موضوع: هرگاه پیش از دخول رکوع
یقین کند که آیا از رکعت سابق دو سجده کم کرده یا قرائت
آن را ترک کرده، وظیفهاش چیست؟
بحث
ما در مسأله شانزدهم است، مرحوم سید در این مسأله چهار فرع ذکر
میکند، ولی ما فعلاً دو فرع اول را ذکر میکنیم و دو فرع
دیگر را برای جلسه آینده میگذاریم.
فرع اول فرع
اول این است که شخص به عنوان رکعت دوم ایستاده و در حال قنوت است،
یک مرتبه علم اجمالی پیدا کرد که یا قرائت همین
رکعت را نخواندهام یا دو سجده رکعت اول را انجام ندادهام ( یک طرفش
رکن است، طرف دیگرش رکن نیست).
پس
این آدم علم اجمالی پیدا کرد که من یکی از دو کار
را انجام ندادهام، یا الآن که در حال قنوت هستم، قرائت همین رکعت را
نخواندهام یا دو سجده رکعت اول را انجام ندادهام.
فرع دومفرع
دوم این است که ایستاده و هنوز این آدم وارد قنوت نشده،
نمیداند یا قرائت رکعت دوم را نخوانده یا دو سجده رکعت اول را
انجام نداده است.
پس
در هردو متعلق علم است یک طرف دو سجده است، یک طرف هم قرائت میباشد
که این هم دو حالت دارد:
الف؛ «دخل فی القنوت» و این شک رخ داد.
ب؛ هنوز در قنوت داخل نشده که این شک
برایش پیش آمد که یا قرائت همین رکعت را نخوانده یا
دو سجده رکعت قبلی را ترک کرده؟
بررسی فرع اولفرع
اول اینکه در حال قنوت است که یادش آمد یا قرائت همین
رکعت را نخوانده یا دو سجده از رکعت اول را ترک کرده و انجام نداده، در
اینجا این آدم چه کند؟
دیدگاه صاحب عروة مرحوم
سید میفرماید: بر میگردد و قرائت را تدارک میکند.
چرا نسبت به دو سجده نمیگوید تدارک؟ چون نسبت به دو سجده شک بعد از
محل است، پس بر میگردد و قرائت را تدارک میکند، وقتی تدارک
کرد، نماز را تمام میکند، بعداً اعاده میکند.
اما
نسبت به سجده سهو چیزی نگفت. چرا؟ چون احتمال دارد این
قرائتی که خوانده اضافه باشد، قیامی که برای قرائت مصرف
میکند اضافه باشد، نه اینکه بر میگردد قرائت را میخواند،
اگر بر گشت و قرائت را خواند، قهراً این آدم ممکن است قرائتش
زیادی باشد، قیامش هم زیادی باشد، سجده سهو را
نگفت، اما اینکه چرا سجده سهو را نگفت؟ این نکته دارد که در
آینده بیان خواهم کرد.
متن عروةالمسألة السادسة عشرة: لو علم بعد الدخول فی
القنوت قبل أن یدخل فی الرکوع أنّه إمّا ترک سجدتین من الرکعة
السابقة أو ترک القرائة – من هذه الرکعة الّتی بیده – وجب علیه
العود لتدارکها و الإتمام ثمّ الإعادة – نسبت به سجده سهو چیزی نگفت –
مرحوم یک فتوای دومی هم دارد و
آن این است که بر گردد قرائت را بخواند، نماز را تمام کند و اعاده لازم
نیست.
ما
فعلاً فتوای دوم را کار نداریم، بلکه به همان فتوای اول بر
میگردیم، یعنی:« یقرأ القرائة، یتمّ الصلاة،
یعید الصلاة و لا یسجد سجدتی السهو».
ما
عرض میکنیم که در اینجا دوتا قاعده تجاوز با هم تعارض دارند،
چون هردو تجاوز از محل است، اما سجود تجاوز از محل است، به جهت اینکه سجود
مال رکعت قبل است، الآن این آدم در رکعت دوم است، قاعده تجاوز میگوید:
انشاء الله سجده کردی، نسبت به قرائت هم بعد از تجاوز است. چرا؟ چون دخل
فی القنوت، اینجا قاعده تجاوز است، قاعده تجاوز نسبت به سجود رکعت
اول، قاعده تجاوز نسبت به قرائت چون دخل فی القنوت.
بر
خلاف فرع دوم که:« لم یدخل فی القنوت» در هردو قاعده تجاوز جاری
میشود، تعارض میکنند و تساقط، و یرجع إلی الاستصحاب.
چرا یرجع إلی الإستصحاب؟ چون تا قاعده تجاوز بود، استصحاب برایش
میدان نبود، وقتی قاعده تجاوز رفت، استصحاب سر بلند میکند و
میگوید: إصالة عدم الاتیان بالسجود، إصالة عدم الاتیان
بالقرائة. چون هردو اشتغالی هستند، مخالفت عملیه لازم نمیآید.
بنابر
اینکه اصول در اطراف علم اجمالی جاری نمی شود چرا؟
لإستلزامه المخالفة العملیه،اینجا مخالفت عملیه نیست،
استصحاب در هردو جاری می شود،پس استصحاب در هردو جاری شد.
علت اعاده نمازمرحله
بعدی چه بود؟ مرحله بعدی این بود که اعاده کند. چرا اعاده کند؟
چون ممکن است این آدم سجده ها را کرده باشد و اضافه رکن است، از این
طرف احتمال دارد که این آدم سجده کرده بود، حالا دو مرتبه میخواهد
سجده کند. چون استصحاب گفت هردو را بیاور، از آن طرف هم این آدم
احتمال دارد که قرائت را خوانده باشد و حال آنکه این آدم دو مرتبه قرائت را
خواند، میداند یک خلافی کرده، یا دو سجده خلاف است
یا قرائتش خلاف است، ولی در عین حال در اینجا علم
اجمالی منحل میشود إلی علم تفصیلی و شک
بدوی. چطور؟ قانون کلی است که هر کجا در اطراف علم اجمالی در
یک طرف اصالة الاشتغال باشد، نسبت به طرف دیگر اصالة البرائة
جاری می شود، ما نسبت به سجود اصالة الاشتغال داریم، اما نسبت
به قرائت، اصالة الاشتغال نداریم. چرا؟ چون من باید نسبت به مولا نماز
تحویل بدهم، ذمه من به نماز مشغول است، من اگر سجده را ترک کنم،
یقین ندارم که مولا را امتثال را کردهام، امتثال قطعی
این است که من سجده را انجام بدهم، نسبت به سجده اصالة الاشتغال دارم. چرا؟
چون اشتغال یقینی برائت یقینی میخواهد،
اما نسبت به قرائت مهم نیست، مهم همان سجدتین است، وقتی که در
یک طرف قاعده اشتغال جاری شد، علم اجمالی منحل میشود
إلی علم تفصیلی، شارع دو پا را در یک کفش میکند و
میگوید سجدتین را بیاورد، در یک طرف که اصل
جاری شد یعنی اصالة الاشتغال (علم تفصیلی یک
طرف) آن طرف میشود شبهه بدوی،نسبت به قرائت اصالة البرائة
جاری میکنیم ولذا اصاله البرائة که جاری کردیم،
دیگه سجده نمی کنیم، گفتیم چرا سجده سهو نیست؟ چون
نسبت به احتمال زیادی قرائت اصل برائت جاری کردیم ولذا
سجده سهو لازم نیست ولذ مرحوم سید فقط سه چیز را گفته: «العود
لتدارکهما و الإتمام و اعادتهما»، نگفت سجده سهو برای قرائت زایده،
احتمال دارد که قرائت پنجاه درصد زاید باشد و هکذا قیامش زاید
باشد. چرا؟ چون علم اجمالی که منحل شد، نسبت به زیادی قرائت
اصل برائت جاری کردیم ولذا پیامد ندارد، یعنی اثر
ندارد که من سجده سهو کنم.
پس
من در حال قنوت هستم، یقین پیدا کردم که یا قرائت
این رکعت را نخواندهام یا دو سجده از رکعت قبل را انجام ندادهام،
در اینجا تکلیف چیست؟
مرحوم سید میفرماید: وجب
علیه العود لتدارکها و الإتمام ثمّ الإعادة.
اما
نسبت به هردو، قاعده تجاوز متعارض است، یعنی هم آن طرف قاعده تجاوز
دارد و هم این دیگری قاعده تجاوز دارد، به تعبیر روشن تر
هم سجده محلش گذشته و هم قرائت، نوبت به استصحاب میرسد، استصحاب این
طرف و استصحاب آن طرف، بعداً خواهیم گفت که استصحاب این طرف با
استصحاب آن طرف لازمهاش این خواهد بود که من سجده را بجا بیاورم،
یکی هم قرائت را بجا بیاورم، اگر هردو را آوردم، مشکل
پیدا خواهد کرد، مشکل این است که من یک کار اضافی کردم،
یا سجده را اضافه کردم یا اینکه قرائت را اضافه کردم.
نظر استاد سبحانیما
در اینجا عرض میکنیم که این نوع علم اجمالی منحل
است. چرا؟ چون یک طرفش اصالة الاشتغال دارد، کدام طرف؟ طرف سجده، مولا که به
من گفته:
«أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيلِ».
[1]
موقع
ظهر نماز بر گردن من آمد و من باید به مولا نماز تحویل بدهم، اگر سجده
نکنم، نماز تحویل ندادهام ولذا ناچارم که یک طرف اشتغال جاری
کنم،اما نسبت به آن طرف که قرائت باشد، لعل این قرائت من اضافی است،
نسبت به آن برائت جاری میکنم، و چون نسبت به قرائت برائت جاری
کردم، دیگر سجده سهو برایش لازم نیست.
این
وجه اول بود، این وجه تا حدی صحیح است، ولی راهش چندان
صاف نیست فلذا من راه دیگری ارائه میدهم.
وجه دوموجه
دوم این است که اصلاً اعاده لازم نیست و فقط هردو را بیاورد و
نماز را تمام کند، این وجه در واقع میگوید اعاده لازم
نیست. چرا؟ زیرا نسبت به قرائت قاعده تجاوز جاری نیست.
چرا؟ چون قاعده تجاوز در جایی جاری است که قنوت شما «فی
محلّه» باشد و حال آنکه قنوت شما «فی محله» نیست. چرا «فی محله»
نیست؟ به جهت اینکه احتمال دارد سجده های رکعت اول را انجام
ندادم، در این صورت این قنوت فی محله نیست، «إذا خرج من
شیء و دخل فی شیء آخر» شیء آخر محلش باشد، این قنوت
پنجاه درصد محلش نیست، لعلّ من دو سجده رکعت اول را انجام ندادهام،
بنابراین، این قنوت وجودش کلا قنوت است، قهراً قاعده تجاوز در
سجدتین جاری میشود،در قرائت قاعده تجاوز جاری نمیشود
و باید قرائت را بخواند.
اشکال بر بیان صاحب عروةاشتباه
مرحوم سید این است که خیال کرده قنوت تجاوز از محل است. بله؛
قنوت تجاوز از محل است ولی به شرط اینکه بدانی در محلش است، اما
در اینجا احتمال میدهی که این قنوت اصلاً «فی
محله » نباشد، کسی که دو سجده رکعت اول را انجام نداده، این قنوتش
پنجاه درصد فی محله نیست، نسبت به قرائت شک در محل است، نسبت به دو
سجده خارج از محل میباشد، قاعده تجاوز را در اولی جاری
میکنیم، دیگر آوردن سجده ها لازم نیست و فقط قرائت را
میخوانیم.
این
وجه دوم خیلی روشن است، وجه اول میگوید دوتا قاعده تجاوز
با هم متعارضند، بعداً دوتا استصحاب به میدان میآیند ومیگویند
هردو را بیاور، بعد از آوردن هردو مشکل پیدا میکنیم فلذا
ناچار میشویم که اعاده کنیم.
ما میگوییم این همه بالا رفتن
وپایین آمدن لازم نیست، بلکه از همان اول
بگو در این مورد نسبت به سجود قاعده تجاوز جاری است. چرا؟ لأنّه خرج
عن محلّه،اما نسبت به قرائت شک در محل است،علم اجمالی منحل میشود،
قاعده تجاوز میگوید سجدهاش صحیح است، اما قرائت را از نو
بخوان.
«و من هنا یعلم» حکم فرع دوم، فرع دوم
نیز مثل فرع اول است، منتها شکش قبل از دخول در قنوت است، حکم فرع
ثانی عین حکم فرع اول است و بهتر بود که مرحوم سید این
دوتا را یک فرع قرار میداد، این قنوت وجودش کالعدم است،
این خروج از محل نیست.
بله؛
اگر در قنوت باشد و در قرائت شک کند به شرط اینکه بدانیم قنوت
«فی محله» است، احتمال میدهیم این قنوت فی محله
نیست چون من هنوز سجده های رکعت اول را بجا نیاوردهام،
این در محلش نیست ولذا نسبت به سجدتین قاعده تجاوز جاری
میکنیم،اما نسبت به قرائت شک در محل است و آن را میخوانیم،
بنا براین،حکم هردو فرع یک چیز است.
متن عروة و
یحتمل الاکتفاء بالإتیان بالقرائة و الإتمام من غیر لزوم
الإعادة إذا کان ذلک بعد الإتیان بالقنوت بدعوی: أنّ وجوب القراءة
علیه معلوم – لأنّه إمّا ترکها أو ترک السجدتین – فعلی
التقدیرین یجب الإتیان بها، و یکون الشک بالنسبة
إلی السجدتین بعد الدخول فی الغیر، الذی هو القنوت.
این
آدم قرائت را ترک کرده، چرا؟ إمّا ترکها – یعنی اصلاً
نخوانده،یا اگر هم خوانده در محلش نبوده. چرا؟ چون سجده ها را نکرده،این
آدم یا قرائت رکعت دوم را نخوانده یا اگر هم خوانده در محلش نبوده.
چرا؟ چون سجدتین را انجام نداده، پس قرائتش فی محله نیست
یا نخوانده باید بخواند یا اگر هم خوانده محلش نبوده، قرائت
میشود امر واجب، پس قرائت را انجام میدهد، نسبت به سجدتین
قاعده تجاوز جاری میکند.
فرع دومو
إمّا إذا کان قبل الدخول فی القنوت فیکفی الإتیان
بالقرائة، لأنّ الشک فیها فی محلّها و إمّا بالنسبة إلی
السجدتین بعد التجاوز.
من
گفتم همین حرف را در اولی بگویید. چرا؟ چون
یقین نداریم که این قنوت در وقت و محلش است، اگر من سجده
نکردهام، این قنوت در محلش نیست، چیزی که در محلش
نیست، تجاوز نسبت به قرائت صدق نمیکند، همان انحلالی که در
دومی گفت، باید در اولی هم بگوید، یعنی
بگوید براینکه قرائت مشکوک است، اما نسبت به سجدتین محل گذشته
است،نسبت به سجدتین قاعده تجاوز جاری است،اما نسبت به قرائت شک در
محل است و باید آن را بخواند.
بنا
براین، فتوای دوم در صورت اول هم جاری است، خواه در حال قنوت
باشد یا قبل از قنوت باشد، نسبت به قرائت از محلش تجاوز نکرده، چون
این قنوت وجودش کالعدم است، قرائت را میخواند و نسبت به سجدتین
قاعده تجاوز جاری میکند.