درس خارج فقه آیت الله سبحانی

کتاب الحدود و التعزیرات

91/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: آیا ترتیب در قضای نماز های یومیه لازم است یا لازم نیست؟
 سخن در باره ترتیب صلوات یومیه است که اداءً ترتیب دارد، آیا قضاءً هم ترتیب دارد یا نه؟
  ما گفتیم اصل ایجاب می‌کند که ترتیب حفظ بشود، یعنی استصحاب می‌گوید باید ترتیب حفظ بشود، سابقاً نماز ظهر و عصر مرتباً برای من واجب بود، آنهم در وقت. ولی الآن وقت فوت شده،‌استصحاب وجوب صلاتین مرتباً می‌کنیم،‌می‌گوییم آیا آن ترتیب از بین رفت یا نه؟ استصحاب می‌کنیم ترتیب را.
 البته استصحاب در جایی به درد می‌خورد که دلیل اجتهادی بر وفاق یا خلاف استصحاب نباشد، خوشبختانه دلیل اجتهادی داریم بر حفظ ترتیب، اگر ظهرین از شما فوت شده، اول باید ظهر را بر عصر مقدم کنی، اما اگر ترتیبی در بین آنها نبوده مانند صلات صبح و صلات ظهر، عرض کردیم که در اینجا ترتیب لازم نیست.
 دلیل مسئله
  دلیل ما بر این مسئله روایت ابن مسکان است.
  روایت ابن مسکان
 1: و عنه (کلینی) عن فضالة، عن ابن مسکان ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال: «إن نام رجل أو نسی أن یصلّی المغرب و العشاء الآخرة ، فإن استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلّیهما کلتیهما فلیصلّهما- اگر قبل الفجر بیدار شد به مقداری که بتواند مغرب و عشا را بخواند، مغرب و عشا را بر فجر مقدم کند- ، و إن خاف أن تفوته إحدیهما- وقت اگر کم است،‌عشا را بخواند- فلیبدء بالعشاء الآخرة و إن استیقظ بعد الفجر فلیصلّ الصبح ، ثمّ المغرب، ثمّ العشاء الآخرة قبل طلوع الشمس» [1]
 دلالت روایت خوب است، البته بنا براینکه وقت مغرب و عشا تا فجر باقی است، چون بعضی می گویند وقت مغرب و عشا تا نصف شب بیشتر نیست. ولی در اینجا می‌گوید وقت مغرب و عشا تا اول فجر باقی است ولذا می‌گوید اگر قبل الفجر بیدار شد، اول مغرب و عشا را بخواند، اگر وقت فقط برای یکی باقی است، عشا را بخواند، معلوم می‌شود که مبنای این مسئله بقاء وقت صلاة المغرب و العشاء إلی الفجر، بر خلاف آنچه که در ر ساله ها معروف است و آقایان هم در رساله ها فتوا می‌دهند إلی نصف اللیل،‌بقیه را آقایان می‌گویند رجاء و ما فی الذّمه بخواند، البته کسانی هستند که معتقدند تا قبل الفجر. این روایت فقط این سرمایه گذاری را می‌خواهد که بگوییم بر مبنای کسانی که می‌گویند وقت مغرب و عشا تا فجر باقی است، اگر این منبا را پذیرفتیم،‌روایت شذوذی ندارد، صاف دلالت می‌کند و می‌گوید:« ثمّ المغرب، ثمّ العشاء الآخرة، قبل طلوع الشمس»، چرا قبل طلوع الشمس گفت؟ چون حین طلوع الشمس نماز مکروه است، چرا؟ لئلا یتشبهّ بعبد الشمس، چون آفتاب پرستان موقع طلوع آفتاب مشغول عبادت شمس هستند.
 روایت ابی بصیر
 2: و عنه، عن حمّاد بن عیسی ، عن شعیب، عن أبی بصیر ، عن أبی عبدالله(علیه السلام) قال:« إن نام رجل و لم یصلّ صلاة المغرب و العشاء أو نسی فإن استیقظ قبل الفجر قدر ما یصلّیهما کلتیهما فلیصلّهما، و إن خشی أن تفوته إحدیهما فلیبدء بالعشاء الآخرة- چرا؟ چون آخر وقت منحصر است به نماز دوم- ، و إن استیقظ بعد الفجر فلیبدء فلیصلّ الفجر ثمّ المغرب ثمّ العشاء الآخرة قبل طلوع الشمس، فإن خاف أن تطلع الشمس فتفوته إحدی الصلاتین فلیصلّ المغرب و یدع العشاء الآخرة حتّی تطلع الشمس و یذهب شعاعها ، ثم لیصلّها» [2]
  چون هنگامی که شعاع خورشید به چشم می‌خورد کراهت دارد، یک خورده که آفتاب بالا رفت و آن شعاعش کم شد،‌کراهت از بین می‌رود.
 بنابراین، این روایت مانند روایت قبلی «یدلّ علی لزوم الترتیب بین الصلاتین المترتبین».
 یک مطلبی است که در آینده بحث خواهیم کرد و آن اینکه آیا در قضا قائل به مضایقه هستیم یا مواسعه؟ کسانی که قائل به مضایقه هستند،‌می‌گویند قضا را جلو بیندازند، ادا را نخواند مگر اینکه وقت ضیق بشود.
 ولی ما معقتد به مضایقه نیستیم بلکه قائل به مواسعه هستیم، فلذا اول نماز صبح را بخواند و سپس مشغول نماز قضا بشود‌، مبنای ما مبنای مواسعه است نه مبنای مضایقه. پرسش
 ممکن است کسی بگوید که این دو روایت مربوط به عشائین است فلذا ربطی به ظهر ندارد؟
 پاسخ
 جوابش این است که عرف در این گونه جاها القای خصوصیت می‌کنند و می‌گویند عشائین من باب مثال است.
 علاوه براین، سوال در کلام راوی است نه در کلام امام (علیه السلام)، چون راوی از آن سوال کرده، فلذا حضرت عشائین را فرموده و الا عشائین مدخلیت ندارد.
 البته آقایان از راه دیگر هم می‌توانند استفاده کنند و آن عبارت است از: «إقض ما فات کما فات». چرا؟ چون آنکه از من فوت شده،‌دو نماز مترتبتین است و من باید دو نماز مترتبتین تحویل بدهم،‌غایة ما فی الباب وقت گذشته،‌اما این ترتب مال خود نماز است و من قبلاً حدیث «إقض ما فات کما فات» را یا «من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته» یا عبارت زرارة: «فاقضه کما فاتته» گفتیم مربوط است با خصوصیات قائم به صلات و ترتب هم از خصوصیات قائم با صلاتین است، خیال نشود که بر خلاف عرض سابق سخن گفتیم،‌در عرض سابق گفتیم که این روایات ناظر به جنبه‌های حاشیه‌ای نیست، بلکه ناظر به خصوصیات موجود در نماز است « إن جهراً فجهر و إن إخفاتاً فإخفات» و ترتب از خصوصیات قائم با این صلاتین است، الصلاتین مرتبتین از من فوت شده فلذا من باید به همان نحو تحویل مولا بدهم و چون این مسئله جای بحث نیست و مخالف هم یا اصلاً نیست یا کم است، فلذا زیاد آن را دنبال نمی‌کنیم.
  فرع دوم
 فرع دوم این است که صلوات از نظر زمان تقدم و تأخر دارد، اما ترتب شرط نیست، از نظر زمان تقدم و تأخر دارد، مثلاً صبح از من فوت شده، ظهر هم فوت شده، از نظر زمان تقدم دارد،‌اما از نظر خود صلاتین تقدم و تأخر نیست، ولذا این قسمت نمی‌تواند مورد نظر «من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته» باشد، گفتیم این ناظر به خصوصایتی است که قائم با صلاتین است کالقصر و الإتمام و الجهر و الإخفات و الترتب، اما اینکه یکی صبح است که دو رکعت است و دیگری عصر است و چهار رکعت، اینها نه ترتب دارد و نه خصوصیات قائم با صلات است، فقط زمان یکی مقدم است و زمان دیگر مؤخر. در اینجا ممکن است که من عصر را اول بخوانم و سپس سراغ نماز صبح بروم، یا صبح را بخوانم و سپس عصر را بخوانم، اینجا مشمول آن قانون کلی نیست که:« فاقضه کما فاتته»، چون «کما فاتته» ناظر به خصوصیات قائم با نماز است، این دو خصوصیت قائم با نماز نیست، یکی زمانش دوران جوانی است، دیگری زمانش دوران پیری است، دلیل نمی‌شود که یکی بر دیگری متوقف باشد ولذا دست ما در اینجا باز است.
 خلاصه بیان این است که هیچ نوع دلیلی بر تقدم نداریم، یعنی نه استصحاب در اینجا داریم و نه دلیل دیگری، بلکه شرائط قائم با خود نماز است.
 عبارات فقها
 قال العلامة: الحواضر تترتب بلا خلاف بین العلماء... إلی أن قال: و کذا الفوائت یترتب بعضها علی بعض، فلو فاتته صلاة یوم وجب أن یبدأ فی القضاء بصبحه قبل ظهره ثمّ بظهره قبل عصره، و هکذا... إلی أن قال: لأنّ القضاء إنّما هو الاتیان بعین الفائت فی غیر الوقت المضروب له، و لأنّ النبی صلی الله علیه و آله و سلم فاتته صلوات یوم الخندق فقضاهن مرتباً، فیجب اتباعه للتأسی.. إلی أن قال: و الاستقلال لا یخرج الحقیقة عن لوازمها» التذکرة: 2/351-353 المسألة58 )
 و لا یخفی أن عبارته تشتمل علی کلا الفرعین، و کان علیه أن یخص کل فرع بعنوان خاص.
 و قال المحقق: أما الفوائت فقد اتفق الأصحاب علی ترتیبها، و لم یشترط الشافعی بالقیاس علی قضاء رمضان، و لإن وجوب الترتیب علی خلاف الأصل فیکون منفیاً، و قال أبو حنیفة: تترتب مالم تدخل فی التکرار، و قال أحمد: تترتب و إن کثرت... ثمّ استدل علی مختاره بقوله: فاتت مترتبة فتقضی کذلک لقوله (علیه السلام):
 « من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته»، و هو یعم الفریضة و کیفیتها، و لإنّ النبی صلی الله علیه و آله و سلم فاتته صلوات یوم الخندق فقضاها مترتبة، و فعله بیان تجب متابعته» [3]
  پس علامه و محقق علی الظاهر هر دو مسئله را یکسان گرفته‌اند، هم مترتبتین را و هم غیر مترتبتین را.
 ولی ما قائل شدیم که ترتیب لازم نیست، مگر اینکه دلیلی داشته باشیم و حال آنکه هیچ روایتی در این مورد نیست که عموم باشد،«‌من فاتته فریضة فلیقضها کما فاتته» صفات قائم با صلوایتن را می‌گویند، این دوتا صفات قائم نیست، یکی امسال است و دیگری سال قبل است، اصلاً تقدم و تأخر زمانی است و ربطی به خود صلات ها ندارد، صفات باید قائم به صلاتین باشد، ولی در عین حال علامه و محقق یک روایتی را پیدا کردند که با این روایت استدلال می‌کنند بر حفظ ترتب بین الصلوات الّتی لا ترتیب لها. روایت جمیل بن درّاج
 1: ما رواه الشیخ فی التهذیب باسناده عن أحمد بن محمد عن الحسن بن علیّ الوشاء، عن رجل، عن جمیل بن درّاج عن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت له: تفوت الرّجل الأولی و العصر و المغرب و ذکرها عند العشاء الآخرة؟ قال:«یبدأ بالوقت الذی هو فیه فإنّه لا یأمن الموت فیکون قد ترک صلاة فریضة فی وقت قد دخلت ثمّ یقضی ما فاته الأولی فاالأولی» [4]
  و رواه المحقق فی المعتبر عن جمیل بنفس النصّ. [5]
 وجه الاستدلال أن قوله:« و ذکرها عند العشاء الآخرة» دلیل علی خروج وقت المغرب و بقاء وقت العشاء ، فیقدم صلاة العشاء للعلة التی وردت فی الروایة من قوله علیه السلام:
 « فإنه لا یأمن الموت فیکون قد ترک صلاة فریضة فی وقت قد دخلت» ثمّ بیدأ بما فاته فیقدم الظهر علی العصر و العصر علی المغرب.
 ثمّ إنّ تقدیم الظهر علی العصر من مصادیق الفرع الأول، لکن تقدیم الظهرین علی المغرب من مصادیق الفرع الثانی حیث إنّهما بالنسبة إلی المغرب من قبیل قضاء الفوائت غیر المترتبة فیکون دلیلاً علی الفرع الثانی. این استدلال شان بود.
 جواب از این استدلال،‌این حدیث یک اشکالی دارد و آن اینکه بر مذاق اهل سنت است،‌چون می‌گوید وقت عشا تمام شده، این معلوم می‌ شود که مذاق اهل سنت است، که تا حمره مغربیه وقت مغرب باقی است، بعد از ذهاب حمره مغربیه، وقت مغرب تمام می‌شود و وقت عشا داخل می‌شود.
 بنابراین، در بقیه روایت هیچ نوع تقیه‌ای نیست.
  اما مبنای فتوای اینکه عشا را بر مغرب مقدم کند،‌ منبایش مبنای اهل تسنن است، چون آنها معتقدند که وقت مغرب تا حمره مغربیه است، بعد الحمرة المغربیة صلات عشا است تا نصف شب،‌اینکه حضرت می‌ فرماید عشا را مقدم کند و مغرب را نخواند، مبنی علی هذا الفتوی.


[1] الوسائل: 26 ، الباب 62 من أبواب المواقیت ، الحدیث4.
[2] الوسائل: 26 ، الباب 62 من أبواب المواقیت ، الحدیث3.
[3] المعتبر:2/406.
[4] الوسائل:5، الباب2 من أبواب قضاء الصلوات، الحدیث 5.
[5] المعتبر:2/407.