درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/03/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: هرگاه پیش از دخول رکوع یقین کند که آیا از رکعت سابق دو سجده کم کرده یا قرائت آن را ترک کرده، وظیفه‌اش چیست؟
مرحوم سید در این مسئله چهار فرع ذکر می‌کند:
من مشغول خواندن قنوت هستم، علم اجمالی پیدا کردم که یا قرائت همین رکعت را ترک کردم یا دو سجده رکعت پیشین را.
در حال قیام هستم و هنوز وارد قنوت نشده‌ام، علم اجمالی پیدا کردم که یا قرائت همین رکعت را نخواند‌ه‌ام یا دو سجده رکعت پیشین را، ما فعلا همین دو فرع را می‌خوانیم.
دیدگاه صاحب عروة
مرحوم سید نسبت به فرع اول دو احتمال می‌دهد، اما در حالی که در فرع دوم یک فتوا بیش  ندارد، در فرع  اول می‌فرماید چون علم اجمالی دارد که یا قرائت را نخوانده یا دو سجده رکعت پیشین را، باید بر گردد و هردو را بجا بیاورد، یعنی هم دوتا سجده کند، بعداً قرائت را بخواند، سپس وارد قنوت بشود،‌بعداً می‌فرماید اعاده کند،‌اما اسمی از سجده سهو نمی‌برد، نکته‌اش چیست؟
توضیح کلام سید
 ما همه را توضیح می‌دهیم، اما اینکه  بر گردد و هردو را باید انجام بدهد، به جهت اینکه علم اجمالی دارد و قاعده تجاوز نسبت به هردو متعارض است، می‌گوید اصل این است که من سجده ها را آوردم، عین همین قاعده تجاوز در قرائت هم است. چرا؟ چون وارد قنوت شده، چون داخل در قنوت است، تجاوز عن السجدة و تجاوز عن القراءة.
 پس قاعده تجاوز به درد نخورد، نوبت به استصحاب می‌رسد، اصل این است که من سجده ها را نیاورده‌ام، اصل این است که من قرائت را نخوانده‌ام.
اشکال
 اینجا یکدانه اشکال که باید توضیح داده شود، ممکن است کسی بگوید این دو استصحاب با هم متعارض است و یکی از آنها دروغ است. چطور دوتا استصحاب را جاری کردی؟
جواب
جوابش این است مبنای آقایان این است که دو استصحاب متعارض موقعی جاری نمی‌شود که مستلزم مخالفت عملیه باشد، و لی در اینجا چون مستلزم مخالفت عملیه نیست بلکه مخالفت احتمالیه  است فلذا اشکالی ندارد.
 مبنای آقایان در اینکه اصول در اطراف علم اجمالی اجرا نمی‌شود این است که مستلزم مخالفت عملیه است و دراینجا مستلزم مخالفت علمیه نیست، چون من هم دو سجده را می‌آورم و هم  قرائت را می‌خوانم، مخالفت عملیه در اینجا نیست، بلکه هردو موافق احتیاط است.
علت اعاده چیست؟
ممکن است کسی بپرسد که چرا اعاده کند؟ وجه اعاده این است که علم اجمالی پیدا کرده که یا دو سجده‌ای که آورده خلاف است و در واقع آورده بود فلذا این دو سجده اضافه شد یا این قرائتی را که خوانده خلاف است. چرا؟ چون قبلاً احتمال دارد که قرائت را خوانده بود، قهراً علم اجمالی پیدا می‌کند که یا دو سجده من اضافی است، یعنی رکن اضافی است یا این قرائت من اضافی است، اگر رکن اضافی باشد نتیجه‌اش بطلان نماز است،‌ اما اگر قرائت اضافه باشد، نتیجه‌اش سجده سهو است.
 ولی  چرا سید دراینجا سجده سهو را نگفته و حال آنکه یکی از دو کار شده، یا دو سجده من اضافی است نیتجه بطلان نماز است و باید از سر بگیرد یا قرائت من اضافی است و من قرائت را  خوانده بودم، باید سجده سهو بکنم؟ علتش این است که در اطراف علم اجمالی اگر یک طرف اصل مثبت داشت، آن دیگری نفیش اشکالی ندارد، کدام اصل مثبت دارد- مراد از اصل مثبت، یعنی مثبت تکلیف نه آن اصل مثبت معروف که حجت نیست- ؟
سجده اصل مثبت دارد، چون آن طرف اصل مثبت و اصالة الاشتغال داریم فلذا مانع ندارد که نسبت به سجود سهو اصل برائت جاری کنیم، این نهایت چیزی بود که ما در توجیه متن عروة گفتیم، یعنی هم اتمام را ثابت کردیم،‌هم اعاده را و هم گفتیم سجده سهو لازم نیست، اما اتمام بخاطر استصحاب، استصحاب به من گفت هردو را نیاوردی، برو هردو را بیاور، هردو را که آوردیم، دچار مشکل شدیم. چرا؟ چون یا سجده مبطل است یا قرائت ما اضافی است فلذا ‌ناچار شدیم که نماز را اعاده کنیم. چرا؟ چون اشتغال یقینی برائت یقینی می‌خواهد.
علت عدم لزوم سجده سهو
 اما چرا سجده سهو نکردیم؟ چون  قانون کلی است که هر موقع در  اطراف علم اجمالی یک طرف اصل مثبت داشته باشد، در آن طرف اصل برائت جاری می‌شود.
وجه دوم
وجه دوم خیلی صاف و روشن است و آن اینکه شما فقط قرائت را بخوان، به چیز دیگر کاری نداشته باش، نماز را بخوان و چیز دیگر لازم نیست. چرا؟ چون نسبت به سجده محل تجاوز است، از سجدتین تجاوز کردی و لذا قاعده تجاوز در سجدتین جاری است «و إذا شککت فی شیء و دخلت فی غیره» بگو انشاء الله دو سجده درست است، اما نسبت به قرائت شک در محل  است. چرا شک در محل است؟ چون این قنوت قطعاً در محلش نیست. چرا؟ یا سجدتین را نیاورده فلذا در محلش نیست، یا قرائت را نخوانده در محلش نیست پس این قنوت وجودش کالعدم است. چرا؟ چون باید بعد از سجدتین و بعد از قرائت بشاد، من یا سجدتین را نکرده‌ام  فلذا این در محلش نیست، اگر سجدتین را هم انجام داده‌‌ام و قرائت را نخوانده‌ام، قنوت در محلش نیست این قنوت وجودش کالعدم است، وقتی کالعدم شد،  نسبت به قرائت می‌شود شک در محل.
قاعده تجاوز را در سجدتین جاری کن و نسبت به قرائت شک در محل است، فلذا قرائت را بخوان و نماز را تمام کند و چیز دیگر بر گردن شما  نیست،این قول دوم است.
قول دوم را از دو راه می‌شود ثابت کرد، راهی که من ثابت کردم همین است،‌یعنی اصلاً این قنوت وجودش کالعدم است، چون قنوت باید بعد از سجدتین و بعد القراءة باشد، این یکی از دو شرط را ندارد یا بعد سجدتین نیست یا بعد از قرائت نیست،این بیان من است.
بیان سید نسبت به قول دوم
‌بیان سید در متن چیز دیگر است و آن این است که علم اجمالی منحل می‌شود به اینکه قرائت حتماً واجب است. چرا؟ یا قرائت را نخوانده‌ام، یا اگر هم خوانده‌ام در محلش نیست،‌ محل قرائت کی است؟ بعد از سجدتین.
 مرحوم سید از راه انحلال علم اجمالی پیش می‌آید یعنی علم اجمالی منحل می‌شود إلی علم تفصیلی، یعنی قطعاً قرائت من درست نیست. چرا؟ یا اصلاً آن را نخوانده‌ام و یا اگر هم خوانده‌ام در محلش نبوده، قبلاً سجدتین را ترک کرده‌ام، بنا براین،‌ وجوب قرائت می‌شود معلوم تفصیلی،‌سجدتین می‌ شود مشکوک،‌علم اجمالی ینحل إلی علم تفصیلی که قرائت لازم  است، و شک بدوی بالنسبة إلی السجدتین.
 راه سید همین است که بیان شد، ولی راه من غیر از راه سید است، سید از راه انحلال پیش می‌آید، ولی من از راه دیگر پیش می‌آیم و آن این است که قاعده تجاوز در قرائت جاری نیست، اما در سجدتین جاری است، من از این راه پیش می‌آیم، اما سید از این راه پیش نیامده، بلکه از راه انحلال پیش آمده و  گفته علم اجمالی به اینکه یا سجدتین واجب  است یا قرائت منحل می‌شود، قرائت قطعاً‌ واجب است، یا نخوانده‌ام یا محلش  نبوده،‌این علم تفصیلی، نسبت به سجدتین شک بدوی است و برائت جاری می‌شود، شما یا نظر سید را انتخاب کنید یا نظر سید را. نتیجه هردو یکی است منتها راه من صاف تر است.
«و من هنا یعلم» که فتوای اول باطل است، فتوای اول چه بود؟ گفت قاعده تجاوز تعارض می‌کند هم در سجدتین و هم در قرائت، و نوبت می‌رسد به استصحاب. ولی این حرف غلط است. چطور؟ چون قاعده تجاوز تعارض نمی‌کند. چرا؟ چون نسبت به قرائت شک در محل است،‌نسبت به سجدتین قاعده تجاوز جاری است، ولذا فتوای دوم مبرهن است، فتوای اول صحیح نیست، فتوای اول بر اساس این است که قاعده تجاوز در طرفین تعارض می‌کند و تساقط، و نوبت  به استصحاب می‌رسد.
ولی ما می‌گوییم نوبت به استصحاب نمی‌رسد، قاعده تجاوز نسبت به ستجدتین صحیح است،‌اما نسبت به قرائت شک در محل است، فلذا قرائت را بخوان و نسبت سجدتین قاعده تجاوز جاری کن.
فروع دوم
فرع دوم این است که من در حال قنوت نیستم، بلکه ایستاده‌ام، یک مرتبه شک کردم که یا قرائت همین رکعت را نخوانده‌ام یا دو سجده رکعت قبلی را انجام  نداده‌ام.
نظر سید نسبت به فرع دوم
مرحوم سید در اینجا فقط یک فتوا داد نه دو فتوا، یعنی فتوای دوم را دارد، ‌چرا از اولی حرف نزده است؟ چون در اولی در حال قنوت بود،  گفت دو قاعده تجاوز با هم تعاض می‌کنند و تساقط، ‌ولی در اینجا هنوز وارد قنوت نشده فلذا قاعده تجاوز نسبت به سجده جاری است، اما در قرائت جاری نیست، چون آسان بود فلذا می‌فرماید و یتمهما و لا یعید، چون محل قرائت نگذشته است.
اما از نظر هردو فرع از یک قماش هستند. چرا؟ به نظر ما این قنوت وجودش کالعدم است، چرا؟ چون قنوتی درست است که در جایش انجام بگیرد، این قنوت سرجای خودش نیست یا بعد از سجدتین است یا بعد القرائة نیست.
متن عروة
و کذا الحال لو علم بعد القیام إلی الثالثة أنّه إمّا ترک السجدتین أو التشهد أو ترک سجدة واحدة أو التشهد.
چرا ایشان  دو مثال می‌زند؟ در مثال اول یک طرفش رکن است که سجدتین باشد، ولی در مثال دیگر هیچکدامش رکن نیست، یعنی نه سجده واحده رکن است و نه تشهد، من ایستاده‌ام و می‌خواهم تسبیحات اربعه را بخوانم، یادم آمد که یا تشهد را نخواندم،‌یا دو سجده یا یک سجده، ‌مرحوم سید می‌فرماید:« وکذا الحال» یعنی سومی هم معطوف علی الثانیة، أی یعید التشهد، سجده و یا سجدتین لازم نیست. چرا؟ روی مبنای خودش علم اجمالی منحل است إلی علم تفصیلی و آن این است که تشهد من بی جاست. چرا تشهد من بی جاست؟ چون یا نخوانده‌ام یا اگر هم خوانده‌ام در جایش نخوانده‌ام، چون جایش بعد از سجده است، پس من نسبت به تشهد علم تفصیلی دارم که باید بخوانم، و شک بدوی بالنسبة إلی السجدة .
ولی من از راه انحلال پیش نیامدم، من از راه دیگر پیش آمدم، راه دیگر کدام است، و آن این است که این قیام به درد نمی‌خورد، قیام در صورتی به درد می‌خورد که یا بعد از سجدتین یا بعد از تشهد باشد، و چون این قیام من یک قیام بی خودی است،‌نسبت به تشهد شک در محل است، اما نسبت به سجود شک در محل نیست فلذا قاعده تجاوز جاری می‌کنم.
در عین حالی که من این را می‌گویم، نسبت به سومی یک دغدغه دارم، آن کدام است؟ و آن اینکه بگوییم هردو شک در محل است، چون در حال قیام باید قیام را بشکند، همین که قیام را شکست و نشست، هردو شک در محل است، ‌نه محل تشهد گذشته و نه محل سجده. چرا؟ محل تشهد نگذشته چون نشسته‌ام،‌حتی محل سجود هم نگذشته است، چرا؟ چون تشهد درصورتی خروج از سجده است که بدانم در محلش است، علم به محلش ندارم احتمال می‌دهم این تشهد، تشهدی باشد که خوانده‌ام بی جا، دراینجا بعید نیست که اعاده را باطل کنیم. چرا؟ به جهت اینکه هردو را باید بیاورد وقتی که هردو را آورد، یقین پیدا می‌کند که یا سجده را اضافه کرده یا تشهد را، فرق است بین آنجا و بین اینجا، ‌در آنجا در حال قیام بود، هم در اولی و هم در دومی، ولی در سومی قیام را شکست و نشست که تشهد را بخواند، همین که نشست تا تشهد را بخواند، بعید نیست که بگوییم هردو شک در محل است، اما نسبت به تشهد شک در محل است، خیلی روشن است چون نشسته‌ام، اما نسبت به سجده ولو محل شکی نیست، اما محل سهوی است، فرق است بین محل شکی و بین محل سهوی،‌محل شکی نیست چون دارم تشهد را می‌خوانم، اما محل سهوی است، محل سهوی یعنی چه؟ لو علم که سجده نکرده، باید بر گردد، ‌اینجا هر چند تفصیلاً‌ نمی‌داند، ولی علم اجمالاً ولذا ممکن است بگوییم حتی محل سجده هم نگذشته است. فلذا من باید هردو را بیاورم.