درس خارج فقه آیت الله سبحانی

92/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: میزان در رؤیت هلال

سخن در این است که اگر ماه در یک نقطه‌ای دیده شد تا چه اندازه حجیت دارد؟

برای اینکه این مسئله را کاملاً ریشه‌ای بحث کنیم، نیاز به چند مقدمه دارد که باید آنها را بیان ‌کنم، منتها نتیجه گیری را به جلسه آینده موکول می‌کنیم.

مقدمات مسأله

1- أقوال

مقدمه اول عبارت بود از اقوال مسئله که عرض کردیم و گفتیم تا فقهای شیعه قرن دهم ملتزم بودند بر وحدت افق، فقط مرحوم فیض در قرن دهم این اختلاف را ایجاد کرد و بعد از ایشان مرحوم سبزواری در (کتاب ذخیرة)، بعد از ایشان هم مرحوم بحرانی در کتاب «حدائق».

البته صاحب جواهر هم یکنوع اظهار تمایل به این مسئله کرده است.

2- در مقدمه دوم کلمه‌ی افق را معنا کردیم و گفتیم غالباً افق این است که انسان در یک بیابانی بایستد که کوهی نباشد، یعنی مسطح باشد، یک دایره‌ای را می‌بیند، می‌گویند: «افق» همین است.

یلاحظ علیه

ولی اگر افق این باشد، کار خیلی مشکل می‌شود،‌چون این افق حد اکثر شش کیلومتر در هر طرفی است، بیش از این نیست و این معنایش این است که اگر ماه را در قم دیدیم، باید برای مردم حسن آباد حجت نباشد، ولذا آقایان افق را به گونه‌ی دیگر معنا می‌کنند و آن این است که خط نصف النهار شان یکی باشد، آفتاب که از شرق به غرب حرکت می‌کند، مسلماً بین شمال و جنوب یک دایره‌ای است که نصفش قوسش فوق ماست، نصف دیگرش تحت زمین است، البته دایره موهوم، این خطی که از جنوب به شمال رفته، آفتاب که از شرق می‌آید، هر موقع که به این خط رسید که ما زیرش قرار گرفتیم‌،تمام این بلادی که چه در جنوب و چه در شمال هستند، رؤیت برای آنها حجت است، البته به شرط اینکه نصف النهار ما یکی باشد.

البته دقیقاً هم نمی‌شود گفت،‌اما تقریباً نصف النهار شان یکی است، ما افق را چنین معنا کردیم، اگر معنای افق این است، پس دایره‌اش وسیع می‌شود.

اگر کسی نقشه‌ها نگاه کند، در نقشه ها بهتر می‌تواند نصف النهار تمیز بدهد که چه بلادی تحت نصف النهاری هر بلد است،‌نصف النهار تهران، نصف النهار مشهد و نصف النهار افغانستان.

اگر می‌بینیم در این دایره موهوم، آنکه زیر این دایره قرار گرفته، خط نصف النهارشان یکی است.

3- تکوّن القمر، مسئله سوم عبارت است از :«تکون القمر»،‌این را چطور معنا کنیم؟

آقایان می‌گویند: «ولادة القمر»، ولی ما می‌گوییم:« تکون القمر».

البته وقتی ما کلمه‌ی «قمر» را به کار می‌بریم، مراد و مقصود ما از «قمر» هلال است، چگونه ماه قمری تولید می‌شود، کلمه‌ی قمر که می‌گویم همه بیست و نه روز به ذهن شما نیاید،بلکه مراد ‌روز اول است یا بگویید: «تکوّن القمر» یا بگویید:« تکوّن الهلال».

در هر صورت آنچه را که در زمان و عصر ما آقایانِ اهل هیئت می‌گویند این است که ماه در شب چهاردهم طرف شرق است، نیمی از این ماه روبروی ماست، نیمی دیگر به طرف آسمان است، همیشه این ماه دو نیم می‌شود،‌نصفش همیشه روشن است و نصفش همیشه تاریک، آن وقت که نصفش روشن است، خیلی حرارت دارد حتی کسانی که در ماه فرود آمده‌اند،‌در آن ایام فرود نیامده‌اند، بلکه در ایامی فرود آمده‌اند که ماه تاریک باشد،یعنی آفتاب نتابد، و الا داغ است، این ماه که در شب چهاردهم حتی شب پانزدهم اگر ماه تمام باشد، نصفش روبروی ماست، نصف دیگرش آن طرف آسمان است،‌نصفش همیشه مستنیر است،‌نصفش همیشه مظلم است، اگر این نصف مسامت ومقابل باشد با آفتاب، روشن است، اما اگر مسامت نباشد، آن نصف دیگر مظلم است، شما می‌توانید یک چراغی را در وسط اتاق تان روشن کنید و ‌یک سیبی را هم در دست بگیرید،‌این سیب نصفش روشن است و نصف دیگرش تاریک.یعنی نصفش که جلوی چراغ است روشن است و نصف دیگرش تاریک،‌این نصف را بچرخانید، به تدریج که بچرخانید، نصفی که روشن بود به تدریج می‌شود تاریک،‌نصف دیگرش می‌شود روشن، مثل چراغ مثل آفتاب است،‌سیب هم در دست شما مثلش مثل قمر است، وقتی که جلوی است، چراغ است،‌نصفش مستنیر است و نصف دیگرش تاریک، همین که می‌چرخد،‌به تدریج و کم کم قوس نزولی شروع می‌شود،‌شما طرف چراغ هستید،سیب را می‌بینید، کم کم این سیب قوس نزولی را شروع می‌کند فلذا ‌به تدریج ازش کم می‌شود تا به جایی همه‌اش که طرف شماست می‌شود مظلم، آن طرف دیگر می‌شود مستنیر،‌ماه در آسمان این حکم را دارد، آفتاب مثل چراغ است، ماه مانند این سیب است، نصفش که جلوی آفتاب است روشن است، نصف دیگرش که تاریک.

شما اگر در یک نقطه‌ای هستید که آفتاب بر این ماه می‌تابد،‌می‌شود بدر،‌حتی شب پانزدهم می‌شود بدر، کم کم این ماه که می‌چرخد برای خودش منازلی دارد، بیست و هشت تا منزل دارد :« وَالْقَمَرَ‌ قَدَّرْ‌نَاهُ مَنَازِلَ حَتَّىٰ عَادَ كَالْعُرْ‌جُونِ الْقَدِيمِ».[1]

اینکه می‌چرخد، کم کم آن طرفش روشن می‌شود، طرف ما کم کم تاریک می‌شود، تا به جایی که عکس است، یعنی آنکه طرف آسمان است روشن است، آنکه طرف ماست،‌همه‌اش تاریک است، همین که در بیست و هشتم شد،‌همه‌ی قمر که روبروی ماست،‌تاریک است، تا بخواهد از این تاریکی در بیاید (چون دو مرتبه می‌خواهد بچرخد) تا به هشت درجه نرسد،نورانیت این قمر دیده نمی‌شود، البته یک درجه که چرخید،ضوء بر آن منعکس شد،اما ما نمی‌توانیم ببینیم. چرا؟ چون شعاع و نور آفتاب حائل است ولو این طرف جلوی آفتا نیست، این طرف ضد آفتاب است،‌اما شعاع آفتاب در آسمان است،‌می‌گویند قمر، این باید به مقدار شش درجه برود این طرف تر بچرخد،‌تا به درجه ششم که رسید، این طرف تر بچرخد تا به درجه ششم که رسید، به اندازه یک نخی ضوئی از آن پیدا می‌شود فلذا می‌گویند ماه شرعی متولد شد،‌این تولد ماه است،شما می‌توانید این را در خانه به وسیله سیب آزمایش کنید،‌خواهید دید که همین است.

بنابراین، نقطه شروع را بدر بگیرید، در بدر این نصف همه‌اش رو به آفتاب است، روشن، ما هم که جلوی این مسامت هستیم، اما در یک حال نمی‌ماند، اگر در یک حال می‌ماند،‌همیشه شب ها شب بدر بود‌،اما چون به دور زمین حرکت می‌کند و منازل بیست و هشتگانه دارد، کم کم قوس نزولی شروع می‌شود،و کم کم و به تدریج تاریک می‌شود، آن طرف قمر می‌شود روشن، این طرف قمر که طرف ماست، می‌ شود ظلمانی در شب بیست و هشتم، شب بیست و هشتم حرکت دورانی‌اش تمام است، اما اگر بخواهد از این ظلمت بیرون بیاید، یک درجه بیاید کافی نیست، چون شعاع خورشید در مغرب مانع است، باید پنج یا شش درجه از آن حرکت دورانی‌اش بیاید بیرون،‌به درجه ششم که رسید،‌هلال دیده می‌شود.

پس ههنا هلال طبیعی و ههنا هلال شرعی.

هلال طبیعی و هلال شرعی

هلال طبیعی همان یک درجه یا دو درجه است، اما هلال شرعی باید رؤیت باشد، آن نور آفتاب اجازه‌ی دیدن نمی‌دهد در افق،‌در افق نور آفتاب است ولذا باید به قدری بیرون بیاید تا این باریک بیشتر ضخیم بشود،‌تا هلال تکون پیدا کند، هنگامی که به درجه ششم از حرکت دورانی خودش رسید، هلال شرعی متولد می‌شود،‌ماه متولد می‌شود،‌ماه خودِ قمر نیست، ماه آن ضوء قمر است، چون ماه خودش یک کره است و این کره همیشه است و این تولد ندارد، کیفیت ضوء این کره را می‌گویند هلال، اگر واقعاً از آن تاریکی آمد بیرون،مقداری که کم کم مسامت شد، وقتی تاریک است مسامت نیست،‌وقتی می‌چرخد و کم کم می‌خواهد مسامت بشود با آن خورشید،‌باید به قدری بچرخد که واقعاً آن روشنی نوار وار،قابل رؤیت با چشم باشد.

بنابراین، انحراف اولین درجه، ماه طبیعی است، اما انحراف شش درجه، ماه شرعی است،‌فههنا هلال شرعی و ههنا هلال طبیعی،‌ههنا شهر طبیعی و ههنا شهر شرعی،‌شهر طبیعی با اندک انحراف آغاز می‌شود،‌ولی به درد ما نمی‌خورد، آنکه به درد ما می‌خورد شهر شرعی است.

پس تا اینجا چند مقدمه را بیان کردیم:

اقوال را ذکر کردیم، افق را معنا کردیم و گفتیم افق لغوی و عرفی غیر از افقی است که در اصطلاح فقهاست، و هکذا تکون و پیدایش ماه را گفتیم،یعنی تولد ماه را کیفیتش را عرض کردیم، به شرط اینکه با هیئت امروز تطبیق بکند.

4- مقدمه چهارم، ماه بر خلاف زمین است،‌ماه از شرق به طرف غرب می‌رود، ولذا نیمه ماه آفتاب طرف شرق است، آخر ماه،‌ماه طرف غرب است،‌حرکت ماه از شرق به غرب است،‌عکس زمین، زمین حرکتش از غرب به شرق است، این مسائل را تا حدی رصد کرده‌اند و روشن کرده‌اند، اگر ماه از شرق به غرب است، در خراسان ماه را می‌بینند، ولی ما ماه را ندیدیم، برای ما حجت است، چرا؟ چون معلوم می‌شود که این ماه به اندازه شش درجه از آن قوس آمده به سوی قوس صعودی فلذا دیده شده، اگر ما ندیدیم،‌مانعی بوده، یا ابر بوده، یا دقت نکردیم، ولذا اگر در شرق ببینند، مسلماً این حاکی از آن است که اگر در آن زمان دیدن با چشم غیر مسلح،‌این دلیل بر این است که بر ما حجت است، معلوم می‌شود که خرج عن تحت الشعاع، خرج به مقدار شش درجه از حرکت دورانی خودش تا حد شش درجه آمده که آنها دیده‌اند، آمده طرف ما، معلوم می‌شود که ماه نیم ساعت قبل در خراسان متولد شده، حالا که طرف ما آمده، ماه متولد برای ما حجت است.

اما بر عکس،‌یعنی اگر ماه را در قم دیدیم، آیا این می‌تواند برای شرقی ها مانند خراسان و افغانستان حجت باشد، اگر آن شرقی ها با ما در نصف النهار قریب هستند، اشکالی ندارد، اما اگر بعید باشد مانند کابل، ماه را در قم دیدیم، برای کابل و پاکستان حجت باشد، این گونه نیست،‌یعنی حجت نیست، چرا؟ چون دیدن ما دلیل بر این است که این ماه کم کم قوس صعودی را شروع کرده به شش درجه اینجا رسیده، این دلیل نمی‌شود که آنجا هم به شش درجه رسیده، لعل در آنجا در چهار درجه بوده یا پنج درجه، ولذا فقهای قدیم می‌گفتند اگر در شرق ببینند، برای غرب حجت است، اما اگر در غرب ببینند، شرق اگر نصف النهار شان قریب هم هستند، مانعی ندارد، اما گر نصف النهار شان دور است مانند کابل و کراچی، برای آنها حجت نیست، لأن الخروج بالمغرب به اندازه شش درجه،‌دلیل براین نیست که در آنجا هم یکساعت قبل یک چنین عوارضی را داشته است.

5- مقدمه پنجم این است که اگر ماه در یک نقطه دیده شد،‌باید ببینیم که چه مقدار حجیت دارد؟

هنا احتمالات ثلاثة

الف، احتمال اول این است که اگر در یک نقطه ماه را دیدند،‌این برای تمام کره حجت است.

ب،احتمال دوم اینکه اگر ماه را دیدند، نسبت به آن نقاطی حجت است که با محل رؤیت شرکت در شب داشته باشند، خواه قبل باشد یا بعد،‌مثلاً شب ما ده ساعت است، اقلاً آن نقاط با محل رؤیت یک ساعت شب شان مشترک باشد.

ج، احتمال سوم اینکه بگوییم این فقط حجت است برای آن نقاطی که نصف النهار شان یکی باشد.

تا اینجا چهار مقدمه را بیان کردیم:

اولاً، اقوال را گفتیم، ثانیاً،افق را معنا کردیم که مراد از افق چیست؟

ثالثاً،پیداش قمر را گفتیم.

رابعاً، گفتیم ماه قمری غیر از ماه طبیعی است،یعنی ماه طبیعی غیر از ماه شرعی است، ماه طبیعی به مجرد شروع در قوس صعودی یتحقق، یعنی یک باریکه ماه روشن شده،‌منتها ما نمی‌ بینیم، اما ماه شرعی مسلماً بعد است.

مقدمه پنجم هم این بود که اگر شرقی ها ببیند بر غربی ها حجت است،‌چون حرکت از شرق است، نیمه‌ ماه،‌ماه را طرف شرق می‌بینیم،‌آخر ماه هم در غرب می‌بینیم، از شرق به غرب است، قهراً اگر در شرق ببینند برای غرب حجت است،‌اما اگر در غرب بینند برای شرق حجت نیست.

6- مقدمه ششم این است که اگر ماه در یک نقطه دیده شد، باید ببینیم که چه مقدار حجیت دارد؟

در اینجا سه احتمال وجود دارد:

احتمال اول این است که بگوییم اگر در یک نقطه ماه را دیدند، برای تمام کره حجت است، برای تمام مقامات حجت است.

احتمال دوم این است که بگوییم اگر ماه را دیدند،‌نسبت به آن نقاطی حجت است که با محل رؤیت شرکت در شب داشته باشد، خواه قبل باشد و خواه بعد باشد، مثلاً اگر شب ما که از اول شب شروع می‌شود تا فجر ده ساعت است، اقلاً این نقاط با قم یک ساعت شب شان مشترک باشد،‌چه ما بعد و چه ما قبل.

احتمال سوم اینکه بگوییم این فقط حجت است برای آن نقاطی که نصف النهار شان یکی باشد.

بطلان احتمال اول

نسبت به قول اول فکر نمی‌کنم که احدی به آن ملتزم بشود، چون قول اول می‌گفت اگر در یک نقطه دیده شد، بر تمام نقاط جهان حجت است. چرا؟ چون این معنایش این است ما که ماه را دیدیم شب است، أمریکای لاتین روز است، معنا ندارد که در آنجا هم بگوییم اول ماه وارد شد، می‌خندند، خواهند گفت که الآن ساعت هشت صبح است، شما که ماه را می‌بینید حساب کن آن منطقه‌هایی را که هنوز در آنجا روز است، روز باقی است،اینجا اول شب است، آنجا ممکن است ساعت صبح باشد،اگر بگوییم ماه وارد شد، خواهند گفت که کجا ماه وارد شده در حالی که ساعت هشت صبح است، ماه باید غروب باشد ولذا اولی را کسی نباید دم بزند هرچند گاه و بیگاهی می‌گفتند ولی برگشتند،‌چون گفتنی نیست.

مختار آیة الله خوئی

احتمال دوم مختار آیة الله خوئی است، ایشان می‌گویند اگر در یک نقطه دیده شد، تمام نقاطی که با این نقطه‌ای که محل رؤیت است،شب مشترک دارند هر چند یکساعت یا نیم ساعت من دون فرق بین أن یتقدم أو یتأخر، این قول مرحوم خوئی است.

دیدگاه استاد سبحانی

احتمال و قول سوم را ما به تبع از استاد خود (امام خمینی رحمه الله) انتخاب کردیم، فلذا می‌گوییم برای مناطقی حجت است که نصف النهار شان قریب هم باشند، یعنی بتوانند با همدیگر تفاهم کنند، البته این احتیاج به دلیل دارد.

احتمال اولی احتیاج به بحث ندارد، اما دومی و سومی نیاز به بحث دارد و باید در طی این دو روز بحث کنیم و ببینیم که ادله دومی را می‌گوید یا سومی را.

7- مقدمه هفتم، آیا رؤیت جنبه موضوعی دارد یا رؤیت جنبه‌ی طریقی دارد؟

مختار استاد سبحانی

من آشکارا می‌گویم که رؤیت جنبه‌ی طریقی دارد نه جنبه‌ی موضوعی. چرا؟

اولاً، به دلیل آیات و روایات، اگر بیّنه قائم شد که ما ماه را دیدیم، برای من حجت است و حال آنکه من ماه را ندیدم، معلوم می‌شود رؤیت جنبه‌ی طریقی دارد، به دلیل اینکه اگر بینه قائم بشود و بگوید ما دیدیم، قبول می کنیم و الا اگر رؤیت موضوعیت برای همه داشت، باید بینه را قبول نکنیم.

ثانیاً،‌آقایان فتوا می‌دهند که اگر ما در رشت یا مازندران هستیم،‌یعنی در نقاطی هستیم که پیوسته در آنجا ابر است،‌امام می‌فرماید سی روز را بشمارید، روز سی و یکم عید شماست، از این معلوم می‌شود که رؤیت موضوعیت ندارد حتی ثلاثون را هم طریق قرار داده و کافی می‌داند.

ثالثاً، اگر من اول ماه را استصحاب کردم و روزه را خوردم، بعداً ثابت شد که اول ماه بوده، باید در اینجا قضا کنیم،‌همه اینها حاکی از این است که رؤیت جنبه طریقی دارد نه جنبه‌ی موضوعی.

ولی اصل رؤیت موضوعیت دارد، یعنی باید رؤیت بشود، البته قائم مقام هم دارد، یعنی این گونه نیست که رؤیت هم نشود، مثلاً منجم خبر بدهد یا حسابهای علمی بگوید، یعنی حتی اگر حساب های علمی هم بگوید باز نمی‌توانیم افطار کنیم،‌البته اگر حسابهای علمی بگوید،‌فقیه باید در اینجا احتیاط کند.

فقهای ما (اعلی الله مقامهم و حفظ أحیائهم) به این محاسبات علمی منجمین بی اعتنا هستند،‌ما می‌گوییم این قدر هم نباید ما با علم مبارزه کنیم، اینها دقایق و حسابهای دارند، حتی ثانیه‌ها را معین می‌کنند، ثانیه‌هایی خسوف وکسوف را معین می‌کنند ولذا نباید به حسابهای آنان بی اعتنا باشیم، بلکه باید یک حسابی هم برای حسابهای آنها باز کنیم، اگر واقعاً اهل نجوم، نه منجم به اصطلاح روایات که از چیزی خبر می‌دهد ، آنهایی که کار شان رصد و این علم است،اگر گفتند ماه دیده نمی‌شود، ما نباید در اینجا به قول دو نفر یا سه نفر یا ده نفر اعتنا کنیم، چرا؟ نمی‌گویم قول اینها (منجمین) حجت است، بلکه قول اینها ایجاد تشکیک در انسان می‌کند که نکند رؤیت اینها خطای باصره بوده ،یعنی واقعیت نبوده.

بنابراین، ما علم امروز را منکر نیستیم و حتی ‌ارزش هم قائلیم، البته روی آن فتوی نمی‌شود داد، اما می‌تواند جلوی بعضی از صور را برای ما بگیرد.


[1] سوره یس، آیه39.