درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: قاعدة لا شک لکثير الشک
يکي از قواعد فقهي در باب صلات، عبارت است از: قاعده « لا شک لکثير الشک»، البته اين تعبير مال علما و فقهاست، اما تعبيري که در روايات ما آمده، با اين تعبير فرق دارد. چطور؟ چون در روايات ما اين گونه تعبير شده است: « لا حکم للسهو إذا کثر » البته علما مجازند که تعبير را عوض کنند و آن را به صورت روشن تر بيان  نمايند، چون نقل به معني اشکال ندارد، حال اين قاعده  که تعبير هم نسبت به آن فرق مي کند:« لا حکم للسهو مع الکثرة»، اين غير از تعبيري است که فقها دارند و مي گويند:« لا شک لکثير  الشک» .البته تعبير علما واضح تر و روشن تر است.
 آيا اين قاعده  مورد اتفاق است؟ ظاهراً مورد اتفاق است و ما  در اين زمينه مخالفي سراغ نداريم.
نقل کلمات علما
قال المحقق: لا سهو علي من کثر سهوه -  مراد از «لا سهو» اين است که اين آدم بنا را بر آوردن مي کند، هر موقع شک کرد، مي گويد آوردم - و نريد بذلک البناء علي ما شک فيه بالوقوع حتي ولا يجب سجود السهو -  چرا؟ چون اگر بنا باشد که اين آدم اعتنا به شک خودش بکند، اين رشته سر دراز دارد، يعني  لازم مي آيد که اين مرد به عسر و حرج بيفتد ولذا مي گويند اعتنا نکن و بگو آوردم و سجده سهو هم لازم نيست - لأنّ وجوب تدارکه يقتضي الحرج و هو مبني إذ لو کان به (شک) اعتبار لما انفکّ متدارکاً  -بايد  با سجده سهو تدارک کند - فيقع في ورطة تتعذّر معها الصلاة[1].
 بايد دانست که کلمه « ورطة» در لغت عرب به جن مي گويند،  ولي ورطة در اينجا به يک واقعه اي مي گويند که خلاصي ندارد.
عبارت علامه
و قال العلامة: متي کثر سهوه و  تواتر لم  يلتفت إليه، و يبني علي ما شکّ فيه بأنّه واقع و لا يسجد للسهو لأنّ وجوب تدارکه يقتضي الحرج و هو منفي لأنّه يقع في ورطة تتعذّر معها الصلاة، و سجود السهو تکليف يستدعي توقيفاً و هو منتفي[2].
آيا کثير الشک که شک ندارد، بنا را بر آوردن مي گذارد؟ اکثر علما مي گويند بنا را بر آوردن مي گذارد، کمي از علما مي گويند مخير است بين آوردن و نياوردن، و حال آنکه تخيير بر خلاف روايات است، چون همه روايات مي گويند بايد بنا را بگذارد که خوانده ام، نه اينکه مخير است بين اينکه خوانده ام و بين اينکه نخوانده ام و عمل شک را انجام بدهم.
نعم حکي في الجواهر عن المحقق الثاني التخيير بين البناء علي وجود المشکوک و وقوعه و  البناء علي الأقل بمعني عدم  الإتيان بالمشکوک[3]
عجيب اين است که شهيد هم در کتاب ذکري همين را گفته است.
و قال الشهيد في الذکري: إنّ عدم اعتناء کثير الشک بشکّه رخصة - يعني اجازه داده اند، و الا مي تواند مانند آدم عادي عمل به شک کنند، يعني بلند شود و يک رکعت نماز احتياط بخواند- فيجوز أن يعمل علي مقتضي الشکّ فيتلافي إن کان في المحل مثلاً[4].
ولي اين حرف صحيح نيست و بر خلاف روايات است. چرا؟ چون همه روايات مي گويند بايد بنا را بر اين بگذارد که خوانده ام و بيني شيطان را به خاک بمالد.
بررسي روايات
ما ابتدا بايد روايت را بخوانيم و در خواندن روايات هم دو مطلب مورد نظر است:
الف؛ آيا گذرا و يمضي عزيمت است يا رخصت، روايات را مي خوانيم تا ببينيم از  روايات عزيمت استفاده مي شود يا رخصت؟
فقها در کتاب هاي فقهي مي گويند:« هل هو عزيمة أو رخصة»؟ عزيمت، يعني قطعي و يک طرفي فلذا حق ندارد جانب ديگر را بگيرد، حتماً بايد اعتنا نکند.
به بيان ديگر: عزيمت به آن چيزي مي گويند که واجب است و يک طرفه، رخصت به چيزي مي گويند که واجب نيست و انسان مخير است، يعني دو طرفه است.
ب؛  باز بايد در روايات توجه کرد وقتي مي گويد: « لا سهو» آيا شک را مي گويد يا نسيان را هم مي گيرد، آدمي است کثير النسيان، آيا روايات ناظر است به کثير الشک يا اعم است از کثير  الشک و کثير النسيان؟
 بايد در اين زمينه روايات مطالعه شود.
1: « مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى (عطار قمي ثقه است)عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ (أبي الخطاب، ثقه است، هر موقع ديديد که محمد بن حسين در کافي در درجه سوم آمده، مراد محمد بن الحسين أبي الخطاب است که در سال:262،فوت کرده است) عَنْ صَفْوَانَ (صفوان بن يحيي که در سال:208، فوت نموده) عَنِ الْعَلَاءِ ( تاريخ فوت علا معلوم نيست، منتها ايشان راوية ي محمد بن مسلم است، راويه، يعني کثير الرواية است از محمد بن مسلم، ايشان يکي از شاگردان محمد بن  مسلم بوده است) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ قَالَ: إِذَا كَثُرَ عَلَيْكَ السَّهْوُ فَامْضِ عَلَى صَلَاتِكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَدَعَكَ إِنَّمَا هُوَ مِنَ  الشَّيْطَانِ»[5].
 آيا از کلمه‌‌ي « فَامْضِ» عزيمت فهميده مي‌شود يا رخصت؟ عزيمت فهميده مي‌ شود، منتها معلوم نيست که لفظ‌:« السَّهْوُ» در  اينجا به معناي شک است يا سهو به معناي نسيان است.
بايد در اين روايت از دو جهت دقت شود، يکي اينکه آيا عزيمت است يا رخصت، ديگر اينکه آيا سهو به معناي شک است يا به معناي نسيان؟ اولي از روايت استفاده مي‌شود،‌اما دومي استفاده نمي‌شود.
2:وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ (متوفاي:309،) عَنْ أَبِيهِ(ابراهيم بن هاشم، تاريخ وفاتش در دست نيست، اين يک سند) سند دوم:وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى – به اين مي‌گويند مرحوم کليني به حمّاد بن عيسي دوتا سند دارد، گاهي سندش علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن حمّاد، و گاهي سندش مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ (نيشابوري) عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ، جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ وَ أَبِي بَصِيرٍ جَمِيعاً – روايت معتبر است و صحيحه عالي، - قَالا قُلْنَا لَهُ الرَّجُلُ يَشُكُّ كَثِيراً فِي صَلَاتِهِ حَتَّى لَا يَدْرِيَ كَمْ صَلَّى وَ لَا مَا بَقِيَ عَلَيْهِ قَالَ يُعِيدُ – حضرت اول فرمود:يُعِيدُ، چون راوي از اصل شک پرسيد، حضرت هم فرمود: يُعِيدُ-قُلْنَا فَإِنَّهُ يَكْثُرُ عَلَيْهِ ذَلِكَ كُلَّمَا أَعَادَ شَكَّ قَالَ يَمْضِي فِي شَكِّهِ- معلوم مي‌شود که عزيمت است نه رخصت،- ثُمَّ قَالَ لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِيثَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ – شيطان را به خود تان عادت ندهيد- بنَقْضَ الصَّلَاةِ– آدم هاي کثير  الشک نماز را مي شکنند، حضرت مي فرمايد هر چه بشکنيد، شيطان مسلط تر مي شود –فَتُطْمِعُوهُ– او (شيطان) را به طمع نيدازيد - فَإِنَّ الشَّيْطَانَ خَبِيثٌ مُعْتَادٌ لِمَا عُوِّدَ فَلْيَمْضِ أَحَدُكُمْ فِي الْوَهْمِ وَ لَا يُكْثِرَنَّ نَقْضَ الصَّلَاةِ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ مَرَّاتٍ لَمْ يَعُدْ إِلَيْهِ الشَّكُّ قَالَ زُرَارَةُ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا يُرِيدُ الْخَبِيثُ أَنْ يُطَاعَ فَإِذَا عُصِيَ لَمْ يَعُدْ إِلَى أَحَدِكُمْ»[6].
اشکال
ممکن است کسي بگويد که آدم کثير  الشک اعصابش ضعيف است، يعني ناراحتي جسمي وعصبي دارد، چرا حضرت اين را به شيطان نسبت مي دهد؟ اين  يک  يحث کلي  است در روايات ما، يعني در خيلي از موارد، اين مطلب به شيطان نسبت داده شده است فلذا بايد يک جواب کلي برايش اقامه کرد که چرا حضرت به شيطان نسبت مي دهد و حال آنکه اين مربوط است به ضعف اعصاب و بيماري عصبي؟
جواب اجمالي
جوابش اين است که چه مانع دارد هردو درست باشد، يعني هم ضعف اعصاب تاثير داشته باشد و هم شيطان، پشتوانه اش شيطان است، ضعف اعصاب و بيماري عصبي هم مزيد بر علت. البته جواب هاي ديگري هم در اينجا متصور است که در جاي خودش بايد بيان شود.
3: «وَ بِإِسْنَادِهِ (اسناد شيخ) عَنْ سَعْدٍ (سعد بن عبد الله قمي، چرا گفت باسناده، چون شيخ در سال:460، فوت کرده، سعد بن عبد الله هم در سال: 299، يا 301، فوت نموده، فلذا بين آنها يک قرن و نيم فاصله است، سندش را  در آخر تهذيب ذکر کرده که سند من نسبت به سعد بن عبد الله کيست؟)عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ (گاهي مي  گويند فطحي است) عَنْ مُصَدِّقٍ (قطعاً فطحي است) عَنْ عَمَّارٍ (حتماً فطحي است) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي الرَّجُلِ يَكْثُرُ عَلَيْهِ الْوَهْمُ فِي الصَّلَاةِ فَيَشُكُّ فِي الرُّكُوعِ فَلَا يَدْرِي أَ رَكَعَ أَمْ لَا وَ يَشُكُّ فِي السُّجُودِ فَلَا يَدْرِي أَ سَجَدَ أَمْ لَا فَقَالَ لَا يَسْجُدُ وَ لَا يَرْكَعُ وَ يَمْضِي فِي صَلَاتِهِ حَتَّى يَسْتَيْقِنَ»[7].
 مسأله اول واضح است، يعني حالت عزيمت است نه رخصت، آنچه محقق ثاني و شهيد اول فرموده‌اند،‌خلاف روايت است.
‌اما مسأله دوم که آيا مراد شک  است يا نسيان را هم مي گيرد؟ اين روايت صريح در شک است.
4:«وَ بِإِسْنَادِهِ– شيخ -عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ، عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا كَثُرَ عَلَيْكَ السَّهْوُ فَامْضِ فِي صَلَاتِك »[8]‏.
5: «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ أَنَّ الصَّادِقَ ع قَالَ: إِذَا كَانَ الرَّجُلُ مِمَّنْ يَسْهُو فِي كُلِّ ثَلَاثٍ فَهُوَ مِمَّنْ كَثُرَ عَلَيْهِ السَّهْوُ» [9].
در آينده خواهيم خواند که حضرت مي‌فرمايد: کثير الشک کسي است که در سه نماز پشت سره هم شک کند، حضرت ميزان را دست ما مي‌دهد و مي‌فرمايد:«إِذَا كَانَ الرَّجُلُ مِمَّنْ يَسْهُو فِي كُلِّ ثَلَاثٍ »، يعني هر سه نماز پشت سر هم. يک مسأله براي ما روشن شد که مسأله، تخيير نيست، بلکه عزيمت  است.
ولي بحث در اين است که آيا روايات ناظر به شاک  است يا روايات اعم از شاک و ناسي است؟
من از خود روايات استفاده کرده‌ام که فقط شاک را مي‌گويد.
ادله مسأله
1: دليل اول اين که درست است که سهو بر هردو اطلاق مي‌شود، يعني هم بر شاک سهو اطلاق مي‌شود و هم بر ناسي، الجامع بينهما غروب الواقع عن الذهن، واقع از ذهن هردو پنهان مي‌ شود، خواه شاک باشد و خواه ناسي، در عين حالي که سهو بر هردو اطلاق مي‌شود، اما در روايات ما دليل داريم که مراد فقط شاک است.
‌اولين دليل ما اين دو روايت است، يعني صحيحه محمد بن مسلم و ديگري هم روايت زرارة
قوله: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع‏ قَالَ:« إِذَا كَثُرَ عَلَيْكَ السَّهْوُ فَامْضِ عَلَى صَلَاتِكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَدَعَكَ إِنَّمَا هُوَ مِنَ  الشَّيْطَانِ»[10].
اين روايت چطور دليل است که شاک را مي‌گويد نه ناسي را؟ چون حضرت خطاب مي‌کند،‌معلوم مي‌شود که شاک است،‌چون آدم ناسي قابل خطاب نيست، از اينکه خطاب مي‌کند معلوم مي‌شود که شاک است.
فإنّ الخطاب في قوله:« فَامْضِ عَلَى صَلَاتِكَ » و قوله في رواية زرارة و أبي بصير:« لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِيثَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ بنَقْضَ الصَّلَاةِ فَتُطْمِعُوهُ» ظاهر في أنّ المصلّي يريد نقض الصلاة غبّ عروض السهو، بحيث يکونان متقارنين و هو لا يتحقق إلّا في الشکّ ، لا في السهو بمعني النسيان فإنّ المصلّي ربما ينسي ثمّ بعد زمان يلتفت إلي نسيانه، و يقصد نقض الصلاة.
از اين روايت معلوم مي‌شود که نقض صلات با شک همزمان است و اين فقط در شاک متصور است، اما ناسي ممکن است در رکعت دوم يادش بيايد و يا ممکن است بعد از صلات يادش بيايد، ظاهر روايت اين است که نقض صلات با سهو همراه است و اين غير از شاک چيز ديگري نيست،‌ فقط جناب شاک است که شکش با قصد شکستن همراه  است،‌ناسي ممکن است نسيانش در رکعت اول باشد، قصد شکستن يا در کعت دوم يا بعد از نماز باشد، نحوه دلالت اين است،‌ اولاً حضرت خطاب مي‌کند،ثانياً حضرت مي‌فرمايد سهو تو با نقض صلات همراه  است، ‌معلوم مي‌شود که مي‌خواهد بشکند، که شاک و نقض صلات بغل هم هستند،‌اما ناسي چنين نيست، ناسي اول است، احتمال نقض بعداً.
پس دليل اول اين شد که حضرت شک را با نيت شکستن همراه گفته، نيت شکستن با شک همراه است نه با نسيان.
2: دليل دوم را در جلسات قبل خوانديم و  گفيتم ما يک شک داريم و يک نسيان، در شک عقوبت مال خود شک  است، ‌مي‌گويد يک رکعت بخوان و سجده سهو کن، اما در نسيان عقوبت مال خود نسيان نيست، بلکه عقوبت مال  ترک ما وجب است، ما وجب را ترک کرده فلذا عقوبت دارد، پس ما دوتا عقوبت داريم،‌گاهي عقوبت «يترتّب علي النسيان بما هو نسيان»، گاهي عقوبت «يترتب علي ترک ما وجب فعله»، ظاهر اين روايات اين است که اثر مال سهو است فلذا ‌مي‌گويد  اثر سهو را بر کثير الشک وارد نکن، ظاهر روايات اين است که مي‌خواهد  رفع عقوبت کند از اثر خود شک، نه از اثر ما ترک،‌اين دليل را در جلسات قبل خوانديم بنام:« لا سهو في سهو» در آنجا گفتيم مي‌خواهد اثر سهو را بر دارد، ‌اما اثر نسيان مال نسيان نيست، بلکه اثر مال ترک واجب است.
ثانياً: أنّ  الحکم تارة يترتّب علي عنوان السهو بحيث يکون له دور في الحکم و هذا هو السهو بمعني الذهول عن  الواقع و عروض الشکّ.
و أخري يترتّب علي ترک ما يجب فعله أو فعل ما يجب ترکه، و هو السهو المقارن للجهل المرکب المساوق للنسيان و ظاهر الروايات نفي ما للسهو فيه دور کما يقول: «إِذَا كَثُرَ عَلَيْكَ السَّهْوُ فَامْضِ عَلَى صَلَاتِك»[11]، فالموضوع للسهولة و اليسر کونه شاکاً، لا تارکاً للواقع.


[1]المعتبر، محقق اول، ج2، ص393.
[2] منتهي المطلب، علامه حلي، ج7، ص27.
[3]جواهر الکلام،  شيخ محمد حسن نجفي، ج12،417.
[4]ذکري الشعيه، شهيد اول، ص 223.
[5]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص227،من أبواب الخلل الواقع في الصلاة، ب16،ح1، ط آل البيت.
[6]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص228،من أبواب الخلل الواقع في الصلاة، ب16،ح2، ط آل البيت.
[7]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص229،من أبواب الخلل الواقع في الصلاة، ب16،ح5 ط آل البيت.
[8]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص228،من أبواب الخلل الواقع في الصلاة، ب16،ح3، ط آل البيت.
[9]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص229،من أبواب الخلل الواقع في الصلاة، ب16،ح7، ط آل البيت.
[10]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص228،من أبواب الخلل  الواقع في الصلاة، ب16،ح1، ط آل البيت.
[11]وسائل الشيعه، شيخ حر عاملي، ج8، ص227،من أبواب الخلل  الواقع في الصلاة، ب16،ح1، ط آل البيت.