درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

93/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الأمور بمقاصدها
همان گونه که می‌دانید یک قاعده داشتیم بنام :« العقود تابعة للقصود» الآن وارد یک قاعده دیگر می‌شویم که لفظاً شبیه آن قاعده است بدون اینکه از نظر معنا به آن ربط داشته باشد و آن قاعده عبارت است از:« الأمور بقاصدها».
تفاوت قاعده «العقود تابعة للقصود» با قاعده «الأمور بمقاصدها
تفاوت این قاعده با آن قاعده (العقود تابعة للقصود) در آنجا موضوع عقود بود، عقود یعنی ایجاب و قبول،‌العقود یعنی الإیجاب و القبول، اگر اثر گذار باشد، تابعة للقصود، البته ما معنا کردیم و گفتیم ما معنای خاصی را انتخاب کردیم که اگر کسی چهار زن دارد چنانچه یکی از آنها را طلاق بدهد،‌تعیین آن بستگی دارد به نظر طرف، ولی مشهور جور دیگر معنا کرده‌اند و گفته‌اند عقد بدون قصد نمی‌شود.
 ولی در اینجا موضوع ما عبارت است از: الأمور بمقاصدها، مراد از «امور) افعال است نه الفاظ، یتیمی را می‌زند،‌اگر به عنوان ادب باشد،‌اشکالی ندارد بلکه طرف مثاب هم است،‌اما اگر به عنوان ایذاء باشد، حرام است و طرف معاقب می‌شود، در این گونه موارد است که می‌گوییم: الأمور بمقاصدها، یعنی الأفعال بقاصدها، بنابراین،‌موضوع در آنجا الفاظ است، اما موضوع در اینجا افعال است.
مثال
فرض کنید یک لقطه‌ای است، من آن را برداشتم، اگر به این عنوان برداشتم که امین باشم تا صاحبش را پیدا کنم و به او بدهم، اگر با این نیت برداشتم و اتفاقاً بدون افراط و تفریط تلف شد، من در اینجا ضامن نیستم. چرا؟ «مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ».[1]
بر نيکوکاران راه مؤاخذه نيست!
 ‌اما اگر به نیت تملک برداشتم، اتفاقاً بدون افراط یا تفریط تلف شد،‌ من ضامن هستم.
این قاعده ارتباط به کیفیت قصد دارد نه به اصل قصد، بر خلاف قاعده اولی که ارتباط به اصل قصد داشت.
این قاعده را بیشتر اهل سنت ایجاد کرده‌‌اند، در زمان عثمانی ها که تمام کشور‌های اسلامی (به جز ایران) زیر نظر عثمانی ها اداره می‌شد،علمای اهل سنت در آستانه (استانبول ترکیه) کتابی را بنام:« مجلة الأحکام» نوشتند، که در حقیقت یک قانونی باشد زیر دست قضات،‌تا وحدت رویه حفظ بشود، در آنجا این قاعده آمده است.چرا این قاعده را  ایجاد کرده‌‌اند؟ این قاعده بیشتر به وسیله بخاری ایجاد شده است، بخاری شافعی مذهب است و مخالف با ابوحنیفه، بخاری یک بابی دارد بنام: «باب إذا غصب جاریة»، مردی آمد و کنیز کسی را غصب کرد، بعداً از روی دروغ گفت مرده، طرف ناچار شد که پولش را بگیرد، می‌گوید اگر این آدم بعداً از دروغش برگشت، باید پول را بدهد و کنیز را بر گرداند. چرا؟ چون آن معامله بر فرض موت کنیز بود، فلذا اگر بعداً کشف خلاف شد، باید طرف کنیز خود را بگیرد و پول طرف را هم بر گرداند.
آنگاه بخاری می‌گوید و قال بعض الناس (مراد بخاری از بعض الناس، ابوحنیفه است) قاضی که حکم کرده، حکم قاضی قابل نقض نیست ولو بعداً کشف خلاف بشود.
سپس می‌گوید می‌دانید که این فتوا چه اثر بدی دارد، اثر بدش این است هر کس که از کنیز دیگری خوشش آمد، او را سرقت می‌کند،‌ بعداً می‌گوید او مرده است، صاحب کنیز مجبور می‌شود که تن بدهد که قیمتش را بگیرد،‌این سبب شده که علما این قاعده را ایجاد کند و بگویند: «الأمور بمقاصدها».
مدرک قاعده
 مدرک این قاعده روایتی است که عمر بن خطاب از پیغمبر اکرم (ص) نقل می‌کند و اتفاقا اولین روایتی که صحیح بخاری در صحیح بخاری آورده همین روایت است:
ما رواه البخاری فی الصفحة الأولی من صحیحه عن عمر بن الخطاب قال و هو علی المنبر: سعمت رسول الله (ص) یقول:« إنّما الأعمال بالنیّات،و إنما لکل امری ما نوی، فمن کانت هجرته إلی الله و رسوله فهجرته إلی الله و رسوله، و  من کانت هجرته إلی دنیا یصیبها أو امرأة ینکحها فهجرته إلی ما هاجر إلیه».[2]
کسانی که در جهاد می‌ روند اگر برای خدا می‌روند، «هجرته إلی الله»، اما اگر برای عقال و غنائم می‌روند در قیامت حظی ندارد، حظش همان عقال و غنائم است.
«و هنا یعلم» چرا بخاری اولین روایت را این روایت قرار داده؟ بخاطر مخالفت با ابوحنیفه و در مقابل فتح الذرائع، فتح الذرائع همان حیل شرعی است که ما داریم، می‌خواهد بگوید حیل شرعی اثر ندارد: « إنّما الأعمال بالنیات»، افرادی که می‌خواهند ربا بخورند،‌ این صورت سازیها فایده ندارد.
ما عرض می‌کنیم دلیل منحصر به روایت صحیح بخاری نیست، بلکه در کتب ما هم روایت آمده
1: روی أمیر المؤمنین علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: « لا قول إلا بعمل و لا قول و لا عمل إلا بنیة، و لا قول و لا عمل و لا نیة إلا باصابة السنة».[3]
2: روی أبو عروة السلمی عن أبی عبدالله علیه السلام قال:« إن اللله یحشر الناس علی نیاتهم یوم القیامة».[4]
ثمّ إنّ ما رواه البخاری قد روی عن طریق أئمة أهل البیت علیه السلام عن آبائهم عن رسول الله، قال(فی حدیث):« إنما الأعمال بالنیات، ولکل امری ما نوی، فمن غزی ابتغاء ما عند الله فقد وقع أجره علی الله عزوجل، و من غزا یرید عرض الدنیا، أو نوی عقالأ، لم یکن له إلا ما نوی».[5]
بنابراین، این قاعده، یک قاعده محکمی است هم اهل سنت روایت دارند و هم ما، و این روایات می‌تواند رد بر قاعده فتح الذرائع باشد.
پس معلوم شد که ما در این قاعده بها و ارزش به اصل نیت نمی‌دهیم، بها و ارزش به کیفیت می‌دهیم و الا اصل نیت روشن  است.
مثال1
شما از در مسیر خود یک چیزی را پیدا کردید و آن را برداشتید، اگر به این نیت برداشتید که به صاحبش بر گردانید، در این صورت اگر تلف بشود شما ضامن نیستید، اما اگر به نیت تملک برداشتید، چنانچه تلف بشود شما ضامن هستید. چرا؟ لأنّ الأمور بمقاصدها، در اولی محسن هستید، در دومی مجرم، چرا؟ چون باید لقطه را تا یکسال تعریف کنید، فلذا حق تملک ندارید و بعد از یکسال هم اگر صاحبش پیدا نشد، صدقه بدهید.
مثال2
فرض کنید که شما اهل شمال هستید، شبکه‌ای دارید برای گرفتن ماهی،‌شبکه را بیرون دریا آوردید و در مقابل آفتاب پهن کردید، شبکه احتیاج به شستن و تمیز کردن دارد،‌مرغی آمد و در این شبکه نشست، این مرغ مال کیست؟ اینجا آقایان می‌گویند:« الأمور بمقاصدها»، اگر این آدم که شبکه را پهن کرده تا مرغان هوا را در آن صید کند، مرغ مال اوست، اما اگر شبکه را به این نیت در مقابل آفتاب پهن کرده که بو نگیرد و خشک بشود، عابری آمد مرغ را از داخل شبکه گرفت، مال اوست. چرا؟ چون الأمور بمقاصدها، در اولی نظرش کسب مال است، یعنی می‌خواهد  با آن شبکه در دریا ماهی و در خشکی پرنده را صید کند، مرغ مال صاحب شبکه است، اما اگر شبکه را آورد و در مقابل آفتاب پهن کرد، اتفاقاً پرنده‌ای هم داخل آن رفت، در اینجا  اگر کسی یواشکی آن مرغ را بگیرد.مشکلی نیست. چرا؟ چون قصد تملک نکرده و در حیازت، قصد الحیازة شرط است، در اولی قصد دارد،‌اما در دومی قصد ندارد.
مثال3
خلاق متعال می‌فرماید اگر زنی را گرفتید که با شما سازگار نیست، چنانچه او را طلاق دادید، باید چگونه طلاق بدهد؟
 قرآن می‌گوید:« وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ».[6]
و هنگامي که زنان را طلاق داديد، و به آخرين روزهاي «عده» رسيدند، يا به طرز صحيحي آنها را نگاه داريد (و آشتي کنيد)، و يا به طرز پسنديده‌اي آنها را رها سازيد! و هيچ‌گاه به خاطر زيان رساندن و تعدي کردن، آنها را نگاه نداريد! و کسي که چنين کند، به خويشتن ستم کرده است.
وقتی که عده‌اش تمام می‌شود، یکی از دو کار را بکنید، یا دو مرتبه بر گردید یا اینکه رها کنید تا برای خودش شوهری پیدا کند، ولی شوهر هایی هستند لجباز، فلذا می‌گوید:« رجعت عن طلاقی». چرا؟ می‌خواهد مانند توپ فوتبال این زن را یچرخاند، قرآن می‌فرماید «وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا» در اینجاست که می‌گوییم: الأمور بمقاصدها، اینکه می‌گویید:« رجعت، رجعت بالمعروف»، اگر رجعت برای این است که او را اذیت کنی،‌این حرام است، الأمور بمقاصدها.
3: أمر الله سبحانه الازواج عند قرب خروج زوجاتهم عن العدة، بأحد أمرین: إما الامساک بمعروف أو التسریح بمعروف، ثم ینهاهم عن شیء ثالث و هو قوله:« وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا».[7] و علی هذا فلو کان الرجوع لغایة الاضرار فهو أمر حرام إذ یرید أن یجعل الزوجة بمنزلة کرة القدم (توپ فوتبال) فتارة یجذبها لنفسه و أخری یطردها عنها، و لذلک یقال:الأمور بمقاصدها.
فرق التجری والانقیاد
از مطالبی که ما گفتیم فرق تجری و انقیاد روشن می‌شود، تجری هم خلاف واقع است انقیاد هم خلاف واقع است، در تجری می‌خواهد شراب بخورد، آب گیرش می‌آید، در انقیاد هم می‌‌خواهد اطاعت کند، اتفاقاً خلاف از کار در می‌آید، در اولی آقایان می‌گویند عقاب دارد،‌ما می‌گوییم مذمت دارد، دومی ثواب دارد. چرا؟ لأنّ الأمور بمقاصدها، در اولی طرف می‌خواهد با این برداشتن لیوان و کاسه شراب بخورد،‌قصدش تجری است ولذا آقایان می‌گوید یعاقب، ولی در انقیاد واقعاً می‌خواهد خدا را اطاعت کند، منتها خلاف واقع از آب در می‌آید، هردو قصد دارند، اما کیفیت قصد فرق دارد، در آنجا کیفیت به تجری است، در اینجا کیفیت به  انقیاد است.
اگر کسی بخواهد موقعیت این قاعده را بفهمد، باید به آیاتی که در سوره مبارکه اعراف است مراجعه کنند، خداوند منان به بنی اسرائیل گفت روز های شنبه حق صید ماهی را ندارید، اتفاقاً روزهای شنبه ماهیان چاق و چله لب دریا می‌آمدند، غیر شنبه ماهیان خوبی نمی‌آمد، چند روزی آنها عمل کردند، دیدند که تجارت شان خوابید، فلذا جدول هایی را ایجاد کردند، جدول هم منتهی می‌شود به گودال،‌ شنبه که می‌شد، آب مد دارد، آب دریا می‌آید بالا،‌ماهی ها را از این جدول ها می‌برد داخل گودال، موقعی که می‌خواهد جزر کند، یعنی آب بیاید پایین، فوراً لب جوب را می‌بستند، یکشنبه می‌آمدند برای شکار.« وَاسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيوْمَ لَا يسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُمْ بِمَا كَانُوا يفْسُقُونَ».[8]
و از آنها درباره (سرگذشت) شهري که در ساحل دريا بود بپرس! زماني که آنها در روزهاي شنبه، تجاوز (و نافرماني) خدا مي‌کردند؛ همان هنگام که ماهيانشان، روز شنبه (که روز تعطيل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار مي‌شدند؛ اما در غير روز شنبه، به سراغ آنها نمي‌آمدند؛ اين چنين آنها را به چيزي آزمايش کرديم که نافرماني مي‌کردند!
 خداوند منان می‌گویند اینها سه گروه شدند، گروهی آمر به معروف و ناهی از منکر، گفتند این چه کاری است که شما می‌کنید، گروه دیگر بی تفاوت ماندند و گفتند به ما چه،‌عیسی به دین خود موسی هم به دین خود حتی به آمرین به معروف و  ناهین از منکر طعنه می‌زدند؟ خداوند منان می‌فرماید:« وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ».[9]
و (به ياد آر) هنگامي را که گروهي از آنها (به گروه ديگر) گفتند: «چرا جمعي (گنهکار) را اندرز مي‌دهيد که سرانجام خداوند آنها را هلاک خواهد کرد، يا به عذاب شديدي گرفتار خواهد ساخت؟! (آنها را به حال خود واگذاريد تا نابود شوند!)» گفتند: «(اين اندرزها،) براي اعتذار (و رفع مسؤوليت) در پيشگاه پروردگار شماست؛ بعلاوه شايد آنها (بپذيرند، و از گناه باز ايستند، و) تقوا پيشه کنند!
 عذاب آمد فقط یک گروه را نجات داد، و آن همان گروه آمر به معروف و ناهی از منکر بود، بقیه را هلاک کرد، از این معلوم می‌شود که این آقایان کلاه شرعی برای خود درست کردند،إنّما الأمور بمقاصدها.
تمّ الکلام فی قاعدة الأحکام تابعة للإسماء.



[1] توبه/سوره9، آیه91.
[2] صحیح البخاری بشرح العقلانی:1/9؛ ریاض الصالحین:12-13.
[3] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج1، ص 34، من أبواب مقدمة العبادات، ب 5، ح 2، چاپ اسلامیة.
[4] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج1، ص 34، من أبواب مقدمة العبادات، ب 5، ح 5، چاپ اسلامیة.
[5] وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج1، ص 35، من أبواب مقدمة العبادات، ب 5،  ح 10، چاپ اسلامیة.
[6] بقره/سوره2، آیه231.
[7] بقره/سوره2، آیه231.
[8] اعراف/سوره7، آیه163.
[9] اعراف/سوره7، آیه164.