موضوع:
عدم اطلاع در حال نماز بر اینکه ظان است یا شاک، چه حکمی دارد؟
مرحوم سید در فصل شکوک
نماز، مسألهای را مطرح کرده، از این رو، من هم به مناسبتی
خواستم آن را مطرح کنم، ایشان سه فرع را مطرح میکند.
فرع اول فرض کنید کسی در حال
قیام است، ولی نمیداند که شاک است که این سه رکعت
یا چهار؟ یا اینکه ظن دارد که این سه رکعت است
یا چهار؟
به بیان دیگر
این آدم از درون خودش مطلع و آگاه نیست، به این معنی که
نمیداند شاک است یا ظان؟
گاهی از اوقات روح انسان
گرفته میشود به گونهای که حتی از دورن خود هم اطلاع و
آگاهی ندارد که آیا شاک است یا ظان (هل هو شاک أو ظان)؟
فرع دومفرض کنید کسی در حال
قیام یک حالتی برایش رخ داد و طبق آن حالت عمل کرد،
یا شک کرده و بنا را بر چهار گذاشته یا ظن پیدا کرده که چهار
است، خلاصه بنا را بر چهار گذاشته، منتها نمیداند که بر اساس شک بوده
یا بر اساس ظن؟
ممکن است کسی بپرسد که
این چه اثری دارد، خواه بر اثر ظن باشد یا بر اثر شک؟
اثرش این است که اگر من
باب ظن باشد، یک رکعت خواندن نماز احتیاط لازم نیست،اما اگر من
باب شک باشد، خواندن یک رکعت لازم است.
خلاصه این آدم در حال
قیام یک کاری را انجام داده، بنا را بر چهار نهاده، ولی
نمیداند که عن شک بوده یا عن ظن، کی؟ در حالت تشهد از حالت
قبلی خود آگاه نیست.
فرع سوم فرع سوم است که بعد از سلام
نماز، متوجه شد که من بنا را بر چهار نهادم، ولی نمیدانم که عن ظن
بوده یا عن شک؟ اگر عن شک باشد، باید نماز بخوانم و اگر عن ظن باشد،
یک رکعت لازم نیست، در واقع یک مسأله است که دارای سه
صورت میباشد، گاهی در آن حالتی که رخ داده شک میکند،
گاهی حالت رخ داده،منتقل به رکعت دیگر شده، شک میکند که حالت
پیشین او شک بوده یا ظن؟
فرع سوم این است که بعد از
نماز شک میکند که آیا آن حالت قبلی او شک بوده یا ظن؟
مسلماً شک یک عوارضی دارد که ظن آن عوارض را ندارد.
فههنا مسألة واحدة، از واقع خودش
آگاه نیست، نا آگاهی او گاهی در همان حالت است،گاهی از
آن حالت به حالت دیگر منتقل شده، در آنجا شک میکند که حالت
قبلی او چه بود.
در فرع سوم بعد از سلام و بعد از
فارغ شدن از نماز، نمیداند که حالت قبلی او ظن بوده یا شک؟
بررسی فرع اولدر حال قیام و خواندن
تسبیحات اربعه است، نمیداند که شاک است که این رکعت سوم است
یا رکعت چهارم، یا ظان است که سه است یا چهار؟ از حالت خود خبر
ندارد، اگر شک باشد یک وظیفه دارد و اگر ظان باشد، وظیفه
دیگر، یعنی این آدم از حالت خود و از درون خود خبر ندارد.
دیدگاه صاحب عروة مرحوم سید میفرماید
باید بنا را بر شک بگذارد و بگوید من شاک هستم. چرا؟ چون شک و ظن با
هم مساوی هستند و آن تردید است، ظن یک چیزی اضافه
دارد و آن ترجیح است و اصل عدم ترجیح میباشد، شک و ظن در
اینکه هردو یکنوع حالت تردیداند مساوی هستند، منتها ظن
کمی نسبت به شک میچربد و جبنه رجحان دارد، اصل عدم رجحان است، قهراً
شک ثابت میشود، یعنی پنجاه در پنجاه.
یلا حظ
علیه:ما در جواب ایشان عرض
میکنیم که این فرمایش شما سر از اصل مثبت در میآورد،
قانون کلی این است که نفی أحد الضدین و إثبات ضدّ آخر،
اصل مثبت است، مثلاً نمیدانم که این جسم ساکن است یا متحرک؟
میگوییم اصل عدم حرکت است، تا اثبات کنیم سکون را، اگر
گفتیم اصل عدم حرکت است، این ثابت نمیکند که: أنّه ساکن. چرا؟
لأنّ الملازمة عقلیة لا شرعیة، ملازمه عقلی است و حال آنکه
ملازمه باید شرعی باشد نه عقلی، اینجا که میگویید
اصل این است که رجحان نیست، عقل میگوید اگر رجحان
نیست پس شک است.
بنابراین، در اینجا
باید به یکی از دو وظیفه عمل کند و آن اینکه بعد از
فراغ از نماز، یک رکعت نماز احتیاط بخواند و عمل به احتیاط
بکند.
البته ما در نتیجه با مرحوم
سید یکی میشویم، چون ایشان فرمود بنا را بر
شک بگذارد،دلیلش این بود که اصل عدم رجحان است، ما دلیل
ایشان را رد کردیم و گفتیم نفی رجحان اثبات شک
نمیکند. چرا؟ نفی أحد الضدین إثبات ضد آخر نمیکند، پس
باید عمل به احتیاط بکند و یک رکعت نماز احتیاط بخواند و
اگر در واقع این آدم ظان بوده، یک رکعت لازم نبوده و اگر شاک بوده،
یک رکعت نماز را که وظیفه شاک است خوانده.
بررسی فرع دومفرع دوم این است که
همین حالت برای طرف رخ داد و نفهمید که سه رکعت است یا
چهار؟ بنا را به یک طرف گذاشته، ولی نمیداند که بنا را بر ظن
گذاشته یا بر شک، یا ظن به چهار پیدا کرد یا شک
پیدا کرد که وظیفهاش چهار بوده، در موقع خواندن تشهد آن حالت
قبلی یادش رفت، میدانیم که بنا را بر چهار نهاده،
ولی نمیداند بنا را که بر چهار نهاده از باب ظن بوده یا من
باب شک؟
باید توجه داشت که
این غیر از فرع اولی است، در فرع اولی در آن حالت
گیج است، گفتیم عمل به احتیاط کند، در دومی این
گونه است که طرف در رکعت سوم که ایستاده، شک میکند بین سه و
چهار، یک بنائی گذاشت، ولی نمیداند که بنائش عن ظن بوده
یا عن شک، یعنی در حال تشهد شک میکند که آن بنائش عن ظن
بوده یا عن شک؟ اگر بناء او عن شک بوده، باید یک رکعت نماز
احتیاط بخواند و اگر بناء او عن ظن بوده، دیگر نماز احتیاط لازم
نیست.
دیدگاه صاحب عروه
در فرع دوم مرحوم سید میفرماید
در اینجا وظیفهاش عمل به همان حالت است، باید در آن حالت
ببیند که ظان است یا شاک؟ اگر در آن حالت شاک است، عمل به
احتیاط بکند و اگر در آن حالت ظان است، عمل به احتیاط لازم
نیست. چرا؟ چون حکم تابع موضوع است، من در این حالت یا شاک
هستم یا ظان، هر چند آن حالت قبلی یادش رفته، اما باید
در حال تشهد ببیند که ظان است یا شاک؟ طبق حالت موجود عمل میکند،
یعنی اگر ظان است، عمل به ظن میکند و اگر شاک است، طبق شکش عمل
مینماید.
استاد سبحانی:
این برهان، برهان خوب است. چرا؟ چون حکم تابع موضوعش است، در حالت تشهد به
درون خودش مراجعه کند، ببیند که ظان است یا شاک؟ اگر ظان است، به ظن
خود عمل کند و اگر شاک است، باز هم باید طبق شکش عمل نماید.
بررسی فرع سومفرع سوم این است که بعد از
سلام و نماز، این آدم متوجه میشود که یک حالتی
پیدا کرده و در آن حالت یا عمل به ظن نموده یا عمل به شک، بعد
از نماز نمیداند که آن حالت، چه حالتی بوده؟ اگر شک بوده باید
نماز احتیاط بخواند و اگر ظن بوده، خواندن نماز احتیاط لازم
نیست.
دیدگاه صاحب عروة
نسبت به فرع سوممرحوم سید میفرماید
در اینجا قاعده فراغ جاری میکنیم.
یلاحظ علیهولی من معتقدم که
اینجا جای قاعده فراغ نیست، قاعده فراغ در جایی
جاری میشود که یک طرف عمل صحیح باشد، طرف دیگرش
باطل باشد، آنجا قاعده فراغ جاری میشود، مثلاً نمیداند رکوع
کرده یا نکرده؟ اگر رکوع کرده، نمازش صحیح است و اگر نکرده باطل است.
اما در اینجا هردو صحیح است، خواه شاک باشد و عمل به شک کرده باشد،
نمازش صحیح است و اگر ظان باشد، باز عمل به ظن صحیح است، فلذا
اینجا جای قاعده فراغ نیست، بلکه جای اصالة الاشتغال است،
یعنی اصالة الاشتغال میگوید اشتغال
یقینی برائت یقینی میخواهد، پس
باید بلند شود و یک رکعت نماز احتیاط بخواند.
خلاصه مطالب گذشته1؛
فروع اول این بود که این آدم در نماز ایستاده و به کلی
گیج است و نمیداند که ظان است یا شاک؟ فرمایش سید
در اینجا درست است، اما دلیلش باطل میباشد، البته باید
عمل به شک بکند. چرا؟ چون اشتغال یقینی برائت
یقینی میخواهد فلذا باید این آدم بعد از
نماز یک رکعت بخواند.
2؛
به حالت قبلی عمل کرده، منتها در حالت دوم کیفیت عمل را فراموش
کرده که آیا بنائش بر چهار از باب ظن بوده یا از باب شک؟
ما گفتیم اگر این آدم
در این حالت شاک است و باید عمل به شک بکند و اگر ظان است عمل به ظن
نماید. چرا؟ چون حکم تابع موضوعش است.
3؛
فرع سوم همانند فرع دوم است، منتها با این تفاوت که بعد از نماز نمیداند
که آیا بنائش بناء شکی بوده یا بناء ظنی؟ اگر بناء
شکی بوده، باید رکعت نماز احتیاط بخواند و اگر ظنی بوده،
نماز احتیاط خواندن لازم نیست، مرحوم سید فرمود در اینجا
قاعده فراغ جاری میکنیم.
ما در جواب ایشان
گفتیم اینجا جای قاعده فراغ نیست. چرا؟ چون قاعده فراغ در
جایی جاری میشود که یک طرف صحیح است و طرف
دیگر باطل، ولی در اینجا هردو طرف صحیح است و باید
قاعده اشتغال جاری بکند.
نکتهباید دانست که روایت
ابراهیم بن هاشم یک تممهای دارد و تتمهاش هر چند ربطی
به بحث ما ندارد، ولی در عین حال بحثش خالی از فایده
نیست فلذا باید آن را بحث کنیم.
توضیح مرسلة یونس:
« لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ
سَهْوٌ إِذَا حَفِظَ عَلَيْهِ مَنْ خَلْفَهُ سَهْوَهُ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ وَ لَيْسَ
عَلَى مَنْ خَلْفَ الْإِمَامِ سَهْوٌ إِذَا لَمْ يَسْهُ الْإِمَامُ، وَ لَا سَهْوَ
فِي سَهْوٍ وَ لَيْسَ فِي الْمَغْرِبِ سَهْوٌ وَ لَا فِي الْفَجْرِ سَهْوٌ وَ لَا فِي
الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ سَهْوٌ (وَ لَا سَهْوَ فِي نَافِلَةٍ)
الخ. »[1].
حضرت کلمه سهو را به کار برده، ولی در هر جا از آن معنای خاصی
را اراده نموده، یعنی در همه جا نمیتوانیم
بگوییم سهو به معنای شک است، در هر جا باید مناسب خودش
را در نظر گرفت، انسان خیال میکند که همیشه سهو به معنای
شک است.
الف: « لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ
سَهْوٌ » سهم در اینجا به
معنای شک است،
« لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ سَهْوٌ
»...،إلی قوله:
«إِذَا لَمْ يَسْهُ الْإِمَامُ» فمعناه من أنّ کلّاً
یرجع إلی الآخر الحافظ و لا یعتدّ بشکّه.
ب: « وَ لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ»
اینجا گفتیم: لا شکّ فی موجب شکّ، از سهو اول اراده کردیم
شک را، از سهو دوم اراده کردیم موجب (به فتح جیم، اثر شک) شک را،
أی لا سهو لموجب الشک، موجب شک کدام است؟ نماز احتیاط،
یعنی اگر در نماز احتیاط شک کردی،اعتنا نکن، از سهو اول،
شک اراده شده، از شک دوم موجب و اثر شک اراده شده است.
« وَ لَا سَهْوَ فِي سَهْوٍ» فمعناه أنّه لا شکّ فی موجب (بفتح
الجیم) و لا یعتدّ به و یبنی علی الصحة.
ج؛ « وَ لَيْسَ فِي الْمَغْرِبِ
سَهْوٌ»، یعنی شک مایه
بطلان است،
وَ لَا فِي
الْفَجْرِ سَهْوٌ – چون شک مایه
بطلان است -
«وَ لَا فِي الرَّكْعَتَيْنِ الْأَوَّلَتَيْنِ
مِنْ كُلِّ صَلَاةٍ سَهْوٌ» سهو
نیست،یعنی شک نیست، معنای اینکه شک
نیست، یعنی اثرش نیست. نفی حکم است به لسان
نفی موضوع،سهو (شک) نیست، یعنی اثر شک نیست، اثر شک
این بود که بنا را بر اکثر بگذاریم.
د؛ «وَ لَا سَهْوَ فِي نَافِلَةٍ،
الخ».
این جملهی حدیث، یک قاعده مستقلی است که در
آینده راجع به آن بحث خواهیم کرد.