درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/01/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیا در قضای نماز فوریت واجب است یا نه ؟
 بحث ما در باره مواسعه و مضایقه است، آیا با وجود نماز فائته،‌انسان می‌تواند حاضرة را بخواند یا فائتة بر حاضرة مقدم است؟
 ادله قائلین به مواسعه
 در اینجا هفت قول داشتیم، الآن ادله کسانی را می‌خوانیم که قائل به مواسعه هستند و می‌گویند عجله در آوردن فائته لازم نیست، البته نباید انسان نباید نسبت به فائتة حالت سستی و اهمال داشته باشد،‌اما در اینکه عجله کند و همه چیز را ترک کند،‌دلیل بر ای آن نیست،‌روایاتی که در اینجا داریم فراوان است، دلیل بر این روایت مهم ترین روایت یا یکی از روایات مهم عمل پیغمبر اکرم است، ایشان در یکی از غزوات که گویا غزوة بنی مصطلق بود، حضرت نیمه‌ی شب خسته بود و خواست بخوابد، به جناب بلال فرمود که شما بیدار بمانید و ما را در موقع نماز بیدار کن، متأسفانه بلال هم در خواب رفت و همگی در خواب ماندند، موقعی بیدار شدند که آفتاب زده،‌حضرت رو به بلال نمود و فرمود که چرا خوابیدی؟ بلال عرض کرد : یا رسول الله! همان خدائی که تو را به خواب برد، مرا هم به خواب برد.
 این روایت به صورت های مختلف نقل شده که دو صورتش را در جلسه گذشته خواندیم و دو صورت دیگرش را در این جلسه می‌خوانیم.
 روایت زرارة
 1: ما رواه الشهید فی الذکری بسنده الصحیح عن زرارة عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) : «إذا دخل وقت صلاة مکتوبة فلا صلاة نافلة حتّی یبدأ بالمکتوبة» یقول زرارة: فقدمت الکوفة فاخبرت الحکم بن عتیبة- حکم بن عتیبه از فقهای اهل سنت است، زرارة می‌گوید من کلام امام صادق (علیه السلام) را به او گفتم‌ و او هم از من قبول کرد- و أصحابه، فقبلوا ذلک منّی- یعنی با وجود مکتوبة، نوبت به نافله نمی‌رسد- فلمّا کان فی القابل- سال که گذشت- لقیت أبا جعفر (علیه السلام) فحدّثنی أن رسول الله عرس [1]
 فی بعض اسفاره- اگر کسی نیمه شب وارد بشود، به آن می گویند:« عرس» بر وزن «ضرب» و قال: «من یکلئنا؟ -کلأ یکلأ، بر وزن «منع یمنع» به معنای حافظ و نگهبانی
 کردن است، چه کسی از شما حمایت و حفاظت می کند- فقال بلال: أنا. فنام بلال و ناموا حتّی طلعت الشمس، فقال یا بلال: ما أرقدک؟ فقال:یا رسول الله! أخذ بنفسی الذی أخذ بأنفاسکم، فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم: قوموا، تحوّلوا عن مکانکم الّذی أصابکم فیه الغفلة- اگر واقعاً مضایقه بود، باید حضرت نخست نماز قضا را بخواند و حال آنکه نخواند و فرمود از این مکان در جای دیگر برویم- و قال یا بلال: أذّن، فأذّن،فصلّی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، رکعتی الفجر، و أمر أصحابه فصلّوا رکعتی الفجر- یعنی نافله-، ثمّ قال فصلّی بهم الصبح» [2]
 این روایت از دو نظر دلالت دارد، اولاً، در آن مکان نماز نخواند، بلکه در مکان دیگر رفت، در مکان دیگر هم نافله را خواند و هم قضا را خواند. پس از دو نظر دلالت دارد، و نافله را هم بر قضا مقدم کرد.
 روایت سعید اعرج
 4: ما رواه سعید الأعرج قال:.سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول:« إنّ الله أنام رسوله (صلی الله علیه و آله و سلم) عن صلاة الفجر حتّی طلعت الشمس، ثمّ قام فبدأ فصلّی الرکعتین اللّتین قبل الفجر ثمّ صلّی الفجر» [3]
  البته اینها متناقض هستند. چرا؟ چون از برخی استفاده می‌شود که حضرت در همان جا نماز قضا را خواند،‌ولی روایت قبلی گفت از آنجا حرکت کرد و در جای دیگر خواند.
 در هر حال این چهار روایت را که ما خواندیم،‌چندان با عقائد شیعه ساز گار نیست. چرا؟ زیرا ما معتقدیم که پیغمبر اکرم در حال نوم و غیر نوم آگاهی خود را از دست نمی‌دهد، ولی گاهی از اوقات مصالح ایجاب می‌کند که خدا پیغمبرش را به خواب ببرد، چرا؟ برای اینکه مردم در حق او غلو نکنند. فلذا در اینجا هم بگوییم مصلحت این بود که خداوند منان فرق بگذارد بین حال یقظة و بین حال نوم. چرا؟ لمصلحة. شاید مصلحت هم به نظر من این باشد که مردم در باره آن حضرت غلو نکنند و خیال نکنند که او اله و رب است، بلکه او مخلوقی است در اختیار خدا، گاهی از اوقات اختیار را از دستش می‌گیرد ولذا برخی از روایاتی که دلالت بر سهو النّبی دارد مانند رساله‌ای که مرحوم حاج شیخ محمد تقی تستری راجع به سهو النبی و در آنجا روایات را جمع کرده،‌ما می‌گوییم تمام سهو النبی اسهاء است نه سهو، خلاق متعال روی مصلحتی اسهاء کرده،‌تا مردم در باره پیغمبر اکرم دچار غلو نباشند. اگر این روایات را رد کردیم که هیچ، اما اگر خواستیم آنها را بپذیریم، توجیهش این است که اسهاء است نه سهو،‌انماء است نه نوم.
 
 الثانیة: صحیحة زرارة الطویلة
 روی الکلینی بسند صحیح عن حریز عن زرارة عن أبی جعفر (علیه السلام) قال:«و إن خشیت أن تفوتک الغداة إن بدأت بالمغرب فصلِّ الغداة ثمّ صلّ المغرب و العشاء. ابداً بأوّلهما لأنّهما جمیعاً قضاء أیّهما ذکرت فلا تصلّهما إلا بعد شعاع الشمس»قال: قلت: لم ذلک؟ قال:«لإنّک لست تخاف فوتها» [4]
 تا اینجا دلالت حدیث روشن است، یادش آمد که دلالت مغرب و عشاء را نخوانده، کی؟ وقتی صبح شده، حضرت می‌فرماید اگر می‌ترسی که نماز صبح قضا بشود، حاضرة را جلو بینداز، و الا مغرب وعشا را. پس معلوم می‌شود که یکنوع مواسعه است و شاهد در این جمله است:« أیّهما ذکرت فلا تصلّهما إلّا بعد شعاع الشمس» یعنی صبر کن تا آفتاب بزند و مقداری هم بلند بشود، آنگاه قضا کن. اگر واقعاً مضایقه بود،‌همین که نماز صبح را خواند،‌باید به دنبالش فوراً مغرب و عشا را هم بخواند. ولذا می‌فرماید صبر کن تا آفتاب بزند و مقداری هم بلند بشود و شعاعش همه جا را بگیرد، آنگاه قضا کن. چرا؟ بخاطر اینکه مبادا شبیه عبد الشمس بشوید. چون آفتاب پرستان موقعی که آفتاب سر می‌زند در مقابلش خضوع و خشوع می‌کنند، تو هم اگر همان موقع نماز قضا را بخوانی، نوعی شبیه عبدة الشمس شده‌ای. شاهد دراینجاست که حضرت فرمود کمی صبر کن، تا آفتاب بزند و مقداری بلند بشود بعداً مغرب و عشا را بخوان. قال: قلت: لم ذلک؟ قال:«لأنّک لست تخاف فوتها» چرا عقب بیندازم؟ می‌فرماید فوتش برای شما قطعی نیست، خدا به شما عمر می‌دهد، فلذا یکساعت یا دو ساعت صبر کن و سپس قضا کن.
 و الشاهد فی قوله: «فلا تصلهما إلا بعد شعاع الشمس»، حیث جوّز التأخیر إلی ذهاب شعاع الشمس.
 الثالثة :موثقة عمار
 موثقة عمار عن أبی عبدالله (علیه السلام) فی حدیث قال: سألته عن الرّجل تکون علیه صلاة فی الحضر، هل یقضیها و هو مسافر؟ قال:« نعم، یقضیها باللیل علی الأرض- شب که روی زمین قضا می‌کند.چرا؟ چون شب را بالای شتر نیستند، بلکه از شتر پیاده شدند برای استراحت- فأما علی الظهر فلا،- ظهر به فتح «ظ» به معنای پشت، یعنی نمی‌تواند قضای نماز خودش را روی شتر بخواند، چرا؟ به جهت اینکه این آدم عاجز نیست، فقط عاجز می‌تواند پشت شتر بخواند- و یصلّی کما یصلّی فی الحضر» [5]
 اگر چهار رکعت فوت شده،‌در سفر نیز همان چهار رکعت را بخواند،یعنی خیال نکند حالا که در سفر است، فائتة را هم دو رکعت بخواند. شاهد در اینجاست که حضرت می‌فرماید شب روی زمین بخواند اما حق ندارد بر روی شتر نماز بخواند.
 و قوله علیه السلام:« علی الظهر فلا» یعنی به الحیوانات التی تحمل الأثقال فی السفر. [6]
 و قد دلّت الروایة علی رجحان فعل ما یجب علی المسافر من قضاء الحاضرة فی اللیل و إن أمکن فی النّهار بعد النزول فی أثناء الطریق- می‌توانست روز هم بخواند،یعنی از شتر پیاده شود نمازش را بخواند،‌می‌گوید روز نخواند، صبر کند تا شب فرا برسد،‌همیشه که روز بالای شتر که نیست، البته بخش اعظمش را روی شتر و محمل است، اما مقداری هم روز زمین است،‌می‌گوید درست نیست که از شتر پیاده شود و نماز بخواند و سپس دوباره سوار شتر شود، بلکه نگهدارد برای شب- ولو کان القضاء فوریاً لما کان التأخیر جائزاً فضلاً عن الرجحان. باید از شتر پیاده شود هر چند روز باشد و نمازش را قضا کند، ولی می‌گوید این کار را نکند، بلکه صبر کند تا شب فرا برسد، از اینکه اجازه تاخیر می‌دهد، معلوم می‌شود که مسئله،‌مسئله مواسعه است نه مضایقه.
 روایت عمار بن موسی
 الرابعة:ما راه الشیخ عن عمار بن موسی، عن أبی عبدالله (علیه السلام): قال: سألته عن الرّجل ینام عن الفجر حتّی تطلع الشمس و هو فی سفر، کیف یصنع؟ أیجوز له أن یقضی بالنهار؟ قال:« لا تقضی صلاة نافلة و لا فریضة بالنهار، و لا یجوز له و لا یثبت له، ولکن یؤخّرها فیقضیها باللیل» [7]
 حضرت اجازه نمی‌دهد که از شتر پیاده بشود و در روز بخواند،‌ البته این حمل بر استحباب می‌شود، چون اجماع علما و فقهاست که بعد از شعاع شمس می‌تواند قضا کند،‌این مطلقاً می‌گوید روز قضا نکند،‌فقط شب قضا کند،‌حالا مصلحت در چه بوده، آدم مسافری بوده که مشکلی داشته یا چیز دیگری بوده است؟ فقط خدا می‌داند.
 وجه الدلالة أنّ الغالب للمسافر فی النهار هو الرکوب- روز بالای شتر است- لکن لا فی جمیعه بل فی غالبه فهو ینزل فی قسم من النّهار و بما أنّه یکون متعباً فحاول الراوی أن یؤخّر الصلاة إلی اللیل، مع إمکانه أن یقضیها فی النهار، فوافق الإمام (علیه السلام) و قال: « لا تقضی صلاة نافلة و لا فریضة فی النهار... إلی أن قال: فیقضیها باللیل».
 پس حمل بر استحباب شد.
 روایت ابی بصیر
 الخامسة: ما رواه أبو بصیر عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: سألته عن رجل نام عن الغداة حتّی طلعت الشمس؟ قال:« یصلّی رکعتین- یعنی نافله- ثمّ یصلی الغداة». [8]
 از اینکه اجازه می‌دهد که نافله را قبل از قضا بخواند، معلوم می‌شود که مواسعه است نه مضایقه.
 روایت عمار
 السادسة: ما رواه الشیخ عن عمار عن أبی عبدالله علیه السلام قال : «لکلّ صلاة مکتوبة لها نافلة رکعتین إلّا العصر، فإنّه یقدّم نافلتها فیصیران قبلها، و هی الرکعتان اللّتان تمت بهما الثمانی بعد الظهر.
  این قسمت از روایات می‌گوید هر نماز مکتوبه، دو رکعت قبلاً نافله دارد، ایشان ادعا می‌کند که هر نماز مکتوبة‌ای، دو رکعت قبلاً نماز نافله دارد،‌ مگر نماز عصر، چرا؟ چون آن هشت رکعتی که شما بعد از ظهر می‌خوانید، آن نافله‌ی نماز عصر نیست، بلکه نافله خود ظهر است،‌در حقیقت این حدیث مبنی بر این است که هشت رکعت قبل از ظهر نماز می‌خوانیم،‌همه ما معتقدیم که این نافله ظهر است، می‌گوید آن نافله ظهر نیست، بلکه نافله وقت است، آن وقت یک تقضای دارد، وقتی که موذن گفت: «الله أکبر» لازمه این وقت این است که هشت رکعت نماز بخواند، بعد که نماز ظهر می‌خوانی و بعد از نماز ظهر هشت رکعت نماز می‌خوانی، ما خیال می‌کنیم که نافله عصر است، می‌گوید آن نافله عصر نیست، بلکه نافله ظهر است و آن دو رکعتی که متصل به نافله ظهر است، یعنی هفتم و هشتم،‌آن جایگزین دو رکعتی است که بناست که هر مکتوبه قبلاً دو رکعت بخوانیم،‌همین دو رکعتی که نافله ظهر است، آخرین رکعات نافله ظهر است، آن جایگزین دو رکعت نماز عصر هم است.
 بنابراین، اگر کسی بخواهد این روایت معنا کند، باید از یک مشت مبانی رفع ید کند، اولاً ما معتقدیم که هشت رکعت اول نافله ظهر است، هشت رکعت دوم نافله عصر است،‌این فراز روایت می‌گوید آن هشت رکعت اول، نافله وقت است،‌بعد از نماز ظهر که هشت رکعت می‌خوانیم، آن هشت رکعت نافله ظهر است. چرا نافله عصر دو رکعت ندارد؟ می‌گویند همان دو رکعتی که هشت رکعت می‌کند نافله را، آن شما را مغنی می‌کند از دو رکعتی که برای عصر می‌خوانی.
 مرحوم علامه مجلسی می‌گوید مراد این است که بیان شد.
 البته در این چاپ آل البیت چند توجیه را نقل کرده‌ است و غالباً همه آنها در شرح تهذیب است «ملاذ الأخیار فی فهم تهذیب الأخبار». این وجه اول بود که من آن را نقل کردم «لکلّ صلاة مکتوبة لها نافلة رکعتین إلّا العصر- عصر چرا ندارد؟- فإنّه یقدّم نافلتها فیصیران قبلها، و هی الرکعتان اللّتان تمت بهما الثمانی بعد الظهر»
  این جمله را ناچاریم توجیه کنیم و بگوییم هشت رکعت اول مال ظهر نیست، هشت رکعت بعد از «ظهر» مال ظهر است، آن دو رکعت ظهر،‌جانشین دو رکعت نماز عصر است.
 فراز دوم روایت:« فإذا أردت أن تقضی شیئاً من الصلاة المکتوبة أو غیرها فلا تصلّ شیئاً حتّی تبدأ فتصلّی قبل الفریضة الّتی حضرت رکعتین نافلة لها، (ثمّ تصلّ الفریضة- این را در تقدیر می‌گیریم و الا در حدیث نیست-) ثمّ أقض ما شئت» [9]
 باید سه نماز بخواند، دو رکعت نافله، بعداً فریضة و سپس قضا. این فراز از روایت سه تا را بیان می‌کند.
  باید یک جمله‌ی را مقدر کنیم،‌نافله را بخواند، فریضه را بخواند، آنگاه نماز قضا را بخواند.
 البته علامه مجلسی چند احتمال داده و این احتمال اول بود که من نقل کردم،‌دلالتش روشن است، چون می‌گوید اول نافله را بخواند، بعد فریضه را و سپس قضا را.


[1] (التعریس نزول المسافر آخر اللیل للنوم و الإستراحة، من قولهم عرس القوم إذا نزلوا آخر اللیل للاستراحة مجمع البحرین:4/86.
[2] الوسائل:ج3،الباب61 من أبواب المواقیت، الحدیث6.
[3] الوسائل:5،الباب2 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 2.
[4] الوسائل: 3،الباب 63 من أبواب المواقیت، الحدیث1.
[5] الوسائل:5، الباب 6 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 2.
[6] لا حظ لسان العرب:4/522.
[7] الوسائل: 5، الباب 2 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 6.
[8] الوسائل: ج 3،الباب 61 من أبواب المواقیت، الحدیث 2.
[9] الوسائل:ج3، الباب61 من أبواب المواقیت ،الحدیث 5.