درس خارج فقه آیت الله سبحانی

92/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم نیابت از میت

بحث ما در این بود که آیا ولی می‌تواند یک نفر را اجیر کند تا نماز های پدرش را بخواند؟

اشکالات مسئله

این مسئله با سه اشکال مواجه شد.

اشکال اول

اشکال اول این شد که خطاب مال «منوب عنه» است، پس چگونه یک آدم بیگانه امرِ «منوب عنه» را انجام می‌دهد، خطاب مال میت است و حال آنکه شخص دیگری می‌خواهد امر او را امتثال کند، آنکس که به او امر شده، از دنیا رفته و مرده، اما آنکس که می‌خواهد بیاورد، اصلاً ماموربه نیست.

پاسخ از اشکال اول

ما درجواب گفتیم که افعال انسان بر دو قسم است:

1- فعل مباشری.

2- فعل تسبیبی.

مانع ندارد که فعل دیگری که از طرف میت می‌خواند، فعل تسبیبی میت باشد بنحو من الأنحاء، چون اگر این را قبول نکنیم، باید مطلقاً ریشه این مسئله را بزنیم و بگوییم حتی متبرع هم نمی‌تواند از طرف کسی نماز بخواند یا حج او را انجام بدهد.

اشکال دوم

اشکال دوم این بود که ما دلیل برای این کلیت نداریم که اگر میت منتفع می‌شود، «کلّ ما ینتفع به المیّت یجوز الاستئجار علیه» ما یک چنین قاعده کلی نداریم.

پاسخ از اشکال دوم

ما در جواب گفتیم که این قاعده مورد قبول همه فقهاست، فقها در باب اجاره می‌گویند هر چیزی که منفعت محلله دارد، می‌شود آن را مورد اجاره قرار داد و فرض این است که این یک منفعت محلله است، به جهت اینکه میت ینتفع به، کما هو الحال فی المتبرع.

اشکال سوم

اشکال سوم این بود که چرا این مسئله منصوص نیست، با قیاس و استحسان که نمی‌شود آن را درست کرد؟

پاسخ از اشکال سوم

ما در جواب گفتیم لازم نیست که هر مسئله منصوص باشد، شاید در آن زمان این مسئله کمتر مطرح بوده و لذا نرفتند سرا غ اینکه آن را از ائمه معصومین (علیهم السلام) سوال کنند.

اشکال چهارم

اشکال چهارم این است که داعی برای نماز باید خدا باشد،‌قرب الهی داعی باشد، این آدمی که اجیر کردیم تا نماز پدر را بخواند، داعی او،یک داعی الهی نیست، بلکه داعی او همان اجرت و پولی است که در مقابلش می‌گیرد، بنابراین، اصلاً صلات مستاجر نمی‌تواند نسبت به میت نافع باشد، زیرا نمازی مورد قبول است که در آنجا داعی خدا باشد،«‌مخلصین له الدیّن» باشد، دین به معنای طاعت است، یعنی طاعت را خالصاً لله انجام بدهد، این آدم خالصاً لوجه الله انجام نمی‌دهد، بلکه خالصاً للأجرة یا نیمی برای اجرت و نیمی هم برای خدا انجام می‌دهد.

این اشکال معروفی است مرحوم شیخ انصاری هم آن را در مکاسب محرمة مطرح کرده است.

پاسخ از اشکال چهارم

این اشکال دو جور می‌تواند جواب گفت.

الف، یک جواب، همان جوابی است که مشهور فقها از زمان شیخ انصاری تا کنون از آن جواب داده‌اند و گفته‌اند دواعی گاهی در عرض هم هستند و گاهی در طول هم می‌باشند، هیچ انسانی داعی خالص برای خدا ندارد مگر انسان معصومی باشد مانند حضرت علی (علیه السلام) که می‌فرماید: «ما عبدتک خوفاً من نارک و لا طمعاً فی جنّتک بل وجدتک أهلاً للعبادة» و آن یک مسئله دیگری است، ولی غالب انسان ها در عین حالی که داعی قربی دارند، دواعی دیگر هم ضمیمه‌ی کار آنهاست.

الدواعی فی طول التقرّب بالعمل

طمعاً فی الجنّة.

خیلی از انسان ها اعمالی را که انجام می‌دهند بخاطر ثوابی که دارد انجام می‌دهند،یعنی بخاطر رفتن به بهشت و طمع به بهشت انجام می‌دهند، این با قرب الهی سازگار نیست،‌البته آن قربی که شما می‌گویید که تنها و تنها برای خدا باشد.

خوفاً من النار.

بسیاری از مردم عبادت شان خوفاً من النار است، مثلاً قرآن کریم می‌فرماید: «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ۚ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ‌ الْإِنسَانُ وَأَنَّىٰ لَهُ الذِّكْرَ‌ىٰ»[1] ، افرادی هستند که وقتی به این آیه می‌رسند گریه می‌کنند.

نقل خاطره

مرحوم مطهری می‌گفت آقای میرزا علی آقای شیرازی که استاد اخلاق بود و گاهی به قم می‌آمد و به امر آقای بروجردی برای طلاب منبر می‌رفت، ایشان مرد محقق،‌با سواد و در عین حال طبیب هم بودند، ایشان (مطهری) می‌گوید این آقا چند شب مهمان من در حجره فیضیه بود، وقتی برای نماز شب بلند می‌شد و نماز شب می‌خواند، هنگامی که به این آیه می‌رسید و این آیه را می‌خواند که:«وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ ۚ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ‌ الْإِنسَانُ وَأَنَّىٰ لَهُ الذِّكْرَ‌ىٰ»[2] اشک می ریخت و داد و فریادش بلند می‌شد.

کسی مثل ایشان آن قرب خالص را ندارد، در کنار قرب مسئله خوف من النار هم است، مثلاً کسی نذر کرده که اگر فلان حاجتش بر آورده شد، دو رکعت نماز بخواند یا دو روز روزه بگیرد، این روزه یا این نماز را چگونه می‌خواند؟

یا «خوفاً للنار» است یا «طمعاً بالجنّة»، و یا خوفاً من الکفّارة که اگر نماز نخواند کفاره گردنش می‌آید و مصیبت بدتر می‌شود.

کسانی که نذر می‌کنند یا قسم می‌خورند یا کسانی که عهد می‌کنند، همه اینها یکنوع دواعی دارند غیر از دواعی قرب إلی الله. آن قرب فقط مال اوتاد است مانند معصومین (علیهم السلام) یا تالی تلو معصومین که فقط عشق به محبوب آنها را وادار به کار می‌کند، آنان حساب شان جداست و یک مسئله دیگری است، نوع افرادی که خدا این قرآن و شریعت را برای آنان فرستاده، آن قرب خالص که هیچ نوع شائبه دیگری در آن نباشد، در آنان پیدا نمی‌شود بلکه با یکی از این دواعی مخلوط است.

حال که چنین است،‌چه مانعی دارد این آقا که نماز می‌خواند دوتا داعی داشته باشد،داعی اولش این است که ذمه میت را بری کند،‌چون مسلمان است و می‌خواهد واقعاً ذمه میت را بری کند.

از آن طرف هم وجهی را برای این کار گرفته است،‌چه می‌کند؟ این وجه را می‌گیرد، در او یک استعدادی پیدا می‌شود که نماز را قربة إلی الله بخواند تا ذمه میت بری بشود و به تعبیر مرحوم محقق خراسانی در کفایه داعی بر داعی است،‌در حقیقت داعی اصلی او این است که ذمه میت را بری کند، چون اگر ذمه میت بری نشود، این پول برای او حرام است، قهراً باید اخلاص داشته باشد، غایة ما فی الباب ولی «میت » یک کمکی کرده است که زندگی این آدم بچرخد، همین سبب می‌شود که بر خیزد و دو رکعت نماز قربة إلی الله برای او بخواند.

بنابراین، این داعی در طول آن داعی است نه در عرض آن.

فقها در کتاب وضو از این مثال ها زیاد دارند، مثلاً من با آب سرد وضو می‌گیرم، یک موقع با آب سرد وضو می‌ گیرم که خنک بشوم، وضو باطل است، اما یک موقع وضو می‌گیرم و در واقع داعی من برای وضو و استعمالِ «آب» خداست، منتها ترجیح می‌دهم که با آب سرد وضو بگیرم تا سرد هم بشوم و هم چنین آب گرم.

بنابراین، باید فرق گذاشت بین دواعی عرضیه و بین دواعی طولیه،اگر در عرض هم باشند باطل است، اما اگر در طول هم باشند، اشکالی ندارد.

بنابراین، در این مسئله این جواب را داده‌اند.

پس معلوم شد که از زمان شیخ حسین شوهانی که در قرن ششم زندگی می‌کرده، این مسئله مطرح شده که کسی را اجیر کنیم تا نماز میت را بخواند تا ولی راحت بشود،‌با این اشکالات چهار گانه رو برو بوده است، گاهی می‌گفتند خطاب ندارد، گاهی می‌گفتند: «قاعده» کلی نیست،کل ما ینتفع به المیت یجوز الاستئجار علیه،‌این کلیت ندارد، گاهی می‌گفتند نص و روایتی در این مسئله نیست، آخرین اشکال این بود که این وجه و اجرت با قرب الهی سازگار نیست.

از زمان شیخ انصاری به این طرف،‌این جواب را پرورش داده‌اند که دواعی علی قسمین، دواعی عرضیه، دواعی طولیه، اگر دواعی مادی در عرض دواعی معنوی باشد مبطل است، مثلاً انسان با آب گرم وضو بگیرد تا هم گرم بشود و هم خدا در نظر داشته باشد این باطل است، اما اگر در طول هم باشد، اشکالی ندارد کما اینکه علاوه بر تبرع،‌دواعی داریم،‌طمعاً للجنّة،‌خوفاً من النار و غیر ذلک.

پاسخ استاد سبحانی از اشکال چهارم

من در بحث مکاسب محرمه در کتاب «المواهب فی أحکام المکاسب» از این اشکالی که می‌گوید پول با قصد قربت سازگار نیست ،یک جواب دیگری داده‌ام و آن جواب یک جواب کلی است و آن این است که همه فقها متفق هستند که جعل برقاضی حرام است، قاضی اگر قضاوتش برای حقوق باشد حرام است، مؤذن جعلش حرام است، معلم واجبات جعلش حرام است، ولی مع الوصف از زمان امیر المؤمنان تا حالا هم برای قاضی و هم برای مؤذن و هم برای معلم واجبات حقوق می‌دهند، از آن طرف می‌گویند جعل حرام است، از این طرف هم می‌گویند همه اینها را حقوق بدهید.

امیر المؤمنان در آن نامه‌ای که به مالک اشتر می‌نویسد می‌فرماید: «و أفصح له ما یزیل خلّته» به قدری حقوق بده که نیازش بر طرف کند تا طمع در مال مردم نکند.

جواب اشکال چگونه است که از یک طرف جعل حرام است، از طرف دیگر همه اینها را حقوق می‌دهند؟

جوابش این است که اسلام عمل قاضی را عمل محترم شمرده است که نباید در مقابلش پول بگیرد، و هکذا عمل معلم قرآن و یا مؤذن را محترم شمرده که نباید در مقابل آن پول بگیرد، اما این جناب قاضی، مؤذن و معلم قرآن از خودش زن و بچه دارد، آنان را از کجا تغذیه و ارتزاق بکنند؟

راهش این است که حاکم شرع نیاز های قاضی را طبق نیاز های روز برطرف ‌کند تا او با فکر آسوده قضاوت نماید، همان گونه که در قضاوت راه این است که حاکم شرع باید از بیت المال نیاز های قاضی،‌مؤذن و معلم قرآن را بر طرف می‌کند تا فکر آنان آسوده شود و با خاطر آسوده کارهای خود را بخاطر خدا انجام بدهند، آقایان این مسئله را در آنجا دارند، چرا عین همان مسئله در اینجا هم نمی‌گویید، این فردی که نماز قضا از طرف میت می‌خواند، زن و بچه دارد، ولی می‌آید زندگی این آدم را تامین می‌کند و می‌گوید شما اگر دو سال نماز قضای پدرم را بخوانید،من در این مدت زندگی شما را اداره می‌کنم، فلذا فکر او آسوده می‌شود و او هم قربة إلی الله قضاوت می‌کند یا مؤذن و معلم قرآن می‌شود و نماز میت را می‌خواند.

بنابراین، هم آن جواب آقایان درست است که می‌گویند داعی بر داعی و هم این جوابی که ما دادیم درست است.

پس بحث ما در مسئله دوم هم تمام شد، چون مسئله اول در باره وصیت میت بود، مسئله دوم راجع به اجیر ولی بود، الآن به مسئله سوم رسیدیم که اساس آن دو مسئله قبلی است و حقش هم این بود که مرحوم سید مسئله سوم را جلو بیندازد.

مسئله سوم این است که آیا متبرع اگر چنانچه نمازی برای کسی بخواند، ذمه او بری می‌شود یا نه؟

المسأله الثانیة عشر: إذا تبرّع بالقضاء عن المیّت متبرع سقط القضاء عن الولی.

این مسئله سوم است، در حقیقت اساس و پایه مسئله اول و دوم، همین مسئله سوم است و حقش این بود که مرحوم سید اول همین را بحث می‌کرد و سپس سراغ آن دو مسئله می‌رفت.

این مسئله سوم را از دو راه می‌توانیم بررسی کنیم:

الف،حسب قاعده اولیه.

ب، حسب قاعده ثانویه.

اما حسب قاعده اولیه نباید عمل متبرع سبب بشود که ذمه‌ی «ولی» بری بشود.

پس حسب قاعده اولیه عملی را که متبرع از ناحیه میت انجام می‌دهد از گردن ولی ساقط نمی‌شود.

اما بر خلاف این قاعده اولیه، روایاتی داریم که مرحوم صاحب وسائل در حدود بیست و هفت روایت را در اینجا نقل کرده است که حاکی از آن است اگر چنانچه متبرع انجام بدهد، ذمه ولی بری می‌شود، قهراً ذمه میت هم بری خواهد شد.

البته در توصلیات مسلم است که اگر کسی انجام داد، ذمه‌ی ولی بری می‌شود، فرض کنید جناب زید بدهکار بقال است، یک نفر آمد و از طرف زید، بدهکاری او را داد،بقال هم قبول کرد، قطعاً ذمه جناب زید بری می‌شود.

ولی بحث ما در واجب تعبدی است که اگر یک نفر تبرعاً انجام داد، آیا ذمه ولی بری می‌شود یا نه؟

صاحب وسائل بیست و هفت روایت آورده که بری می‌شود، منتها اکثر این روایات مراسیل است هر چند بعضی از آنها مسانید هم دارند.

البته ایشان (صاحب وسائل) اکثر این روایات را از کتاب سید ابن طاووس بنام :« غیاث سلطان الوری لسکان الثری» گرفته است،‌این کتاب خطی است و الآن نمی‌دانم که نسخه‌اش هست یا نیست؟

‌منتها مرحوم علامه روایات آن را در کتاب بحار نقل کرده است.

روایات

ما رواه البرقي (احمد بن محمد بن خالد برقی) بسند صحیح عن معاویة بن عمّار قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) أیّ شیء یلحق الرّجل بعد موته؟ قال:« یلحقه الحجّ و الصدقة عنه والصوم عنه»[3]

ظهور این حدیث در متبرع است نه در ولی، یعنی معلوم می‌شود که ولی نیست، بلکه متبرع است، ظهورش در متبرع است نه در ولی، معنای «یلحقه» این است که مسقط ذمه است، روایت هم اطلاق دارد، یعنی هم واجب را می‌گیرد و هم مستحب را.

بنابراین، از دو نظر مطلق است، هم ولی را می‌گیرد و هم غیر ولی را، علاوه بر آن، واجب و غیر واجب را شامل است.

ما رواه الکلینی بسند صحیح عن معاویة بن عمّار قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام) ما یلحق الرّجل بعد موته؟ قال:« یلحقه الحجّ و الصدقة عنه والصوم عنه»فقال: «سنّة سنّها یعمل بها بعد موته، فیکون له مثل أجر من یعمل بها من غیر أن ینتقص من أُجورهم شیء ، و الصدقة الجاریة تجری من بعده ، و الولد الطیّب یدعو لوالدیه بعد موتهما، و یحجّ و یتصدّق و یعتق عنهما و یصلّی و یصوم عنهما» ، فقلت: أشرکهما فی حجّی؟ قال: «نعم »[4]

معلوم می‌شود که حج مستحب را می‌شود از طرف دو نفر آورد.

و الروایة ناظرة إلی المندوبات من الصلاة و الصوم و الحجّ و إلا فلو کانت ذمة الوالد مشغولة بالواجب لوجب الإتیان به حسب ما مرّ.

ما رواه الصدوق بسند صحیح عن عمر بن یزید قال: قلت لأبی عبدالله(علیه السلام): نصلّی عن المیت؟ فقال: «نعم حتّی أنّه لیکون فی ضیق فیوسّع الله علیه ذلک الضیق ، ثمّ یؤتی فیقال له: خفّفَ عنک هذا الضیق بصلاة فلان أخیک عنک» قال: فقلت: فأُشرک بین رجلین فی رکعتین؟ قال: «نعم »[5]

و الإشراک فی صلاة واحدة فی الفریضة مرفوض، فالذیل إما متروک أو محمول علی الصلاة المستحبة.

ما رواه صاحب الوسائل بطریق معتبر عن علیّ بن جعفر فی کتاب مسائله عن أخیه موسی بن جعفر(علیه السلام) قال: سألت أبی جعفر بن محمد(علیه السلام) عن الرّجل هل یصلح له أن یصلّی أو یصوم عن بعض موتاه؟ قال:« نعم ، فلیصلّ علی ما أحبّ و یجعل تلک للمیت فهو للمیت إذا جعل ذلک له»[6]

معلوم می‌شود که نیت انسان در عمل موثر است

نعم نقله أیضاً علی بن موسی بن طاووس فی کتابه « غیاث سلطان الوری لسکان الثری» بصورة مرسلة ، و لکن صاحب الوسائل رواه عن علی بن جعفر بسند معتبر.

ما رواه الصدوق بسند مرسل قال: قد روی عن الصادق(علیه السلام) أنه قال: «إذا مات الرجل و علیه صوم شهر رمضان فلیقض عنه من شاء من أهله»[7]

اینکه در این حدی کلمه‌ی‌« من أهله» را آورده، بخاطر این است که بیگانه این کار را نمی‌کند، اهل هم اعم از این است که ولی باشد یا غیر ولی.

و روی الشهید محمد بن مکی فی الذکری قال: و روی یونس عن العلاء بن رزین، عن عبد الله بن أبی یعفور، عن الصادق(علیه السلام) قال: «یقضی عن المیّت الحجّ و الصّوم و العتق، و الفعل الحسن »[8]

این بود روایاتی که شش تای از آنها را خواندیم.


[1] سوره فجر، آیه ٢٣.
[2] سوره فجر، آیه ٢٣.
[3] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص656، باب28، از ابواب احتضار، ح8، چاپ الإسلامیة.
[4] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص656، باب28، از ابواب احتضار، ح6، چاپ الإسلامیة.
[5] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج2، ص655، باب28، از ابواب احتضار، ح1، چاپ الإسلامیة.
[6] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج5، ص366، باب12، از ابواب قضاء صلوات، ح2. چاپ الإسلامیة.
[7] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج7، ص24، باب23، از ابواب احکام شهر رمضان، ح1، چاپ الإسلامیة.
[8] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج5، ص369، باب12، از ابواب قضاء صلوات، ح26، چاپ الإسلامیة.