موضوع: بررسی قاعده:« علی
الید ما أخذت حتّی تؤدّی»
بحث
ما گاهی در صغری بود که:« ما هو المراد من المثلی و ما هو
المراد من القیمی»؟ ما گفتیم که این مسئله از نظر عرف
روشن است، فلذا نیازی به بحث ندارد، منتها بحث در کبری است که
میگویند: « المثلی یضمن بالمثل و القیمی
بالقیمة».
شما
میدانید که این مسئله در متاجر شیخ معنون است، بر
این قاعده با این آیه استدلال کردهاند:« الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ
الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيهِ
بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ
الْمُتَّقِينَ».
[1]ماه
حرام، در برابر ماه حرام! (اگر دشمنان، احترام آن را شکستند، و در آن با شما جنگيدند،
شما نيز حق داريد مقابله به مثل کنيد.) و تمام حرامها، (قابل) قصاص است. و (به طور
کلي) هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدي کنيد! و از خدا بپرهيزيد (و زياده
روي ننماييد)! و بدانيد خدا با پرهيزکاران است!.
با
این آیه مبارکه بر کبری استدلال کردهاند، بنابراین، اگر
یک نفر کاسه ما را شکست، من حق دارم که یک چنین جسارتی
به او بکنم.
با
اینکه مستدل جناب شیخ طوسی است در کتاب خلاف، ولی
باید به ایشان گفت که اصلاً این آیه ارتباطی به بحث
ما ندارد، این آیه در جهاد و غزوات وارد شده است، در غزوات و در
میدان جنگ میگوید اگر کسی شما را کشت،شما میتوانید
او را بکشد، یا اگر خانهی شما را آتش زد، شما هم میتوانید
خانه او را آتش بزنید،این چه ارتباطی دارد که اگر
مسلمانی،کاسه مسلمانی را شکست، باید به من کاسه بدهد؟
بحث
در اعتداست، یعنی اگر کسی نسبت به من معتدی شد، من
میتوانم به همان نسبت معتدی باشم، نه اینکه عوضش را از او
بگیرم، بحث ما در جایی است که عوض میگیریم،
مثلاً کاسه ما را شکسته، ما هم در عوض کاسه میگیریم، آیه
اصلاً نمیگوید کاسه بگیر، بلکه میگوید عین
آن ضرری که شخص به شما زده، شما آن ضرر را به او بزن، نه اینکه عوضش
را بگیر،« فَاعْتَدُوا عَلَيهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى
عَلَيكُمْ».
البته
ادله دیگری هم در کتاب متاجر شیخ آوردهاند، که ضمان
المثلی بالمثل و القیمی بالقیمة، ولی آن ادله، ادله
ناقصی است،عیناً مثل همین آیه دلالتش ارتباطی به
مانحن فیه ندارد، در «ما نحن فیه» عوض میخواهیم،
آیه نمیگوید عوض بگیر، آیه میگوید تو
هم عین آن ضرر را به او بزن، بیان محقق
نائینی
در
اینجا مرحوم محقق نائینی بیانی دارد که من
بیان ایشان را با تعبیر های خودم پیاده می
کنم و آن این است که اعیان در خارج چهار تا خصوصیت دارند، مثلاً
فرش یا غنم چهار تا خصوصیت دارد:
الف؛ خصوصیت شخصی. ب؛ خصوصیت صنفی.
ج؛ خصوصیت نوعی. د؛ خصوصیت مالی.
مسلماً
هر غنمی برای خود یک خصوصیت شخصی دارد، هر کاسه هم
برای خود خصوصیت شخصی دارد، که این شخص از آن شخص ممتاز
میشود، صنفی هم یکنوع خصوصیت دارد، نوعی هم
برای خودش یکنوع خصوصیت نوعی دارد، یعنی
یکنوع ظرفاند و نوع هستند،خصوصیت مالی هم دارند.
اگر
من مال کسی را غصب کردم، بر من لازم است که هر چهار خصوصیت را تدارک و
تلافی کنم، هم خصوصیت شخصی، هم خصوصیت صنفی،هم
خصوصیت نوعی و هم خصوصیت مالی.
حال
اگر خصوصیت شخصی ممکن نشد، چرا ممکن نیست؟ چون فرض این
است که تلف شده، اگر خصوصیت شخصی از بین رفته و تلف شده،
باید بقیه خصوصیت ها را بدهد، یعنی خصوصیت
صنفی، نوعی و مالی. پس معنایش این میشود:
«یضمن المثلی بالمثل». چرا؟ در مثلی هر چند خصوصیت
شخصی نیست، اما آن سه خصوصیت هست، یعنی
خصوصیت صنفی، نوعی و مالی.
الهام گیری از کلام محقق نائینی
این
بیان،بیان خوبی است منتها در مثلی. اما در
قیمی چه بگوییم؟ در قیمی نیز
همین حرف را میزنیم، ولو محقق نائینی
قیمی را نگفته است، ولی ما میتوانیم از بیان
ایشان الهام بگیریم و بگوییم: من که گوسفند
کسی را تلف کردم، این چهار خصوصیت دارد:
1؛
خصوصیت شخصی. 2؛خصوصیت
صنفی. 3؛ خصوصیت نوعی. د؛ خصوصیت مالی. اینها ممکن
نیست،اما قیمیاش ممکن است.
من
بهتر بگویم که قیمی به دوتا اکتفا کنیم،
بگوییم این گوسفند یک خصوصیت شخصی دارد، و
یک خصوصیت مالی، شخصیاش ممکن نیست،اما مالیاش
ممکن است.
بیان
مطلب این است که در مثلی هر چهار تا بیاوریم، هم
شخصی، هم صنفی، هم نوعی و هم مالی، اولی ممکن
نیست، اما سه تای دیگر ممکن است.
در
قیمی فقط میتوانیم روی شخصی حساب کنیم
و بگوییم این گوسفند شخصش و مالیتش مورد ضمان بود، شخصش
قابل رد نیست،چون تلف شده، اما مالیتش را باید بدهیم،
اگر مسئله را این جور تمام کنیم،خیلی روشن است،
شیخ در متاجر کلام را بسط داده است، ولی جان مطلب و مسئله همان است که
در کتاب « منیة الطالب فی شرح المکاسب» نوشته مال محقق
نائینی آمده است،ایشان از این راه وارد شده است، فقط در
مثلی گفته، اما در قیمی نگفته، قیمی را هم شما
تکمیل کنید و بگویید در قیمی چون خصوصیت
شخصی ممکن نیست و فقط مالیت ممکن است،باید مالش را
بدهی.
شک در مثلی و قیمی
«و
من هنا یعلم» یک مسئلهای که شیخ مطرح کرده است، «لو شک
فی أنّ التالف مثلیّ أو قیمی»، در اینجا چه
باید بدهد؟ ما میگوییم اصلاً عرف شک نمیکند، شما
به بازار بروید که اگر چیزی تلف بشود،گاهی میگویند
همان را بخر و بده و گاهی میگویند قیمتش را بده،شک
نمیکند، علی فرض اینکه شک کرد،اشتغال یقینی
برائت یقینی میخواهد، برائت یقینی در
دفع مثلی است. چرا؟ چون در مثلی خصوصیت قابل دفع نیست،
اما صنفیت، نوعیت و مالیت قابل دفع است، مثلی بدهد بهتر
است، اشتغال یقینی برائت یقینی می
خواهد، بر خلاف اینکه قیمت بدهد، در قیمت فقط مالیت را
جبران کرده،اما اگر مثل بدهد، علاوه بر مالیت، خصوصیت دیگر را
هم جبران کرده.
إلی
هنا تمّ الکلام فی مقامین: المقام الأول فی الکبری،
یضمن المثلی بالمثلی،القیمی بالقیمی،
بیان مرحوم نائینی با ضمیمه مطلب من تمام است، مطلب دوم:«
لو شک فی کون التالف مثلیّاً أو قیمیاً» چه باید
کرد؟ باید مثلی بدهد. چرا؟ چون در مثلی هم مالیت جبران شده
و هم دیگر خصوصیت، بر خلاف اینکه قیمت بدهد، در
قیمت فقط قیمت دفع شده، اما بقیه خصوصیات تدارک نشده.
لو لم یوجد المثلی إلا بأکثر من ثمن المثل
این
غیر از بحث آینده است که اعواز است، بحث آینده راجع به اعواز
است، یعنی اگر مثل پیدا نشود، این گران است، من دلار طرف
را تلف کردم در حالی که هفت تومان بود، الآن دویست دو هزار و بالا
شده، چه باید بکنیم، «لا یوجد المثل الآ بأزید من
قیمته»؟
اینجا
دو صورت دارد، گاهی از اوقات فراوان است، منتها گران شده، باید مثل را
بدهد، چرا؟ چون اشتغال یقینی برائت یقینی
میخواهد، شما که میدانید دنیا یک
دنیای ثابتی نیست، قیمت ها در حال
تغییر است و قیمت ها در حال نوسان است، یک موقع فراوان
نیست، هست، منتها پیش یک نفر که گران میگوید،
قیمت فرق نکرده است،اما پیش یک نفر است که میخواهد به
قیمت خون پدرش بفروشد، در اینجا چطور؟ در اینجا «لا ضرر»
میگوید، برو قیمت را بده، فرض این است که قیمت
بالا نرفته است،مشتری هم نیست، قیمت هم بالا نرفته، در
اولی مشتری فراوان است، جنس هم فراوان است، قیمت هم رفته بالا،
گفتیم بخرد و حق طرف را بدهد، ولی در اینجا قیمت بالا
نرفته، اما جنس پیش یک آدم غیر منصفی است که میخواهد
دو برابر بفروشد، آیا من در اینجا باید مثل را بخرم یا
قیمت باید بدهم، «لا ضرر» در اینجا میگوید همان
قیمت را بده. چرا؟ چون تکلیف به مثل احجاف است، تکلیف به مثل
حرج است نسبت به این آدم.
تم الکلام فی الأمور الثلاثة:
الف؛ یضمن المثلی بالمثل
و القیمی بالقیمة. ب؛ لو شک
فی شیء مثلیّ أو قیمی؟ گفتیم برائت
یقینی در مثلی است. چرا؟ چون خصوصیات صنفی و
نوعی قابل تدارک است،اما اگر قیمت بدهد، خصوصیات صنفی و
نوعی قابل تدارک نیست.ج؛ لولم
یوجد إلّا بأزید من قیمة المثل، گران شده، این دو حالت
دارد، گاهی گران شده، موجود است، فراوان است، طلب و رغبت هم است،جنس هم
است، منتها گران شده است، در اینجا باید بخرد و بدهد.
اما
اگر جنس گران نشده، قیمت همان قیمت است، اما متاسفانه جنس پیش
یک انسان غیر منصف است که میخواهد گران بفروشد، در اینجا
عرض کردیم که باید همان قیمت را بدهد. چرا؟ چون تکلیف به
مثل، تکلیف به ضرر است و تکلیف به حرج.
الثالث: لو
تعذّر المثل فی المثلی
این
غیر از بحث سابق است، چون در بحث سابق گرانی بود، اما در اینجا
گرانی نیست، بلکه تعذّر اصلاً نیست، یعنی نه به
اعلی القیم و لا بأغلی القیم، اصلاً در بازار نیست،
امر دوم این بود که هست،منتها گران بود و این دو حالت داشت، در امر
سوم اصلاً مثلش در بازار نیست، یعنی اگر بخواهیم مثل
این گندم یا برنج را بدهیم، فعلاً در بازار نیست، بنابر
این که گندم از مثلیات است،در تعذر باید چه کنیم؟
باید قیمت بدهم، حال اگر قیمت بدهیم، باید
قیمت کدام روز را بدهیم؟ آیا یوم استیلا را
بدهیم (قیمة یوم الاستیلاء) یعنی روزی
که چنگال من به این عین بند شد، یا قیمت یوم التلف
یا قیمت یوم الدفع؟ کدام را بدهیم؟
دیدگاه استاد سبحانی
ما
میخواهیم مسئله را از راه آسان حل کنیم، تا خیلی
خود را به دست انداز نیندازیم، راه ما این است که باید
قیمت یوم الدفع را داد، یعنی من معتقد به قیمت
یوم الدفع هستم، هم در اینجا به این مطلب معتقدیم و هم در
کتاب بیع به این مطلب معتقدیم و مفصل هم آن را نوشتهایم.
چرا؟ از کلام مرحوم نائینی یک کمی الهام
بگیریم و آن این است: آیا این عینی که
مستولی شدم و تلف کردم و الآن میخواهم جبران کنم، ما دامی که
من جبران نکردهام، من مسئول خود عین هستم، مادامی که دست به
جیب نکردهام و قیمت را توی مشت طرف ننهادهام،من مسئول
عین هستم، بنابراین، قیمت یوم الاستیلاء سالبه به
انتفاء موضوع میشود و همچنین قیمت یوم التلف سالبه به
انتفاء موضوع میشود،مادامی که من دست در جیب نکردهام، مسئول
عین هستم، «علی الید ما أخذت
حتّی تؤدّی» من مسئول عین هستم،کی این
مسئولیت عین تبدیل به قیمت میشود؟ یوم
الدفع.
اگر
بخواهیم مسئله را از راه آسان حل کنیم و بگوییم
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:« علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی»،
مادامی که من دست در جیب نکردهام، آیا من مسئول عینن
هستم یا مسئول مثل هستم یا مسئول قیمت هستم؟ مسئول عین
هستم، یعنی مسئول مثل و مسئول قیمت نیستم، بلکه مسئول
قیمت هستم، من مادامی که از عهده بر نیامدهام، مسئول
عین هستم، اگر مسئول عین هستم، پس در چه زمان مسئولیت من از
عین منتقل به مسئولیت قیمت میشود؟ یوم الدفع. اگر
من مسئول عین هستم، موقعی که میخواهم از مسئولیت
بیرون بیایم،مثل را میدهم.
بلی؛
اگر پیغمبری باشد که معجزه کند و عین را بیاورد،
عین را میدهیم، اگر نباشد، قیمت یوم الدفع را
میدهیم
ولذا مبنای ما این است که قیمة یوم الدفع.
البته در اینجا
صحیحه ابی ولاد را هم داریم که بعداً بحث میکنیم،ولی
فعلاً بحث ما در مثلی است، صحیحه ابی ولاد در قیمی
است همه اینها راجع به جایی بود که تالف مثلی باشد.
اما لو کان
التالف قیمیاً،
یعنی اگر تالف قیمی باشد، مثلاً من اسب کسی را تلف
کردم، عین همان بیان در اینجا هم میآید،
یعنی من مادامی که اسب طرف را ندادهام،بغل طرف را ندادهام،
مسئول عین هستم، تا روزی که بخواهم از مسئولیت بیرون
بیایم، ضابطه این است، مشکلی که در اینجا وجود
دارد، صحیحه ابی ولاد است، صحیحه ابی ولاد محتملاتی
دارد،عبارت ابی ولاد آسان نیست، چون در آنجا دارد : قیمة بغل
یوم خالفت، بحث در این است که «یوم خالفت» ظرف برای
چیست؟ ولذا باید قاعده را در نظر داشت، مقتضی القاعده
قیمة یوم التلف حتی در قیمی، مگر اینکه
کسی صحیحه ابی ولاد را به رخ ما بکشد، که حضرت در آنجا میفرماید:بلی
قیمة بغل یوم خالفت، آن یک مسئله دیگری است،علی
القاعده قیمة یوم الدفع است، مگر اینکه کسی در
قیمی به روایت أبی ولاد تمسک کند و روایت أبی
ولاد محتملاتی دارد،و نمیشود یکی از این محتملات
را گرفت.
بقی هنا
بحیث
بحثی که در اینجا
باقی مانده این است که شیخ در اینجا در متاجر، یک
بحثی را آورده،من مال کسی را غصب کردم و سپس آن را به دومی
فروختم، دومی هم به سومی فروخت، سومی گیر افتاد،
آیا مالک به اولی مراجعه کند یا دومی یا
سومی،به این مسئله میگویند:« توارد
الأیدی»، ما این مسئله را در قاعده آینده بحث میکنیم،
یعنی «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده».اما در
اینجا بحث نمیکنم،اینجا به همین مقدار اکتفا میکنیم،
یضمن المثلی بالمثلی بلا اشکال و یضمن القیمی
بالقیمة حسب القاعدة، مگر اینکه کسی از روایت أبی
ولاد خلاف این را استفاده کند، اما «توارد الأیدی، آن را در
قاعده ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده در اینجا بحث میکنیم.