درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

92/01/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیا در حال جهل هم ترتیب در صلوات غیر مترتبه لازم است یا نه؟
 مسئله بیست و سوم عین مسئله بیست و دوم است،‌البته با این تفاوت که در مسئله بیست و دوم، دو نماز از او فوت شده، اما در این مسئله سه نماز ازش فوت شده، به نحوی که به دو نماز گفتیم،‌به همان نحو هم در سه نماز خواهیم گفت،‌ولذا در جلسه گذشته عرض کردیم که آقایان مسئله بیست و سوم را خودشان مطالعه کنند، چرا؟ چون راه و روش با مسئله بیست و دوم یکی است.
 المسألة الرابعة و العشرون: إذا علم أنّ علیه أربعاً من الخمس وجب علیه الإتیان بالخمس علی الترتیب و إن کان مسافراً فکذلک قصراً و إن لم یدر أنّه کان مسافراً أو حاضراً أتی بثمان صلوات مثل ما إذا علم أنّ علیه خمساً و لم یدر أنّه کان حاضراً أو مسافراً.
 باید توجه داشت که مرحوم سید روی مبنای خودش این مسائل را مطرح کرده، چون مبنای ایشان این است که ترتیب در غیر صلوات مترتبة هم لازم است،‌حتی بین صبح و ظهر ترتیب لازم است.
 مثال
 مثلاً،‌من می‌دانم که چهار نماز از من فوت شده، اما اولش را نمی‌دانم،‌یعنی نمی‌دانم که اولین صلات از این چهار صلات کدام است، آیا صلات صبح است، یا ظهر است یا عصر و مغرب است یا عشاء؟
  خلاصه اولش را نمی‌دانم،‌من یقین دارم که چهار نماز از من فوت شده، ولی نمی‌دانم که اولش کدام است؟
 در اینجا سه حالت دارد:
 الف: گاهی یقین دارم که چهار نماز از من فوت شده و ابتدا را نمی‌دانم، ولی من حاضر بودم.
 ب: چهار نماز از من فوت شده، اولش را نمی‌دانم، ولی من مسافر بودم.
 ج: چهار نماز از من فوت شده، اولش را نمی‌دانم،‌ولی نمی‌دانم مسافر بودم یا حاضر؟
 بنابر اولی، پنج نماز می‌خواند، بنا بر دومی باز هم پنج نماز می‌خواند، اما بنا بر سومی هشت تا نماز می‌خواند تا ترتیب حاصل بشود.
 اما بنا بر اولی، چهار نماز از من فوت شده، اولش را نمی‌دانم، من اگر پنج نماز بخوانم، ترتیب حاصل است. چطور؟ از صبح شروع می‌کنم تا عشاء، اگر اول صبح بوده،‌در بقیه ترتیب حاصل شده، اگر اول ظهر بوده، باز در بقیه ترتیب حاصل شده است. پس چنانچه این آدم حاضر باشد اگر پنج بخواند، ترتیب حاصل می‌شود.
 اما اگر مسافر باشد، پنج تا نماز می‌خواند، منتها قصراً، یعنی ظهر، عصر و عشاء را قصراً‌ می‌خواند.
 اما اگر این آدم نداند که حاضر بوده یا مسافر؟
  در این فرض باید هشت نماز بخواند تا ترتیب حاصل بشود.
 إذا علم أنّ علیه أربعاً من الخمس ، وجب علیه الاتیان بالخمس علی الترتیب لحصوله عندئذٍ، غایة الأمر أنّه تکون إحدی الصلوات شیئاً غیر واجب.- پنج تا نماز می‌خواند،‌اما یکی از آنها زائد است-
 و إن کان مسافرا فکذلک- یعنی پنج تا نماز می‌خواند- قصراً لحصول الترتیب حینئذٍ.
 و إن لم یدر أنّه کان مسافراً أو حاضراً فبما أنّ الظهر و العصر و العشاء مردّدة بین الرّباعیة و الثّنائیة- باید سه نماز را دوبار بخواند،مثلاً نماز ظهر را هم اربعاً بخواند و هم قصراً، هکذا نماز عصر و عشاء را، سه نماز اضافه می‌شود، چرا؟ به جهت اینکه مردد است که آیا حاضر بوده یا مسافر؟-، یضیف علی الخمس ثلاث صلوات أُخری قصراً،فیحصل الترتیب و البراءة الیقینیة، و ذلک بتکریر الرّباعیة بالتمام و القصر و یکون عدد الصلوات ثمانیة.
 پس اگر چهار نماز از من فوت شده، حاضر باید پنج نماز بخواند، مسافر نیز باید پنج نماز بخواند.
 اما کسی که مردد بین مسافر و حاضر است، باید هشت نماز بخواند. عیناً مثل همان ترتیبی که در مسئله‌ی پیش گفتیم.
 إذا علم أنّ علیه خمس صلوات مرتبة ، و لا یعلم أنّ أوّلها أیّة صلاة من خمس- تا کنون بحث در این بود که از این آدم چهار نماز فوت شده، ولی اینجا پنج نماز از او فوت شده است، در اینجا باید این ‌آدم نه تا نماز بخواند تا ترتیب حاصل بشود. چطور؟- أتی بتسع صلوات علی الترتیب التالی:
 1: أی یصلّی: صبحاً ، و ظهراً ، و عصراً ، و مغرباً ، و عشاء.
 2: ثمّ یصلّی مرة أُخری: صبحاً ، و ظهراً ، و عصراً ، و مغرباً.
 عشا را دیگر نمی‌خواند. چرا؟
 چون اگر آنی که اول فوت شده صبح است، یعنی مبدأ روز فوت صبح است، همان پنج تای اول کافی است، یعنی صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء.
 اما اگر آنی که از او فوت شده، مبدأش ظهر است، صبح می‌شود لغو. آن موقع ظهر است، عصر، مغرب، عشاء و صبح، از دومی صبح اضافه می‌شود.
 اما اگر مبدأ فوت عصر باشد، دوتای قبلی لغو می‌شود، می‌ماند عصر، مغرب، عشاء، صبح و ظهر، دیگر عصر لغو می‌شود.
 اگر آنی که از او فوت شده،مغرب باشد، مغرب است، عشاء، صبح است ظهر است و عصر، دیگر مغرب لغو می‌شود.
 متن عروة
 در متن عروة یک عبارتی است که باید حل بشود و آن این است:
 و لا فرق بین أن یبدأ بأیّ من الخمس شاء، إلّا أنّه یجب علیه الترتیب- علی حسب الصلوات الخمس- إلی آخر العدد. و المیزان: أن یأتی بخمس و لا لا یحسب منها إلّا واحدة، فلو کان علیه أیام أو أشهر أو سنّة و لا یدری أوّل ما فات، إذا أتی بخمس و لم یحسب أربعاً منها، یتیقن أنّه بدأ بأوّل ما فات.
 می‌فرماید باید تکرارش به گونه‌ای باشد که به تمام محتملات، اول را شروع کرده باشد، اگر صبح اول بوده، حساب کند، اگر ظهر اول بوده،‌حساب کند و هکذا.
 خلاصه اگر این آدم نه تا نماز بخواند، قطعاً یکی از آنها اول است، بقیه حساب می‌شود، حتی اگر اولش عشاء باشد، قبلی ها لغو می‌شود، بعدی ها حساب می‌شود.
 حال اگر این آدم می‌داند که شش تا نماز از او فوت شده، در اینجا باید چند تا نماز بخواند؟ ده تا نماز بخواند، یعنی هر چه عدد برود بالا، از این طرف هم عدد می‌رود بالا.
 خلاصه ما تا اینجا دو مسئله را خواندیم، مسئله اول این بود که اگر چهار نماز از او فوت شده، باید پنج تا نماز بخواند.
 اگر نمی‌داند که مسافر است یا حاضر؟ باید هشت تا نماز بخواند.
 اما اگر از این آدم پنج نماز فوت شده،‌باید نه تا نماز بخواند تا ترتیب حاصل بشود و هکذا.
 دیدگاه مراجع معاصر
 ولی مراجع فعلی به این فتوا نمی‌دهند، یعنی ترتیب را در صلوات غیر مترتبة لازم نمی‌دانند، چون غالباً مایه عسر و حرج است برای افراد.
 مسئله‌ی بیست و ششم
 حال اگر کسی چندین سال است که گاهی نماز خوانده و گاهی نماز نخوانده، الآن می‌خواهد نماز ها را قضا کند، ولی نمی‌داند که چه مقدار نماز از او فوت شده است، در اینجا چه باید کرد؟
 اقوال مسئله
 در اینجا چند قول است:
 قول اول
 آن مقداری که مظنون است، آن مقدار را بخواند، مثلاً ظن دارد که دو سال مجموعاً نماز نخوانده، چون گاهی خوانده و گاهی نخوانده و لذا اگر مجموعاً حساب کنیم در حقیقت دو سال می‌شود که نماز نخوانده، ظنش این است که دو سال نخوانده، قول اول این است که به مقدار ظنِ خودش قضا کند.
 دلیل قول اول
 ولی من دلیلی برای این قول پیدا نکردم در حالی که مرحوم صاحب مدارک می‌فرماید این قول، قول معتبر است و می‌گوید دلیلش این روایات است فلذا باید دقت کنیم که این روایات دلالت دارد یا نه؟
 روایت اسماعیل بن جابر
 1: محمد بن یعقوب، عن علیّ بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن مرازم قال سأل إسماعیل بن جابر أباعبدالله (علیه السلام) فقال:أصلحک الله إنّ علیّ نوافل کثیرة، فکیف أصنع؟ فقال:«اقضها، فقال له: إنّها أکثر من ذلک، قال: اقضها قلت (قال) لا أحصیها، قال توخّ- یعنی کوشش کن، توخّ به معنای کوشش کردن است- » و رواه الشیخ باسناده عن محمد بن یعقوب و رواه الصدوق فی(العلل) عن أبیه عن علی بن إبراهیم مثله. [1]
 آیا از کلمه‌ی «توخّ» استفاده که ظن کافی است، یعنی به مقداری که ظن به فوت داری کافی است یا ظن کافی نیست بلکه باید علم پیدا کنی؟ آیا توخّ به مقدار ظن یا توخّ به مقدار قطع؟ یعنی به مقدار ظن به فوت،‌«توخّ» یا به مقدار قطع به فوت‌«توخّ». خلاصه این عبارت مجمل است، فقط می‌گوید فعالیت و کوشش کن،‌اما اینکه چه مقدار کوشش لازم است،از این جهت ساکت است.
 روایت دیگر از اسماعیل بن جابر
 2:محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن أحمد بن یحیی، عن محمد بن یحیی،عن معاویة بن حکیم، عن علی بن الحسن بن رباط، عن إسماعیل بن جابر، عن أبی عیدالله علیه السلام قال سألته، عن الصلاة تجتمع علی قال:«تحرّ واقضها» [2] . کلمه‌ی «تحرّ» نیز به معنای کوشش کردن است،گاهی می‌گویند:« توخّ»،‌
 گاهی می‌گویند:«تحرّ». این روایت هم مجمل است،‌چون نمی‌گوید تا چه حد کوشش کن،‌آیا تا حدی که ظن به فراغ ذمه پیدا کنی یا اینکه یقین به فراغ ذمه پیدا نمایی؟
 روایت علی بن جعفر
 3: عبدالله بن جعفر فی(قرب الإسناد) عن عبدالله بن الحسن، عن جدّه علیّ بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر (علیه االسلام) قال:سألته عن الرجل نسی ما علیه من النافلة و هو یرید أن یقضی،کیف یقضی؟قال:«یقضی حتّی یری أنّه قد زاد علی ما یری علیه و أتم» [3]
 این روایت دلالت بر قول اول نمی‌کند، بلکه دلالت بر تحصیل برائت یقینیه می‌کند که احتیاط است، یعنی با قول به احتیاط موافق است.
 4: و قد تقدّم حدیث عبدالله بن سنان قال:قلت لأبی عبدالله (علیه السلام) أخبرنی عن رجل علیه من صلاة النوافل ما لا یدری ما هو من کثرتها، کیف یصنع؟(یصلی) قال:«فلیصلّ حتّی لا یدری کم صلّی من کثرتها فیکون قد قضی بقدر علمه من ذلک». [4]
 اگر این باشد، این دلالت بر این قول نمی‌کند، چون این روایت می‌گوید تحصیل یقین کن، یعنی آنقدر باید نماز نافله بخوانی تا بدانی آنچه از تو فوت شده بیاوری، شاید این آدم دو برابر فائته بخواند تا یقین پیدا کند.
 بنابراین، صاحب مدارک با این روایات استدلال کرده و عجیب این است که آیة الله خوئی هم به این روایت اشاره کرده و حال آنکه روایات این باب اصلاً ناظر به این قول نیست،یعنی این روایات نمی‌گویند که ظن به برائت کافی است، بلکه این روایات یا مجمل است یا دلیل بر تحصیل علم است که در حقیقت قول به احتیاط است.
 قول دوم
 قول دوم، قول صاحب حدائق است، مرحوم صاحب حدائق می‌فرماید: «الأحوط التکرار بمقدار ما یحصل معه العلم بالفراغ» و هذا هو خیرة صاحب الحدائق حیث قال: و التحقیق أن یقال أنّه لما کانت المسألة غیر منصوصة فالواجب فیها العمل بالاحتیاط کما أشرنا إلیه فی غیر موضع ممّا تقدم، و وجه أنّه لا ریب أنّ الذمّة مشغولة بالفریضة بیقین و لا تبرأ إلّا بیقین الأداء من جمیع ذلک و حیث کانت الفریضة فی هذة الصورة المفروضة غیر معلومة المقدار لکثرتها فیقین البرائة لا یحصل إلّا بالقضاء بما یقابل الکثرة الفائتة، فإن کان الفائت قد بلغ فی الکثرة إلی حدّ لا یدری ما قدره، فینبغی أن یکون القضاء کذلک» [5] .
 قول اول اکتفا به ظن کرد، قول دوم نقطه مقابل است و آن اینکه باید علم به برائت پیدا کنی، ضمناً آن روایات هم تازه اگر دلیل بر کفایت ظن باشد در نوافل است، فلذا دلیل بر فرائض نمی‌شود. نوافل حسابش از فرائض جداست، چون ممکن است شرع مقدس در نوافل به ادنی چیز قانع باشد،‌این دلیل نمی‌شود که در فرائض هم به ظن اکتفا کنیم.
 خلاصه این روایات اولاً دلالت ندارند و اگر هم دلالت داشته باشند، دلالت بر قول دوم دارند نه بر قول اول.
 ثانیاً، بر فرض دلالت، مربوط به نوافل هستند و این چه ربطی به فرائض دارد؟!
 قول دوم قول صاحب حدائق است، ایشان می‌فرماید اشتغال یقینی، برائت یقینی می‌خواهد، جناب عالی یقین داری که مقداری از نماز از شما فوت شده، این علم اجمالی گریبانگیر شماست تا جواب قطعی بدهی، یعنی باید آنقدر نماز بخوانی تا یقین کنی که آنچه فوت شده خواندی.
  البته این استدلال، استدلال صاحب حدائق است، صاحب حدائق اخباری است فلذا از اصول خبری ندارد، و حال آنکه جواب این استدلال روشن است. چطور؟ چون این علم اجمالی منحل إلی علم یقینی و شک بدویّ، این آدم که بیست و چهار سالش است و مدتی را نماز نخوانده، این یک پایه یقینی دارد، یقین دارد که یک سال (مثلاً) قطعاً نخوانده هر چند به صورت متفرق، نسبت به بقیه شک دارد،‌علم اجمالی در اینجا منحل می‌ شود إلی علم تفصیلیّ و شک بدویّ، آن مقدار که علم دارد قضا می‌کند، نسبت به مشکوک هم برائت جاری می‌کند «رفع عن أمّتی ما لا یعلمون» الناس فی سعة ما لا یعلمون.
 ما در عین حالی که ادله احتیاط را داریم، در کنارش ادله برائت را هم داریم.
 بنابراین،قول دوم که قول به احتیاط است، چندان قول صحیحی نیست.


[1] الوسائل: ج 3، الباب 19 من أبواب اعداد الفرائض و نوافلها، الحدیث1.
[2] ‌همان مدرک، الحدیث2.
[3] همان مدرک، الحدیث3.
[4] همان مدرک، الحدیث 4.
[5] الحدائق الناضرة:11/21.