است، آدمی که در حضر  است، پنج رکعت به غروب مانده، شک دارد که آیا نماز ظهر و عصر را خوانده یا نه؟ باید هردو را بخواند (وجبتا) یا در نماز مغرب و عشا، پنج رکعت به نصف شب مانده، شک دارد که آیا خوانده یا نخوانده، وجبتا، یعنی باید هردو را بخواند، این در حضر است، اما در سفر سه رکعت به غروب مانده یا در شب، چهار رکعت به نصف شب مانده، باز آقایان می گویند: وجبتا، من ندیدم که کسی در عروه حاشیه بر این مطلب بزند، شاک هم مثل متیقن  است، آدم متیقن همان گونه که باید ظهرین را بخواند، عشائین را بخواند، شاک هم باید ظهرین را بخواند و عشائین را هم باید بخواند، چه در سفر و چه در حضر.
 فشار آقایان در  این است که می گویند شرع مقدس درک یک رکعت را جای چهار رکعت  نهاده است، ما می گوییم این کافی نیست، یک رکعت را جای چهار رکعت گذاشته، نسبت به متیقن، گفته اگر یقین داری، یک رکعت جانشین چهار رکعت است، بحث ما در شاک  است، آیا شاک را هم جای متیقن نهاده است یا نه؟ بنا براین، باید دوتا  تنزیل ثابت بشود، نزّل یک رکعت جای چهار رکعت، روی سر، نزّل الشاک فهذه المرحلة، منزلة المتیقین، این ثابت نیست، ولذا باید احوط بگوییم، آقایان نمی گویند احوط، بلکه مثل عروه به صراحت گفته اند، اما علی الظاهر باید احوط بگوییم. چرا؟ چون لم یثبت أنّ الشارع نزّل الشاک در یک رکعت مانده بمنزلة المتیقین
الفرع الثالث: إذا بقی إلی الغروب فی الحضر مقدار خمس رکعات، وفی السفر مقدار ثلاث رکعات، أو إلی نصف اللیل و أربع فی السفر و قال السید وجبتا[1]. ولم یعلّق أحد علی المتن.
و وجه ذلک أنّهم  رکّزوا علی أن حدیث: «من أدرک» بصدد توسعة الوقت أو توسعة الشرط، فعلی هذا فیکون الشّاک فیه شاکّاً فی الوقت یشمله ما دلّ علی أنّ من شکّ فی الوقت یجب علیه الاتیان فیه.
و لکنّک قد عرفت أنّ مبنی المسألة هو  التدقیق فیما دلّ علی أنّ الشاک فی الوقت یأتی به، هل هو ناظر إلی الوقت الاختیاری أو یشمل حتّی الوقت الاضطراری.
تعبیر ما در این عبارت کمی فرق کرد، اگر انسان در وقت اختیاری شک کند، حتماً باید بیاورد، متقین هم باید بیاورد، ولی بحث ما در جایی است که یک رکعت به غروب مانده و این آدم شاک است نه متیقن.
مسأله سه صورت پیدا کرد:
الف؛ آدمی شاک است و هشت رکعت هم به غروب مانده، باید این آدم بیاورد، شاک در وقت اختیاری.
 ب؛ پنج رکعت مانده آدم متیقن.
ج؛ پنج رکعت مانده، این آدم شاک است.
فإن قلت: إنّ ما دل علی أن من أدرک رکعة من الوقت فقد وسّع الوقت فی لسان عامة الأدلة حتّی الشاک فی الوقت، فیعمّه ما  دل علی أنّ الشّاک فی الوقت سیأتی بالمشکوک.
قلت: لو فرضنا أنّه نزّل الوقت الإضطراری منزلة الوقت الاختیاری لکنّه غیر کاف إذ یبقی الکلام فی أنّه هل نزّل الشاک فی الوقت الاضطراری منزلة الشاک فی الوقت الاختیاری أو لا؟ فما لم یثبت التنزیل الثانی لا یحکم علیه بشیء.
خلاصه روایاتی که می‌گوید پنج رکعت به منزله هشت رکعت است، صورت کلامش با متیقن است و حال آنکه بحث ما در متیقن نیست بلکه در شاک است.
فرع چهارم
فرع رابع در باره این است که شخص یقین دارد که یکی از دو نماز ظهر و عصر از او فوت شده، یعنی یا نماز ظهر را نخوانده یا نماز عصر را، چه باید بکند؟ وقت هم مشترک است.
چهار رکعت به غروب مانده، فهمید که یکی از دو نماز او فوت شده، در هردو یک نماز چهار رکعتی می‌خواند، به نیت ما فی الذّمة، خواه شکش در وقت مشترک باشد یا در وقت مخصوص، چهار رکعت به غروب مانده،‌خدایا یکی از دو نماز از من فوت شده، در اینجا یک چهار رکعتی ما فی الذّمه می‌خواند.
اشکال
اشکال این است که چطور می‌شود این آدم یقین دارد که یکی از دو نماز فوت شده، یقین دارد که یکی صحیح است و یکی باطل. خب! اگرآن یکی ظهر باشد که آورده  که هیچ، اگر آن را که آورده عصر باشد، آن باطل است، چطور می‌گویید یقین دارد که یک نماز ازش فوت شده، یکی صحیح است و یکی ازش فوت شده، این تصویر ندارد، چرا؟ چون آن نمازی که فوت شده اگر عصر است،‌خوب است، اما اگر آن نمازی که فوت شده ظهر باشد، عصرش باطل است، بنابراین، این آدم یقین ندارد که یک نماز صحیح خوانده و یکی را نخوانده، علی فرض درست است در صورتی که فوتش شده عصر باشد، اگر نماز فوت شده ظهر باشد، این آدم یقین ندارد که یکی از آنها صحیح  است.
جواب
جوابش این است که تقدم ظهر بر عصر شرط علمی  و ذکری است، اگر یک آدمی نماز عصر را بخواند به نیت عصر، بعداً بفهمد که ظهر را نخوانده، یجعله ظهراً،‌ در متن عروة است، بنابراین، آقایان خیال کرده‌اند که تقدم ظهر بر عصر، شرط مطلق است و حال آنکه این گونه نیست بلکه شرط ذکری و علمی است فلذا اگر کسی اشتباهاً عصر را بخواند و سپس متوجه شود که ظهر را نخوانده، هذا العصر یجعله ظهراً. بنابراین؛ اگر این یک نماز چهار رکعت بخواند کافی است.
ولی من عرض می‌کنم که نماز عصر را بخواند. چرا؟ چون آن نمازی را که خوانده اگر ظهر است، پس باید عصر را بخواند و اگر نمازی را که خوانده عصر باشد، قرار شد که یجعله ظهراً، پس باید عصر را بخواند، مرحوم سید می‌گوید یک نماز ما فی الذمه بخواند، حتی می‌ تواند یک نماز عصر بخواند. چرا؟ زیرا نمازی را که خوانده اگر ظهر است، چه بهتر، اگر عصر هم باشد، یجعله ظهراً.
همچنین اگر در وقت اختصاصی باشد، فرض کنید که پنج رکعت به غروب مانده، یقین دارد که نماز چهار رکعتی خوانده، ولی یکی را نخوانده، اینجا هم می‌گویند ما فی الذمه بخواند،‌بعداً می‌گوید می‌تواند نیت عصر هم بکند، ظاهراً  دومی درست است. چرا؟ چون آن را که خوانده اگر ظهر است، این عصر است و اگر هم عصر بوده، یجعله ظهراً، این را به نیت عصر می‌خواند. تمّ الکلام فی هذه القاعدة، أی الشک فی اتیان الصلاة بعد خروج الوقت.
قاعدة لا شک بعد التجاوز
باید توجه داشت که ما دو قاعده داریم، یکی قاعده تجاوز و دیگری قاعده فراغ، کما اینکه مرحوم آقای خوئی اصرار بر تعدد قاعده دارد، یا یک قاعده داریم بنام قاعده تجاوز، کما اینکه مرحوم امام اصرار بر همین مطلب داشت،‌ما این را فعلاً بحث نمی‌کنیم، اول باید روایات را بخوانیم، بعداً ببینیم که دو قاعده است یا یک قاعده، تا روایات را نخواندیم، نمی‌‌توانیم تصمیم بگیریم، روایات فراوان است، ولی من آنها را گلچین کردم، عجیب این است که بسیاری از روایات شک در رکوع است بعد ما سجد، حضرت امام (ره) می‌فرمود این شک خیلی قلیل است، یک آدمی باشد سجد و شک در رکوع کند، مرحوم آقای منتظری گفت: آقا این  گونه نیست، چون من خیلی شک می‌کنم، امام فرمود: بلی، شما شک می‌کنید، ولی روایات ما غالباً در همین زمینه است که: «شک فی السجود بعد ما رکع» خیلی نزدیک است آدم متعارف در فاصله بین رکوع و سجود شک در رکوع نمی‌کند.
روایات
1: « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَشُكُّ وَ أَنَا سَاجِدٌ فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا قَالَ امْضِ»[2] شک بعد از محل است.
2: «وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَشُكُّ وَ أَنَا سَاجِدٌ فَلَا أَدْرِي رَكَعْتُ أَمْ لَا فَقَالَ قَدْ رَكَعْتَ امْضِه»[3].
این دو روایت، در حقیقت یک روایت اند. چطور؟ چون راوی و امام هردو یکی است، یعنی در هردو راوی حماد است، امام هم ابی عبد الله ع می باشد.



[1] العروة الوثقی، سید کاظم یزدی، ج2، ص 290، الفصل الرابع فی احکام الأوقات، المسألة 15.
[2] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج6، ص 317، من أبواب الرکوع، ب 13، ح1، ط آل البیت.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج6، ص 317، من أبواب الرکوع، ب 13، ح2، ط آل البیت.