موضوع: حکم خواندن نماز قضا با جماعت
«خلاصه جلسه قبل»
بعضی از اصحاب درس بر جمعی که ما در جلسه گذشته کردیم اشکال گرفتند، من روی اشکال ایشان فکر کردم و دیدم که واقعاً اشکال ایشان وارد است.
ما در جلسه گذشته گفتیم ممکن است ما این دو روایت را حمل بر متزاحمین کنیم و بگوییم هم مصلحت قائم است با فائته و هم مصلحت قائم است با نافله، اینها متزاحمین هستند، آنجا که میگوید فائته را جلو بینداز، در جایی است که اگر نافله را بخواند، فائته وقتش ضیق میشود، آنجا که میگوید اگر نافله جلو بیندازد،اشکالی ندارد،جایی است که وقت وسیع باشد.
ایشان با این اشکالی که نمودند، ما را به یاد یک قاعدهای انداختند که آن را هم در باب ترتب گفتهایم و هم در مبحث تعادل و تراجح
ما در باب تعادل و تراجح گفتیم که الفرق بین التعارض و التزاحم این است که در تعارض تکاذب در مقام انشاء و جعل میباشد،اگر تنافی در مقام جعل و انشاء باشد،این از قبیل متعارضین است، نوبت به مقام امتثال نمیرسد، مثلاً مولا در مقام جعل و انشاء هم بفرماید:« ثمن العذرة سحت» و هم بفرماید:« لا بأس ببیع العذرة»،تنافی اینها در مقام جعل و انشاء است فلذا نوبت به مقام امتثال نمیرسد. این از قبیل متعارضین است.
اما اگر در مقام جعل تنافی و تعارض نیست، بلکه در مقام امتثال مشکل پیدا میکنیم از قبیل:« صلّ و لا تغصب»، به شرط اینکه امتناعی باشیم، «صلّ» هیچ تعارضی با « لا تغصب» ندارد، ولی این مکلّف است که میخواهد در یکجا هم نماز بخواند که لا تغصب در آنجا هست.
این را میگویند از قبیل متزاحمین،که تنافی در مقام امتثال است نه در مقام جعل و انشاء، یعنی در مقام جعل و انشاء تنافی نیست.
میزان و معیاری که ما گفتیم این بود، طبق این میزان فرمایش ایشان حق است، به جهت اینکه در اینجا تعارض در مقام انشاء و جعل است، از آن طرف بگوید:« لا بأس بالنافلة قبل الفائتة»، از آن طرف هم نهی کند و بگوید فائته را جلوتر از نافله بخواند، تزاحم نیست، بلکه تعارض در مقام انشاء و جعل است، قهراً آن جمعی را که ما نموده بویم، از آن عدول کردیم. ولی دوتا جمع دیگر هم است و آن اینکه یا حمل بر کراهت کنیم بد نیست.
بعضی اشکال کردند که این جمع شما جمع تبرعی است، یعنی اینکه نهی را حمل بر کراهت کردی.
جمع دیگر این است که هردو روایتی که هیچ نوع ترجیحی نداشته باشند، امام فرمود:« فتخیّر»، ما مخیریم بینهما،و این تخیر هم حکم ظاهری است بین الروایتین،فرمود اگر هردو روایت از هر نظر مساوی باشند،« إذن فتخیّر»،مخیریم که به آن عمل کنیم یا به این.
المسألة الثلاثة و الثلاثون:
بحث در مسئله سی ام راجع به این است که آیا میشود نماز قضا را با جماعت خواند یا نه؟
باید توجه داشت که این مسئله سه صورت دارد:
الف: هردو قاضی باشند، یعنی هم نمازِ امام قضا باشد و هم نمازِ ماموم،
ب: امام نمازش قضا باشد، ماموم نمازش ادا.
ج: امام نمازش ادا باشد، ماموم نمازش قضا.
اما اینکه هردو نماز شان ادا باشد، خارج از موضوع است، چون خیلی روشن است، بحث ما در جایی است که قضا در کار باشد، اما اگر هردو ادا باشد، جای بحث نیست.
دلیل صورت اول
اما دلیل اول که هردو قضا باشد، عمل پیغمبر اکرم است، پیغمبر اکرم بنا بر آن روایات که هردو خواب ماندند، فرمود از اینجا بر خیزید تا در جای دیگر برویم، در آنجا هم پیغمبر اکرم نیت قضا کرد و هم بلال و سایر مسلمین.
دلیلش خیلی روشن است که عمل پیغمبر اکرم است و هردو قضا بوده.
دلیل صورت دوم
اما صورت دوم، یعنی جایی نماز ماموم قضا باشد و نمازِ امام ادا، مثلاً راوی عرض میکند،یا بن رسول الله! من در خانه نماز خواندهام، ولی وقتی در مسجد آیم،میبینیم که نماز جماعت بر پاست، من در اینجا چه کنم؟ حضرت فرمود نیت «ما فات» کن.
موثقه اسحاق بن عمار
موثقة اسحاق بن عمّار، قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): تقام الصلاة و قد صلّیت؟ گاهی شیعه در خانه نماز میخواند، وقتی به مسجد میآمد ،میدید که نماز جماعت بر پا شده است.
تاریخ مسئله
نکتهاش این است که پیغبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) نماز ظهر را عقب میانداخت، چون هوا گرم بود، فرمود کمی دیر تر بخوانید، الآن هم این سنت را در مسجد النبی و الحرام عمل میکنند،یعنی وقتی اذان ظهر را میگویند، بین اذان و نماز نیم ساعت فاصله است، عمل به همان سنت پیغمبر میکنند، منتها باید دانست که سنت پیغمبر در جایی بود که هوا گرم بود و در عین حال وسیله امروزی هم نبوده، ولی اهل سنت تا هنوز به همان سنت چسبیدهاند.
خلاصه گاهی شیعیان در خانه نماز میخواندند، وقتی به مسجد میآمدند، میدیدند که نماز جماعت بر پاست، چون حضرت نماز ظهر را عقب میانداختند، راوی از حضرت سوال میکند که در این صورت چه باید کرد؟
حضرت می فرمود نیت قضا کنید.فقال:
« صلّ، و اجعلها لما فات».
[1]
دلیل صورت سوم
اما صورت سوم که امام قاضی است و ماموم مؤدی ، عکس آن صورت، امام نیت قضا کرده است و ماموم نیت ادا. دلیل این صورت صحیحة محمد بن اسماعیل بن بزیع است که بر این صورت دلالت دارد،
صحیحة محمد بن إسماعیل بن بزیع، قال: کتبت إلی أبی الحسن (الثالث) إنّی أحضر المساجد مع جیرتی و غیرهم فیأمروننی بالصلاة بهم- میگویند جلو بایست- وقد صلّیت قبل آتیهم و ربّما صلّی خلف من یقتدی بصلاتی و المستضعف (سنیّها) و الجاهل فأکره أن أتقدّم و قد صلّیت، لحال من یصلّی بصلاتی ممّن سمّیت لک- به حال کدام فرد من پیش نماز بشوم-،فمرنی فی ذلک بأمرک أنتهی الیه، و اعمل به إن شاء الله؟ فقال (علی السلام):
« صلّ بهم»
[2]
البته در اینجا یک احتمال است و آن اینکه آیا این نماز دومش نیت قضا بوده یا نیت اعاده بوده، مثلاً قبلاً در خانه نماز خوانده بوده، سپس در مسجد آمده و مردم هم به او گفتند جلو بایست، حضرت فرمود:« صلّ بهم»،آیا این نیت ما فات کرده یا نیت اعاده کرده؟
اگر نیت «ما فات» کرده، شاهد عرض ما است، اما اگر نیت اعاده کرده باشد کما اینکه مستحب است کسی که نماز را فرادا خوانده، آن را با جماعت اعاده کند،شاهد عرض ما نخواهد بود، چون در ما در این است که آیا میشود نماز قضا با جماعت خواند یا نه؟
و الظاهر أنّ الصلاة الثانیة بنیة القضاء بشهادة ما فی موثقه اسحاق بن عمّار حیث قال: «و اجعلها لما فات»،فإذا کانت وظیفة المأموم الإتیان بنیة القضاء فالإمام أولی لصحة صلات المأمومین».
البته این مسئله جایش فعلا در اینجا نیست،جایش در کتاب جماعت است،اگر کسی فرادا نماز خواند،میتواند اعاده کند و هم میتواند نیت قضا کند.
بعد جناب مصنف میفرماید لازم نیست که نماز هردو (امام و ماموم) رنگش یکی باشد، ممکن است او نیت ظهر کند، دیگری نیت عصر کند، در این قسمت فرقی نیست.
المسألة الرابعة و الثلاثون:
آیا آدمی که «ذی الأعذار» است، یعنی الآن نمیتواند ایستاده نماز بخواند- البته فعلاً به نمازِ ادا نداریم، چون بحث ما در باره نماز قضاست- میتواند قضا را بخواند، یک آدمی که الآن آب برای وضو ندارد، تیمم باید بکند، آیا میتواند تیمم کند و نماز قضا را بخواند یا نه؟
صور مسئله
این از سه حالت خالی نیست.
1-گاهی میداند که تا غروب عذرش رفع میشود،یعنی آب پیدا میکند، اگر علم دارد بر اینکه عذرش مرتفع میشود حق ندارد که جلوتر بخواند، بدار جایز نیست. چرا؟ چون آدم در مجموع وقت متمکن از نماز کامل است، آدمی که در مجموع وقت متمکن از نماز کامل است، نمیتواند نماز ناقص بخواند،این در صورتی است که علم دارد بر اینکه تا «غروب» آب گیرش میآید.
یا بیماری پایش رفع میشود،اگر علم به ارتفاع دارد،حق ندارد بر اینکه نماز قضا بخواند.
2- اگر یقین دارد که عذرش مرتفع نمیشود،اینجا مسلّماً میتواند جلو بیندازد. چرا؟ چون انتظار تعبداً معنا ندارد، من که یقین دارم تا آخر این پا درد من است، یا سایر بیماری من است، به قول مرحوم حکیم،گفتن اینکه منتظر بمان بمان تا وقت غروب، کار لغوی است، قطعاً چنین چیزی نیست.
- شک دارد که آیا عذرش بر طرف میشود یا نه؟
حضرت آیة الله خوئی میفرماید در اینجا بدار جایز است.چرا؟ استصحاب بقای عذر میکند، مثلاً این عذری من که بی آبی است تا غروب باقی است، این بیماریی دیسک من که نمیتوانم بایستم یا رکوع کنم تا غروب باقی است.
اشکال استاد سبحانی بر استصحاب آیة الله خوئی
من از ایشان تعجب میکنم با استصحابی که کرده، چون استصحاب جری حالت سابقه است تا حالا، نه جری حالت حالیه است إلی المستقبل.
البته ایشان این اسصحاب در خیلی از جاها دارد.
مثلاً یک زنی است نمیداند که آیا خونش قطع میشود یا خونش تا مغرب قطع نمیشود؟
ایشان میگوید استصحاب بقای حیض تا مستقبل میکند.
ما به ایشان عرض میکنیم که استصحاب یک معنای عرفی دارد و روایات ما هم طبق معنای عرفی است، عرفاً استصحاب جری حالت سابقه است إلی الحالة الحاضر،خانهای بود در لب دریا،نمیدانم طوفان آن را از بین برده یا نه؟ استصحاب بقا میکنیم. اما استصحاب در آینده را، نه «لا تنقض» آن را شامل است و نه عرفی است و «لا تنقض» هم ناظر به استصحابات عرفی است.
بنابراین، این دلیل نمیتواند قانع کننده باشد چنانچه ایشان میگوید.
ولذا احتیاط این است که این آدم اگر بدار کرد، صبر کند، اما اگر جلوتر خواند و در آینده انکشاف خلاف شد، باید دو مرتبه قضا کند.
این من باب احتیاط است، چون نمیداند احتیاطاً باید صبر کند، حالا اگر احتیاطاً صبر نکرد، باید این آدم دو مرتبه قضا را انجام بدهد. چرا؟ چون موضوع تیمیم معذور واقعی است و این آدم معذور واقعی نبوده، چون آب گیرش آمد.
بنابراین، «فتیمموا صعیداً طیّباً» ناظر به این آدم نبوده، خیال کرد و احتیاط کرد جلوتر خواند، ولی باید مصداق و «لم تجدوا ماءً» باشد و حال آنکه این آدم مصداق «و لم تجدوا» نبوده، قهراً این حکم هم حکم عقلی بوده، عقل میگفت احتیاطاً بخوان اشکالی ندارد،هر چند تا غروب هم آب گیرت نیامد.
پس نتیجه این شد که در یک صورت حتماً بدار جایز است، در صورت دوم حتماً بدار جایز نیست، در صورت مشکوک صبر کند و اگر بدار هم انجام بدهد، تابع واقع است.
إن قلت: شما در مبحث اجزا بر خلاف نوع فقها معتقد به اجزا شدید، ما معتقدیم که عمل به حکم ظاهری موجب اجزا است، قائل به ملازمه شدیم، اگر شرع مقدس بفرماید بکن، این ملازم با اجزا است، ولو خلاف واقع باشد. مثلاً مولا به عبدش میگوید این دارو را طبق نظر این دارو ساز بساز و من هم طبق نظر دارو ساز ساختم،خلاف در آمد، عرض کردیم حکم از گردن این آدم افتاده است. چرا؟ خودش گفته که طبق این دارو ساز، ما قائل به اجزاء هستیم در احکام ظاهریه من غیر فرق بین اینکه حکم ظاهری حکم اصول باشد مانند اصالةالطهارة یا امارة و بیّنة باشد، اینجا هم قائل به اجزا بشویم؟
قلت: اینجا حکم شرعی نیست، شرع نگفت که بیاور،خودش حساب کرد و گفت ممکن است من آب پیدا کنم و ممکن است این عذر من تا شب باقی بماند، عقل گفت که بیاور اشکال ندارد، حکم شرع نبوده، بلکه حکم عقل بوده، بلی اگر حکم شرع باشد، حق با شماست.
المسألة الخامسة و الثلاثون:
در این مسئله سی و پنجم میگوید مستحب است که انسان اطفال را تمرین به نماز بدهد،هم به ادا و هم به نوافل ادا و هم به نمازهای قضای صبی، صبی ممیز یکسال نماز خواند،سال هشتم وادار کنیم که آن یکسال نمازهای قضا را بخواند، تکلیف شاق، ادا یک مسئله است و قضای ادا هم یک مسئلهی دیگر است، اما قضای ادا که این آدم ممیز بود مثلاً هفت ساله بود،میتوانست نماز های خود را بخواند ولی نخواند، باید وادار کنیم که آن نماز های قضا بخواند، یعنی نماز های که نخوانده و مستحب بود که بخواند قضا کند، بالاتر از این، نوافلی که نخوانده، وادار کنیم که بخواند،الآن بچهی ده ساله است، هم باید نماز های یومیه را بخواند و هم وادار کنیم که هم نماز های گذشته را قضا کند و هم نوافلش را.
این مسئله جای بحث است که در جلسه آیند بحث خواهیم نمود.
[1]
الوسائل: ج 5، الباب 55 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 1.
[2]
الوسائل: ج5، الباب 54 من أبواب صلاة الجماعة، الحدیث 5.