درس خارج فقه آیت الله سبحانی

قواعد فقهیه

92/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تبیین و توضیح قاعده قرعة
عرض کردیم که قرعه یک قاعده عقلائی است و تنها اختصاص به  جامعه اسلامی ندارد، بلکه در دیگر جامعه ها نیز است، هرچند تاریخ در دست ما نیست، ولی از نظر قرآن کشف کردیم که در میان بنی اسرائیل قرعه بوده، چون در باره تکفل مریم قرعه کشیدند و قرعه بنام زکریاه در آمد، باز هم مسئله قرعه در باره حضرت یونس نیز  است، ظاهراً  حضرت یونس هم از انبیای بنی اسرائیل است.
حضرت یونس بعد از آنکه از ملت خودش قهر کرد و یکنوع ترک اولایی از او سر زد، سوار کشتی شد و کشتی هم بخاطر سنگینی در حال غرق شدن قرار گرفت، یا اینکه رسم آنها بود که هر وقت کشتی در حال اضطراب بود، کشف می کردند که در اینجا یک عبد آبقی است، غلامی است که از مولای خودش گریخته.
 ولی من این معنای دومی را بعید می‌دانم و ظاهراً همان اولی بوده است، سه بار قرعه کشیدند و هر بار هم بنام حضرت یونس در آمد، «فالتقمه الحوت»،‌حوت ظاهراً ماهی بزرگ را می‌گویند، دهانش به قدری بزرگ است که مردی را فرو می‌برد.
پرسش
ممکن است کسی  ببپرسد که آنها قرعه  کشیدند و چرا قول آنها برای ما حجت باشد؟
پاسخ
 ما قبلاً عرض کردیم که قرآن کتاب معمولی نیست، قرآن کتاب هدایت است، آنچه را که نقل می‌کند اگر به دنبالش انتقاد نکند، برای ما حجت است.
نکته
 در اینجا هم یک نکته را عرض کنم و آن اینکه مسئله اعجاز غیر از مسئله قوانین طبیعی است، قوانین طبیعی اجازه نمی‌دهد که حوت انسانی را برباید و هیچ زخمی هم نشود، اما از نظر اعجاز این یک مسئله دیگری است ما نباید اعجاز را با غیر اعجاز مخلوط کنیم،‌معجزه تابع قوانین طبیعی نیست، معجزه فوق قوانین طبیعی است، « فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ».[1]
(او را به دريا افکندند) و ماهي عظيمي او را بلعيد، در حالي که مستحق سرزنش بود!
کلمه‌ی « ملیم» اسم فاعل است ولی به معنای لازم، اتفاقاً در داستان حضرت یونس یک دلیل دیگری برای طول عمر است که بشر می‌تواند عمر طولانی داشته باشد:« فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ».[2]
و اگر او از تسبيح‌کنندگان نبود...
  «لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يوْمِ يبْعَثُونَ».[3]
تا روز قيامت در شکم ماهي مي‌ماند!
 ‌معلوم می‌شود که بشر به امر خدا می‌تواند تا روز قیامت در شکم ماهی زنده بماند، یک زندانی دائمی است که در تاریخ برای آن نظیری نیست، این هم از آیه استفاده می‌شود.
روایات
روایات قرعه بر دو قسم است:
الف؛ روایات عامه، روایات عامه  به آن دسته از روایات می‌گویند که در تمام ابواب فقه به درد می‌خورد، یعنی ما دوازده روایت داریم که روایات عامه‌اند، غیر از آنکه مرحوم مستدرک نقل کرده و همه اینها در جلد 18 وسائل الشیعه است، جلد 18 باب 13 از ابواب کیفیة الحکم من این روایات را می‌خوانیم تا روشن شد که در تمام روایات موضوع مخاصمه است.
 اگر ما گفتیم قرعه فقط مال مخاصمه است بدون مدرک حرف نزدیم،‌تمام روایات عامه که الآن می‌خوانیم همه‌اش در مورد مخاصمه است مگر بعضی از روایات که باید آنها را به صورت مخاصمه بر گردانیم.
دیدگاه شهید اول
شهید در لمعه می‌گوید ما به قرعه وقتی عمل می‌کنیم که اصحاب عمل کرده باشد، چرا؟ از بس که به کمر قعره بیل خورده، چیزی را برای او باقی نمانده، یعنی زیاد تخصیص خورده فلذا ما نمی‌توانیم به قرعه عمل کنیم مگر در جایی که اصحاب عمل کرده باشند. چرا شهید یک چنین اندیشه دارد؟ چون ایشان خیال کرده که روایات قرعه عام است (من کتاب الطهارة إلی کتاب الحدود و الدیات) خیال کرده قرعه مال همه ابواب فقه است و دیده که در تمام ابواب به قرعه عمل نمی‌شود، ولذا می‌گوید ما به قرعه در جایی عمل می‌کنیم که اصحاب عمل کرده باشد، اما آنجوری که  ما می‌خوانیم، خواهیم دید که ‌اصلاً دلیل قرعه تخصیص نخورده، الا یک مورد. چرا؟ تمام روایات قرعه مال اختصام است، موقعی که تمام درها به روی بشر بسته باشد،‌انقلاب،‌اگر این روایات را خوانیدم و فهمیدیم که جای قرعه فقط مورد مخاصمه است،‌دیگر روایات قرعه تخصیص نخورده، نه آن گونه که شهید می‌فرماید و می‌گوید چون خیلی تخصیص خورده ولذا نمی‌توانیم به قرعه عمل کنیم، روایات چون متضافر است ولذا نیاز به خواندن سند نداریم.
الرّروایات العامه فی القرعة
روی الصدوق باسناد صحیح عن أبی جعفر(ع) قال: أوّل من سُوهم علیه مریم بنت عمران، و هو قول الله عزّوجل: «و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مریم» و السهام ستة؛ ثمّ استهموا فی یونس لما رکب مع القوم فوقت السفینة فی اللجة، فاستهموا فوقع علی یونس ثلاث مرات، قال: فمضی یونس إلی صدر السفینة ، فإذا الحوت فاتح فاه فرمی نفسه؛ ثم ّکان عند عبد المطلب تسعة بنین فنذر فی العاشر إن رزقه الله غلاماً أن یذبحه، فلمّا ولد عبد  الله لم یکن یقدر أن یذبحه و رسول الله فی صلبه، فجاء بعشر من الإبل فساهم علیها و علی عبدالله، فخرجت السهام علی عبداللله ، فزاد عشراً، فلم تزل السهام تخرج علی عبدالله و یزید عشراً،فلمّا أن خرجت مائة خرجت السهام علی الإبل ، فقال عبدالمطلب:ما أنصفت ربّی، فأعاد السهام ثلاثاً ، فخرجت علی الإبل فقال: الآن علمت أنّ ربّی قد رضی، فنحرها».[4]
 مفسرین در تفسیر این آیه می‌گویند نهر اردن که در اختیار اینها بوده و الآن در اختیار اسرائیل است، آبش که جریان دارد،‌اینها قلم های خود را داخل آب انداختند، قلم  هر کس زیر آب رفت،‌او بازنده است،‌ اما آنکس که قلمش روی آب ماند، او برنده است، قلم زکریا روی آب ماند فلذا کفالت مریم به زکریا واگذار شد.
عبد المطلب نذر کرده که اگر خدا به او ده تا بچه بدهد،‌بچه دهمی را در راه خدا ذبح کند،‌بچه دهم حضرت عبد الله بود که در صلبش پیغمبر اکرم (ص) بود ، فلذا نمی‌تواند عبد الله را سر ببرد و  گفت به جای عبد الله بدل می‌کشم، ده تا شتر آورد و قرعه کشید که آیا عبد الله را ذبح کند  یا ده تا شتر را، قرعه بنام عبد الله در آمد، دو مرتبه بیست تا شتر کرد، باز هم قرعه بنام عبد الله درآمد،سی تا باز هم بنام عبد الله بیرون آمد، به یکصد شتر که رسید بنام شترها درآمد، باز دلش آرام نگرفت، دو بار دیگر تکرار کرد، قرعه بنام صد شتر در آمد، روایت می‌گوید همین هم سنت شد، که دیه انسان صد شتر شود.
 پرسش
ممکن است کسی اشکال کند و بگوید عبد المطلب یک مرد وارسته‌ای است که از نظر ما فرد الهی بوده است، این چه نذری است که ایشان کرده؟
پاسخ
ما در جواب این سوال در فروغ ابدیت گفته‌ایم که حسن فاعلی داشته، اما حسن فعلی نداشته، از نظر فاعل مستحسن است، یعنی آدمی است (بخاطر عمل به نذر) حاضر است بچه‌خودش را بکشد، حسن فاعلی دارد اما حسن فعلی نداشته،‌حالا یک چنین کاری را انجام داده با آن عظمت، باید رویش مطالع کرد.
عن سیابة و إبراهیم بن عمر جمیعاً، عن أبی عبد الله (علیه  السلام) فی رجل قال: أوّل مملوک أملکه فهو حرّ، فورث ثلاثة ، قال:«یقرع بینهم، فمن أصابه القرعة أعتق ،  قال: و القرعة سنّة».[5]
مردی نذر  کرده که اول کنیزی که به نخستین عقد مالک می‌شود، او در راه خدا آزاد باشد، یک مرتبه سه عبد را یکجا خرید، یا پدرش فوت کرد و مرد و سه عبد یکجا به او به ارث رسید، در اینجا چه باید کرد؟ راه حل این است که قرعه بیندازد، باز در اینجا مخاصمه است، چرا؟ چون هرکدام از عبد ها می‌گوید مرا آزاد کن، و به اصطلاح یکنوع اشتباه حقوق است،‌چون اشتباه حقوق است فلذا می‌گوید هر کدام که قرعه بنامش درآمد، او آزاد است.
عن أبی جعفر (علیه  السلام) قال: «بعث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)  علیاًّ (علیه السلام) إلی الیمن، فقال له حین قدم:حدّثنی بأعجب ما ورد علیک، فقال: یا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): أتانی قوم قد تبایعوا جاریة فوطأها جمعیهم فی طهر واحد، فولدت غلاماً فاحتجّوا فیه کلّهم یدّعیه فأسهمت بینهم، فجعلته للذی خرج سهمه ضمنته نصبیهم، فقال رسول الله (ص) لیس من قوم تنازعوا ثمّ فوضوا أمرهم إلی الله، إلّا خرج سهم المحقّ».[6]
 گفتم آن کس که قرعة بنام او درآمده، بچه مال اوست، ولی باید به دیگران دیه بدهد. چرا؟ به جهت اینکه یک ثلث بچه مال اوست، دو ثلث دیگرش احتمال دارد که ما دیگران باشد فلذا برای دیگران دیه پرداختم.
و رواه الصدوق هکذا: «لیس من  قوم تقارعوا...».[7]
  ثمّ ذکر بقیة الحدیث کما  فی الوسائل. و لعل الأول أصحّ،لأن التقارع فرع التنازع، و لعله سقط من قلمه.
روی محمد بن حکیم(حکم) قال: سألت أباالحسن (علیه السلام) عن شیء فقال لی:«کلّ مجهول  ففیه القرعة» قلت له: إنّ القرعة تخطئ، و تصیب، قال:«کلّ ما حکم الله به فلیس بمخطئ».[8]
مراد از «کلّ ما حکم الله به فلیس بمخطئ» چیست؟ این دو احتمال دارد، یکی اینکه حکم کلی قرعه بکشید، دومی هم مورد است، یعنی هر موردی که قرعه بنامش در آمد، مصیب است. پس این دو احتمال دارد، یا حکم کلی خطا پذیر نیست، یا مورد را می‌گوید یعنی در هر موردی که قرعة بنام کسی در آمد، اشتباه نکرده است.
ثمّ إن المراد من  الموصول فی قوله:« کل ما  حکم الله فلیس بمخطئ» أحدأمرین:
الأول: أن یکون المراد حکمه سبحانه بإعمال القرعة، فهو بما أنّه ذو مصلحة تامة مصیب لیس بمخطئ.
الثانی: أن  یکون المراد  هو نفس القرعة و المساهمة فهی مصیبة،  کما هو الظاهر من الروایة التالیة:
5:  روی الصدوق، قال: قال الصادق (علیه السلام) :« ما تنازع قوم ففوّضوا أمرهم إلی الله عزوجل، إلّا خرج سهم المحقّ».[9]
 دو نفر که با هم نزاع  دارد، قرعه بنام هر کدام که درآمد، واقعاً مال اوست.
  روی الصدوق أیضاً : «أیّ قضیة أعدل من القرعة إذا فوض الأمر إلی الله، ألیس الله یقول:(فساهم فکان من المدحضین».[10]
و قد رواهما الصدوق بصورة حدیث واحد، و الظاهر أنّ الجمع من فعل الراوی و هما حدیثان، و لأجل ذلک  جعلنا لکل رقماً خاصاً.
  روی منصور بن حازم، قال:سأل بعض أصحابنا أبا عبدالله (علیه السلام) عن مسألة:«فقال هذه تخرج بالقرعة-ثم قال:- فأیّ قضیة أعدل من القرعة إذا فوّضوا أمرهم إلی الله عزّوجل، ألیس الله یقول:(فساهم فکان من المدحضین»؟[11]
و الحدیث جمع بین مضمون الحدیثین السابقین اللذین نقلهما الصدوق.
روی الشیخ فی النهایة قال: روی عن أبی الحسن موسی بن جعفر(علیه السلام)، و عن غیره من آبائه و أبنائه(علیه السلام) من قولهم: «کلّ مجهول ففیه القرعة » فقلت له: إنّ القرعة تخطئ و تصیب، فقال: «کل ما حکم الله به فلیس بمخطئ ».[12]
و هو نفس الحدیث الماضی تحت الرقم 4.
  العیاشی فی (( تفسیره )) عن الثمالی، عن أبی جعفر(علیه) فی حدیث یونس(علیه السلام) قال: «فساهمهم فوقعت السهام علیه، فجرت السنّة: أنّ السّهام إذا کانت ثلاث مرات أنّها لا تخطئ، فألقی نفسه، فالتقمه الحوت ».[13]
 ابو حمزه ثمالی همان کسی است که  دعای  معروف را از امام سجاد نقل کرده ، ایشان عارف بوده نه یک فرد عادی،‌هم امام سجاد را درک کرده و هم امام باقر (علیهما السلام) را.
10؛  ما رواه العباس بن هلال، عن أبی الحسن الرضا (علیه السلام) قال:« ذکر أنّ ابن أبی لیلی و ابن شبرمة دخلا المسجدالحرام، فأتیا محمد بن علی(علیه السلام)، فقال لهما: «بما تقضیان؟ )) فقالا: بکتاب الله و السنّة، قال: فما لم تجداه فی الکتاب و السنة؟ ))  قالا: نجتهد رأینا، قال: (( رأیکما أنتما؟ فما تقولان فی امرأة و جاریتها کانتا ترضعان صبیین فی بیت، فسقط علیهما فماتتا، و سلم الصبیان ))؟ قالا: القافة قال: (( القافة یتجهّم – خود  داری می‌کند-  منه – از جواب - لهما ))، ( و فی بعض النسخ القافة یلحقهما بهما ) قالا: فأخبرنا، قال: (( لا )). قال ابن داودمولی له: جعلت فداک قد بلغنی: أنّ أمیر المؤمنین(علیه السلام ) قال: (( ما من قوم فوّضوا أمرهم إلیالله عزوجل و ألقوا سهامهم، إلا خرج السهم الأصوب )) فسکت».[14]
 و فی بعض النسخ: یتهجم منه: أی یستبعد و یستنکر الجواب.
 زنی است و کنیز هم دارد، یعنی آن زن بچه دارد و هم کنیزش بچه دارد، سقف خانه فرو ریخت مادرها کشته شدند، ولی بچه ها زنده ماندند، حالا می‌خواهند ارث مادر را ببرند،‌ارث کدام را ببرند؟ کدام ارث مولات را ببرند و کدام ارث جاریه را ببرد، چون مادر شان معلوم نیست،‌چه باید کرد؟ گفته‌‌اند، به قیافه شناس مراجعه می‌کنیم که کدام را به کدام ملحق می‌کند؟ حضرت فرمود شما باید در اینجا به قرعة مراجعه بکنید نه به قیافه شناس. از این معلوم می‌شود که جای قرعة جای تخاصم است، یعنی تخاصم حقوق است.
نکته؛ اجتهادی که در زمان ما رایج است با اجتهادی که در زمان امام صادق (علیه السلام) بوده، از زمین تا آسمان فرق دارد، اجتهاد در زمان ما استمتاع الکتاب و السنة،‌اما اجتهاد در زمان اسلام صادق (علیه السلام) این بوده، در جایی که کتاب و سنت نباشد، تلاش کنند از اینجا و آنجا یک جوابی درست کنند، ولذا استنباط کتاب اجتهاد نیست،‌استنباط از سنت هم اجتهاد شمرده نمی‌شود، قیاس،‌استحسان و امثالش اجتهاد است، کلمه‌ی اجتهاد معنای اول خودش را از دست داده، معنای اول اجتهاد در عصر امام صادق (علیه السلام)، این بوده است که اگر می‌دیدند  چیزی در کتاب و سنت نیست، یک قواعدی را درست کردند و از آن قواعد حکم را استنباط می‌کردند، این نامش استنباط بود. الاجتهاد فی ما لا نصّ فیه، اما لو کان هناک نصّ.
«و هنا یعلم» این بحث هایی که کفایه در اجتهاد دارد یا صاحب معالم و غیر معالم، اشتباه گرفته‌اند اجتهاد به معنای اول را با اجتهاد به معنای امروزی.
11؛ عن  إسحاق العرزمی قال: سئل و أنا عنده – یعنی: أبا عبدالله (علیه السلام)- عن مولود ولد ولیس بذکر و  الأنثی، و لیس له إلّا دبر، کیف یورث؟قال:«یجلس الإمام علیه السلام و  یجلس معه  ناس، فیدعوا الله، و  یجیل السهام علی أیّ میراث یوّرثه، میراث الذکر أو میراث الأنثی؟ فأیّ ذلک خرج  ورّثه علیه- ثمّ قال- و أیّ قضیة أعدل من قضیة یجال علیها بالسهام، إنّ الله تبارک و تعالی یقول:«فساهم فکان من المدحضین».[15]
 و  سیوافیک نقل هذه الروایة فی ضمن الأخبار الخاصة، و  الداعی إلی النقل هنا هو الذیل و هناک هو الصدر.



[1]صافات/سوره37، آیه142.
[2]صافات/سوره37، آیه143.
[3]صافات، آیه 144.
[4]وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج 18،  باب 13 من أبواب کیفیة الحکم، ح 12، چاپ اسلامیة.
[5]وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ج 18، ب13 من أبواب کیفیة الحکم، ح 2، چاپ اسلامیه.
[6]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج ، 18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح5، چاپ اسلامیة.
[7]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح5، چاپ اسلامیة.
[8]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح 11، چاپ اسلامیة.
[9]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح 13، چاپ اسلامیة.
[10]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح 13، چاپ اسلامیة.
[11]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح 17، چاپ اسلامیة.
[12]وسائل الشیعة،‌ شیخ حر عاملی، ج :18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم،ح 18، چاپ اسلامیة.
[13]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی ج 18، ب 13 من أبواب کیفیة الحکم، ح 22، چاپ اسلامیة.
[14]وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 17، ب 4 من أبواب میراث الغرقی، ح 4،‌چاپ اسلامیة.
[15]وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی ، ج 17  ، ب 4 من أبواب میراث الخنثی، ح 3،1 و 4. چاپ اسلامیة.